اقبال لاهوری، «ایرانیترین» خارجی و «شیعه ترین» سنی
طلایه دار شعر وادبیات پارسی در شبه قاره هند بیشک «اقبال» فرزند و افتخار «لاهور» است که بهعنوان اسطورهای خوشکلام در شرق میدرخشد.
به گزارش خبرنگار دفتر منطقهای خبرگزاری تسنیم، نخستین کسی که فکر و ایده ولادت کشوری سراسر مسلمان را در شبه قاره هند مطرح کرد اقبال لاهوریبود، تئوری که از یک خواب نشات گرفت ولی اراده وهمت بالای اقبال آن را به ثمر نشاند.
براستی باید گفت که پاکستان محصول فکر و ایده اقبال است و گزافه نگفتیم اگر پاکستان را متعلق به اقبال بدانیم تا اقبال را متعلق به پاکستان!
ماهی بچه ئی شوخ به شاهین بچه ایی گفت این سلسله ی موج که بینی همه دریاست
دارای نهنگان خروشنده تر از میغ در سینه ی او دیده و نادیده بلاهاست
با سیل گران سنگ و زمین و سبک خیز با گوهر تابنده و با لولوی لالاست
بیرون نتوان رفت ز سیل همه گیرش بالای سر ماست ته پاست همه جاست
هر لحظه جوان است و روان است و دوان است از گردش ایام نه افزون شد و نی کاست
ماهی بچه را سوز سخن چهره برافروخت شاهین بچه خندید و ز ساحل به هوا خاست
زد بانگ که شاهینم و کارم به زمین چیست؟ صحراست که دریاست ته بال و پر ماست
بگذر ز سر آب و به پهنای هوا ساز این نکته نه بیند مگر آن دیده که بیناست
شاعر بلند آوازه مشرق زمین 18 آبان ماه 1256 در شهر «سیالکوت »چشم به صفحه گیتی گشود در دامان خانوادهای که تا دو قرن قبل از آن «برهمن» بودند و سپس به دین مبین اسلام گرویدند.
وی در برگ خوردن کتاب زندگی خویش فراگیری علم و دانش را مشتاقانه در پاکستان آغاز کرد، در انگلستان ادامه داد و در نهایت دکتری فلسفه خویش را از دانشگاه مونیخ آلمان دریافت نمود.
دیری نگذشت که نخستین جنگ خانمان سوز جهانی شعله ور شد و اقبال در جنبش اسلامی ضد بریتانیای کبیر که حاکم مطلق شبه قاره هندوستان بود فعالیت نمود.
دست سرنوشت او را به مجلس ملی هندوستان کشاند، جایی که تنها 6 سال توانست پدیده دنیای ادب را در خود نگاه دارد، قلب پاک اقبال که برای مسلمانان و مشکلات فراوان آنان میسوخت او را به سوی شورای (اسلامی) قانونگذاری پنجاب کشاند و در آنجا بود که استوار و محکم حامی پیش نویس «قانونی اساسی اسلامی» شد که «محمد علی جناح» رهبر (سالهای بعد) پاکستان آن را تدوین نموده بود.
در اصل تشکیل کشوری اسلامی ومستقل در شبه قاره هندوستان به نام «پاکستان» رویایی بود که اقبال آن را دیده وبرای جناح تعریف کرد، افسوس که عمر اقبال اجازه نداد تعبیر رویایش را به چشم ببیند.
پس چه باید کرد ای اقوام شرق باز روشن می شود ایام شرق
در ضمیرش انقلاب آمد پدید شب گذشت و آفتاب آمد پدید
اقبال در ایران از آن جهت شهرت دارد که بیش از 7000 بیت شعر پارسی سروده است. جالب آنکه این شاعر پر آوازه هیچگاه به ایران نیامده بود! و جالبتر آنکه اشعار فارسی او را قویتر از اشعار اردویش ارزیابی کردهاند. شاید به همین دلیل است که او را «ایرانیترین» خارجی و «شیعه ترین» سنی نامیدهاند.
او میسراید:
چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما ای جوانان عجم جان من و جان شما
غوطهها زد در خمیر زندگی اندیشهام تا به دست آوردهام افکار پنهان شما
مهر و مه دیدم نگاهم برتر از پروین گذشت ریختم طرح حرم در کافرستان شما
فکر رنگینم کند نذر تهی دستان شرق پاره لعلی که دارم از بدخشان شما
میرسد مردی که زنجیر غلامان بشکند دیدهام از روزن دیوار زندان شما
حلقه گرد من زنید ای پیکران آب و گل آتشی در سینه دارم از نیاکان شما
او فلسفه خویش را مبتنی بر قرآن کریم میداند و اعتقاد راسخ دارد که روح فلسفه یونانی سنخیتی با فلسفه اسلامی ندارد.
آنچه از خاک تو رُست ای مرد حرّ آن فروش و آن بپوش و آن بخور
آن جهانبینان که خود را دیدهاند خود گلیم خویش را بافیدهاند
ای امین دولت تهذیب و دین آن ید بیضا برآر از آستین
خیز و از کار اُمم بگشا گره نقشه اَفرنگ را از سر بنه
نقشی از جمعیت خاور فکن واستان خود را ز دست اهرمن
ای اسیر رنگ، پاک از رنگ شو مؤمن خود، کافر افرنگ شو
رشتهٔ سود و زیان در دست توست آبروی خاوران در دست توست
اهل حق را زندگی از قوّت است قوّت هر ملّت از جمعیت است
دانی از افرنگ و از کار فرنگ تا کجا در بند زُنّار فرنگ؟
زخم از او، نشتر از او، سوزن از او ما و جوی خون و امید رفو؟
گر تو میدانی حسابش را درست از حریرش نرمتر، کرباس توست
بوریای خود به قالینش مده بیدق خود را به فرزینش مده
هوشمندی از خُم او مِی نخورد هر که خورد، اندر همین میخانه مُرد
او به مولانا عشق وارادتی خاص داشته است و در اشعارش به آن تصریح کرده است.
به کام خود دگر آن کهنه میریز که با جامش نیرزد ملک پرویز
ز اشعار جلالالدّین رومی به دیوار حریم دل بیاویز
سراپا درد و سوز آشنائی وصال او زباندان جدائی
جمال عشق گیرد از نی او نصیبی از جلال کبریائی
بهروی من در دل بازکردند ز خاک من جهانی سازکردند
ز فیض او گرفتم اعتباری که با من ماه و انجم سازکردند
خودی تا گشت مهجور خدائی به فقر آموخت آداب گدائی
ز چشم مست رومی وامکردم سروری از مقام کبریائی
شاعر نامدار پاکستانی به تاریخ 1 اردیبهشت سال 1317 و در سن 60سالگی چهره در نقاب خاک کشید و در شهر لاهور به خاک سپرده شد.
(هزارون سال نرگس اپنی بے نوری پہ روتی ہے. ......بڑی مشکل سے هوتا هے چمن میں دیدہ ور پیدا)
انتای پیام/.