جرقه راهپیمایی ۹ دی توسط جانبازان چگونه زده شد؟/ تنها مسئولین انقلابی دغدغه خانواده شهدای فتنه۸۸ را دارند
سردار پرکره میگوید: خانواده شهدای و جانبازان فتنه۸۸ تنها برای مسئولین انقلابی دغدغه بوده و پیگیر امور و اوضاع این خانوادهها بودهاند. تفکرات زاویهدار با جریان فتنه ۸۸ یا سکوت کردهاند و یا موضع خود را شفاف عنوان نمیکنند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، نُه سال از روزهای پر التهاب سال 88 میگذرد. روزهایی که برخی در فراز و نشیب ایام غبار آلود فتنه به کلی زندگیشان دگرگون شد و در سایه اغتشاشات غافلین و خیانت کاران یا سلامتی خود را از دست دادند و یا عضوی از خانواده خود را. همه ساله روی نهم دی ماه به عنوان روز بصیرت انقلاب اسلامی گرامه داشته میشود. روزی که همه برای محکوم کردن فتنهگران و هتاکان روز عاشورای حسینی و بیرق عزای سالار شهیدان(ع) راهپیمایی کردند و در حمایت از ولی فقیه خود کمر همت بسته و شکوه انقلابی را به تصویر کشیدند. اما گرامیداشت همین روز فرصت خوبی برای مرور آن ایامی است که غبار فتنه بر سر روی شهر کشید و مشکلات و مصائبی که با آن دست و پنجه نرم میکنیم.
سردار مصطفی پرکره، جانباز 70 درصد نخاعی دوران دفاع مقدس است. پرکره متولد 1344 است و در مورد نحوه مجروحیتش میگوید: سال 60 به عنوان بسیجی، 3 ماه ماموریت بودم بعد از این ماموریت، در عملیات بیت المقدس(آزادسازی خرمشهر) سال 61 بین جاده اهواز و خرمشهر در محاصره بودیم که ترکش به من اصابت کرد و به جانبازان ملحق شدم. او هم اکنون عضو هیأت مؤسس و عضو شورای مرکزی جمعیت جانبازان انقلاب اسلامی و مشاور رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران است. او حالا سخنان بسیاری از نقش آفرینی جانبازان این دیار و علی الخصوص جانبازان هشت سال دفاع مقدس در ایام فتنه 88 و نقش بصیرت آفرینی آنان دارد. مصاحبه تفصیلی تسنیم با او در ادامه میآید:
* نگاه شما به بحث فتنه سال 88 چگونه است؟ فکر میکنید این جریانات چگونه آغاز شد؟
هر جا که خواص یا عوام از امام جامعه فاصله بگیرند فتنه صورت میگیرد که متاسفانه در سال 88 خواص ما به غیر از برخی از علما در این موضوع بد عمل کردند. در فتنه 88 سکوت کردند و یا وارد میدان نشدند. جامعه هم بر اساس عکسالعمل بزرگان و مسئولان عمل کرد. برخی خواص ما خوب عمل نکردند و در این امتحان رفوزه شدند. خوشبختانه در تمام دوره ها عوام بهتر از خواص عمل کردهاند. گوششان به رهبری بوده و سنگ تمام گذاشتهاند. در تاریخ انقلاب اسلامی همیشه انحراف از خواص شروع شده و صدمههای جدی هم نظام و انقلاب خورده است.
فکر میکنم منشأ این فشار اقتصادی که متاسفانه بر مردم تحمیل شده همان فتنه 88 باشد. بعد از آن فتنه این فشارها زیاد شد، این فتنه گران میخواستند جلوی نظام بایستند، در حالیکه در دهه 60 با 8 سال جنگ نتوانستند و بعد تصمیم گرفتند از داخل به مردم فشار بیاورند تا از طریق مردم به انقلاب آسیب بزنند. برخی از افرادی که در فتنه دخیل بودند به دشمن گرا میدادند. کسانی همچون مهدی هاشمی که الان در زندان است.
در وصیت نامه حضرت امام آمده که ملاک حال فعلی افراد است. امام میدانست و پیش بینی خیلی چیزها را میکرد. متاسفانه کسی چندان توجهی به این موضوع نمیکند. مگر ما منتسبانی به حضرت رسول(ص) و حضرت علی(ع) نداشتیم که در رکاب ولایت جنگیدند اما مدتی بعد مقابل امام ایستادند. عامل اصلی فتنه همان کسانی بودند که ادعای نزدیکی با امام داشتند. برخی میگویند منشأ فتنه88 خارجی بود در حالیکه عوامل داخلی بیشتر در این امر موثر بود. سربازان پیاده نظام دشمن امثال آقای کروبی و میرحسین موسوی بودند و خیلیهای دیگر که پشت این آقایون سنگر گرفتند و حالا فشار میآورند که از این دو نفر رفع حصر بشود. من از اعضای اطلاعات نخست وزیری بودم. انحرافات فکری که آقایون امثال میرحسین و کروبی داشتند را از همان زمان میشناختیم.
* چه نکاتی از این افراد دیدهاید که در مورد انحرافات فکری آنان یقین کردهاید؟ مصداقی هم در این زمینه دارید که روایت کنید؟
حضرت آقا هم که آن زمان رئیس جمهور بود، مخالفتهایی با میرحسین داشت که بحث شخصی نبود، بلکه از انحرافات فکری او خبر داشت. سال 62 ، 17 ساله بودم که در آسایشگاه جانبازان بودم که مشکلی برای جانبازان بوجود آمد و ما حدود 80 تا 90 جانباز ویلچری در آسایشگاه امام خمینی(ره) میخواستیم خدمت حضرت امام(ره) برویم و درد و دل خود را با ایشان مطرح کنیم که متاسفانه نشد. آن موقع آقای کروبی رئیس بنیاد شهید بود. بلایی بر سر ایثارگران آوردند که آن زمان ما تصمیم گرفتیم ناچارا اعتراضمان را نزد حضرت امام ببریم اما کروبی با عواملی که در آن زمان داشت، نگذاشت که این دیدار اتفاق بیفتد. پیش هر مسئولی میخواستیم برویم در را به روی ما بسته بودند.
آن زمان حضرت آقا، رئیس جمهور بودند و ما تصمیم گرفتیم خدمت ایشان رفته و درد و دل خود را برای رئیس جمهور وقت بگوییم. پنج شش نفر از جانبازان به نمایندگی از آن جمع به نهاد ریاست جمهوری رفتیم. در آنجا به لحاظ رعایت مسائل امنیتی کسی حرف ما را برای دادن وقت ملاقات گوش نکرد و ما یک هفته هر روز از صبح پشت در نهاد ریاست جمهوری مینشستیم تا بلکه راهی برای دیدار و صحبت فراهم شود. البته آقا هم با توجه به حجم گرفتاریها از حضور ما در آنجا اطلاعی نداشت. شبها را در بخش اسکان امداد پزشکی میخوابیدیم و دوباره روز بعد منتظر بودیم.
یکی از بچههای سپاه که این وضعیت را دیده بود که چند جوان جانباز قطع نخاعی با این وضعیت در انتظار یک دیدار هستند ناراحت شده بود و یک شب نزدیک اذان مغرب به ما گفت یک نامه کوتاه چند خطی بنویسید تا من آن را موقع نماز به دست رئیس جمهور برسانم ما هم در آن نامه چند خطی آقا را چند قسم دادیم و گفتیم میخواهیم شما را ببینیم. پاسدار وقتی نامه را برد وقت اذان بود. ما هم طبق معمول پشت در داخلی و در کنار اولین نگهبانی منتظر نشسته بودیم. از داخل نگهبانی زنگ زدند و ما را پشت تلفن خواستند. شخصی که نامه را گرفته بود، پشت خط به یکی از بچهها گفت رئیس جمهور داشت وضو میگرفت که ما یادداشت شما را به ایشان دادیم.
ما جانبازان هم مشغول نماز خواندن شدیم. یکی دو تا از بچهها روی تشکهایی برای نماز کنار نگهبانی نشسته و آنها هم مشغول خواندن نماز شدند. یک ربع ساعت گذشت که دیدیم حضرت آقا در تاریکی شب در حالیکه 30 یا 40 نفر همراهشان است به سمت ما میآید. پاسدارهای محافظ و عدهای از کارمندان آنجا همراه آقا بودند. آقا آمد و روی همان تکه تشک ابری که برای نماز خواندن بچهها گذاشته بودند بین دو نفر از بچهها نشستند و به نگهبانی تکیه دادند. ما هم که روی ویلچر بودیم دور ایشان حلقه زدیم و بقیه افراد هم دور ما جمع شدند.
بچههای جانباز همیشه در گوشزد کردن موارد فتنهانگیز پیش قدم بودند
اولین سوالی که آقا پرسیدند، رو به افراد دور و بر این بود که: «بچهها پذیرایی شدهاند؟» دوستانی در آنجا که مسئولیت داشتند اما جواب سلام ما را هم نمیدادند در جواب گفتند بله آقا! در صورتی که اگر بچهها آب یا چایی هم آنجا میخوردند زحمت بچههای سپاه بود. آقا گفتند: «خب! یک چایی هم بیاورید با هم بخوریم.» بعد یک سینی چایی آوردند و با آقا خوردیم. بعد آقا گفتند یک نفر مشکلتان را توضیح بدهد. یکی از بچههای بوشهر که یدالله مشایخی نام داشت سرباز بود و معلم و فن سخنوری او بهتر از ما بود که 16 یا 17 سال سن بیشتر نداشتیم. او شروع کرد به صحبت کردن و کلام خود را با حدیث معروف قدسی آغاز کرد که: من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی...که آقا گفتند: «من اینها را بلدم. نیازی نیست. اصل حرف را بگویید.» او هم مشکل ما را توضیح داد.
مشکل ما از این قرار بود که امام جمارانی طی بحثی با استفاده ابزاری از گفته امام که میفرمایند: "اگر من یک روز ببینم اسلام در خطر است چشمم را میبندم و هیچ کس را در هیچ پست و مقام و لباسی نمیشناسم" به ما گفت الان هم شما فکر نکنید جانبازید الان اسلام در خطر است. شما رفتید جبهه اسلحه بدزدید و بیاورید خانه تیمیهایتان را تقویت کنید. وقتی دوست ما به این بخش از صحبت اشاره کرد. آقا عینکشان را از روی چشم برداشتند و روی زانو گذاشتند و بعد با عبا چشمشان را گرفته و آنقدر با شدت گریه میکردند که شانههایشان مرتب میلرزید. بعد هم چند سوال دیگر از ما در این رابطه پرسیدند و رفتند. حضرت آقا از همان موقع که رئیس جمهور بودند به خانواده شهدا، جانبازان و ایثارگران توجه خاصی داشتند و حساس بودند و البته از انحرافی که در میان برخی مسئولین بود اطلاع داشتند. و بچههای جانباز هم همیشه در گوشزد کردن این موارد فتنهانگیز پیش قدم بودند.
جرقه 9 دی از کجا خورد و چگونه آغاز شد؟
* برگردیم سر موضوع فتنه 88، در ایام سال 88 جانبازان ما چه نقشی در بصیرت بخشی به مردم و شناساندن چهره دشمن در غبار فتنه را داشتند؟
قبل از وقایع فتنه، سالها بود که ما در مناسبتهای مختلف جانبازان را دعوت به شرکت در راهپیمایی میکردیم. مثلا تجمع در میدان فلسطین و به مناسبت حمایت از مردم غزه یا راهپیمایی 22 بهمن یا فراخوان برای تجمع روبروی فلان سفارتخانه... همه اینها از طریق یک پیامک انجام میشد. اسم این گروه خود را که اطلاع رسانی را میان بچههای جانباز و ایثارگر انجام میداد گذاشته بودیم «گروه جانبازان عاشورایی»
فراخوان دادیم که در جریان فتنه میخواهیم برویم حسینیه امام خمینی(ره)، با این اطلاع رسانی حسینیه پر شد از جانبازان ویلچری نخاعی، قطع عضو، نابینا و ... بیانیه خیلی تند و تیزی هم نوشتیم و آنجا خواندیم که متاسفانه هیچ کدام از مسئولین منتسب به امام منتظر نماندند تا به این حرفهای ما جانبازان در قالب بیانیه گوش دهند. میخواهم بگویم جرقه 9 دی از کجا خورد و چگونه آغاز شد؟
پیامکی دادیم و از همنوعانمان خواستیم تا در تجمعی برای اعلام برائت از فتنه گران و اعتراض به مسئولین حامی آنان، شرکت کنند. به هر که جانبازی پیامک را میفرستادیم، میگفتیم این را بین جانبازانی که میشناسی پخش کن و اینگونه شبکه اطلاع رسانی وسیعی ایجاد میشد. تصمیم گرفتیم با پرچمها و بیرقهای هیأتهایمان در مراسم حضور پیدا کنیم. روز چهارشنبه 9 دی را تعیین کردیم. اصلا توجهی به تاریخ تقویم نداشتیم. خودمان با هزینه شخصی خرج تبلیغات و کفنهایی که پوشیده بودیم را تهیه کردیم. قرارمان را مقابل بنیاد شهید طالقانی گذاشتیم تا بتوانیم حد فاصل طالقانی تا میدان فلسطین را راهپیمایی کنیم. وقتی پیامکها فراگیر شد. بچههای هیأتی مسجد ارک از چند تن جانبازان دعوت کردند تا در مورد برنامهشان پرس و جو کنند و در نهایت به ما پیوستند و از ما خواستند این تجمع را از مقابل مسجد ارک آغاز کنیم.
در نهایت به توافق رسیدیم مسیرمان میدان فلسطین باشد. جرقه نه دی از همان زمان زده شد و ما خودمان هم نمیدانستیم فراخوانهای محلی ما جانبازان برای این راهپیمایی ولایی اینقدر کم کم فراگیر خواهد شد و همه مردم را به صف میکند. سازمان تبلیغات اسلامی و سازمان صدا و سیما هم پای کار آمد و یکی دو روز قبل از نه دی دیدیم تلویزیون زیرنویس میکند که راهپیمایی ولایی در روز نهم دی ماه به طرف میدان انقلاب. همان روز و همان ساعت وعده ما مد نظر قرار گرفته بود. و نهایتا آن حماسه عظیم رقم خورد. بچههای جانباز حدود 80 یا 90 ویلچر، جانباز قطع نخاع به صورت کفن پوش در خیابان و میدان انقلاب حضور پیدا کردند. زمانی که به میدان انقلاب رسیدیم، سعید حدادیان مداحی میکرد و آیتالله علمالهدی میخواست سخنرانی کند که از شدت فشار جمعیت ویلچر سه یا چهار تن از جانبازان شکست و آنها افتادند. خدا خیلی به آنها رحم کرد که اتفاقی برایشان نیفتاد و زیر دست و پای مردم نماندند.
* این موضوعی که به آن اشاره کردید فکر میکنم تا به حال مطرح نشده بود. از صحنههای خاطرهانگیز راهپیمایی نه دی بیشتر بگویید.
از هر قشری در این راهپیمایی 9 دی شرکت کرده بودند. شاید کسانی که التزامی به رعایت حجاب و ظاهر دینی نداشتند هم شرکت کرده و گاهی دست به ویلچر جانبازان میکشیدند و بعد همان دست را به صورت میکشیدند تا به اصطلاح تبرکی کرده باشند. ما را شرمنده میکردند. به ما میگفتند اگر چیزی نیاز دارید بگویید ما برایتان تهیه میکنیم. یکی از افرادی که ظاهر مذهبی نداشت آنقدر به وجد آمده بود که رفت چند شاخه گل خرید و بین جانبازان ویلچری پخش میکرد. صحنههای زیبایی در آن روز رقم خورد.
حضرت آیتالله نوری همدانی که خدا حفظشان کند و آیت الله یزدی جزو علمایی بودند که جانانه در این معرکه ایستادند و از مردم ولایتمدار حمایت کردند. حضرت آیتالله نوری همدانی را فتنه گران و منافقین سال 88 تهدید کردند، خاطرم هست همان زمان جانبازان بیانیه دادند و گفتند چون آیتالله نوری همدانی جانانه پای حمایت از ولایت ایستاده است ما میخواهیم با ویلچرهایمان حفاظت بیتشان را به عهده بگیریم. دفتر آیت الله نوری همدانی هم از بچههای جانباز تشکر کرد.
* حالا 9 سال از فتنه سال 88 میگذرد؛ این جانبازانی که نقش آفرینی به هنگامی در مقاطع زمانی حساس داشتند، حالا چه عملکردی دارند؟ هنوز هم این فعالیتهایی که نمونه آن را روایت کردید، ادامه دارد؟
بعد از قصه فتنه 88 بچههای جانباز گفتند ما الان تکلیف سنگین تری داریم. یک حزب سیاسی راه انداختیم به نام «جمعیت جانبازان انقلاب اسلامی» که من هم عضو هیأت موسس آن هستم و هم عضو شورای مرکزی آن. هر هفته جلسه داریم، کمیتههای مختلف داریم و هر جا نیاز باشد حضور پیدا کرده و پیام خود را میرسانیم. بچههای جانباز همیشه پای کار هستند. هرچند به لحاظ جسمی مشکلات زیادی داریم اما وجدانمان اجازه نمیدهد عرصه را خالی کنیم. بچهها کم کم و یکی یکی به شهادت میرسند و با مجروحیتهای مختلف دست و پنجه نرم میکنند و هر از گاهی در بیمارستانهای مختلف بستری میشوند، اما در حد توان خود حضور موثر هم دارند.
حصر تدبیر جمهوری اسلامی است درحالیکه محاکمه به طبع سختتر خواهد بود
* تسنیم: یاد هست سال 88 ، بنیاد شهید یک لیست 23 نفره از شهدای فتنه 88 را اعلام کرد اما تعداد این شهدا بعد از آن تاریخ بیشتر شد و بعد از آن آمار رسمی از تعداد شهدا و جانبازان این وقایع اعلام نشده است. چقدر از این خانوادهها خبر دارید؟ مسئولین ما چقدر از این افراد دیدن میکنند؟
در جریان فتنه 88 عدهای به شهادت رسیدند و عدهای جانباز شدند، پروندههایشان در بنیاد شهید تشکیل شده و در جریان است. حالا شاید آمار دقیقی از این افراد داده نشده است اما آنچه مهم است اینست که ما در این جریان شهید و جانباز دادهایم و در مورد شرایطی صحبت میکنیم که بهای سنگینی داده است.
ممکن است در بین مسئولین رده یک مثل رئیس جمهور تا کنون دیداری صورت نگرفته باشد اما در ردههای دیگر دیدارهایی داشتهایم. اما خیلی صریح بگویم تنها این موضوع برای مسئولین انقلابی دغدغه بوده و مسئولین انقلابی پیگیر امور و اوضاع این خانوادهها بودهاند. تفکرات زاویهدار با جریان فتنه 88 یا سکوت کردهاند و یا موضع خود را شفاف عنوان نمیکنند اما مسئولین انقلابی همیشه پای کار بودهاند.
* در سالهای اخیر سخنانی هم از رفع حصر به میان آمده. نگاه شما به عنوان یک مسئول جانباز به این موضوع چیست؟
این مملکت حدود 300 هزار شهید داده است. کسانی مملکت را به آشوب کشاندند و به قول فرمایش حضرت آقا مملکت را به پرتگاه بردند و انتظار دارند به این زودی از حصر دربیایند. ما اعتقاد داریم این انقلاب به دست صاحب اصلی آن میرسد. حالا برخی از رفع حصر صحبت میکنند. در حالیکه خواسته اصلی مردم محاکمه این افراد است. ما دوست داریم این افراد محاکمه شوند و اگر طبق قانون میبایست آزاد شوند، آزاد شوند. حصر تدبیر جمهوری اسلامی است درحالیکه محاکمهشان به طبع سختتر خواهد بود. تا کنون خدا به آنان رحم کرده که محاکمه نشده و در حصر ماندهاند.
گفتگو از : نجمه السادات مولایی
انتهای پیام/