نگاهی به نمایش «تنهایی پرهیاهو»|هیاهوهای زودگذر

نگاهی به نمایش «تنهایی پرهیاهو»|هیاهوهای زودگذر

«تنهایی پرهیاهو» موجود به قدری پاره‌پاره است که نمی‌تواند میان پرده‌های نمایش ارتباط معنایی و روایی خوبی ایجاد کند. حرف‌هایش در حد یک شعار باقی می‌ماند و آن مباحث فلسفی که مدام از شاخه‌ای به شاخه دیگر گذر می‌کند، به آشفتگی در بیان می‌ماند.

باشگاه خبرنگاران پویا - احسان زیورعالم

در زمستان 94، امیرکاوه آهنین‌جان اقتباسی نسبتاً آزاد و البته اکشن از «در بارانداز» الیا کازان و باد شولبرگ در تالار حافظ روی صحنه برد. نمایش آمیزه‌ای از حرکات رزمی و رقص و اغراق‌های شبه‌دراماتیک و دیالوگ‌های خشک در فضایی خاکستری رنگ بود. گروه نمایش متشکل از تعداد زیادی هنرجوی جوان بود که به نظر محصول آموزش‌های شخص آهنین‌جان بودند. هیچ بازیگر مشهوری در میان افراد دیده نمی‌شد تا با آن ناشناختگی روی صحنه با یک Mortal Combat زنده، روی صحنه تئاتر مواجه باشیم. نمایشی که ضعف عمده‌ای در نمایشنامه داشت؛ اما شاید در وجه اجرا، به واسطه بهره‌گیری از اکشن، در زمانه خود متفاوت بود.

با این مقدمه به سراغ اثر دیگری از امیرکاوه آهنین‌جان می‌رویم که این شب‌ها در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه می‌رود. «تتنهایی پرهیاهو» عنوان رمان مشهور بهومیل هرابال است که از قضا نامی از او در صفحه نخست بروشور نمایش آهنین‌جان نیامده است. رمان کوتاه هرابال یک بار پیش از مرگش به صورت لایو اکشن تبدیل به فیلم شده است و خبری از اقتباس تئاتری از آن نبوده است. این مهم را حسین پاکدل به عهده داشته که در حوزه اقتباس از رمان چهره با سابقه‌ای به حساب می‌آید.

نمایش داستان هانتا، کارگر ساده‌ای را روایت می‌کند که در یک جهان توتالیتر، شغلش نابود کردن کتاب‌هاست. هانتا اما مبدل به ناجی کتاب‌ها می‌شود و به همین سبب رابطه‌اش با دنیای بشرهای دوپا عملاً قطع می‌شود. رفقای او موش‌ها هستند و همدم شب‌هایش آبجو. او با خواندن و خواندن بیشتر به جهان تیره و تار اطرافش آگاه می‌شود. پس «تنهایی پرهیاهو» بدل به مرثیه هانتا بر زمان و مکانی می‌شود که او  در نهایت زیست خود را از ان قطع می‌کند. به قول هانتا در ابتدای رمان «سی و پنچ سال است که در کار کاغذ باطله هستم و این قصه عاشقانه من است.»

رمان هرابال روایتی اول شخص است که هر از گاهی شخصیت‌های فرعی در آن پا می‌گذارند تا با ایجاد سکته در روایت هانتا، وجوه شخصیتی و روایی او را تقویت کنند. پاکدل همین مسئله را ملاک قرار داده است. هانتا مدام مونولوگ می‌گوید تا به شخصیتی فرعی نزدیک شود و با او وارد دیالوگ شود. البته آنان به معنای واقعی دیالوگی ندارند. مونولوگ‌هایی پاره‌پاره هستند که محتوای درونی آنان را آشکار می‌کند. رئیس، دایی، دختر کولی و ... همه مونولوگ‌‌گویانی هستند که قرار است وجه روایی رمان را حفظ کنند.

این رویه در کنار ترتیب روایی اتفاقات نشان می‌دهد پاکدل به رمان هرابال وفادار بوده است و صرفاً اقتباسی ساده در اختیار آهنین‌جان قرار داده است. متن نمایشنامه از امری خارق‌العاده خبر نمی‌دهد. گفتار معمولی است و برخی مواقع طعم و بوی ترجمه می‌دهد. با این حال در اجرای آهنین‌جان همانند «در بارانداز» متن چندان محلی از اعراب ندارد. بدون متن هم به نظر آهنین‌جان به چنین نمایشی دست می‌یافت. او یک ایده کلی دارد که از «در بارانداز» تا به امروز آن را حفظ کرده است.

روش کار او ایجاد غوغا روی صحنه هست. جمعیتی کثیر از هنرجویان در لباس‌های متحد، حرکات مشترکی با آمیزه‌ای از شاید ورزش‌های رزمی و تکاپوهای بسیار اجرا می‌کنند تا بعد هیجانی به نمایش تزریق کند. اگرچه این وضعیت در «تنهایی پرهیاهو» نسبت به «در بارانداز» کاهش یافته است. به نظر می‌رسد محدودیت مکانی عاملی برای دوری جستن آهنین‌جان از حرکات آن‌چنانی باشد؛ چرا که هر از گاهی علاقه به پشتک‌واروهای «در بارانداز» در نمایش دیده می‌شود.

شاید در فضای بی‌تحرک تئاتر ایران اجرای چنین نمایشی غنیمت باشد و البته شاید کارگردانی آهنین‌جان در اجرای یک نمایش با رشد نسبی همراه بوده است؛ اما نمایش واجد وجوهی منفی  است که مهمترینش بازی‌های خام‌دستانه بازیگران است. با اینکه در نمایش بازیگران حرفه‌ای در کنار گروه همسرایان آماتور حضور دارند؛ اما نامشخص بودن تکلیفشان موجب می‌شود که یک قطعه جدی با گفتارهای تراژیک به یک کمدی نه چندان جذاب بدل شود. برای مثال شخصیت دایی را در نظر بگیرید که بیش از آنکه بامزه باشد، سوهان روح می‌شود. شاید قرار بوده او سوهان روح باشد؛ اما نیز از شکل اجرایی متبادر نمی‌شود.

در متن کتاب هرابال از قول کانت آمده است «دو چیز ذهن مرا مدام با اعجابی فزاینده و از نو، پر می‌کند: آسمان پرستارهٔ بالای سرم و قانون اخلاقی درون وجودم.» قرار است این مهم بدل به جهان ایده‌های رمان شود - که می‌شود - و در اقتباس این موضوع به نمایش هم سرایت کند. یعنی ما به عنوان مخاطب در جهان مالیخولیایی و سوررئال هانتا وقت بگذرانیم و جهان‌بینی او را دریابیم. لذا در پایان نمایش ما چه چیزی از هانتا دریافت می‌کنیم؟ قانون اخلاقی درون او چیست؟ او برای چه خود را به دست دستگاه قاتل می‌سپارد؟ چرا هارابال همراه او وارد دستگاه می‌شود؟

نمی‌دانم چند درصد مخاطبان از شیوه مرگ هارابال آگاهند؛ ولی این نکته مهمی نیست. مهم آن است که جهان فکری و ذهنی هارابال بدل به یک عینیت شود. این عینیت در نمایش آهنین‌جان به چه اندازه شکل می‌گیرد؟ در میان آن پرهیاهوی روی صحنه، تنهایی را می‌توانیم درک کنیم؟ هگل و کانت روی صحنه چه کمکی به ما می‌کنند؟ چقدر با یک اثر دراماتیک روبه‌روییم؟

به نظر اثر موجود به قدری پاره‌پاره است که نمی‌تواند میان پرده‌های نمایش ارتباط معنایی و روایی خوبی ایجاد کند. حرف‌هایش در حد یک شعار باقی می‌ماند و آن مباحث فلسفی که مدام از شاخه‌ای به شاخه دیگر گذر می‌کند، به آشفتگی در بیان می‌ماند. ما با تئاتر روبه‌روییم که در آن واژگان فرّارند و نمی‌تواند بازگشت و به جملاتش رجوع کرد. یک بار کانت روی صحنه می‌آید و می‌رود و تمام. در «تنهایی پرهیاهو» همه چیز زود تمام می‌شود.

انتهای پیام/

 

 

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
میهن
طبیعت
triboon
گوشتیران