روایت منتشر نشده شهید تقوی از اولین فرمانده ایرانی لشکر عراق+عکس

روایت منتشر نشده شهید تقوی از اولین فرمانده ایرانی لشکر عراق+عکس

سردار شهید سید حمید تقوی فر در گفت‌و‌گویی که برای اولین بار توسط خبرگزاری تسنیم منتشر می‌شود، از خاطرات خود با شهید دقایقی اولین فرمانده لشکر بدر می‌گوید.

گروه حماسه و پایداری باشگاه خبرنگاران پویا, امروز سالروز شهادت فرمانده ای است که نهال شجره طیبه بسیج جهانی که روزی امام خمینی(ره) وعده تحقق آن‌را اعلام کردند را در عراق غرس کرد و اکنون این شجره در کشورهای اسلامی ریشه دوانده و به حربه ای علیه دشمنان اسلام تبدیل شده است. سردار شهید ابراهیم دقایقی فرمانده و مؤسس تیپ بدر بود که بعد ها به لشکر بدر تبدیل شد. لشکری که متشکل از رزمندگان شیعه عراقی و گروه احرار و توابین ارتش عراق بود که به اجبار در جنگ عراق علیه ایران حضور داشتند. 

در این خصوص بیشتر بخوانید:"چگونه یک ایرانی فرمانده لشکر عراقی‌ها شد"

اسماعیل دقایقی درسال 1333 در شهر بهبهان استان خوزستان در خانواده‌ای متدین چشم به جهان باز کرد. او پس از اتمام دوران دبیرستان، در سال 1349 در کنکور هنرستان شرکت ملی نفت شرکت کرد و پس از قبولی، به ادامه تحصیل در آن هنرستان پرداخت. اسماعیل در همین هنرستان با محسن رضایی فرمانده کل سپاه در دوران دفاع مقدس آشنا شد. در طول دوران پیروزی انقلاب اسلامی اقداماتی علیه رژیم شاهنشاهی انجام داد و در طول این مبارزه چندین بار به زندان افتاد و شکنجه شد.

او در سال 1353 در رشته آبیاری دانشکده کشاورزی دانشگاه اهواز قبول شد و پس از دو سال تحصیل در این رشته، دوباره در کنکور شرکت کرد و به دانشکده علوم تربیتی دانشگاه تهران که از لحاظ فضای مذهبی، سیاسی و علمی برای او مناسب‌تر از دیگر مراکز علمی و آموزشی بود، ورود پیدا کرد و در مدت حضورش در دانشگاه تهران، اقداماتی برای آگاه‌سازی دانشجویان و مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی انجام داد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اسماعیل با اینکه علاقه زیادی به ادامه تحصیل داشت ، اما با توجه به ضرورتی که در عرصه انقلاب و دفاع احساس می‌کرد دانشگاه و تحصیل را ترک کرد و در سال 1358 به همراه دوستانش جهاد سازندگی را در شهر آغاجاری تأسیس کرد. پس از این نیز به همراه دیگر دوستان و همرزمانش سپاه های شهر های استان خوزستان را تأسیس کرد.

شهید دقایقی در طول دوران دفاع مقدس در  قرارگاه لشکر فجر،لشکر 17 علی‌بن ابیطالب(ع) و اکثر عملیات ها حضور داشت و رشادت های زیادی از خود نشان داد. او نیز برای مدتی به قم رفت و مسئول حفاظت از شخصیت های استان قم را بر عهده داشت.پس از آن اسماعیل دقایقی گردان «احرار» را از میان اسرای عراقی تشکیل داد و پس از آن تیپ 9 بدر را تشکیل داد و توانست یگان رزمی قوی را تشکیل بدهد.

سرانجام شهید اسماعیل دقایقی در 28 دی ماه 1365 در جریان عملیات کربلای 5 در حالی که با موتور برای سرکشی از نیروهای خود،  به سمت خط مقدم در حرکت بود توسط هواپیمای دشمن هدف بمب قرار گرفت و به شهادت رسید.

سردار شهید حمید تقوی از دوستان و همرزمان شهید اسماعیل دقایقی بود. او از مستشاران نظامی ایران در شهر سامرای عراق بود که که ششم دی‌ماه سال 1393 به‌دست تک‌تیراندازان داعشی به شهادت رسید. شهید تقوی از فرماندهان قرارگاه رمضان در دوران دفاع مقدس بود که پدر و برادر گران‌قدر وی نیز در دوران جنگ تحمیلی به فیض عظیم شهادت نائل آمده بودند.

او در سال 1337 در اهواز به دنیا آمد و در مدارس ابتدایی و راهنمایی منطقه محروم کوت عبدالله درس خواند. برای ادامه تحصیل به دبیرستان سعدی اهواز رفت و در آنجا بود که با آشنایی با مبارزان انقلابی به فعالیت‌های سیاسی همراه شهید اسماعیل دقایقی، محسن رضایی و علی شمخانی در گروه منصورون پرداخت.

در‌‌‌ همان روز نخست جنگ تحمیلی به‌عنوان داوطلب اعزام شد و در 8 سال دفاع مقدس حضور فعالی داشت. حاج حمید (شهید تقوی) چون فرزند بزرگ خانواده بود با پدرش ارتباط بسیار صمیمی و خوبی داشت. گرچه خانواده‌ای 9نفری بودند اما توانست پدرش را جهت حضور در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل تشویق کند. پدر ایشان «سید نصرالله تقوی‌فر» و برادرش «سید خسرو تقوی‌فر» در عملیات‌های خیبر و والفجر8 به شهادت رسیدند.

گفتگویی منتشر نشده با سردار شهید حمید تقوی در رابطه آشنایی او با سردار شهید اسماعیل دقایقی و خاطراتش از دوست و همرزمش را در ادامه می‌خوانید. این گفت‌و‌گو چند سال قبل از شهادت شهید تقوی توسط انجمن پیشکسوتان سپاس انجام شده است که برای اولین بار توسط خبرگزاری تسنیم منتشر می شود.

* در ابتدا خودتان را معرفی کنید و از آشنایی تان با شهید دقایقی بفرمایید.

من حمید تقوی متولد 1338 اهواز هستم و آشنایی من با شهید دقایقی تقریباً از سال­های اوایل جنگ در سال 1353 بودم و البته شاید کمی زودتر از اوایل جنگ و تشکیل سپاه. از آن زمان ارتباط فعالی را با آن­ها ایجاد کردیم و ایشان متصدی و مسئول هماهنگی سپاه استان خوزستان بودند.

در اوایل سپاه و به اتفاق دوستان دیگر این فعالیت را ادامه دادند و در زمان جنگ این وضعیت ادامه پیدا می­‌کند و بعد از شکست حصر دوم سوسنگرد باز از نزدیک برای تشکیل مجدد سپاه سوسنگرد همکار بودیم که بعد از مدتی از آنجا برگشتند و من در سوسنگرد ادامه مأموریت داشتم و مجدداً در سال 63 که مجدداً ایشان مسئول هماهنگی سپاه بودند، مأموریت برون مرزی را به عهده داشتند و اینکه ما با ایشان همکار شدیم و با برادران مجاهدین عراقی همکار شدیم .یک مدتی در سال­های 66-1365 مأموریت تشکیل سپاه بدر را داشتند که بعد از عملیات کربلا 5 مستقیماً مسئول تشکیلات می­‌شوند و ارتباط فعالی با برادران بدر که وارد تشکیلات جبهه شدند .من با شهید دقایقی ارتباط مستقیم نداشتم بلکه به صورت غیر مستقیم ارتباط داشتم .

* در دانشگاه ارتباطی با ایشان نداشتید؟

نه ارتباطی نداشتم.

* شهید دقایقی دارای چه ویژگی‌های اخلاقی بودند؟

من مدت زیادی در سپاه با ایشان بودم. درست است که هم استانی بودیم ولی اساساً اهل بهبهان و یا آغاجاری از شهرهای استان خوزستان بودند و اهلیت پدر و مادرشان از آنجا بودند ولی ما اهل اهواز بودیم . ایشان انسانی درستکار و زحمتکش بودند قبل از انقلاب هم همین طور بودند . ایشان اهل مطالعه ، زحمتکش و خود ساخته بودند یک عنصر فعال و از نیروهای انقلابی ، جزء تشکیلات قبل از انقلاب گروه منصورون بودند، قبل از انقلاب با افرادی مانند محسن رضایی و سایر دوستان ارتباطات نزدیکی داشتند .

* دوست صمیمی و مشترک شما و شهید دقایقی چه کسانی بودند؟

دوست صمیمی و مشترک ما می­‌توانم شهید فنی، فروزنده که الان در قید حیات هستند، از دیگر دوستان می­‌توان از حقیقی نام برد ، آقای دکتر صفایی از اساتید دانشگاه شهید چمران ، آقای سردار شریعتی و یکی دو تا  دیگر که الان حضور ذهن ندارم.

شهید دقایقی با شناخت وارد این راه شد

* از ارادت شهید دقایقی به اهل بیت بگویید.

ایشان از نیروهای مخلص و خود ساخته بودند و با تعبیر مکتبی یعنی با شعور و آگاهی اسلام را پذیرفتند. ضمن اینکه این­ها به طور خانوادگی ، دو سه تا از برادرانشان که می­‌شناختم و می­‌شناسم ، خانواده متدین و مخلص هستند و ایشان از نیروهای فعال قبل از انقلاب هستند یعنی با ایده و شناخت قوی در این راه فعال بودند و جزء نیروهای مبارز قبل از انقلاب بودند لذا جزء نیروهایی هستند که با حساب و کتاب و شناخت وارد این راه شدند و شناخت از اسلام را داشتند .

* در خصوص ارتباط ایشان با مجاهدین عراق چقدر اطلاع دارید؟

از ابتدای سال 63 که قرارگاه رمضان تشکیل شد, بعد از مدت کوتاهی شهید دقایقی یک مدت کوتاهی فعالیت برون مرزی را پیدا می­‌کند و در واقع استارت کار با مجاهدیت عراقی در آنجا زده شد و به تدریج گسترش پیدا کرد تا بعداً تشکیلات خود مجاهدین که الان دو قسمت شدند : یکی همان بخش اطلاعات که مأموریت پشتیبانی رزم را به عهده  می­‌گیرد و جمعیتشان رو به فزونی می‌­رفت و از افراد عراق به آن­ها اضافه می­‌شدند و البته از جور صدام به ایران پناه می‌شدند. سپاه تصمیم گرفت که از این­ها یک یگان رزمی تشکیل بدهد. ابتدا یک تیپ تشکیل می‌­دهد و بعد گسترش پیدا کرد به یک لشکر و بعد هم سازمانشان گسترش پیدا می­‌کند و ایشان مسئولیت این لشکر را به عهده داشت و فعالیت ایشان ادامه پیدا می‌­کند تا اینکه در عملیات 5 در جبهه­‌ها حق به فیض شهادت می­‌رسند.

آدم به او خبطه می­‌خورد!

* در خصوص ولایت پذیری و اعتقادشان به حضرت امام(ره) بگویید؟

بله! ایشان عنصر زحمتکش و جزء دانشجویان مومن قبل از انقلاب بودند و ارتباطات فعال داشتند و ولایی بودند و آن موقع که بحث سلسله مراتب تشکیلاتی را ذکر می‌­کردند که سپاه در راستای سلسله مراتب فرماندهی به فرماندهی کل قوا و نهایتا به ولایت فقیه متصل می­‌شوند و متخصی مخلص در ولایت پذیری بودند .

* جاذبه اخلاقی ایشان در برخوردبا عراقی‌­ها چگونه بود ؟

او یک نیروی اخلاقی بود و در این زمینه آدم به او خبطه می­‌خورد! شهید دقایقی شخص مخلص و متواضع بود . آن­هایی که از آن طرف آمده بودند ، به خاطر ترس از مرگ نبود و آن­ها را ما الان هم می­‌شناسیم و الان در حکومت فعلی منصب دارند. نیروهایی بودند که با انگیزه از نظام صدام جدا شده بودند و مهاجرت کرده بودند ولی با انگیزه ایمانی آمده بودند . لذا ایشان هم عنصری اخلاقی بودند و عمدتاً از طریق دوستی و رفاقت شهید دقایقی با آن­ها ارتباط پیدا می­‌کنند و می‌­شود. می توان گفت در خیلی از جاها رابطه‌­شان فراتر از یک رابطه تشکیلاتی و به شکل گسترده‌­تر و صمیمی تر کار می‌­کردند و به آنها نزدیک بودند و به همدیگر احترام می‌­گذاشتند و حتی شهید دقایقی خیلی به آن­ها توجه می‌­کرد و در کارها از نزدیک با آن­ها مشورت می­‌کرد و خیلی با هم جور شده بودند.

هر جا که فرصت می­‌کرد قرآن را در می‌­آورد و مطالعه می­‌کرد

* از احوالات روحانی چیزی به خاطر دارید؟

من از در چندین عملیات با شهید دقایقی بودم. یک وسیله نقلیه در اختیار ایشان بود و از طرف تشکیلات یک قرآن داخل ماشین بود و هر جا که فرصت می­‌کرد قرآن را در می‌­آورد و مطالعه می­‌کرد . واقعا نمی‌­گذاشت وقتش به بطالت بگذرد و این برای من  آموزنده بود و این از توفیقات من بود که در این موقع در تشکیلات سپاه با ایشان همکار بودم و این خاطره شیرین و به یاد ماندنی است که من همیشه از ایشان به یاد می‌­آورم و اگر برای کاری از جایی به جایی می‌­رفتیم برای کاری و یا جلساتی ، سریع قرآن را در می­‌آوردو از آن استفاده می‌­کرد .

کار شاخصی که در جبهه انجام داده بودند چه بود؟

می‌­توانم از پشتکار ایشان بگویم، در تشکیلات سپاه بدر ایشان در آن منطقه‌­ای که بزرگ شدند مثلا بهبهان و آغاجاری، او اصلاً عربی بلد نبود ولی در همین مجموعه که با مجاهدین عراقی کار می­‌کرد، تقریبا دوستانه از آن­ها خواسته بود که هر صحبتی که با او دارند و هر مطلبی دارند و یا هر گزارشی که می‌­خواهند بدهند به زبان عربی بازگو کنند و خودش را هم موظف کرده بود که همه موارد و گزارشات را توی جلسه شورای­شان که با فرماندهی تشکیل و بررسی می­‌کردند به زبان عربی باشد و خودشان هم به زبان عربی تکلم می‌کردند و در واقع از صفر خودشان را به آنجا رساندند که می‌­توانند در محاوره و تکلم با مخاطبین صحبت کند به طوری که متوجه می‌­شد آن­ها چه می‌­گویند و بعد به همان زبان با آن­ها مشورت می‌کردند این مطلب قابل توجه از ایشان را می‌­توان در ارتباط با برادران عراقی نام ببریم .

* آیا در جبهه ایشان مجروح شده بودند؟

 او قبلاً در عملیات ها شرکت کرده بود و و در این دو سه عملیات اخیر که شرکت کرده بود و من بیشتر اطلاعاتم در خصوص عملیات عاشورا بود که چند عملیات محدود و ایزایی منطقه هورالعظیم که به وسیله همکاری مجاهدین عراقی انجام شده بود. در آنجا سالم بودند و مشکل خاصی نداشتند و بعد توی عملیات گسترده کربلای 5 که به شهادت می­‌رسند و دیگر اینکه در عملیات آزادسازی سوسنگرد حضور داشت که ما با هم بودیم و برای آن­ها مشکلی پیش نیامده بود و من اطلاعی از مجروحیت ایشان ندارم .

* آیا در زمان شهادت با ایشان بودید ؟

نه من در زمان شهادت با شهید دقایقی نبودم و در زمانی که ایشان مسئولیت کار با برون مرزی را به عهده گرفت با او در منطقه بودم و یک مدتی تاریخ 59/8/23 که درباره آزادسازی مرحله دوم سوسنگرد که با یک عملیات مشترک باتفاق ارتش طراحی شده بود برای آزادسازی سوسنگرد و رهایی تعدادی از دوستان که در منطقه سوسنگرد محاصره شده بودند که این­ها یک تعدادی از دوستان و همرزم دانشجویان فکر می­‌کنم هم دانشگاهی او بودند آقای علیرضا عندلیب, سردار عزیز جعفری بودند و دوستان دیگر.

ماجرای تشکیل مجدد سپاه سوسنگرد به فرماندهی شهید دقایقی

* مطلبی از  چگونگی عملیات آزادسازی سوسنگرد را به خاطر دارید؟

در آزادسازی سوسنگرد زمان حساس بود. در آن موقع بنی صدر فرمانده کل قوا بود و بعد در مرتبه اول سوسنگرد به تصرف نیروهای دشمن در آمده بود که توسط نیروهای ایرانی به عقب رانده شدند . در مرتبه دوم به دلیل ضعف در جبهه‌ها, سوسنگرد به دست دشمن افتاده بود و حساسیت ویژه داشت. در مرحله اول ما پیش روی کرده بودیم, دوستان تا مسیر سوسنگرد به طرف بستان نیروهای عراقی را به عقب راندند و روستاهای دهلاویه همان روستایی که قبل از سوسنگرد است, یک تعداد زیادی برادرهای رزمنده که از شهرهای مختلف، مثل دانشجوها از دانشگاه تهران آمده بودند و آن­ها در منطقه می­مانند و برای بار دوم از منطقه کرخه نور که سابق به آن کرخه کور می‌­گفتند, داخل محاصره قرار می‌­گیرند، خلاصه همگی داخل شهر در محاصره قرار می‌­گیرند و مدت 3-2 روزی آن­ها دفاع می‌­کنند. حتی در آن برهه کمتر کسی به فریادشان می‌­رسد و آن­ها تحت فشار قرار می­‌گیرند و اطلاعات و اخبار هر روز خبر از محاصره بیشتر آن­ها توسط عراقی‌­ها داده می­‌شد.تا خلاصه با تلاش‌های فراوان و حتی مصاحبه با حضرت آقا که مسئولیت در شورای دفاع داشتند و در اهواز و دانشگاه شهید چمران و پیگیری‌­هایی که ایشان و سپاه داشتند، دستور داده می­‌شود ، سوسنگرد از محاصره بعثی‌­ها در بیاید. هر چند در آن زمان بنی صدر مسئولیت داشتند و به اصطلاح فرمانده کل قوا بود. کار شکنی زیادی هم داشت و خلاصه ارتش می­‌آید و یک تیپ خودش را که در دزفول بود و اگر اشتباه نکنم ، فرمانده‌شان شهبازی بود که سرهنگ تمام بود ، مأموریت می شوند که بیایند داخل منطقه و سوسنگرد را از محاصره ارتش بعثی آزاد نماید.

در آن موقع حدود 160-150 نفر از برادران سپاه از شهرهای تبریز ، خوزستان که من و شهید دقایقی و تعدادی از دوستان ، در طراحی آن­ها شرکت داشتیم. ساعت 6-5 صبح بود که با برادران ارتش در محور حمیدیه به طرف سوسنگرد، یک جلسه‌­ای در آنجا برگزار شد و هماهنگی جهت زدن به خط و نیروهای شهید چمران هم بود، هماهنگی صورت می‌­گیرد و آن­ها می‌­روند جلو و با فشاری که آورده می‌­شود می‌­روند به جلو و به حمدالله  در ساعات اولیه روز, ارتش بعثی به عقب زده می‌­شود و ظهر همان روز در ساعت 12-11 محاصره شکسته شده و الحاق صورت می­‌گیرد و تعدادی از برادران آزاد می­‌شوند و اسرایی که گرفته می­‌شوند,در مسجد جامع شهر تحویل داده می­‌شود.

 الحمدالله توفیق حاصل شد که بعثیان به عقب رانده شدند و شهر آزاد شد. بعد از آن من با شهید دقایقی از طرف سپاه  مأموریت پیدا کردیم ، سپاه سوسنگرد را به دستور سپاه استان خوزستان تشکیل دهیم  و شهید دقایقی به عنوان فرمانده سپاه و من و سردار جعفری و آقای شریعتی و حجت الاسلاما بشر دوست و آقای حیدری و یکی دو نفر از دانشجویان دفتر تحکیم وحدت آقای حسین بسطامی که شهید شدند و آقای جمال مجموعاً همگی سپاه سوسنگرد  را تشکیل دادیم که بعد از این مأموریت شهید دقایقی را به سپاه استان خوزستان فرا می‌­خوانند و بعد از آن آقای منصور سپاهی فرمانده سپاه می­شوند و برادران دیگر در سپاه سوسنگرد می­‌مانند.

تازه چند روز از جنگ نگذشته بود که سوسنگرد توسط عراقی­‌ها در مرحله اول اشغال می­‌شود. در آن مرحله من در جنگ بودم اما شهید دقایقی در سوسنگرد نبودند و در عملیات دوم سوسنگرد، ایشان از طرف سپاه استان مأموریت پیدا کرده بودند رزمنده‌­ها را جمع و جور کند. در آن زمان سپاه هنوز تشکیلات دفاع و رزم را نداشت ، اصلاً چیزی به اسم تیپ و لشگر نبود و عموماً به صورت بسیجی یا از شهرهای مختلف می‌آمدند و سپاه کار هماهنگی ایجاد کردن نیروهای رزمنده با ارتش را به عهده داشت و نیروهای نامنظم شهید چمران که در واقع با آن­ها وارد عملیات بشوند.

* لشکر بدر چطور ؟

لشکر بدر در سال 64-63 شکل می­‌گیرد  و بعد از مسئولیت برون مرزی شهید دقایقی سپرده می­‌شود.

* از اتفاقاتی که پس از سال 59 الی 63 صورت گرفته چه اطلاعی دارید ؟

شهید دقایقی و من بعد از عملیات 59 از همدیگر جدا شدیم ، ایشان مسئول یک قسمت توی سپاه که بحث تحقیق و بازرسی می‌­شوند که معمولاً کمک حال فرماندهان برای انتخاب مسئولین قسمت­‌ها و فرماندهان رده‌­ها می­‌شوند.

* آیا کار شناسایی در جبهه انجام داده بودند؟

من بعید می­‌دانم چون ایشان بیشتر کار پشت جبهه را انجام می­‌دادند تا اینکه در سال 64-63 می‌­آیند به جبهه و کار برون مرزی را در ارتباط مجاهدین عراقی به عهده می­‌گیرند البته در بین آن سال­ها من اطلاعی ندارم شاید هم انجام می‌­دادند.

* در خصوص عملیات برون مرزی بیشتر توضیح می‌­دهید ؟

شهید دقایقی در حوزه فرماندهی نیروی برون مرزی بودند و تحقیق در آن طرف مرز را به عهده داشتند و مأموریت دریافت اطلاعات و اخبار را از جبهه­‌های دشمن را داشتند که وضعیت دشمن از جهت نظامی ، روحی و اقتصادی سیاسی دشمن را به دست آورده و در اختیار رزمندگان اسلام قرار می­‌دادند و من در طی این مدت هم با ایشان بودم. البته باید بگویم که ایشان آن طرف مرز به صورت فیزیکی نرفتند و نیروها به آن طرف مرز رسوخ کرده و مثلاً اگر نیرو پاسدار بود، باید توانمندی به مکالمه زبان عراقی و همراه با مجاهدین عراقی که آشنا به موقعیت جغرافیایی آن طرف داشتند ، به صورت غیر رسمی به آنجا می­‌رفتند.

* چطور شد که سپاه بدر تشکیل شد ؟

وقتی انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام(ره) پیروز می‌­شود، دشمن بیکار نماند و دید این انقلاب در تعارض با آن­هاست، بعد از مدتی صدام کودتا کرد و حاکم شد با افراد ناسیونالیستی که هیچ اعتقادی به اسلام نداشتند و ایران را در تعارض با خودش دید.

 مسلمان عراق عمدتاً شیعه بودند و با صدام مخالفت داشتند و طبعاً مردم از همه اقشار و حتی از اساتید با او مخالفت داشتند. خیلی از آن­ها از آنجا فرار کردند و به ایران پناه آوردند. چون هم مرز آن­ها بود و جمهوری اسلامی به آن­ها پناه داد و به آن­ها رسیدگی می‌­کرد. به تدریج رفته رفته به تعداشان افزوده می­‌شد، از طرفی شیعه بودند و با صدام مخالفت داشتند و اعلام آمادگی کردند که ما حاضریم با نظام بعثی که مخالف اسلام است و در جبهه­‌ها جنگ را به راه انداختند به جبهه بیاییم و در این دفاع شرکت کنیم .

تعداد زیادی از همان روزهای اول آمدند و پا به پای بسیجی­‌ها مبارزه کردند و شهید شدند و بعد هم که سپاه به جلو آمد دید این­ها یک تعداد قابل توجه هستند، یگان ویژه تحت عنوان تیپ با حضور آنها تشکیل داد و تحت عنوان تیپ امام جعفر صادق (ع) و ابتدا گردان ­ها تحت عنوان شهید بهشتی، شهید دستغیب ، شهید صدوقی را تشکیل دادند بعد تبدیل به تیپ شد و تیپ تبدیل به لشکر می­‌شود . بعد از گذشت زمان و فشارهایی که صدام به آن­ها اعمال می­‌کرد ، پناهنده به ایران بیشتر می­‌شد لذا یگان تشکیل و فرماندهی بر عهده شهید دقایقی قرار گرفت. اساس و فلسفه تشکیل سپاه بدر وجود نیروهای عراقی که با انگیزه از دست نظام بعثی و کافر عراق فرار کرده بودند و به ایران پناهنده شدند و اعلام آمادگی در ایستادگی در مقام نظام بعث بود.

* گروهی می­‌گویند آقای دقایقی امام موسی صدر ایران بودند. شما از این موضوع اطلاعی دارید ؟

من اطلاعی از این مطلب ندارم ولی ایشان نیروی مخلص ومبارز بودند و هر کسی از دیدگاه خودش به موضوع نگاه می‌کند . ولی ایشان فردی مخلص ، مبارز و با انگیزه و از نیروهای خود ساخته قبل از انقلاب بودند.

* تا قبل از زمان شهادت کارهایی که در لشکر بدر انجام دادند را توضیح دهید.

 من از سال 64 از شهید دقایقی جدا شدم. من در شاخه برون مرزی بودم و مأموریتی رفتم ولی ایشان در ایران بودند . در منطقه هورالهویزه جبهه دشمن را می­‌شکنند و تعداد زیادی اسیر می­‌گیرند و تعداد زیادی از دشمن را می­‌کشند که فرماندهی آن بر عهده شهید دقایقی بود.

با مجاهدان عراقی ندار بود! 

* در آن موقع شما کجا بودید ؟

در آن موقع ما در منطقه کردستان عراق بودیم.

* ایشان وقتی شهید می­‌شوند به دوستان اطلاع نمی‌­دهند زیرا شاید در عملیات اختلال ایجاد می‌­کرد.

درست است در میان بچه­‌های بدر، ایشان آن­قدر با آن­ها رفیق می‌­شوند، هیئت تشکیل دهنده و کادر آن­ها ارتباط عاطفی زیادی ایجاد شده بود و واقعاً وقتی خبر شهادت ایشان پخش می­‌شود اگر اشتباه نکنم حدود 24 ساعت به تأخیر می­‌افتد و عملیات ادامه داشت، دوستانش هنوز وارد صحنه نشده بودند و شهید دقایقی برای شناسایی رفته بودند که خط را تحویل دهند.

* نحوه شهادت ایشان چگونه بود ؟

شهید دقایقی جهت شناسایی خط می­‌رود که به وسیله اصابت گلوله توپ و خمپاره به شهادت می­‌رسد و شهادت ایشان بر روی دوستان تا مدت­‌ها اثرگذار بود. بسیار نگران و ناراحت بودند به قول خود ما ، با آن­ها ندار بود چرا که او فردی با اخلاقی بود و با دوستانش بسیار شوخی می‌­کرد و واقعاً آن­ها را دوست داشت و به آن­ها احترام می­‌گذاشت. در کارها با آن­ها مشورت می­‌کرد. در عملیاتی که در منطقه شاخ شمیران در منطقه کردستان انجام شد، واقعاً می‌­توان گفت از خودشان رشادت­‌های خوبی  نشان دادند. این یگان با توجه به توانمندی که بروز می‌­دهند به طوری که در منطقه حاج عمران زبان­‌زد بودند. این­ها را من از خود برادران عراقی شنیدم، آن منطقه کوهستانی و بسیار سخت بود و آن­ها به آنجا می‌­روند و خوب از خودشان شجاعت و مقاومت به خرج می­‌دهند و پیروزی‌­های خوبی را از خودشان بر جای گذاشتند.

*  آیا مطلبی را در پایان می‌­خواهید بگویید؟

نه ولی می­‌خواهم تأکید کنم ایشان فردی مخلص ، متواضع و فروتن بودند و بسیار خنده‌­رو و بشاش بودند. توجه به مسائل دینی داشتند و ایشان فردی متشرع بودند و خیلی هم از نظر اخلاقی متین بودند و به عبارتی ایشان الگو بودند.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
triboon
گوشتیران