اسلامِ اروپایی، نه اسلام در اروپا
عضو هیئت علمی انستیتو الهیات صلح آلمان در گفتوگویی به اهمیت مخاطبشناسی برای تبلیغ اسلام در جوامع غربی پرداخته است.
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم ماهنامه عصر اندیشه گفتوگویی با حجتالاسلام دکتر سیدمحمد ناصر تقوی، عضو هیئت علمی انستیتو الهیات صلح آلمان درباره اهمیت مخاطبشناسی برای تبلیغ اسلام در جوامع غربی انجام داده است که متن کامل آن را در زیر میخوانید:
مجله عصر اندیشه در شماره جدید خود مصاحبهای خواندنی با دکتر سید محمدناصر تقوی انجام داده است. وی از سال 1383 به کشور آلمان عزیمت نمود و فعالیتهای تبلیغی خود را به عنوان معاون مرکز اسلامی هامبورگ آغاز کرد و طی سالهای حضور در این کشور عهدهدار سمتهای گوناگونی همچون نایب رئیس و عضو هیئت مؤسس اتحادیه اروپایی علما و تئولوگهای شیعه، مدرس و رئیس آکادمی اسلامی و نایب رئیس مجلس اعلای شیعیان آلمان بود. تقوی هماینک عضو هیئت علمی انستیتو الهیات صلح آلمان و عضو شورای نظارت و داوری اتحادیه علمای شیعه است. در ادامه بخشهایی از این مصاحبه از نظر خوانندگان میگذرد و مشروح آن در مجله عصر اندیشه قابل دسترسی است.
**در مورد موج گسترش و نفوذ اسلام در اروپا طی سالهای اخیر بحثهای زیادی مطرح شد و بسیاری از رسانهها یا تحلیلگران اروپایی از تهدید و خطر جدیِ قدرتگیریِ لجامگسیخته اسلام در اروپا متعاقب افزایش جمعیت مسلمانِ ساکن قاره سبز سخن گفتند و اصطلاحاتی مانند (Eurabia) ابداع شد که از احتمال عربی شدن اروپا حکایت داشت. شما به عنوان مُبلّغی که از نزدیک وضعیت اسلام در اروپا را لمس کردهاید، چقدر این فضاسازیها علیه اسلام و مسلمانان را واقعی میدانید؟ آیا موج گسترش اسلام در اروپا به راستی آنطور که گفته میشود سهمگین هست که بتواند طی سالهای آینده هویت اروپایی را به مخاطره اندازد یا بیشتر شاهد یک بازی رسانهای با هدف اسلامهراسی بودهایم؟
توجه داشته باشید که همواره میان آمارهای رسمی و غیررسمی بهویژه در خصوص شمار جمعیت اقلیتهای دینی تفاوت وجود دارد. طبق آخرین آمارهای رسمی که متعلق به چند سال پیش است و شاید امروز اندکی دستخوش تغییر شده باشد، بین 50 تا 55 میلیون نفر در کل اروپا مسلمان هستند. از این تعداد، حدود 14 تا 15 میلیون نفر در کشورهای اصلی عضو اتحادیه اروپا زندگی میکنند. موضوع «یوربیا» که اشاره کردید، در ذیل همان القائات اسلامهراسانه مطرح میشود که میخواهند اسلام را به عنوان خطری برای جوامع اروپایی نشان دهند. البته خود مفهوم «عربیشدن اروپا» نمیتواند چندان صحیح باشد، زیرا از کل جمعیت مسلمانان اروپا عده زیادی پاکستانی، ایرانی، ترک، افغان و... هستند.
لذا این ایده که توسط افرادی مانند برنارد لوئیس مطرح شد، اساساً ناشی از یک رویکرد بدبینانه و منفی و زنهاردهنده نسبت مسلمانان بود. زیرا اگر به آمار جمعیت مسلمانان هم استناد کنیم، مسلمانان حتی با وجود میزان بالای زاد و ولدشان به نسبت اروپاییها، در خوشبینانهترین حالت طی 40 تا 50 سال آینده حداکثر حدود 3 درصد ترکیب جمعیتی اروپا را تشکیل خواهند داد که چندان پدیده هراسناکی هم نیست. اما در راستای سیاست اسلامهراسی میخواهند به ترس و نگرانی از حضور مسلمانان در اروپا دامن بزنند. در این میان، ظهور جریان افراطگرایی به نام اسلام در قالب گروههای تکفیری همچون داعش و نیز برخی رفتارهای ناصوابی که آگاهانه یا ناآگاهانه از سوی برخی اجزای جامعه مسلمانان در اروپا صورت میپذیرد، بهانه مؤثری را به دست اسلامستیزان اروپایی برای تصویرسازی منفی علیه اسلام میدهد. یعنی اقدامات تروریستی و خشونتآمیز داعش مصداق عینی و ملموس همین تصویر انتزاعی بود که تلاش میشد علیه اسلام در اذهان مردم اروپا شکل بگیرد.
**از زمان پیدایش داعش تاکنون، مسئله جذب و گرایش شماری از جوانان اروپایی به این گروه افراطی بسیار سؤالبرانگیز و مایه تعجب بوده است. آیا شما طی دوران حضور خود در اروپا با این پدیده مواجه شدهاید و چه تحلیلی از آن دارید؟
همینطور است. شکلگیری این مواجهۀ موازی با شهروندان و بعضاً استاندارد دوگانه در برخورد با آنها و همچنین شکاف نسلها در اروپا ـ بین نسل اول مهاجرین و نسلهای بعدیِ تربیت شده در آن محیط ـ موجب بروز بحران هویت و عقدههای فروخورده در میان مهاجران و جذب آنها به گروههای افراطی شده است. من مدتی پس از آنکه در آلمان مستقر شدم، بسیاری از این موارد را مشاهده میکردم که گروههای سلفی تحت عناوینی مانند «حزبالتحریر» به شدت فعال بودند و آزادانه عضوگیری میکردند و عجیب اینکه نهادهای امنیتی و اطلاعاتی غرب از کنار این مسائل به راحتی میگذشتند تا جایی که اعضای این گروهها با شمایل خاص سَلفیون در مراکز عمومیِ کشورهای اروپایی به تبلیغ و عرضه جزوات خود میپرداختند. همان موقع این یک خطر بزرگ محسوب میشد و ما این خطر را در موقعیتهای مختلف هم به برخی جوامع اسلامی که با آنها مرتبط بودیم و هم به دستاندرکاران امور اجتماعی و سیاسی گوشزد میکردیم؛ ولیکن متأسفانه توجهی نشد و به نظرم اشتباه بزرگی اتفاق افتاد و شاید دستگاههای سیاسی امنیتی اروپا به دلایل مختلف چنین میپنداشتند که این اقدامات افراطی، نوعی خودزنی مسلمانان است، اما تصور نمیکردند در آینده دامنگیر خود آنها شود.
البته دقت داشته باشید همه جمعیت حامیان داعش در اروپا مسلمان نیستند. یک بخش از آنها همنسلی از جوانان سرخورده اروپایی هستند که با سکس و خشونت و رپ و هویمتال رشد یافتهاند و به نوعی پوچگرایی ذهنی رسیدهاند و لذا از بستری که داعش برای بروز رفتارهای خشوتآمیز و افراطی گسترده بود استقبال میکردند. لذا همانطور که رهبر معظم انقلاب در نامه دوم خود خطاب به جوانان غربی اشاره داشتند، این مسئله بسیار قابل تأمل است که فرهنگ جوامع غربی و خشونت افسارگسیخته موجود در آن، به محملی برای گرایش جوانان به افراطیگری تبدیل میشود.
**طی سالهای گذشته مفهومی تحت عنوان «اسلام اروپایی» (یورو اسلام) از سوی برخی متفکران اروپایی بهعنوان راهی برای کنترل خطر اسلام در اروپا مطرح شده است که بر اساس آن تلاش میشود اسلام بهنحوی در فرهنگ و ارزشهای غربی مُستحیل گردد که دیگر با مبانی تمدن غرب انطباق یابد و جنبههای معارض آن زدوده شود. آیا اصولاً اروپایی شدن اسلام بدین شکل را امکانپذیر میدانید؟
یقیناً اروپایی کردن اسلام به این صورت که بخشهایی از آموزههای اصیل اسلامی را برای انطباق با فرهنگ اروپایی حذف کنیم یا تغییر دهیم قابل قبول نیست. اما زمانی که ما در مرکز اسلامی هامبورگ مشغول بودیم، برای نخستین بار تلاش شد تا الگویی بومی و اصیل از زیست اسلامیِ «مسلمانان اروپا» ارائه گردد و به همین منظور بحثهایی در خصوص بومیسازی اسلام و فرهنگ اسلامی و تفاوت قائل شدن میان عناصر اصلی اسلام و فرهنگ عربی مطرح شد و بازتعریفی از مفهوم «اینتگراسیون» (همگرایی اجتماعی) که قابل فهم برای نخبگان آن جامعه بود ارائه دادیم که خلاصهاش این است که جوهره و حقیقت اسلام در فرهنگهای مختلف عربی و غیرعربی میتواند تجلیات مختلفی داشته باشد. لذا این حقیقت واحد همانگونه که مثلاً در ایران، شبه قاره، آفریقا و... حضور و سازگاری فرهنگی یافت، میتواند قدم به جامعه اروپایی بگذارد و بدون اینکه ذرهای از عناصر ارزشیِ اصلی آن کاسته یا ضربهای به مبانی آن وارد شود، با بسیاری از عناصر سنتی و فرهنگی اروپا امکان سازگاری داشته باشد. در این الگو دیگر نمیتوان مسلمانان را در اروپا و جوامع غربی دائماً به مثابه میهمانان و یا مستأجران مزاحم به شمار آورد و این نکته بسیار مهمی است که متأسفانه در طول سالیان مورد غفلت قرار داشته و همین بهانه و دستاویزی برای اعمال فشار و احیاناً محرومیت آنها از برخی حقوق اجتماعی شده است. در همان زمان براساس همین درک از ضرورت بومیسازی و هویتبخشی به مسلمانان و شیعیان اروپا، به لطف خداوند تجربههای ماندگاری به ثبت رسید که تشکیل «مجلس اعلای شیعیان آلمان» و نیز نخستین تشکل سراسری شیعه در اروپا با نام «اتحادیه اروپایی علما و تئولوگهای شیعه » از آن زمرهاند.
طبعاً در خصوص بومیسازی، توجه به عناصر اصلی و ذاتی اسلام و تفکیک آن از فرهنگ عربی بسیار ضرورت دارد و این همان دانستن آنها هم ناصواب است و هم خطرناک! در خاطرم هست آیتالله قائممقامی ریاست وقت مرکز اسلامی هامبورگ در اجلاس سران رهبران مذهبی با سران اروپا که در آن زمان برای نخستین بار در بروکسل تشکیل شد، بحثی را تحت عنوان «مسلمانِ اروپا، نه مسلمانان در اروپا» مطرح کردند که بسیار مورد توجه قرار گرفت. وقتی میگوییم اسلام در اروپا یا مسلمانان در اروپا، این تصور به ذهن متبادر میشود که مسلمانان به مثابه میهمانانی بیگانه و موقت در اروپا هستند که همواره ممکن است میزبان با آنها خداحافظی کند و الزامی هم به زیست همراه با تفاهم نخواهد بود. اما وقتی اسلام اروپایی یا مسلمانان اروپایی در نظر باشد، بدین معناست که میشود عناصر فرهنگیِ عربی، هندی، آفریقایی و.. را که لزوماً ربطی به حقیقت اسلام ندارد، کنار گذاشت و همان اسلام اصیل و حقیقی را حفظ کرد و آن را متناسب با جامعه اروپایی ارائه داد. لذا یک مسلمان اروپایی میتواند بهسان مسلمانان در سایر جوامع زیست راستین اسلامی را در اروپا داشته باشد. بسیاری از مناسک و آیینهای فعلی اسلامی مانند عزاداری الزاماً از ابتدا و در صدر اسلام بدین شکل نبوده بلکه در طول تاریخ و تحت تأثیر فرهنگ و آداب برخی اقوام مثل عراقیها به صورت کنونی درآمده است. لذا میتوان میان این گونه شیوههای فرهنگی با مناسک دینیِ پالوده از فرهنگها که مربوط به آموزههای اصیل اسلام است تفاوت قائل شد. بدین ترتیب در مفهوم «اسلامِ اروپایی» با قرائت و تعریفی که ارائه شد و در واقع تأویل «مسلمان اروپایی» است، یک مسلمان ساکن اروپا میتواند ضمن آنکه به عنوان شهروند درجه یک از تمامی حقوق برخوردار است، در عین حال در یک درک متقابل با دیگر افراد جامعه زندگی کند و دیگران نیز به او به چشم بیگانهای نمینگرند که اقامت موقت دارد و موجودی سنجاق شده به آن جامعه است.
**آیا استراتژی و برنامه مدونی برای تبلیغ اسلام در اروپا برای مقابله با موج اسلامهراسی در سرلوحه کار نهادهای تبلیغی ما قرارداد یا اینکه فاقد استراتژی مشخص تبلیغی هستیم و چه بسا بخشی از تصویر نامطلوب اسلام در اروپا ناشی از همین سوءتدبیرها و اشتباهات در امر تبلیغ است؟
بدون تعارف باید بگویم متأسفانه خیر. ما در سطح کلان یک استراتژی حساب شده با برنامه و منسجمِ تبلیغی سراغ نداشتیم و نداریم که این دلایل مختلفی هم دارد. براساس تجربه شخصیام عرض میکنم هرکجا پیام اسلام به دور از پیرایه و به درستی منتقل شده، خود به خود به جان مخاطب غیرمسلمان نشسته و تأثیرگذار بوده است. یعنی اگر منطق عقلانی و اعتدالی اسلام به شیوه صحیح معرفی گردد، به راحتی میتواند مخاطبین و گوشهای آماده شنیدن را مجذوب خود کند و فضای تبلیغی علیه اسلام را بشکند و شکستن این فضا در غرب کار چندان دشواری نیست، مشروط بر اینکه زبان و روش آن را بشناسیم. لکن معالأسف مجموعه تبلیغی ما فاقد نظام و تشکیلات متناسب برمبنای یک درک مشترک و واقعبینانه برای حرکت در این مسیر است. گاهی اوقات فعالیتهای تبلیغی نهادهای ما در اروپا با هدف نمایش به درون کشور و ارائه گزارش کار صورت میپذیرد و هرگز مخاطب اروپایی محور قرار نمیگیرد. در حالیکه در امر تبلیغ، مسئله توجه به زبان خاص مخاطب و اقتضائات و شرایط بومی، فرهنگی و اقلیمی آن منطقه اهمیت بسزایی دارد و بستهبندیهای پیامی که میخواهیم عرضه کنیم باید به تناسب جامعه هدفْ متفاوت باشد. مثلاً ما نمیتوانیم راهپیمایی روز قدس را به همان شکل که در دمشق و بیروت برگزار میشود، در برلین و پاریس و آمستردام برگزار کنیم. ما باید با مخاطب خاص خود مفاهمه برقرار سازیم و پیام خود مثلاً در موضوع فلسطین را به گونهای بگوییم و به مخاطب خود تفهیم کنیم که برای او قابل فهم باشد.
در کنار عملکرد افراطیون به نام اسلام، بسیاری از اشتباهات و کجسلیقگیهای برخی مُبلّغین و نهادهای تبلیغی ما مانند مطرح کردن هولوکاست (که امری پذیرفته شده و قانونی در اروپاست) یا نماز جماعت خواندن وسط خیابان ـ به سبک آنچه که مثلاً در روز عاشورا در ایران انجام میشود ـ بعضاً طی سالهای اخیر بهانههایی را به گروههای افراطی و ناسیونالیست (مثل حزب «آ اف دِ» و جنبش «پگیدا» در کشورهایی مانند آلمان) داده تا علیه اسلام و مهاجرین مسلمان به فضاسازی گسترده و تحریک افکار عمومی بپردازند. در حالی که اگر ما متکی بر یک استراتژی مشخص، مانع از بروز این سوءبرداشتها شویم، راه بر بسیاری از موجسواریهای ضد اسلامی بسته خواهد شد. امروز باید پرسید چرا عموم شهروندان جوامع غربی تفاوت چندانی میان داعش با دیگر گروههای اسلامگرا یا فرضاً مسلمانان ایران قائل نیستند؟ آیا همه تقصیر متوجه ضعف تحلیل و شناخت آنهاست یا این ماییم که نتوانستهایم با زبان ارتباطی مناسب و با شفافیت کافی و مرزبندیهای روشن تفاوت خود را با قرائت انحرافی داعش بهگونهای بیان کنیم تا مخاطب غربی قادر به تفکیک باشد؟ پس قطعاً کوتاهی ما و آسیب و نارسایی در روشهای تبلیغی ما نیز دخیل بوده است. ما میتوانیم این شفافیت و مرزبندی را به حدی برسانیم که امکان چنین خلط و سوءتفاهمی به حداقل ممکن کاهش یابد.
صراحتاً بگویم کارهای موفقی هم که تاکنون انجام شده، تکمضرابهایی بوده که بعضاً قائم به افراد و شخصیتها بوده و استمرار نیافته است و برخاسته از یک استراتژی جامع نیست. برای مثال آیا صِرف آمار مسلمان شدن شماری از مردم اروپا نشانه موفقیت ماست یا باید پرسید در ادامه چه برنامهای برای آنها داریم و چگونه میخواهیم مبانی معرفتی و ارزشی و گفتمان اسلامی را به آنها منتقل کنیم؟ پس مسلمان شدن اروپاییها به تنهایی کافی نیست و در گام بعدی باید به این نهال رسیدگی شود و نیازهای معرفتی آن تأمین گردد. در این زمینه همچنان ضعفهای بسیاری داریم و نتوانستهایم معارف خود را به زبان مخاطب در اروپا ترجمه نماییم. طبعاً منظورم ترجمۀ صِرف گراماتیکی نیست! بلکه ترجمه به زبان قابل تفاهم برای مخاطبی است که در آن فضا رشد یافته و به تعبیر قرآن ترجمه به «لسان آن قوم» است که مختصات فکری و فرهنگی آنان را نیز ملحوظ میدارد. از سوی دیگر باید گفت تعامل و انتقال تجربیات میان نهادهای تبلیغی و افراد صاحب تجربه نیز بسیار ضعیف است. نهادها عمدتاً به صورت جزایر متفرق عمل میکنند و اساساً هرگز نگاه سرمایهای به صاحبان تجربه وجود نداشته و ندارد.
انتهای پیام/