هفت سکانس مرگ از هفت اردوگاه مرگ + تصاویر
و آن هفت نفر؛ هفت نفری که نه کابوی هستند و نه سامورایی؛ بلکه کسانی هستند که پا به سرزمین بیوطنی گذاشتند که روایت دردناک آنها بوی مرگ، بیخانمانی، بیماری، تنهایی و ترس را تداعی میکند، روایاتی از مظلومیت مظلومترین مردم جهان؛ «روهینگیاییها»...
خبرگزاری تسنیم/ علیرمضانپور ــ خبرنگار اعزامی به اردوگاههای آوارگان میانمار
... هفت دلاور؛ هفت سامورایی؛ دو فیلم مشهور از دو کارگردان آمریکایی و ژاپنی «جان استرجز» و «آکیرا کورساوا»؛ که احتمالاً کمتر کسی است که این دو فیلم ماندگار سینمای دنیا را ندیده باشد، ولی این بار هفت نفر از صحنههایی روایت میکنند که ارتباطی به پرده نقرهای ندارد، زیرا سکانس به سکانس این روایت تلخ، واقعیتی "گس" از ظلم بشر قرن 21 است، روایتی دردناک از آوارگی و مرگ مسلمانان میانمار.
بهفاصله چهار هزار کیلومتر از آنسوی وطن، هولوکاست واقعی از نسلکشی قوم و مردمی در حال تکرار است که هر ثانیهای، کودکان، زنان و مردانی را به کام مرگ میکشاند، یکی با داس دو تکه میشود، یکی بر اثر گرسنگی میمیرد، دیگری در دریا غرق میشود و آن یکی در آتش خشمی افراطی، زنده زنده سوزانده میشود و زندهها نیز تا آخر عمر با صحنههایی دهشتناک با جسمی نحیف و روحی بیروح میسوزند.
و آن هفت نفر؛ هفت نفری که نه کابوی هستند و نه سامورایی؛ بلکه هفت نفر از اهالی رسانه، عکاس، مستندساز و کارشناس امداد هستند که پا به سرزمین بیوطنی گذاشتند که روایت دردناک آنها بوی مرگ، بیخانمانی، بیماری، تنهایی، ترس و ... را تداعی میکند، روایاتی که شاید گوشهای از مظلومیت مظلومترین مردم جهان را به تصویر میکشد، «روهینگیاییها».
در این هفت سکانس، سه پرسش مشترک از هفت همراهی به اشتراک و پرسیده شد که در مأموریت تیم اعزامی هلال احمر به هفت اردوگاه آوارگان مسلمان میانماری در بنگلادش از جمله منطقه بالوخالی، حکیم پارا، وایخانگ، بارما پارا و ... راه طولانی را بهجان خریدند تا با قلم و دوربین خود در قرن پیشرفت و مدرنیته، صحنههایی از "مردمان نخستین" را ثبت کنند که بر اثر جبر زمان و جور زمانه از اولیهترین ملزومات زندگی نیز محروم هستند.
سکانس نخست این روایات کمتکرار را بر حسب اولویت حق تقدم به خانمها، از بانویی آغاز میکنیم که تنها همراه زن در تیم اعزامی بود، «مریم یارقلی» ــ رئیس اداره اطلاعرسانی روابط عمومی هلال احمر؛ و این نخستین بار بود که طی دهها مأموریت برونمرزی و امدادی؛ یک زن همراه تیم امداد شده بود، کما اینکه نقدهایی نیز برای اعزام زنان در چنین مأموریتهایی وجود دارد، ولی بهقول یکی از مسئولان سابق هلال احمر: «خانم یارقلی خود یک مرد است» و حال بهواقع با پیوستن او به تیم اعزامی وضعیت برنامهریزی بازدید از اردوگاههای آوارگان و تغذیه افراد ساماندهی و نظمدهی مناسبی یافته بود.
تسنیم: پندی که از این مأموریت گرفتی چه بود؟ و هماکنون چهچیزهایی را بیشتر قدر میدانی؟
یارقلی: آدمهایی با شرایط خاص اینجا میبینیم که دیدنشان میتواند خیلی سخت باشد در کل دوران زندگی؛ کسی که برای دیدن چنین آدمهایی میآید قطعاً موضوعی با خودش داشته یا مسئلهای را با خودش باید حل کند یا جور دیگری باید نگاه کند.
شرایط اینها را که من دیدم مثل خیلیهای دیگر اولین چیزی که گفتم این بود که خدایا شکرت! که من لباس دارم، غذا دارم در آسایش و امنیت هستم و ...
اما بهصورت فردی که آدم اینها را میبیند، میاندیشد که اینها چقدر بزرگ هستند و چقدر خوب با شرایط خود را وفق میدهند. من ممکن است مشکلات دیگری داشته باشم اما وقتی اینها را میبینم با خود میگویم که چقدر اینها جلوتر از من هستند و چقدر سختتر هستند. من که بهخاطر فلان حرفی که فلانی گفته، ناراحت میشدم حال اتفاقات زندگی بهگونهایست که نگاهم به زندگی عوض میشود. من که به اینجا آمدم و اینها را دیدم مسئولیت بیشتری دارم از کسی که اینها را ندیده. من که اینها را دیدم برایشان چهکاری انجام دادم؟ بچههایی که اینجا با آنها صحبت میکنی دنبالت میآیند گویا که مأمنی پیدا کرده باشند و ذهن آدم را درگیر خود میکند. بهنظر من بیشترین پند این سفر این است که هر کسی مسئولیت جایی را که هست، بپذیرد و کاری کند که پیش خدا و این بچههایی که دیدیم سربلند باشد.
تسنیم: اگر مسئول بسیار مهمی بودی برای آوارگان چه تصمیم و پیشنهاداتی ارائه میکردی؟
یارقلی: من اگر مسئول مهمی در کشور بودم قطعاً نظر کارشناسانی را که اینجا میآیند، میپذیرفتم. یکی بحث شور و شوق است که ما در این زمینه کمک میفرستیم اما یک بحث مدتدار بودن است که باید بگردیم کاری که مدتدار است انجام دهیم. شاید لازم باشد ما یک ستاد اینجا داشته باشم و یک سری افراد بیایند و اینجا مستقر شوند بهجای اینکه هر بار یکی بهمدت یک هفته بیاید. اینکه محموله بیاید و ما بیاییم و کمک کنیم اینها شور و شوق است.
من اگر مسئول بودم به بحث حمایتهای روانی، کودکان بیسرپرست، پیوند خانوادههایی که همدیگر را گم کردهاند و .. وارد میشدم، که این کار میتواند چند ماه دیگر انجام شود و نه صرفاً اکنون.
تسنیم: کجا و چه صحنههایی در این مأموریت برایت بسیار دردناک بود؟
یارقلی: من آدمهای زیادی را دیدم اما با خانمی صحبت کردم که در همین مسیری که آمده بود سقط جنین کرده بود و شوهرش را هم کشته بودند، یک بچه سه چهارساله هم داشت. من بهعنوان یک زن حس کردم مورد خشونتهای دیگری هم واقع شده. حالش حال خوشی نبود و سکوت کرده بود و کسی که همراهش بود ماجرا را شرح میداد ولی خودش حرفی نمیزد تنها نگاه دردناکی داشت، خیلی دردناک.
دومین سکانس این روایات سخت را عکاسی به تصویر میکشد که مأموریتهایی چون حضور در فلوجه و اعزام با کشتی کمکهای ایران به یمن، را در کارنامه خود دارد، «سید محمود حسینی» ــ عکاس خبرگزاری بین المللی تسنیم، که بهحسب اتفاق جزو سه نفری بود که در تیم اعزامی روحیه بشاشی داشت و در گیرودار تلخیهای تصاویر آوارگان، با شوخیهایی از جنس خود، لحظاتی شیرین ولو کوتاه را برای همراهان خلق میکرد، کما اینکه در آخرین روز حضور در اردوگاهها نیز بهدلیل برخی ناهماهنگیها برای بازدید از مکانهای بغرنج آوارگان، از کوره در میرود و در نهایت نیز پای او به بحرانیترین نقطه مرزی باز نمیشود.
تسنیم: پندی که از این مأموریت گرفتی چه بود؟ و هماکنون چهچیزهایی را بیشتر قدر میدانی؟
حسینی: پند که زیاد بود. منظورتان پند در سفر است؟ پند رفتاری است؟ پند آیندهنگری است؟ پند نگاه به آینده است؟ پند گذشته است؟ مناطق را که میدیدیم تأسف به حال و روز مردمانی میخوردیم که در چنین وضعیت بسیار فجیعی هستند، چه از نظر خوراک، چه از نظر بهداشت و اینکه قدردان نعمت سلامتی و سایر نعمتها باشیم. ما تنها گوشههایی از سختیهای این مردم را دیدیم و نه همه را.
تسنیم: اگر مسئول بسیار مهمی بودی برای آوارگان چه تصمیم و پیشنهاداتی ارائه میکردی؟
حسینی: طبق اطلاعاتی که بهدست آوردم کشور میانمار رابطه خوبی با کشورهای چین و روسیه دارد، میتوانیم رایزنیهایی داشته باشیم از طریق این کشورها که فشار از مسلمانان میانمار برداشته شود. انجیاوهای دولتی یا خصوصی همه میتوانند شرایط را برای این خانوادهها و بچهها تسهیل کنند.
طبق مشاهداتی که داشتم تعداد بچهها بسیار بسیار بیشتر از افراد بالغ است، خصوصاً نوزاد و زیر دو سال. باید تمهیداتی اندیشیده شود که این بچهها دچار بیماریهای خطرناک، دچار سوء تغذیه نشوند.
و بستری فراهم شود تا این یک میلیون انسان آواره به محل زندگیشان برگردند و مشکلشان حل شود، حال با دیپلماسی یا تهدید و فشار. یک میلیارد مسلمانی که در جهان وجود دارند میتوانند فشاری چه از نظر دیپلماسی یا نظامی آورند که هرچه سریعتر به وضعیت این مسلمانان آواره رسیدگی شود.
تسنیم: کجا و چه صحنههایی در این مأموریت برای شما بسیار دردناک بود؟
حسینی: از همان بدو ورود با صحنههایی که دیدیم شوکه شدیم و نمیتوانم بگویم شدت کدام یک بیشتر یا کمتر بود ولی مواقعی بود که بچهها با زبانهای مختلف (میانماری، بنگلادشی، انگلیسی، اشاره و...) به ما میفهماندند که پدر و مادرشان چگونه کشته شدند. من با بچهای صحبت میکردم دقیقاً به من نشان داد که کسی که پدرش را کشته چاقویی در شکمش فرو کرده و کل شکم را پاره کرده و بعد چاقو را در گلو و بعد در پهلوی پدرش کرده و اینها را ریز به ریز برای من تعریف کرد که این بسیار دردناک است که به این فجیعی پدری مقابل چشمان فرزندش کشته شود و بدتر از همه تصویری است که برای همیشه در ذهن بچه میماند و پاک نمیشود و کار خیلی سختی است برگرداندن این بچهها به شرایط قبلی.
پیشنهادی که داشتم این بود که بهنظر شخص من، ما که تجربه کمکهای اینچنینی را از قبل داشتهایم، بیاییم هزینهای که برای ارسال کالا، اعزام نیرو، و کمکها با هواپیما میشود، بهجای آن پول نقد به بنگلادش آورده و خرید اقلام لازم را از بنگلادش انجام دهیم، بهطور مثال ما چادر برای آوارگان آوردیم در صورتی که چادر اصلاً به دردشان نمیخورد و سیستم زندگی اینان بامبوست و سقفی که روی آن میکشند، زیرا بهخاطر هوای خیلی گرم باید راههای خروج هوا داشته باشند و اصلاً چادر بهدردشان نمیخورد زیرا پلاستیکی است و دم میکند.
میتوان احتیاجات ضروری و اولیه اینها را در آورد و سپس در همین کشور بنگلادش موارد لازم را خریداری کرد که هم صرفه مالی دارد و هم چیزی که لازم دارند تهیه میشود.
سومین سکانس از روایات تنهایی و بیخانمانی را عکاس دیگری به تصویر میکشد؛ «احمد بلباسی» ــ عکاس واحد مرکزی خبر صداوسیما که 8 سالیست دست به دوربین است، کسی که با خواب های سنگینش بین تیم اعزامی معروف شده بود بهطوری که در دو اتفاق در مسیر اعزام چنان دچار خواب عمیقی میشود که باعث نگرانی اطرافیان شد، ولی روزهایی که چشم و زوم این عکاس به آوارگان دوخته شد، خواب از سر او چنان پرید که هر روز صبح، زودتر از همه اعضای تیم اعزامی با التماس و غرولند حاضر میشد تا بتواند درد مظلومترین مردم جهان را در قاب تصاویرش ثبت کند، و در نهایت شاهکلید عکاسیاش را در پرتره کودک روهینگیایی برای آیندگان از ظلم بشریت امروز ثبت کرد.
تسنیم: پندی که از این مأموریت گرفتی چه بود؟ و هماکنون چهچیزهایی را بیشتر قدر میدانی؟
بلباسی: اینجا خیلی چیزها دیدیم و پند که چه عرض کنم واقعاً باید قدر مملکت خودمان را بدانیم. ما در بهشت داریم زندگی میکنیم! از لحاظ امنیت، از لحاظ امکانات و آرامشی که داریم. وقتی وضعیت نابسامان زندگی مردم مظلوم میانمار را در اینجا دیدم بهشدت تحت تأثیر قرار گرفتم که قابل بیان نیست.
من که یک عکاس هستم تلاش کردم با زبان دوربین خودم شرایط این آوارگان را به نمایش بگذارم ولی باز هم نمیتوان زندگی سخت و اسفناک اینجا را به مردمی که این شرایط را از نزدیک مشاهده نکرده و لمس نکردند، بهدرستی نشان داد.
پندی که وجود دارد مقاومت این مردم است که خود را با این شرایط وفق دادهاند و جا نزدند و با همین شرایط دردناک به زندگی خود ادامه میدهند. در خانههایی که اکنون دارند که یا کپری هست یا بامبویی و ... با شرایط بد هنوز لبخند میزنند، امید و آرامش دارند و زندگی میکنند، گرچه سخت؛ گرچه دردناک اما امید دارند.
تسنیم: اگر مسئول بسیار مهمی بودی برای آوارگان چه تصمیم و پیشنهاداتی ارائه میکردی؟
بلباسی: بنده تجربهای ندارم و نمیدانم در مسائل بین المللی چهکارهایی میتوان انجام داد اما یکی از مهمترین کارهایی که برای این عزیزانی که دچار این مشکل و آواره شدند باید انجام داد، ارائه راهکاری اساسی برای برگرداندن آنها به مملکت خودشان است تا به سیستمی که سالها با آن زندگی کردند برگردند و کاملاً بیمعناست که این عزیزان از کشور و محل زندگی خود آواره شوند و آواره زندگی کنند. درخواست من انجام کارهایی است که منجر به بازگشت آنها به وطنشان شود.
تسنیم: کجا و چه صحنههایی در این مأموریت برایت بسیار دردناک بود؟
بلباسی: صحنه زیاد بود اما یک جا بچهای برهنه بود و مرا صدا کرد و دو جای بدنش را به من نشان داد، دیدم حالت زخم بخیهخورده دارد. از او عکس هم گرفتم و پرسیدم که "چه اتفاقی افتاده؟"، در پاسخ با دستش اسلحه نشان داد و گفت "تیر خوردم."، خب، من خیلی ناراحت شدم اما این بچه با حالتش به من نشان داد که وضعیتش خوب است و نگران نباشم بهعوض دست مرا گرفت و به داخل چادری برد که مادری با بچه کوچکی آنجا بودند. همسر این خانم در این حوادث از ناحیه لگن دچار زخم شدیدی شده بود و خانم با همان امکانات ضعیف و باندهایی که اصلاً تمیز و بهداشتی نبود به مراقبت و تیمارداری همسرش مشغول بود.
آن بچه مرا به آنجا برد تا از من بخواهد به آنها کمک کنم یعنی ببینید چه حوادثی بر این بچه کوچک گذشته که به مرحلهای از صبر و آرامش رسیده که خود را فراموش کرده و تقاضای کمک برای دیگری را دارد... این واقعه تأثیر زیادی بر من گذاشت و با خود فکر میکردم که چرا دنیا باید به این سمت و سو برود.
چهارمین سکانس این روایات تلخ و گس را کسی مستند کرد که خود مستندساز بود، «حسین شعاعی» ــ مسئول سمعی بصری روابط عمومی هلال احمر؛ جوان اهل دانش و بهروزی که جنس کار مستندسازی را با علم روز تصویر آمیخته بود، کما اینکه روزهای نخست بهدلیل برخی ناهماهنگیها، کدورتی بین برخی اعضای تیم اعزامی رخ میدهد که در مأموریتهای امدادی نیز اجتنابناپذیر است، ولی او با زبان ادب، صبوری و پتانسیلهایی که دارد، گروه را منسجمتر از قبل بهسمت ثبت و ضبط آوارگی روهینگیاییها به پیش میبرد.
تسنیم: پندی که از این مأموریت گرفتی چه بود؟ و هماکنون چهچیزهایی را بیشتر قدر میدانی؟
شعاعی: مسلماً چیزی که هرکسی به آن فکر میکند این امنیت نسبی است که همه ما داریم. شما در این منطقه که آوارگان قرار دارند هیچ امنیتی نداری. منظور فقط امنیت جانی نیست، اینکه به هرچه دست بزنی آلوده است، آبی برای نوشیدن نداری، مسافت کم را باید با جان کندن طی کنی و ... اولین چیزی که انسان اینجا قدرش را میداند رفاه نسبی است که در منطقه زندگی خود دارد. انیشتین میگوید: «دو چیز در جهان پایانی ندارد، یکی جهل آدمی و دیگری کهکشان. من از اولی مطمئن نیستم یعنی شاید روزی کائنات تمام شود ولی جهل انسان تمامی ندارد».
الآن بهخاطر یک اعتقاد؛ فجایعی دارد اتفاق میافتد، فرقی هم ندارد این اعتقاد متعلق به کیست، مثلاً داعش به اسم اسلام این کارها را میکند و یا زمانی مسیحیان جنگهای صلیبی به راه انداختند، اکنون هم بوداییها به نام اعتقاد خودشان، یعنی به اسم مذهب هر بلایی میخواهند سر بقیه میآورند و این فلسفه که من اینطور فکر میکنم و تو که مانند من فکر نمیکنی باید بمیری، جهالتی است که تمامی ندارد.
تسنیم: اگر مسئول بسیار مهمی بودی برای آوارگان چه تصمیم و پیشنهاداتی ارائه میکردی؟
شعاعی: من فکر میکنم هیچ قدرتی نمیتواند به هرگز نبودن جنگ در جهان پایان دهد چرا که از زمانی که بشر به وجود آمد جنگ نیز وجود داشت، پس بشری که خود عامل به وجود آمدن جنگ است نمیتواند آن را از بین ببرد. ولی اگر من قدرتی داشتم سعی میکردم روی بچهها سرمایه گذاری کنم و برای آنها کاری کنم، چون احساس میکنم نطفه خشم از کودکی در بچه رشد پیدا میکند، تفکرات ضدبشری از بچگی شکل میگیرد، این تبعیض نژادیها، همین که بین خودم و سایر انسانها فرق بگذارم؛ اینکه این بد است و آن خوب، فلانی افغانی است آن یکی مسلمان آن یکی کافر ... اینها از همین جا شروع میشود و من فکر میکنم اگر روزی قدرتی داشته باشم، بیت معروف (بنیآدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند) را بهمعنای واقعی در بچهها بالفعل و نهادینه میکردم؛ یعنی آموزش و پرورش.
من خود بشخصه از آدمها ناامید شدم، از آدم بزرگهایی که هرچقدر بزرگتر میشوند و سنشان بیشتر میشود، خودخواهیها، غرور، تکبر و طمعشان بیشتر میشود. تجربه ثابت کرده که اکثر فرماندهها و لیدرهای مملکتها با افزایش سن بهجای اینکه معنویتر شوند دنیویتر میشوند. بهخاطر همین موارد؛ چیزی که من روی آن انرژی و سرمایه گذاری میکنم بچهها هستند.
تسنیم: کجا و چه صحنههایی در این مأموریت برایت بسیار دردناک بود؟
شعاعی: همان طور که حتماً شما هم مشاهده کردید، بنگلادش پر از سگ و حیواناتی است که در خیابانها رها هستند و اگر چیزی گیرشان بیاید میخورند. در آخرین کمپی که ما رفتیم صحنهای دیدم که وقتی بود که ماشینی غذا آورد، در آنجا گویا قانون بر این بود که بچهها برای گرفتن غذای گرم میرفتند و این بچهها آن لحظه طوری به ماشین و غذاها هجوم آوردند که من احساس کردم از شأن انسانی آنها اثری نمانده و برای برآورده شدن نیازهای اولیه زیستن خود بهمانند حیوانات رفتار میکند، مثل غذایی که برای چند سگ یا گربه و کلاغ میاندازیم و بر سر بهدست آوردنش جنجال میشود، انگار شأن انسانی این بچهها هم بهقدری تنزل کرده بود که در ستیز برای دست یافتن به غذا بودند.
ما که در شهرهای متمدن زندگی میکنیم هدفی در نظر میگیریم و آیندهای برای خود تصور میکنیم اما این بچههای بیآینده هدف کوتاهمدتشان بهدست آوردن چیزی برای زنده ماندن است. دیدن این صحنه خیلی حال مرا دگرگون کرد، کما اینکه قبلاً هم دیده بودم اما نه به این شدت.
پنجمین سکانس این روایات دردناک را عکاس دیگری در قاب دوربین خود ثبت میکرد که دستی نیز در نقاشی الکترونیکی دارد، «رضا احمدوند» ــ کارشناس روابط عمومی هلال احمر که بهعنوان عکاس در این مأموریت حضور یافته بود و اتفاقاً نفر دوم بشاش تیم اعزامی نیز بود که با وجود اینکه از دومین روز به گروه پیوست ولی در وانفسای تلخیها و غرولندهای اعضای تیم، هر از گاهی با مزاحها و شکلکهایی مخصوص خود و همچنین برای شاد کردن کودکان، حتی آویزان درختان بامبو میشد.
تسنیم: پندی که از این مأموریت گرفتی چه بود؟ و هماکنون چهچیزهایی را بیشتر قدر میدانی؟
احمدوند: برداشتی که این سفر برای من داشت این بود که آدمیزاد موجود بسیار عجیبی است طوری که میتواند آنقدر ظالم باشد که یک عده انسان را اینچنین آواره کند و از طرفی چقدر میتواند دید وسیعی داشته باشد مانند انسانهایی که از کشورهای مختلف بهکمک اینان آمدهاند و یا حتی خود کشور بنگلادش که با اینکه مردمانش نیز فقیر و بیچیز هستند اما پناهگاه این مظلومان شده است.
همچنین در کشور خودمان با وجود همه کاستیهایی که داریم اما امنیت و اتحاد ملی وجود دارد که باید قدردان باشیم و مسئولین و مردممان باید خیلی بیشتر از آن چیزی که وجود دارد قدر هم را بدانند.
تسنیم: اگر مسئول بسیار مهمی بودی برای آوارگان چه تصمیم و پیشنهاداتی ارائه میکردی؟
احمدوند: فکر نمیکنم هیچ قدرت انسانی وجود داشته باشد که جلوی این کشتار و آواره شدن و جلوی جنگ را بگیرد چون گوش کسی بدهکار این حرفها نیست و قدرتهای بیشتری هستند. اما در این مورد خاص یقیناً از طرف جمهوری اسلامی باید ارزیابیهای درست انجام شود. بحث ورود به این مسائل در خارج از کشور بیشتر با جمعیت هلال احمر است که باید ارزیابی شود که این آوارگان مسلمان چه نیازی دارند و کار پراکنده صورت نپذیرد. بهتر است بهجای اینکه از همه مدل امدادها بخواهیم استفاده کنیم روی یک موضوع خاص تمرکز انجام شود بهطور مثال برپایی و تجهیز بیمارستان ... و یا اگر قرار است امداد در حوزه اقلام، سرپناه و ... داخل شود باز همان ارزیابی درست صورت پذیرد که واقعاً آنچه نیاز است انجام شود.
ما برای تهیه و ارسال محمولهها هزینه میکنیم، خُب، میتوانیم از کشور مقصد که در بنگلادش است اقلام را تهیه کنیم، هم به این دلیل که به اقلیم و ذائقه آوارگان نزدیکتر است و از طرفی کمکی هم به اقتصاد کشور بنگلادش که خودش نیز در فقر است و دارد خدمات میدهد، میشود. از طرفی خود این آوارهها را هم به توانمندی برسانیم و فقط بهفکر کمک و رفع و رجوع نباشیم.
تسنیم: کجا و چه صحنههایی در این مأموریت برایت بسیار دردناک بود؟
احمدوند: دو صحنه بود؛ یکی روز اولی که همراه با دکتر پیوندی ــ رئیس جمعیت هلال احمر برای بازدید رفتیم نوزادی را دیدم که بدنش بهروی کمر و پاهای طفل سوخته بود و این کار را عدهای از هموطنانش (بوداییهای میانمار) انجام داده بودند، بسیار عجیب بود. ما تازگی ایام عزاداری محرم را پشت سر گذاشتهایم و میشنویم که یزیدیان با یک طفل 6ماهه چهکارها که نکردهاند و حالا میبینیم بعد از 1400 سال هنوز تفکراتی بهمانند آن وجود دارد.
همچنین روز آخر هم با خانوادهای دیدار کردیم که دخترشان تعریف میکرد پدر خانواده را با چیزی شبیه ساتور از شکم به پایین زده بودند. بغضی که آن بچه داشت و درست نمیتوانست چیزی را که دیده و بسیار آزارش داده بیان کند اشک مرا در آورد.
ششمین سکانس این روایات گرسنگی و فقر مطلق، را کارشناسی از حوزه امداد ثبت و ضبط میکرد که در هر لحظهای از بازدیدها، امر کارشناسی را برای کارهای مستندکردن سرلوحه خود داشت؛ «سید مصطفی مرتضوی» ــ مدیر روابط عمومی سازمان امداد و نجات که صحنههای بسیاری از او میدیدی که با مشاهده هر رخدادی با موبایل خود آن را ثبت میکرد و حتی بهصورت ضبط صدا و نجوا کردن، رویدادها را لحظه به لحظه مستندسازی میکرد، کارشناسی که بهحسب اتفاق تجربیات رفاهیاش بر نظرات کارشناسی امدادیاش پیشی داشت تا شرایط تیم اعزامی از نظر پشتیبانی بهبود بخشد و این نشأتگرفته از روح خانوادهدوستی او بود.
تسنیم: پندی که از این مأموریت گرفتی چه بود؟ و هماکنون چهچیزهایی را بیشتر قدر میدانی؟
مرتضوی: این سفر دنیایی پند بود یعنی هر لحظه و هر قسمت سفر پندی بود. مشاهداتی که کردیم دنیایی درس دارد، اصلاً طرز فکر ما نسبت به زندگی و شرایط زندگی، توکل، صبر، اعتقادات قلبی، تحمل و ... خیلی تفاوت کرد. برای من که دنیایی درس بود و سعی میکنم در ذهن بسپارم و چون علاقه به تدریس دارم شاید بتوانم به دانشجویان و بچهها انتقال دهم این تجربیات و درسها را، بچههایی که در کشور خودمان در ناز و نعمت زندگی میکنند و اصلاً خبر از این گوشه دنیا ندارند.
پرسیدید قدر چهچیزهایی را بیشتر میدانم، باید بگویم به این نتیجه رسیدم که قدر چهچیزهایی را نمیدانم. اینجا بچه سه چهارساله بدون لباس، بدون پدر ــ مادر ــ خواهر ــ برادر در خیابان بیهدف راه میرود و فقط دستش را دراز میکند تا غذایی به او بدهند، نه امنیت دارد، نه اتکایی، نه امیدی. ما باید حداقل قدر نفس کشیدن را بدانیم. حق نفس کشیدن و زندگی در کشوری که امنیت دارد و این اتفاقات وحشتناک در آن نمیافتد. لحظه به لحظه باید شکر نعمت کنیم.
تسنیم: اگر مسئول بسیار مهمی بودی برای آوارگان چه تصمیم و پیشنهاداتی ارائه میکردی؟
مرتضوی: به این سؤال از دو جهت میتوان پاسخ داد؛ اول اینکه برای خودمان چه میکردیم؟ ما راه زیادی داریم تا به آمادگی برای پاسخگویی در برابر حوادث برسیم، یعنی باید آنقدر آماده شویم تا در برابر حوادث غیرمترقبه بتوانیم عکسالعمل مناسب داشته باشیم. و این یک برنامه ریز کلان و آموزش میخواهد، باید از مهدکودکها شروع کنیم. به بچهها از طفولیت یاد بدهیم برای مواجهه با چنین مشکلاتی در کشور خودمان چه باید کرد. اول این سفر به این فکر میکردم که؛ اصلاً این سفر چهچیزی میتواند برای من بههمراه داشته باشد؟ آیا مشاهده و ارزیابی کارشناسی میخواهم بکنم؟ آیا نگاه فنی خواهم داشت؟ ابتدا نگاهم این بود که این عکاس و مستندساز و بقیه که آمدهاند باید برای ما کار کنند برای هلال احمر تا من هلال احمری نشان بدهم که دارم فعالیت میکنم اما حالا این فکر را ندارم. میگویم عکس گرفته شود تا به دنیا نشان داده شود که اینجا چهخبر است. هلال احمر هم کار خود را انجام میدهد و نفع میبرد. همین که مردم ما اینها را ببینند و آگاهی و آمادگی خود را بالا ببرند و نگاه و کمکهایشان متفاوت شود، توکل کردنشان فرق میکند، اینها مهم است.
الآن یک عکس در دنیای مجازی از این اوضاع گذاشته میشود عده کثیری ابراز احساسات میکنند و خیلی مسئله متفاوت میشود و بر برنامهریزیهای کلان تأثیر میگذارد. اینکه اینها مستندسازی شود و نشان داده شود که کشورهای دیگر چهکار میکنند، کشور ما چهکارهایی انجام داده، چطور این کارها مدیریت میشود و ... اگر این موارد بازگو شود دنیایی تجربه است برای ما تا در برنامهریزی کلان مملکت استفاده کنیم.
من اگر یک مدیر مهم بودم قطعاً شات به شات این عکسها را تحلیل میکردم، کار پژوهشی انجام میدادم که حداقل آمادگی کشور خودمان را در این بلایا بالا ببریم.
و برای خود این روهینگیاییها نیز با توجه به شرایط خاصشان که البته مشاهدات ما خیلی کلی بوده باید نگاهمان معیشتی باشد تا توانمندی آنها را در ارتزاقشان با آموزش بالا ببریم، چرا که اینان مردمان آرام و همراهی هستند و فکر میکنم بهجای اینکه یک تکه نان به آنها بدهیم میتوانیم تیم آموزشی بفرستیم، بچههاشان را آموزش دهیم، برای نظافت، برای بقایشان و بهبود شرایط کنونی قدمی برداریم، مثلاً در مورد صابون یا مسواکی که توزیع میکنیم توضیح دهیم. طبیعتاً این آوارگان در آینده مشکلات بیشتری خواهند داشت مانند بیماریها که با آموزش میتوان جلوگیری کرد، یعنی بهترین کاری که برای این افراد میتوان انجام داد بهنظر بنده آموزش و پرورش این افراد است.
تسنیم: کجا و چه صحنههایی در این مأموریت برایت بسیار دردناک بود؟
مرتضوی: عمق فاجعه خیلی بود و ثانیه به ثانیه آن درد بود. هر لحظه که در این کمپها میرفتیم و وضعیت زندگی اینها را میدیدیم که چطور دارند زندگی میکنند، چه میخورند، بهداشتشان چگونه است، به چهچیزهایی احتیاج دارند و ... من و شما اگر یک روز لباسمان کثیف باشد یا حمام نرویم یا آب شربمان مثل آبی که اینان میخورند باشد تحمل نداریم و اینها همه درد است با اینکه انجیاوها و دولت و کشورهای دیگر همه کمک میکنند اما بهخاطر تعداد بالای آوارگان مشکل است که به این زودی مشکلات مرتفع شود.
بچههای سه و چهار ساله بین اردوگاهها هستند که همه افراد خانواده را از دست داده و طبق آمار هزاران کودک زیر پنج سال داریم که هیچ خانوادهای ندارند و اینها فاجعه است و دل را به درد میآورد. باید قدر زندگیمان را بیشتر بدانیم قدر خود، خانواده و نعمتهایی که داریم. بعد از این سفر و دیدن این فجایع به این فکر میکنم که باید ثانیه به ثانیه خدا را شکر کرد. برای اینکه میتوانیم بایستیم، برای اینکه لباسی داریم و عریان نیستیم، برای اینکه نفس میکشیم، برای اینکه دوستانی داریم که به ما توجه میکنند، برای اینکه با کسی حرف میزنیم، درددل میکنیم، میتوانیم احساساتمان را با هم در میان بگذاریم، آدمهای اینجا حتی کوچکترین ارتباطی با هم ندارند و با هم حرف نمیزنند فقط همدیگر را نگاه میکنند و نمیتوانند حرفی بزنند.
هفتمین و آخرین سکانس تلخترین رخداد کنونی جهان از زوم دوربین خبرنگاری ثبت میشود که روزگاری گاه و بیگاه با تهیه گزارشات متعدد برای رسانه ملی از جعبه جادو وارد خانههای مردم میشد، «محمد زندیفر» که هماکنون بهخدمت خبرنگار تصویری روابط عمومی هلال احمر درآمده است، و او نیز نفر سوم از سه نفر بشاش گروه اعزامی بود که با روحیه و انرژی مضاعف که در برخی مواقع نیز بیش از اندازه شور میشد، باعث لبخند و خنده تیمی بود که هر روز میان تودهای از مردم آواره و بدون هیچ چیزی قدم میزدند که شاید تا سالهای سال چنین رنجی را هیچ قوم و جامعهای تجربه نکند.
تسنیم: پندی که از این مأموریت گرفتی چه بود؟ و هماکنون چهچیزهایی را بیشتر قدر میدانی؟
زندیفر: قبل از اینکه به سفر بنگلادش و این اردوگاهها را بیاییم به ما گفتند اینجا گرم است، رطوبت زیاد است و غذاشان نیز تند است. وقتی وارد بنگلادش شدیم و روز اولی که سمت منطقه رفتیم و وارد کمپ شدیم از دیدن بچههایی که برهنه بودند و هیچ لباسی بر تن نداشتند شوکه شدم. خانوادههایی را دیدم که سرپناهشان با نایلون و چوب ساخته شده بود و زیراندازشان خاک رس نمدار بود. با دیدن اینها اول از همه قدر خانوادهای را که دارم، میدانم و بعد قدر سرپناه داشتن و اینکه شکایت از خانه هفتاد متری استیجاری نکنیم.
بعد بحث غذا است، این آوارگان فقط یکسری چیزهایی میخوردند که سیر شوند، در اردوگاه "حکیم پارا" آقایی بود که بالای سر من چتر گرفته بود و البته لال بود. من فکر کردم پولی چیزی باید به او بدهم اما تنها چیزی که در جیب داشتم سه عدد شکلات بود که همان را دادم که گرفت و سریع رفت و قانع شد، وضعیت بهداشت هم بسیار بد بود.
تسنیم: اگر مسئول بسیار مهمی بودی برای آوارگان چه تصمیم و پیشنهاداتی ارائه میکردی؟
زندیفر: فقط بازدید برای این آوارگان جواب نمیدهد باید وارد عمل شد. تا جایی که بتوانم از دولت خودم کمکهای مردمی میگرفتم و برای آنها غذا تهیه میکردم. حرف روی کاغذ بهدرد نمیخورد باید دست را روی زانو زد و برای کمک به این آوارگان یا علی گفت.
تسنیم: کجا و چه صحنههایی در این مأموریت برایت بسیار دردناک بود؟
زندیفر: سه صحنه بود؛ اولی، یک نوزاد 6ــ5ماهه که کمر و باسن او سوخته بود، و بعد فهمیدم او را سوزاندهاند.
یک صحنه دیگر هم در مورد یک بچه که در نهایت دوساله بود که یکی از چشمهایش کامل از بین رفته بود. ابتدا فکر میکردم مادرزادی است اما بعد از پرسوجو گفتند که (بوداییهای تندرو) یا با سنگ به چشمش زدهاند یا با چوب، و چشم او از بین رفته بود.
صحنه سوم در حال ضبط مستند بودیم که دختری داشت در مورد پدرش که چه بلایی سرش آمده و چطور به اردوگاه رسیده توضیح میداد، میگفت "ناگهان داخل خانه ما ریختند و ما مجبور شدیم فرار کنیم بدون برداشتن لباس یا پول یا چیز دیگری، مثل وقتی زلزله میآید و فرار میکنی."، میگفت "فقط یک لحظه برگشتم پشت سرم را نگاه کردم دیدم با ساتور به شکم پدرم زدند و او را کشتند".
بیشترببینید:تصاویر اردوگاه آوارگان میانمار-از نوزاد مرده در آغوش پدر تا زندگی کودکان و زنان با هیچ
روایات دردناک از جنس مرگ، گرسنگی، یتیمی و بیسرپناهی که گذشت، تلخیهای دست بشری است در سال 2017 و در قرن پیشرفت و مدرنیته، در دورانی که گوش جهانیان از مفاد حقوق بشر پُر شده است، حال این مشاهدات برای تاریخ انسانیت ثبت و ضبط میشود تا درس و پندی از مظلومترین مردم جهانی باشد که حتی زبان مادری آنان نیز در اقلیتترین زبان و لهجه جهان است و یکی از دلایلی که آنها نمیتوانند درد و رنج یکصدساله خود را به گوش دنیا برسانند همین لهجه روهینگیایی است، مسلمانان آواره میانماری امروز هیچ ندارند، روهینگیاییها واژه «هیچ» را با مرگ معنا میکنند.
انتهای پیام/*