تاثیرگذارترین فرد در ملی شدن صنعت نفت نواب صفوی است
آیتالله سید جعفر شبیریزنجانی از یاران دیرین حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای و از مبارزان ملی شدن صنعت نفت، نامه شهید نواب صفوی به مجلس شورای ملی را در ملی کردن صنعت نفت تاثیرگذارترین حرکت برای این نهضت میداند.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، آیتالله سیدجعفر شبیری زنجانی متولد سال 1316 در شهر مقدس قم است. پدرش مرحوم آیتالله سید احمد زنجانی از مراجع تقلیدی بود که سالها در حرم حضرت معصومه و مدرسه فیضیه قم نمازجماعت برگزار میکرد. اکنون نیز برادر بزرگترش آیتالله سید موسی شبیری زنجانی، بهجای پدر امامجماعت نماز مغرب و عشا در حرم حضرت معصومه و نماز ظهر و عصر در مدرسه فیضیهٔ قم است و مرجعیت بسیاری از شیعیان را بر عهده دارد.
آیتالله سید جعفر شبیری تحصیلات علمیه را از محضر پدر و سایر اساتید آن زمان همچون مرحوم امام، آیتالله مستنبط و دیگر مراجع آن زمان فراگرفت. وی در طول سالهای تحصیل از مبارزه غافل نبود و در مسیر مبارزه، با فدائیان اسلام و سایر مبارزان انقلابی همراه بود تا جایی که برای کسب اجازه از امام برای ترور نخستوزیر رژیم پهلوی عازم نجف میشود. این یار دیرین رهبر انقلاب این روزها مشاور عالی رئیس قوه قضائیه است.
چگونه با مبارزه آشنا شدید؟ شعله این آشنایی با مبارزه را از قرار معلوم شهید نواب صفوی در شما ایجاد کرد؟
قبل از اینکه شهید نواب صفوی را ببینم به ایشان علاقه پیدا کردم. در سال 1329 با نواب صفوی و فداییان اسلام آشنا شدم که 14 سال سنم بود. آن سال اوج نهضت ملی شدن صنعت نفت بود، حوزه علمیه قم نیز به ملی شدن صنعت توجه داشت. تاثیرگذارترین فرد در ملی شدن صنعت نفت نواب صفوی است.
درست قبل از ملی شدن صنعت نفت، رزم آرا نخست وزیر بود در مجلس شورای ملی بحث ملی شدن صنعت نفت مطرح بود. رزمآرا در مجلس خطاب به نمایندگان مجلس گفت ملتی که نمیتواند یک لولهنگ بسازد چگونه میتواند صنعت نفت را اداره کند. نمایندگان مجلس نیز عموماً به دربار وابسته بودند. اما با اعدام انقلابی رزمآرا توسط فداییان اسلام، شهید نواب صفوی نامهای به نمایندگان مجلس شورای ملی مینویسد و در آن نامه تأکید میکند نفت به همه مردم ایران تعلق دارد و کسانی که با ملی شدن صنعت نفت مخالفت کنند منافع ملت را فدای منافع انگلستان میکنند. مخالفان ملی شدن صنعت نفت به سرنوشت رزمآرا دچار میشوند. به همین دلیل نمایندگان به ملی شدن صنعت نفت که رأی دادند.
بعد از تصویب ملی شدن صنعت نفت، انگلستان علیه ایران در دادگاه بینالمللی لاهه شکایت کرد و دکتر مصدق به دادگاه لاهه رفت دفاع خوبی از ملی شدن صنعت نفت کرد و در حقیقت میشود گفت مجلس نفت را ملی کرد آن هم با یک نامه نواب به مجلس.
تنها دورهای هم بود که بین ملیگرا و مذهبی اتحاد برقرار شد؟
ملی شدن صنعت نفت را میتوان از جهتی به آیت الله کاشانی، شهید نواب صفوی نسبت داد و از جهتی دیگر میتوان به دکتر مصدق نسبت داد.
هر دو جریان از این جهت نقشی در ملی شدن صنعت نفت داشتند نباید اهل افراط و تفریط بود. به هر صورت من آن زمان جوان 14 ساله طلبهای بودم که به نواب صفوی علاقمند شدم. بعد از این که دکتر مصدق نخست وزیر شد متاسفانه با آیت الله کاشانی و نواب صفوی دچار اختلاف شد. دو ماه بعد از نخستوزیری، نواب صفوی را زندانی کرد. اختلاف با نیروهای مذهبی زمینه سقوط دکتر مصدق را فراهم کرد چون نیروهای مذهبی پشتوانه قوی برای مصدق محسوب میشدند. بعد از آزادی از زندان، قرار بود نواب به قم بیاید. علاقمندان نواب مشتاق بودند ایشان با تشریفاتی از تهران حرکت کند که با مخالفت نواب نواب روبهرو شد. نواب تاکید داشت که با اتوبوسهای عمومی به سمت قم حرکت کند.
قبل از ورود نواب صفوی به قم، مرحوم آقاسید علیاکبر برقعی وارد قم شدند و حزب توده از ایشان استقبال کردند. در مراسم استقبال، حزب تودهایها به آیت الله بروجردی و شهید نواب بیاحترامی کردند. آن زمان رییس فداییان اسلام در قم آقای ترکمنی بود. قرار بود به مراسم استقبال از آقای برقعی عکسالعملینشان داده نشود منتها تودهایها جسارتهای زیادی به آیت الله بروجردی و اسلام کردند. خود آقای ترکمنی و مدرسی به جمعیتی که شعار ناجور دادند حمله کردند. تودهایها وقتی فهمیدند شهید نواب قصد دارد به قم بیاید خواستند مراسم استقبال را به هم بزنند اما جرات نکردند.
با توجه به جمعیتی که در آن زمان در قم زندگی میکردند استقبال بسیار باشکوهی از نواب صفوی به عمل آوردند. برای استقبال از شهید نواب صفوی اعضای فدائیان اسلام پول جمع کردند من 5 تومان اهدا کردم که آن زمان 5 تومان برای یک جوان 14 ساله خیلی زیاد بود.
فداییان اسلام توانستنددو تااتوبوس کرایه کنند و به پنج فرسخی قم بفرستند اما مردم متوجه حضور نواب صفوی در قم شدند و در مراسم استقبال ایشان حضور پیدا کردند. هر چه درشکه و دوچرخه سوارها بودند آمدند. حتی مردمی که اطلاع نداشتند وقتی از دور اتومبیل نواب را دیدند دور نواب تجمع کردند.
واکنش آیتالله بروجردی به ورود شهید نواب صفوی به قم چه بود؟
اختلافی اگر بین آیتالله بروجردی و شهید نواب صفوی بودیک سوءتفاهمبود که برطرف شد. بعضیها فکر میکردند آیت الله بروجردی مخالف شهید نواب صفوی بود که صحت ندارد. در جریان مسئله مبارزه با بهاییت، مرحوم حجتالاسلام فلسفی سخنرانی داشتند اما بعدها اتفاقاتی روی داد که مبارزه با با بهاییت ادامه پیدا نکرد.
بعد از ماه رمضان، شهید واحدی به قم تشریف آوردند. گفتند آنچه که در اذهان وجود دارد که بین فداییان اسلام و آیت الله بروجردی اختلاف وجود دارد صحت ندارد. آیت الله بروجردی مخفیانه برای فداییان اسلام پول فرستادند. اگر مسئلهای وجود دارد باید از حضرت آیتالله العظمی بروجردی کسب تکلیف کنیم. این کار را با واسطه انجام خواهیم داد چون قصد نداریم اقدامات فداییان اسلام به حساب آیت الله بروجردی نوشته شود تا خدای نکرده حوزه علمیه گزندی ببیند.
زمانی که مسئله مبارزه با بهاییت به رهبری آیتالله بروجردی پیش آمد شهید واحدی به نقل از شهید نواب صفوی گفت بهاییت به علت حمایت خارجیان از بین نمیرود ولی چون اسم آیت الله بروجردی برای مبارزه با بهاییت به میدان آمد ما از مبارزه با بهاییت حمایت میکنیم.
آیتالله بروجردی آقای فلسفی را نزد شاه فرستادند تا با شاه درباره مبارزه با بهاییت صحبت کند که شاه به حجتالاسلام فلسفی گفت شما علیه بهاییت صحبت کنید من حمایت میکنم. آقای فلسفی هم در رادیو علیه بهاییت صحبت کردند.
فداییان اسلام طوماری علیه بهاییت به طول هشت متر تهیه کردند و مردم هم امضا کردند. مردم اعلام کردند آیت الله بروجردی هر امری کند ما حمایت میکنیم. فداییان اسلام طومار دیگری تهیه کرده و در میدان خراسان از مردم امضا گرفتند. آقای واعظی این طومار را از جانب آقای نواب خدمت آیت الله بروجردی فرستادند و گفتند ما آماده کمک به آیتالله بروجردی هستیم.
آقای فلسفی تا 14 و 15 ماه رمضان توانستند در رادیو علیه بهاییت صحبت کنند اما چون بهاییت از خارج حمایت میشد به شاه فشار آوردند تا با مبارزه علیه بهاییت همراهی نکند و به شاه قول دادند از سلطنتاش محافظت کنند در صورتی که دست از مبارزه با بهاییت بردارد.
شاه مانع سخنرانی حجتالاسلام فلسفی شد. آقای فلسفی خیلی از این جریان ناراحت بود. در هر صورت کار به اینجا رسید. فداییان اسلام خواستند پیغامی را به آیتالله بروجردی برسانند، فرد مناسب برای رساندن این پیغام پدر من بود. به آیت الله بروجردی پیغام دادند اگر شما بفرمایید که مبارزه کنید ما تا پای جان حاضریم مبارزه کنیم. اگر بفرمایید سخنرانی کنید ما به اقصی نقاط کشور خواهیم رفت و سخنرانی خواهیم کرد و اگر دستور، سکوت است ما مطاع هستیم و حرف شما را میپذیریم. من جواب آیت الله بروجردی را نشنیدم و از پدرم نپرسیدم. ظاهراً آقای بروجردی دستور داده بودند سکوت کنند.
در مسئله اعدام نواب، برخی فکر میکنند آیت الله بروجردی کوتاهی کردند یا به اعدام راضی بودند در حالی که پدرم میگفتند من با آیتالله بروجردی صحبت کردم، گفتم اگر مصلحت نیست مرجعیت وارد شود اما علمای دیگر جلسه بگذارند تا جلوی اعدام شهید نواب صفوی را بگیرند. آیت الله بروجردی فرمودند شخصاً اقدام میکنم. وقتی اعلام کردند حکم اعدام تأیید شده اما هنوز فرجام خواهی رد نشده بود. آیت الله بروجردی هم اقدام کرد. آن روز که دادگاه تجدیدنظر رأی دادگاه بدوی را تأیید کرد چهار عضو فدائیان اسلام که در زندان رژیم قرار داشتند را زیر فشار گذاشتند که اگر میخواهید فرجام خواهی کنید الان وقتش است. آنان را زیر فشار گذاشتند تا از حق قانونی در فرصت فرجام خواهی استفاده نکنند و آنها هم ناچار، همان روز فرجام خواهی کردند.
موضع آیت الله بروجردی نسبت به کودتای 28 مرداد چه بود؟
البته آقای مصدق در اواخر دوره نخست وزیری خود وضعیتی را در جامعه پیش آورد که بسیاری از مردم موافق برگشتن شاه بودند. حتی نامههای تهدیدآمیز برای آیت الله بروجردی مینوشتند که مثلا: دار شما آماده است. شما این وضع را با زمان قیام 30 تیر مقایسه کنید. شاه دکتر مصدق را عزل کرده بود و قوام را به جای او به نخست وزیری برگزیده بود. با یک اعلامیه آیت الله کاشانی مردم نسبت به عزل مصدق اعتراض و قیام کردند تا جایی که شاه دوباره ناچار شد مصدق را به عنوان نخستوزیر معرفی کند.
اشتباه دکتر مصدق این بود که بعد ازبر تنکردن ردای نخست وزیری، این دو پشتوانه مردمی خود را یعنی آیت الله کاشانی و نواب صفوی را از دست داد. به این ترتیب در 28 مرداد مردم از دکتر مصدق حمایت نکردند. زمانی که در 28 مرداد برخی ازرجالهها جلو دار شدند مردم هیچ عکسالعملینشان ندادند تا کودتای 28 مرداد انجام شد.
علاقه مشترک شما و مقام معظم رهبری نواب صفوی بود آیا او باعث دوستی بین شما شد؟
شهید نواب صفوی بعد از اینکه از زندان آزاد میشود به مشهد مشرف میشود. مقام معظم رهبری در دیدار نخستین با آن شهید بزرگوار به نواب علاقمند میشوند و خود ایشان فرمودند: «اولین جرقه مبارزه در من، بعد از دیدن شهید نواب صفوی زده شد» من در سال 1335 به مشهد مشرف شدم.
شما چرا به مشهد رفتید آیا برای زیارت رفتید یا برای اقدام دیگر؟
برای زیارت رفتم. در قم، حوزه زودتر از مشهد تعطیل میشود. حوزه مشهد 10 الی 15 روز دیرتر تعطیل میشد. من با عجله به مشهد رفتم چون آنجا مدرسه هنوز تعطیل نشده بود. یادم نیست چگونه با حضرت آقا آشنا شدم. ظاهراً به وسیله عبدخدایی با رهبر انقلاب آشنا شدم. در سال 1335 فعالیت مشترکی را با آقا شروع کردیم.
چه فعالیتی؟
مسائل مبارزاتی باعث آشنایی ما با حضرت آقا شد. با هم در درسکفایهحضرت آیت الله حاج میرزا هاشم قزوینی شرکت میکردیم. ایشان مدرسه نواب حجرهای برای ما گرفتند. روزها با هم بودیم، در درس و بحث و فعالیت شرکت کردیم. یکی از آن سالها که من در مشهد بودم محرم بود. هر روز من و حضرت آقا بالای پشتبام مدرسه نواب زیارت عاشورا را کامل میخواندیم. بعد به روضه میرفتیم.
آقا در سال 38 به حوزه علمیه قم در مدرسه حجتیه آمد. مدرسه حجتیه زیر نظر پدرم اداره میشد/ از پدرم خواستم یک حجره به من بدهد که پدرم مخالفت کردند و گفتند طلبههایی که از راه دور آمدهاند باید از حجره استفاده کنند، شما در خانه درس بخوانید.
جمادیالثانی سال 36 حضرت آقا به اتفاق والده و برادر کوچکشان به قم و به منزل ما آمدند و عازم عتبات بودند. دیدند من تو فکر هستم. ایشان پرسیدند چرا در فکر هستید؟ فرمودند: «اگر دلت میخواهد به عتبات مشرف شوی ختمی که من خواندم را بخوانید بعد از 40 روز به عتبات مشرف خواهی شد». من غفلت کردم بپرسم ختم شما چیست.
فردای آن روز که حضرت آقا تشریف بردند. بسیار مشتاق و آرزومند شدم به عتبات بروم به خصوص در زمانی که حضرت آقا تشریف داشتند. چون در مشهد با حضرت آقا به زیارت میرفتم و توفیقات خاصی نصیبم میشد به همین دلیل مشتاق بودم در زیارت عتبات با ایشان باشم. این بود که من ختم خودم که زیارت عاشورای «غیر معروفه» بود را آغاز کردم.
منتها با چندین شرط میخواستم مشرف شوم. شرط اول این بود که هزینه سفرم را پدرم نپردازد. شرط دوم این بود که میخواستم تا آقا از عتبات برنگشتهاند مشرف شوم. یعنی قبل از 5 رجب باید از قم حرکت میکردم. شرط دیگرم این بود که همسفرهای خوبی داشته باشم. چون آنزمان شرایط مسافرت مثل این روزها آسان نبود در ضمن من سفر خارج از کشور هم نرفته بودم.
به این ترتیب من باید 5 ماه رجب از قم حرکت میکردم. آن زمانی که خواندن زیارت عاشورا را آغاز کرده بودم سوم جمادیالثانیبود. 5 روز من این ختم را شروع کرده بودم. روز ششم هنوز زیارت را نخوانده بودم که مادرم به من گفتند تو دعوت داری. مادر جلیل بشارتی (که بعد از انقلاب، چند سال معاون رییس جمهور در امور مناطق محروم بود) آمدند نزد من و گفتند خوابی دیدهاند و پولی به من دادند تا من مشرف شوم. حرکت به نجف تأخیر افتاد تا اینکه 4 رجب بلیط گرفتم. به این ترتیب دقیقاً قبل از 5 رجب از قم حرکت کرده بودم. در واقع، خدا به من گفت اگر میخواستید میشد. تو دوازده تا سیزده روز فرصت خواستی و درست شد، اگر 5 روز هم میخواستی درست میشد.
وقتی به گاراژ رفتم و سوار اتوبوس شدم آنجا آقای هاشمیرفسنجانی با اتفاق داماد ایشان را دیدم. همچنین آقای ربانی املشی نیز بود و هشت نفر مسافران اتوبوس از 11 نفر از آشناها بودند. وقتی به کربلا رسیدیم در صحن حضرت امام حسین(ع) آقا را دیدم. به ایشان عرض کردم با چه کسانی از قم حرکت کردم و خوب است که با این افراد آشنا شوید و اینجا بود که آقا با آقای هاشمی رفسنجانی آشنا شد. البته دوستی آنها در سال 38 اتفاق افتاد که حضرت آقا از مشهد برای تحصیل به قم آمد و با آقای هاشمی رفسنجانی در درس آیت الله محقق داماد شرکت میکردند و هم مباحثه بودند.
شما با امام موسی صدر آشنایی داشتید؟
ایشان هم بحثبرادرمآیت الله موسی شبیری زنجانی بود. من در مدت کوتاهی که نجف بودم خدمت ایشان درس خواندم. منظومه ملاهادی سبزواری را پیش برادر بزرگ ایشان خواندم. امام موسی صدر و برادرم با هم همبحث بودند و در یک روز هر دو معمم شدند. عمامه برادر من را پدر امام موسی صدر گذاشته بود و عمامه ایشان را پدر من.
آیا امام موسی صدر با انقلاب همراه بود؟
من آن زمان که در نجف خدمت ایشان درس خواندم یعنی از سال 1336 تا خرداد 37 نهضت امام شروع نشده بود بعداً امام موسی صدر به لبنان رفته بود و با شاه هم ملاقات کرد که ظاهراً نظر ایشان تأمین نشد.
یک خاطره جالب نقل کنم؛ حاج آقا رضا صدر (برادر امام موسی صدر) سبک خاصی داشتند. از دربار به منزل ایشان تلفن کردند و گفتند آقا موسی صدر هستند؟ ایشان پاسخ میدهند نخیر نیستند. از دربار میگویند آقا موسی وقت ملاقاتی با شاه میخواهند به ایشان پیغام بدهید و ایشان میگویند به من ربطی ندارد. از دربار میگویند ما چکار کنیم؟ آقا رضا صدر گفتند آنقدر زنگ بزنید تا ایشان خانه باشند.
آیت الله سید رضا صدر در مسجد امام حسین(ع) تهران نماز جماعت برگزار میکردند. وقتی خبردار شدند جلسه دعاخوانی برای شاه میخواهند برگزار کنند، درب مسجد را قفل کردند و رفتند تا جلسه برگزار نشود. خود امام موسی صدر روحیه انقلابی داشتند و در لبنان زمینه یک انقلاب را فراهم کردند.
چند مرتبهای که به نجف رفتید با امام چگونه ارتباط داشتید؟
سالی که امام به ترکیه منتقل شده بود و از آنجا به نجف تبعید شدند به نجف رفتم تا از ایشان اجازه قیام مسلحانه بگیرم. اجازهنفرمودند، فرمودند باید به مردم آگاهی داد.
در مورد قصد ترور علم خدمت چه کسی رفتید و چه شد؟
در مورد قصد ترور علم خدمت آیتالله مرتضی حایری یزدی رفتم. از استادم پرسیدم میشود علم را از بین برد؟ فرمودند: «خدا رحمت کند نواب صفوی را که جایش خالی است». سخن ایشان اولاً تأیید کار نواب بود. ثانیاً اظهار ناراحتی از اینکه نواب نیست. گفتمبالاخرهتکلیف چیست؟ فرمودند: «مگر کسی پیدا میشود؟» عرض کردم اگر تکلیف باشد خودم میروم. ایشان فرمودند: «کشورهای اسلامی استعمار زده شدند باید کوشش کرد استعمارزدایی شود» اصل را رد نکردند اما به مسائل فرهنگی توجه دادند.
شما رابط امام با مراجع بودید؟
مراجع جلساتی را در منزل ما یا منزل آیتالله مرتضی حایری یزدی تشکیل میدادند. به مناسبتی خدمت امام رفتم، مصادف شد با زمانی که آیتالله گلپایگانی بنا به جهاتی میخواست در جلسات شرکت نکند. من رفتم خدمت امام دیدم امام خیلی ناراحت هستند، به آیتالله شریعتمداری تلفن میکنند و به ایشان میفرمایند شما شخصیت عاقلی هستید نگذارید علما کنار بروند و آنها را به جلسات بیاورید. آیتالله شریعتمداری توانستند آیتالله گلپایگانی را به جلسات بیاورند.
خدا رحمت کند حاج آقا مجتبی تهرانی که از ایشان شنیدم وقتی امام بعد از انقلاب وارد قم شدند علما خدمت امام آمدند و امام هم بازدید همهشان رفتند فقط به دیدار آیتالله گلپایگانی نرفتند. کم کم زمزمه در گرفت که چرا امام به دیدار این بزرگوار نرفت و چرا رابطه بین این دو عزیز تیره شده است؟ جاج آقا مجتبی تهرانی نقل میکرد که من و آقای منتظری خدمت امام رفتیم و گفتیم چرا به دیدار آقای گلپایگانی نرفتید، عدهای زمزمههای میکنند جریان چیست؟ امام فرمودند: «آقای گلپایگانی مایل نیستند نزد ایشان برویم» گفتیم بر چه اساسی میفرمایید. امام فرمودند خبر موثق و از شخص قابل اعتماد است که آیتالله گلپایگانی مایل نیستند به دیدار ایشان بروم. ما عرض کردیم شما به دیدار ایشان بروید این سرو صداها تمام شود.
فرمودند: «اگر به دیدار ایشان بروم و در را باز نکنند که بدتر است». عرض کردیم: احتمال وجود ندارد اشتباه برداشت شده باشد؟ گفت ممکن است. از ایشان اجازه گرفتیم خدمت آقای گلپایگانی برویم و از او ماجرا را بپرسیم، فرمودند مانعی ندارد.
خدمت آیتالله گلپایگانی رسیدم و عرض کردیم شما مایل نیستید امام به دیدار شما بیایند؟ فرمودند این چه حرفی است ما خدمت ایشان ارادت داریم. از حرف من اشتباه برداشت شده است، من موافق نبودم در جلسات شور بروم و آن هم به این دلیل است الان امام در موقعیتی است که مردم همه متوجه ایشان هستند، اگر جلسه شور تشکیل شود و نظر من غیر از نظر ایشان باشد، اگر نگویم که جلسه شور نمیشود اگر بگویم میگویند مخالفت شده است. به خاطر این مسئله قرار شد به جلسه شور نروم. به امام گفتیم، امام فوراً عبای خود را پوشیدند و به منزل ایشان رفتند.
منبع:فارس
انتهای پیام/