پای درد و دل برادر دوشهید در همدان/ چگونه دشمنان را خلع سلاح کنیم؟
برادار شهیدان دیباج گفت: شرایطی که امروز در عرصه تهاجم فرهنگی با آن روبهرو هستیم به شرایط پیش از انقلاب که دشمنان سعی میکردند جوانان ما را از ریشه بپوسانند، شبیه است. ما باید دشمنان را خلع سلاح کرده و الگوهایی به نسل جوان معرفی کنیم.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از همدان، وقتی کتاب قطور انقلاب اسلامی را ورق میزنید بیشک در بین تمام صفحات زرین این کتاب نام آنانی که با ایمانی راسخ و برای اعتلای کلمهالله آنهم درزمانی که هنوز تاریکی جای خود را به روشنایی نداده و کمتر کسی فکرش را میکرد طلوعی قهرمانانه در انتظار مردم ایران باشد بیش از هر چیز دیگر به چشم میآید. آنان که با نثار خون خود آنهم در زیر سختترین شکنجهها مسیری روشن برای نسلهای بعد از خود به یادگار گذاشتند. شهدایی مانند "سید رضا و سید حسین دیباج"، دو مبارز همدانی، افرادی که باگذشت بیش از 40 سال از شهادتشان هنوز که هنوز است خون سرخشان هدایتگر جانهای تشنه و طالب حقیقت است؛ آنچه از منظر شما میگذرد روایت برادر شهیدان دیباج درباره این دو سلحشور مؤمن انقلابی است.
تسنیم: از برادران شهیدتان بگویید؟ بفرمایید در چه سنی به شهادت رسیدند و اصلاً چگونه وارد مسیر مبارزه با طاغوت شدند؟
دیباج: ابتدا باید خداوند را شکرگزار باشم که توفیق داد درباره شهدای عزیزمان، شهدای خانواده دیباج صحبت کنم. سید رضا در یک خانواده روحانی و در سال 1327 متولد شد و در سال 1351 نیز به درجه رفیع شهادت نائل آمد. سید حسین که برادر دوم من هستند و از سید رضا سه سال کوچکترند نیز متولد سال1330 بودند که درسال 1353 افتخار شهادت نصیبشان شد.
هردو شهید عزیز ما توسط ساواک و درزمان طاغوت به این ترتیبی که عرض کردم در سال 51 و53 و زیر سختترین شکنجهها از این دنیا رخت بربستند. هرچند هنوز که هنوز است ما داغ آنها را احساس میکنیم. در پاسخ به بخش دوم سؤال شما نیز باید بگویم که سید رضا دیباج در مدرسه علمی همدان که به سرپرستی مرحوم سید صادق حجازی مدیریت میشد دوران ابتدایی خود را گذراند و بعدازآن نیز دوران دبیرستان را در مدرسه ابنسینا به پایان رساند.
وی از دانش آموزان ممتاز، اهل مطالعه و تحقیق بود که با استفاده از سیر مطالعاتی سعی میکرد خود را به آموزههای دینی، اعتقادی و فرهنگی که اسلام عزیزونظام اسلامی از ما انتظار دارد مجهز کند. علاوه بر این ایشان در مقطعی احساس کردند که باید مسلط به زبانهای مختلف باشند به همین دلیل به دنبال یادگیری زبان عربی و انگلیسی بودند.
هردو شهید عزیز ما از یک نبوغ و علاقه خاصی در حوزه درسی برخوردار بودند به همین دلیل نیز مدارج عالی را طی و عنوان شاگرد نمونه را در دبیرستان کسب کردند. سید رضا در اولین سال کنکورسراسری در سال47 در دانشگاه شیراز و در رشته روانشناسی پذیرفتهشده و ادامه تحصیل دادند. در سالهای دوم یا سوم دانشگاه بود که با یک خانواده روحانی که از فامیلهای دوست صمیمی ایشان در شهری ری بودند، ازدواج کرد.
ایشان پس از ازدواج در تهران زندگی کردند و همانجا نیز صاحب فرزند دختری شدند که هنگام دستگیری ایشان در سال 51 دوماهه بود. این شهید معزز سال آخر رشته روانشناسی دانشگاه شیراز بودند که متوجه شدند از سوی ساواک تحت تعقیب هستند بنابراین زن و بچه خود را به همدان آورد.
در شبی که همه اعضای خانواده حضور داشتند یعنی 17 مردادماه 1351 به ما گفتند: "من از سوی ساواک تحت تعقیب هستم و ممکن است دستگیر شوم، بنابراین مراقب باشید که اسرار مبارزاتی من و دوستانم را تحت هیچ شرایطی افشا نکنید. حتی اگر به شما یک هم سیلی زدند مقاومت کنید". در این لحظه بود که ما دیدیم زنگ خانه به صدا درآمد. گروهی از مأموران شهربانی و ساواک بهصورت مسلح وارد منزل شده و جویای حال سید رضا شدند و سپس به تفتیش بدنی او و وسایلش پرداختند. خانه را نیز بهصورت سطحی بازرسی کردند. چون سید رضا میدانست نباید چیزی از اسرار مبارزاتی خودش را در معرض دید قرار دهد بنابراین مأموران نتوانستند چیزی به دست بیاورند.
مأموران همانجا صورتجلسهای آماده کرده و جزییات کار خود را ثبت کردند. یادم هست هنگام دستگیری سید رضا مادرم مقاومت کردند و پدرم نیز دلایل رفتار مأموران را جویا میشد. مأموران در پاسخ به پدرم گفتند ما چند سؤال از فرزند شما داریم و بلافاصله نیز او را به شما بازمیگردانیم.
آن روزها خفقان بسیاری بر جامعه حاکم بود به همین دلیل نمیتوانستیم بیش از این سؤال کنیم و آنها نیز پاسخ لازم را به ما نمیدادند. وقتی مأموران سید رضا را با خود بردند ما باوجود مراجعات مکرر و حتی رفتن به شهرها و مکانهایی که احتمال میدادیم میتوانیم در آنجا اطلاعاتی از سید رضا به دست بیاوریم، بازهم از وضعیت او بیاطلاع بودیم.
بعدازمدتها یک روز که پدرم برای کسب اطلاعات درباره وضعیت برادرم به ساواک همدان مراجعه کرد مأموران به ایشان گفته بودند بروید شناسنامهاش را باطل کنید. وقتی پدرم دلیل این حرف آنها را جویا شده بودند که چرا باید این کار را انجام دهم گفته بودند که فرزند شما در زندان فوت کرده است.
پدرم برای اینکه از موضوع مطمئن شود گفته بود خب پس لوازم و وسایل ایشان را به ما بدهید. مأموران سعی میکردند به هر طریقی شده ایشان را دستبهسر کنند اما چون سید رضا همسر و فرزند داشت و میبایست شرایط آنها ازلحاظ شرعی و قانونی شفاف شود پس باید وضعیت او را مشخص میکردیم. وقتی پدرم با این قبیل پاسخها از جانب مأموران روبهرو شدند از آنها خواستند که جنازه سید رضا را به ما بدهند یا بگویند کجا او را دفن کردهاند که مأموران نیز در جواب به ایشان گفته بودند این موضوع جز اسرار است و ما نمیتوانیم درباره آن حرفی بزنیم.
از طرفی ساواک به ما اعلام کرد حق ندارید برای فرزندتان مراسم ختم بگیرید و اگر کسی این کار را انجام دهد ما با او برخورد کرده و زندانیاش میکنیم.
تسنیم: شما گفتید که سید رضا را شامگاه17 مردادماه دستگیر کردند بفرمایید چه مدتزمانی طی شد تا متوجه شدید ایشان به شهادت رسیدند؟
دیباج: بین سال 52 یا 53 بود که ساواک اعلام کرد بهزعم آنها، ایشان در زندان فوتشده است. البته 300 خانواده دیگر نیز مانند خانواده ما در سطح کشور بودند که عزیزانشان اینگونه توسط ساواک و زیر شکنجه به شهادت رسیده و بدون اطلاع خانوادههایشان درجایی نامعلوم خاکسپاری شده بودند.
تسنیم: پیکر سید رضا را به شما تحویل دادند یا خودتان مزار او را پیدا کردید؟
دیباج: انقلاب که به پیروزی رسیدتوسط مرکز اسناد ملی ایران که بعداً به مرکز اسناد جمهوری اسلامی تغییر نام پیدا کرد، اسامی شهدایی که مانند سید رضا به شهادت رسیده بودند در جراید سراسری چاپ و مکانی که آنها در آن به خاک سپردهشده بودند نیز با عنوان قطعه33 در بهشتزهرای تهران معرفی شد.
وقتی ما به همراه پدرمان برای نخستین بار به تهران رفته و این قطعه را پیدا کردیم آنچه دیدیم یک قطعه کاملاً رهاشده بود که در آن برخی قبرها دارای سنگ مزار و برخی نیز بدون سنگقبر بافاصلههای زیاد از هم قرار داشتند و این برای ما بسیار تعجبآور بود.
وقتی ما ردیفها را شمردیم، سنگقبر برادرم را شناسایی و بر روی آنیک نشانی گذاشتیم. هفته بعد که مراجعه کردیم دیدیم سنگقبر است که بر روی مزارها نصبشده و تازه فهمیدیم این قطعه مخفی مربوط به مبارزانی است که توسط ساواک به شهادت رسیدهاند. در این قطعه سید رضا و سید حسین دریک ردیف به خاک سپردهشده بودند.
تسنیم: درباره برادرتان سید حسین هم توضیح دهید؟
دیباج: همانطور که گفتم سید حسین نیز دومین فرزند خانواده ما بود که در سال 1330متولد شدند و مانند برادر عزیزم سید رضا در مدرسه علمی همدان دوره ابتدایی را گذرانده و برای تحصیل در مقطع دبیرستان به مدرسه شریعتی رفتند . ایشان تا اخذ دیپلم ریاضی در این مدرسه تحصیلکرده و بهعنوان دانش آموزان ممتاز از این مکان فارغالتحصیل شدند. سید حسین همان سال در رشته فیزیک دانشگاه تهران قبول شدند اما چون به رشته مهندسی ساختمان علاقه بیشتری داشتند مجدد در کنکور شرکت کرده و در رشته مهندسی دانشگاه امیرکبیر قبول شد.
ایشان هم همان سالها وارد گروههای مبارزاتی شده بودند اما برای اینکه خانواده متحمل داغ دیگری نشود دررفت و آمدهای خود مواظبت لازم را داشتند. ایشان بیشازاندازه تلاش میکرد که مبارزات و مسیر مبارزهاش لو نرود ولی به دلیل فعالیتهای دانشجویی که در سطح دانشگاه داشت در 20 اردیبهشت سال 1353 توسط ساواک دستگیر شد و به دلیل تحمل شکنجههای بسیار به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
اسنادی که از معاینه جسد ایشان وجود دارد و جز مدارک ساواک به شمارمی آید به پارگی در سینه، زیر گلو و خونمردگی کف پا که کاملاً نشاندهنده شکنجه بود اشاره میکند. مطابق مدارک بهجامانده شهید عزیزما سید حسین، پس از تحمل 8 روز شکنجه به دلیل عفونت به حالت اغما رفته و پس از تحمل مرارتها و سختیها به شهادت میرسد. ایشان نیز پس از شهادت به قطعه 33 بهشتزهرای تهران منتقل و بدون اطلاع ما به خاک سپرده شدند.
ما تا پس از پیروزی انقلاب اسلامی از وضعیت ایشان و دیگر برادرم مطلع نبودیم برای همین هر کس که از زندان آزاد میشد سراغ او رفته و درباره سید حسین یا سید رضا سؤال میکردیم. بههرحال تا آن زمان ما یک امیدی داشتیم و هر وقت که زنگ خانه به صدا درمیآمد میگفتیم نکند یکی از این دو نفر باشد.
تسنیم: ورود برادران شهیدتان به مسیر مبارزه به دلیل سابقه انقلابی خود خانواده بود یا اینکه آنها با ورود به دانشگاه و آشنایی با گروههای مبارزه، پا در این مسیر گذاشتند؟
دیباج: خانواده ما یک خانواده مذهبی و پدرم نیز روحانی بودند بود. ایشان برای تربیت درست فرزندانشان تلاش بسیار میکردند یعنی میخواهم بگویم پایههای اصلی مبارزه با طاغوت در این دو شهید بزرگوار در خانواده شکل گرفت. از طرفی هر دو شهید عزیز ما در مدرسه علمی که یک مدرسه مذهبی به شمار میآمد تحصیل کردند همین موضوعات سبب شده بود که آنها دوستان و معاشران خوبی پیدا کنند.
آنها با دوستان خودشان جلسات دورهای داشتند. بهویژه در دوران دبیرستان فعالیتهای هنری ویژهای انجام میدادند و در جلسات قران و نهجالبلاغهای که توسط افرادی مانند آقایان اکرمی، صالح مدرسهای، مشتاق و آزادیان دایر شده بود، شرکت میکردند.
از طرفی آنها به این نکته که باید به وظیفه خود در قبال اسلام عزیز عمل کرده و امام(ره) را مقتدای خود قرار دهند رسیده بودند. به همین دلیل نیز تلاش میکردند منویات امام (ره) درباره حکومت دینی را در جامعه پیاده کنند.
به خاطر دارم که سید رضا گفته بود من آرزو دارم که یک دهکده باحکومت اسلامی و مدینه فاضله تشکیل داده و ابعاد مختلف اجتماعی، سیاسی، اعتقادی و اقتصادی اسلام را بهعنوان الگو به جهان عرضه کنم و نشان دهم که اسلام میتواند حکومتداری کند.
دوستان خوب، سیر مطالعاتی درست، ارتباط با افراد شاخص و مبارزانی مانند شهید دستغیب، آیتالله حائری شیرازی و غیره سبب شد سید رضا در مسیر مبارزه قرار گیرد به گونهای که به اتهام ارتباط با گروههای مبارزی چون گروه چهلنفره توسط ساواک دستگیر شود.
سید حسین نیز چنین فردی بود. او نیز با تأکید بر حفظ اسرار مبارزاتی برای مقابله با مأموران، خود را مجهز به فنون رزمی کرده بود و بهراحتی میتوانست از خود دفاع کند. اگر ایشان با پشت پا، بهپای فردی میزد، شخص مقابل باید از شدت درد مینشست. سید حسین و دوستانش ضمن برپایی جلسات مختلف در قالب برنامههایی مانند کوهپیمایی و صحرانوردی دورهم جمع شده و برای رشدوتعالی خودشان تلاش میکردند.
حتی این دو شهید بزرگوار خودشان به ما آمادگی میدادند که ممکن است برایشان اتفاقاتی رخ دهد. وقتی مادرم بیتابی میکرد یا میگفت از این حرفها نزنید و غیره، در کمال احترام به پدر و مادر به وظیفه شرعی خود عمل میکردند.
تسنیم: سید حسین را هم در همدان دستگیر کردند؟
دیباج: بله سید حسین دانشجو بود. یادم هست بااینکه آن روزها تازه به همدان آمده بود یک روز عصر دیدم زنگ خانه را میزنند وقتی در را باز کردم دیدم سید حسین است. چون آن زمان مسافتها طولانی بود به او گفتم داداش شما که تازه همدان بودید چرا دوباره برگشتید؟ گفت: با یکی از اقوام که به همدان میآمد، آمدم. ساعت 1 نصف شب بود که ما دیدیم در میزنند .خانواده را بیدار کردیم و متوجه شدیم خانه در محاصره مأموران قرار دارد. آنها با یک حالت بسیار شدید و سخت وارد منزل شدند و شروع به بازرسی کردند.
این بار مادرم مانند زمانی که سید رضا را دستگیر کردند سکوت نکرد و جلویشان ایستاد. به مأموران گفت: سید رضا را بردید و به من برنگرداندید. اجازه نمیدهم سید حسین را ببرید. مأموران وقتی رفتار مادرم را دیدند باحالت عاطفی گفتند با فرزند شما کاری نداریم چند تا سؤال از فرزند شما داریم و... اما مادر مقابله کرد. جلوی آنها ایستاد. مأموران را نیز دست سید حسین را از دستان مادر جدا کردند.
در این لحظه بود که من دیدم سید حسین اشک در چشمانش جمع شده است. مادرم با تمام وجود فریاد میکشید طوری که همسایه سرهایشان را از پنجره بیرون آورده بودند. مادرم در کوچه دنبال سید حسین میرفت . کار بهجایی رسید که یک نفر از مأموران تفنگ ژ3 خود را روی سینه مادرم گذاشت و گفت اگر جلو بیایید شلیک میکنم. به همین دلیل ما مادر را به خانه بازگرداندیم. ما از آن روز دیگر سید حسین را ندیدیم تا اینکه بعد از انقلاب مزار او را پیدا کردیم.
تسنیم: درباره ویژگیهای اخلاقی سید رضا و سید حسین بگویید؟ آیا سید حسین هم ازدواجکرده بود؟
دیباج: سید حسین هنگام دستگیری 23 سال داشت و هنوز فرصت نکرده بود به دلیل ادامه تحصیل و برخی کارها ازدواج کند. اما در حوزه اخلاقی باید بگویم که سید رضا یک مقدار صبورتر، فکورتر ،عمیقتر و اهل مطالعه بیشتری بود ولی سید حسین فعالتر، چابکتر و مبتکر بود. سید حسین به فعالیت ورزشی مانند فوتبال، کوهنوردی و ورزشهای رزمی نیز علاقه بیشتری داشت. سید رضا درونگرا و سید حسین برونگرا بود با این وجود در کنار هم کاملکننده هم و پوشاننده ضعفهای یکدیگر بودند.
تسنیم: مهمترین درسی که از این دو شهید بزرگوار آموختید چه بود؟
دیباج: نخستین چیزی که این دو شهید به آن توجه داشتند که باید موردتوجه همه ما نیز قرار گیرد توجه به جهاد اکبر یعنی مبارزه با نفس است. آنها سعی میکردند اخلاق خود را اسلامی کنند. با دیگران و خانواده با احترام برخورد میکردند. علاقه خاصی به صلهرحم داشتند بهگونهای که حتی به اقوام در جه 2 و 3 نیز سرکشی میکردند.
به نماز اول وقت اهمیت داده و تلاش میکردند سطح آگاهیهای اعتقادی، مذهبی، اجتماعی، سیاسی و مبارزاتی خود را ارتقا دهند به همین دلیل نیز اطلاعات خوبی درباره دیگر کشورها و انقلابهای رخداده در سطح جهان، موضوع فلسطین، اتفاقات رخداده در کشورهای آمریکای لاتین و غیره داشتند.
ما اگر بخواهیم درراه آنها قدم بگذاریم باید بدانیم که مقتدای آنها اسلام و امام(ره) بود. امروز اگر بخواهیم این مسیر بدون هیچ کموکاستی ادامه یابد، باید ولایی باشیم و اگر همنظری مخالف نظر حضرت آقا داریم بازهم باید تلاش کنیم مسیر انقلاب را با نظر ایشان طی کنیم چراکه ایشان پیامآور شهدای ما و انقلاب ما هستند. رهبر معظم انقلاب سبب تحکیم نظام بوده و در عمل وگفتارثابت کردند که جانشین بهحق حضرت امام هستند.
تسنیم: اگرچه سالها است که از پیروزی انقلاب می گذرد اما بنده بهعنوان یک نسل سومی و کسی که انقلاب و جنگ را ندیده و درک نکرده است شناخت صحیحی از این شهدای بزرگوار نداشتم به نظر شما دلیل گمنام ماندن شهدایی مانند شهیدان دیباج چیست؟
دیباج: شاید این نتیجهگیری که شما حالا دارید به علت کوتاهی ما یا خانواده و یا مسئولینی است که در این رابطه باید نقشآفرینی بکنند. خب ما شهیدی را تقدیم انقلاب کردیم و خیلی نمیتوانیم آنها را معرفی بکنیم و مانور بدهیم که آی ما شهید دادیم. ممکن است این کار ما حمل بر خودبرتربینی شود. ما یک رسالتی داریم و آن اینکه باید رفتارمان زینب گونه باشد. یعنی تا جایی که بتوانیم و از ما بخواهند در معرفی این شهیدان کار میکنیم.
بنابراین من احساس میکنیم نه اینکه خانواده وظیفه ندارند نه بلکه معتقدم دیگران، مسئولان، آنهایی که در نشر فرهنگ شهید و شهادت گام برمیدارند باید این شهدا را شناسایی کرده و به مردم معرفی کنند. بهعنوان دغدغه و بهعنوان یک درد دل میخواهم بگویم همین احساسی که شما در مظلومیت اینگونه شهدا دارید، ما هم داریم. به نظرم این ابتکار خوبی است که امسال عزیزان، شهدای انقلاب را بهعنوان شهدای شاخص سال معرفی کردهاند.
اینیک نوید و یک شادی برای مردم هست که با اینگونه شهدا که در مظلومیت وظایف خودشان را انجام دادند آشنا شوند . این شهدا میتوانستند بهترین مدارج و کسوتهای دنیایی را داشته باشند، تشکیل خانواده دهند و از زندگی ظاهری دنیا لذت ببرند اما در این مسیر گام نهادند و سر و جان خود را فدای انقلاب کردند.
امروز ما باید برای نسل جوان الگو داشته باشیم. شرایطی که امروز ما در عرصه تهاجم فرهنگی با آن روبهرو هستیم بسیار به شرایط قبل از انقلاب که دشمنان سعی میکردند جوانان ما را مسخ کرده و از ریشه بپوسانند، شبیه است.بنابراین ما باید دشمنان را خلع سلاح کنیم و الگوهایی به نسل جوان معرفی کنیم که با شرایط فعلی آنها مطابقت داشته باشد.
تسنیم: حالا که امسال به نام شهدای قبل از پیروزی انقلاب مزین شده است به نظر شما مهمترین کاری که میتوان در راستای معرفی هرچه بیشتر این شهدا به نسل جوان انجام داد چیست؟
دیباج: خوشبختانه خانواده بیشتر شهیدان در قید حیات هستند و اینگونه میتوان درباره این شهدا، دوستانشان، اهدافی که داشتند و غیره اطلاعاتی به دست آورد. یا اینکه از آثار بهجامانده از آنها برنامهها و محتواهایی تولید کرد.
اگر یک یا دو نسل دیگر بگذرد ما دیگر نمیتوانیم درباره این شهیدان مطلبی به دست آوریم پس اگر میخواهیم انقلاب را برای همیشه حفظ کنیم باید نسبت به جمعآوری منابع و متونی که میتوانیم از آنها برای معرفی شهدا استفاده کنیم، اقدام کنیم.
انتهای پیام/ن