راه شهید مطهری در صدا و سیما تداوم نیافت/ هشدار درباره ترویج گفتمان عاطفی در شبکههای تلویزیونی
حجتالاسلام مهراب صادقنیا در برنامه «مصیر»گفت:راهی که شهید مطهری آغاز کرد، ادامه نیافت و صداوسیما پایگاهی شده برای تبلیغ و ترویج یک گفتمان عاطفی که بستری برای خرافهگرایی است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، در اولین قسمت از ویژه برنامه «مصیر» که به مناسبت چهلمین سالگرد شهادت استاد مرتضی مطهری از شبکه چهار پخش میشود حجتالاسلام مهراب صادقنیا، پژوهشگر حوزه جامعهشناسی مذهب و عضو هیأت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب قم و جلیل محبی حقوقدان و عضو هیات علمی مرکز پژوهشهای مجلس با تأمل بر نگاه شهید مطهری در خصوص نقش و جایگاه روحانیت به بیان دیدگاه خود پرداختند.
در ابتدای این نشست عطا بیگدلی مجری برنامه با اشاره به اینکه جایگاه روحانیت و وضعیت تاریخی روحانیت در طول سالیان گذشته مساله بسیار حساسی بوده و بعد از انقلاب اسلامی حساسیت آن دو چندان شده است عنوان کرد، مساله محوری این گفتگو این است که معنای روحانیت و دال و بنیاد مرکزی- معنایی در طول تاریخ روحانیت شیعه، دستخوش تغییر و تحولاتی بوده است. نسبتی که شیعیان با محدثین اولیه از صدوق کلینی تا شیخ مفید، شیخ طوسی تا پیش از انقلاب اسلامی که به عنوان مرجع- مقلد مورد استناد بود و بعد از انقلاب اسلامی نیز معانی متعددی از روحانیت شکل گرفت و روحانیت نهاد خودش را با معانی مختلفی فهمید؛ پرسش اصلی این است که این سیر تحول چگونه بوده است؟ آیا ما میتوانیم از یک مرکزیتی به عنوان روحانیت شیعه نام ببریم؟ آیا تحولات به گونهای بوه که بتوان از یک امر واحد در آن سخن گفت؟ اگر یک واحد وجود دارد آن بنیاد و معنای اصلی چیست؟ از منظر شهید مطهری نیز معنای اصیل روحانیت شیعه کدام است؟ و بعد از انقلاب اسلامی دستخوش چه تغییراتی شده است؟
در ابتدا حجتالاسلام مهراب صادقنیا، پژوهشگر حوزه جامعهشناسی مذهب و عضو هیأت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب قم اظهار داشت: این یک مبحث دارای مجموعهای از سوالات است که پاسخ به هرکدام زمان بسیاری از طلب میکند. به عقیده من این مبحث یک موضوع بسیار مهم است که هم نقش تاریخی بسیار مهمی در نگه داشت باورهای مذهبی شیعیان در حفظ انسجام جامعه شیعه داشته و هم نقش فوق العاده مهمی در تاریخ معاصر ایران داشته است، این تاریخ معاصر به عقیده من از زمان مشروطه تا به امروز را شامل میشود. ما از یک نهاد مذهبی بسیار مهم با عنوان نهاد روحانیت شیعه سخن میگوییم و این امر ما را وادار میکند که محتاط باشیم و دقیق صحبت کنیم.
وی افزود: واقعیت امر این است که نه فقط در خصوص روحانیت در مذهب تشیع، بلکه در مورد گفتمان روحانیت برای هر دین دیگری، یک مولفه اساسی وجود دارد و آن هم معطوف به موقعیت یا معطوف به مخاطب است. نه فقط روحانیون شیعه، بلکه روحانیون در سایر ادیان این مولفه را در گفتمان خودشان دارند. اینکه تا اندازه زیادی نسبت به واقعیت حساس و منعطف هستند. روحانیت شیعه نیز نیست به امر واقع و شرایطی که در آن قرار دارد در طول تاریخ تفاوتهای رویه و رویکرد، تفاوتهای نقشی و کارکردی داشته است که در مجموع ما را به این امر میرساند که گویی ما با یک امر واحد ولی در عین حال سیال روبهرو هستیم و نمیتوانیم یک مفهوم خاص برای روحانیت تعریف کنیم و بعد بگوییم که روحانیت از آن مفهوم عینی خود گذر کرده است یا خیر.
پژوهشگر حوزه جامعهشناسی مذهب و عضو هیأت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب قم با بیان اینکه اصالت روحانیت در طول تاریخ به صورت سیال تا به امروز رسیده است گفت: شاید بتوان گفت روحانیت در هر زمانی دال مرکزی یا دال محوری وجود داشته که ما باید آن را پیدا و ارزیابی کنیم. هویت شیعه از بدو تاسیس تا به امروز در گام نخست یک هویت سیاسی - اجتماعی بوده است.به این منظور که شیعیان در روزگاران اولیه یک گروه کلامی و فقهی خاص یا یک گروه تفسیری خاص نبودند، بلکه یک گروه سیاسی با دو مشخصه بودند؛ به بیان سادهتر شیعیان یک هویت سیاسی یا دو مولفه بودند که مولفه اول اینکه حکومت موجود را قبول نداشتند و آن را مشروع نمیدانستند و دیدگاه انتقادی داشتند.
صادقنیا خاطرنشان کرد: دیگری اینکه شیعیان حکومت مطلوب و فرد شایسته حکومت را شخص دیگری میدانستند. لذا با حکومت موجود مخالف بودند. تقریبا از قرن دوم به این سو است که وقتی مکاتب کلامی و مذاهب دیگری شکل میگیرند، گروه اجتماعی- سیاسی شیعیان نیز صورتی اعتقادی، کلامی، فقهی و مذهبی در پرتو تعالیم امام صادق و امام باقر به خود میگیرند. این هویت سیاسی همیشه یک موضوع را به شیعیان گوشزد کرده است و آن این است که هر حکومتی که روی زمین تاسیس شود نامشروع است، چون حکومت را فقط شایسته خداوند میدانند، از این رو هر حکومتی که تاسیس شود نامشروع است مگر اینکه آن حکومت را امام تشکیل دهد و یا اینکه بر اساس ولایت فقیه، نائبان خاص و عام که از طرف امام زمان هستند، حکومتی را تشکیل دهند. از این رو در طول تاریخ شیعیان با حکومتهای نامشروع به مبارزه برخواستهاند. اما در تاریخ حکومتهایی بودند که با روحانیت گره خوردهاند، مانند دوران صفویه و پس از انقلاب اسلامی ایران تاکنون که در این دورانها باید تحولان بنیاد روحانیت را بررسی کرد. در یک رویه کلی باید گفت که در روزگاران نخست رابطه بین روحانیت و شیعیان، رابطه مفتی و مستفتی بود، بدین معنی که مقلدان شیعی از علمای خود سوال می کردند و جواب مساله خود را میگرفتند، در این دوره هیچ چیز بر اقتدار شخصی علما مبتنی نمیشد، یعنی روحانیت شیعه نمیگفتند چون ما میگوییم، همین است؛ بلکه باید مستندات فتوای خود را ارائه میداد.
وی اضافه کرد: در زمان مرحوم صاحب جواهر این رابطه تغییر پیدا میکند و به رابطه مقلد و مرجع تبدیل میشود. در رابطه نخست هیچ گونه سرسپردگی میان شیعیان و روحانیت وجود نداشت و لازم نبود که یه فرد شیعه از یک روحانی خاص تقلید کند، معمولا هر شخصی از عالم بلاد خود پیروی میکرد و فتوا میگرفت. اما در دوره دوم چون عنصر سرسپردگی به میان میآید، شیعیان رابطه مقلد را بازی میکنند و در این رابطه نوعی سرسپردگی و شمولگرایی وجود دارد. به این صورت که مرجع تقلیدگویی مرجع تقلید عام است و سلسله مراتب نظام روحانیت به وسیله این مرجع تقلید عام راهبری میشود و رابطه اش را شیعیان بر قرار میشود. این روند تا زمان آیت الله بروجردی ادامه دارد، در این زمان مرجعیت از عام بودن خود فاصله میگیرد و مراجع متکثر میشوند و به ویژه با ظهور نظریه ولایت فقیه توسط امام خمینی (ره)، رابطه شیعیان و مرجع تقلید، رابطه ولی و متولی علیه میشود. حال باید در این سه الگو بررسی کنیم و دال مرکزی آن چه بوده است؟
جلیل محبی حقوقدان و عضو هیات علمی مرکز پژوهشهای مجلس در خصوص دال مشترک در این سه دوره گفت: اگر این تقسیمبندی سهگانه را بپذیریم از لحاظ تاریخی مشکل دارد، به عنوان نمونه دوره دوم به صاحب جواهر منوط نمیشود و خیلی قبل از وی این اتفاق رخ داد، شاید بتوان دوران دوم را به حله نسبت داد، صاحب جواهر مربوط به دوران معاصر از وی میتوان گفت که انتهای دوره دوم را شامل میشود و دنیای شیعه وارد دنیای مدرن شده و کم کم ادعاهای جدیدی در این زمینه در حال شکل گیری است. در خصوص دال مرکزی روحانیت شیعه، ابتدا باید در مورد کلمه روحانیت بحث کرد، کلمه روحانی که ما امروز در فارسی استفاده میکنیم، چیست؟ کی و چگونه به وجود آمده است؟ و به زمانی کمتر از 100 سال میرسد.
وی افزود: در اینجا میخواهیم بدانیم این فرد که به جای کلمه روحانی آن را مفهوم الف مینامیم، چه شخصیتی در طول تاریخ داشته است؟ و کدام یک از ویژگی های این شخصیت را از وی بگیریم دیگر آن شخص مورد نظر نیست؟ به نظر من باید گفت که هر چند ما زمانی که در مورد روحانیت صحبت میکنیم در خصوص یک واقعیت اجتماعی بیرونی صحبت می کنیم، در مورد هستیها در طول تاریخ و فضای عمومی فعلی صحبت میکنیم، اما در این خصوص ما یکسری بایستهها در تفکر شیعی و تفکر معصومین داشته ایم. با این توجه کرد که پیامبر اسلام در طول زندگی خود اشاراتی به علما میکند و این علما را به پس از خودش خواهند آمد، معصومین و از نسل امام علی و حضرت فاطمه میداند. در حدیث غدیر ما میخوانیم که از 12 امام صحبت می کند و سیری که طی خواهد شد و روایاتی از این قبیل که از پیامبر به یادگار مانده است.
به گفته "محبی" در واقع پیامبر میخواهد یک موجودیت بعدی را به جامعه معرفی کند و او را مرجع قرار دهد، کسی دنیا و آخرت شما به آن وابسته است این آدم بوده و باید به سراغ آن بروید. همین اتفاق در خصوص یک فرد با یک ویژگیهایی به صورت عام در کلام معصومین نیز دیده میشود. به عنوان مثال وقتی از امام معصوم سوال میشود که من در فلان زمینه چه کار باید کنم؟ امام معصوم نام شخص دیگری را میآورد و میگوید برو و از وی بپرس؛ از شخصی که امام معصوم به آن اشاره می کند دارای یکسری ویژگیهایی است که ائمه معصوم قصد دارند او را به عنوان الگوی شیعیان و افرادی که وجه سیاسی دارند، ارجاع می دهند. هر چند در این ارجاعات برجستگیهای علمی بیشتر مد نظر معصومین است اما تنها جنبه علمی مد نظر نیست.
او معتقد است: قوام اصلی در طول تاریخ علم و عمل است، به این بیان که آن فرد هم عالم است و هم فاسق نیست و عامل به آن تفکری است که ائمه معصوم در حال ترویج آن بوده اند؛ گویی آنها یک مبلغی را تربیت کرده اند که این مبلغ در طول تاریخ پله به پله پخته میشود. به عنوان مثال این امر درست است که میگویند علما در تاریخ صدر شیعه و در زمان غیبت کبری، محدث بوده اند و سوال را از طریق روایت پاسخ میدادند. اما این بدان معنی نیست که پختگی دیگر مبلغین در قرون بعدی نفی شود، بلکه باید این رشد و تبدیل شدن یه یک موجود را ارزنده دانست. این شخصیت و موجود اجتماعی در طول تاریخ بی راهه هایی را نیز رفته است، به عنوان مثال در دورههایی خاص یا حتی همین امروز، افرادی هستند که خودشان را از آن مرجعی که امام معصوم تعریف میکند، کنار میکشند و فقط به خواندن و تکاپو در میان کتب میپردازند، آنها وجوه علمی که در برخی موارد علم مورد نیاز مسلمانان شیعه هم نبوده تقویت میکنند اما وجوه عملی و حضور در جامعه را فراموش میکنند.
این استاد دانشگاه اظهار داشت: واژه نخبه در میان مردم را به نخبه تبدیل میکنند و کم کم به انزوا کشیده میشوند و به نخبه غیر در میان مردم تبدیل میشوند. در واقع هسته مرکزی که ائمه معصوم در حال ترسیم آن بودند که دنیا و آخرت شیعیان و عموم مردم به وسیله آن و در نبود امام به آنها رجوع کنند، ترسیم یک شخصیتی است که علم معصومین را پیدا می کند و خودش عامل و در میان مردم است. این شخصیت آن چیزی است که ما امروز در اشخاصی مانند امام خمینی می بینیم که هم علوم اسلامی را در خود محقق می کند، هم در میان مردم است و هم آن علوم را به عمل تبدیل کرده است. هر شخصی که بعدی از این ابعاد را نداشته باشد، مثلا در بعد علمی به پوشیدن لباس روحانیت اکتفا کرده باشد و یا صرفا به علوم پرداخته باشد و میان مردم نباشد، به عقیده من آن فرد، شخصیتی که معصومین ترسیم کرده اند را ندارد.
در ادامه این بحث صادقنیا، عدم موافقت خود را با صحبتهای محبی اعلام کرد و توضیح داد: چون ما به دنبال یک مفهوم متمایز برای روحانیت هستیم، باید روی مفاهیمی انگشت بگذاریم که متمایزکننده باشد. علاوه بر این ما بر سر این بحث نمیکنیم که یک روحانی چه زمانی روحانی است؟ بلکه ما در مورد این بحث میکنیم که نهاد روحانیت شیعی چه زمانی نهاد روحانیت شیعه است؟ یعنی در مورد افراد سخن نمی گوییم، بلکه پرسش از نهاد روحانیت است. علاوه بر این موضوع علم و عمل را نزد هر عالمی حتی علمای اهل سنت هم که ببریم، روحانیون خودشان را واجد هر دو شرایط می دانند. بلکه باید به دنبال آن وجه متمایز کننده نهاد روحانیت شیعه به لحاظ تاریخی بود. نهاد روحانیت شیعه در طول تاریخ علم و عمل داشته و روحانیونی بودند که هر دو را داشته اند یا یک ویژگی را داشتهاند، این امر بحث دیگری را طلب می کند.
وی خاطرنشان کرد: به نظر من نهاد روحانیت در شیعه، در مساله حمایت از شیعیان نقش بسیار مهمی داشته اند؛ چون شیعیان در جامعه اسلامی گروه اقلیت بودهاند. نقش متمایز دیگری این روحانیون در حمایت از سادات بوده است، چون سادات دارای یک احترام ویژهای در جامعه بودند و اعتراض سادات به حکومت برای دستگاه حکومتی مورد پسند نبوده و یک جوی را علیه حکومت به وجود میآورد، لذا حاکمان از علمای شیعه در خواست می کردند که توجه خواستی به عنوان نقیب السادات داشته باشید و اگر سادات هم شکایتی از حکومت دارند به شما بگویند و شما آن را به حکومت انتقال دهید. اگر ما به تاریخ بازگردیم در آن زمان مد نظر شما به روحانیون عالم دین نمی گفتند، در واقع افرادی که نقش حمایتگری سادات را بر عهده داشتند، فقهای مورد نظر بحث ما نبودند، ممکن بود برخی از این افراد را شامل شود اما نقش حمایتگری را افراد دیگری برعهده داشتند.
صادقنیا اظهار داشت: تمام این موارد در نهاد حوزه قابل تعریف است. علاوه بر این باید گفت که اصلیترین مسئولیت روحانیت این بود که به عنوان یک چسب اجتماعی جامعه شیعه را گرد هم بیاورد و مسئولیت مذهبی شیعیان را در جوامعی که اقلیت هستند به آنها گوشزد کند. این دال مرکزی شیعیان بوده است. نگاه اول ما به علمای شیعه به عنوان علمایی که جنبه علمی بسیار برجستهای دارند نیست، بلکه نگاه اول این است که روحانیون شیعه افرادی هستند که در طول تاریخ برای پدید آمدن مکتب تشیع و هویت شیعه تلاش کردهاند و این امر برای ما بسیار مهم است. نقشهای تاریخی- اجتماعی آنها برای ما بسیار پررنگتر و مهم تر بوده است. قاعدتاً برای افزایش انسجام شیعیان مولفه علم و عمل و... لازم بوده است اما آن دال مرکزی اینها نبوده است. این انسجام در طول تاریخ صورتهای مختلفی به خود گرفته است؛ رسالت روحانیون در دورهای حل مسایل فقهی و تبلیغ بوده و در دوره ای دیگر رسالت و مساله مورد نظرشان تبیین بوده است، تبیین به منظور سازگار کردن باورداشتها با دستاوردهای عقل مدرن و سازگاری این دو با هم؛ در طول تاریخ زمانی که نگاه میکنیم، متوجه میشویم که مسئولیت محوری و مهم روحانیت در شیعه نگه داشت انسجام جامعه و نظام شیعی بوده است.
محبی در واکنش به این سخنان گفت: منظور شما این است که اشخاصی را ما امروز میتوانیم روحانی بخوانیم که این نقش را ایفا کرده باشند، اما افراد زیادی هستند که در این مساله هیچ گونه نقشی نداشتهاند و شاید حتی بتوان گفت که نقش برعکسی نیز داشته اند. سوال اینجاست که چه ویژگی مشترکی بین این افراد است؟
صادقنیا در جواب به این پرسش گفت: ما در مورد افراد سخن نمیگوییم، ممکن است افرادی در جامعه شیعه وجود داشته باشند که فاقد این ویژگیها باشند، اما ما از نهاد شیعه سخن میگوییم. مولفه محوری نهاد روحانیت شیعه مد نظر ماست نه ویژگی روحانیون شیعه در طول تاریخ؛ نگاه ما به نهاد شیعه است. درست است که پایه و اساس شیعه برگرفته از نقش محوری علمای شیعه است، برای همین هم من اعتقاد دارم که این نقش تاریخی نگه داشت انسجام شیعیان، دفاع از حریم تشیع و انسجام بین قرآن و ائمه برای جلوگیری از انحراف قران و دین بوده است. به عقیده من جایگاه شهید مطهری در این محور پارادایم تبیین است. یعنی بر خلاف روحانیت پیش از مطهری که مسئولیت خود را به نوعی تبلیغ و تاثیرگذاری در جامعه محدود کرده بود؛ شهید مطهری گویی گفت و گویی بیشتر با دنیای مدرن دارد و با اشکالاتی که جامعه مدرن پیش پای جامعه تشیع می گذارد، رویارویی بیشتری دارد. لذا مسئولیت خودش را به حوزه تبیین باورداشتهای شیعه برای دنیای مدرن می برد، به نوعی برای سازگار نشان دادن آموزههای شیعی با دنیای مدرن تلاش میکند. کتاب عدل الهی وی از ابتدا تا انتهای کتاب به گونه ای است که خواننده پی میبرد اسلام و به ویژه شیعه سر سوزنی مخالف عقلانیت مدرن نیست و این موضوع را مطهری در سراسر کتاب توجیه و تکرار میکند؛ اینکه ان توجیهات درست است یا خیر را بررسی نمیکنیم، اما تلاش وی را نمیتوان نادیده گرفت.
وی با بیان اینکه تلاشهای شهید مطهری در تبیین شیعه با دنیای مدرن است خاطرنشان کرد: حتی اگر تلاش وی نیاز به نقد پارهای از خوانشهای سنتی داشته باشد. از همین سو مجموعه سخنرانیهایی را در قالب حماسه حسینی انجام میدهد که خوانشهای قبلی نقد میکند. به گمان من شهید مطهری پیش از آنکه به روحانیت زمان خودش بگوید که توجیههای شما ناقص است، می گوید شما متوجه شرایطی که درون آن قرار دارید نیستید. یعنی شما متوجه نیستید که به اقتضای روزگار خود پاسخگو باشید و تبیین درستی از اسلام ارائه دهید.
در واکنش به این گفتهها محبی پرسید که آیا شهید مطهری عضوی از نهاد شیعه است؟ صادق نیا نیز پاسخ مثبت داد و گفت: جزئی از نهاد روحانیت است اما نهاد روحانیت نیست. مطهری نهاد روحانیت نیست اما متولی یک تکلیفی در نهاد روحانیت است و به اعتقاد شما این تکلیف این است که باورهای شیعی را به گونه ای تبیین کند که با باورهای مدرن سازگار است. ما باید انسجام جامعه شیعی را بسیار وسیع بدانیم که بتوانیم چنین چیزی را درون آن بگنجانیم. اما اینکه این امر جزو وظیفه روحانیت و در ذات نهاد روحانیت نیست.
صادقنیا چنین چیزی را بدیهی دانست و ادامه داد: اگر جامعه شیعه باورداشتهایش توسط دنیای مدرن و عقلانیت مدرن به چالش کشیده شود، وجاهت زیستن ندارد، لذا مطهری برای دفاع از این بودن تاریخی تشیع تا به زمان خودش این راه را برگزیده است. با این تعریف روحانیت هر اقدامی که انجام دهد، می توان آن را در مسیر نگه داشت هویت تاریخی شیعه است. (صادقنیا اما انجام هر کاری را همسو با حفظ هویت شیعه ندانست.)
محبی به همین وجه تمایز اشاره کرد و گفت: وسیله سنجش عمل روحانیون علم است. یکی از وظایف روحانیون یا هر اسمی که بر روی آن میگذارید، این است که یک ایدههای عقلانی از دین به ارمغان بیاورد و مطهری با توجه به اینکه سیل مدرنیته دارد جامعه را با خود میبرد، متوجه اتفاقی که در حال رخ دادن است میافتد و در می یابد که جوانان آموزه های دینی موجود را با عقل سازگار نمیبینند، لذا تصمیم به توجیه و تبیین آموزههای دینی میگیرد تا از این طریق عالم بودن خودش را عرصه بیاورد. البته این امر مختص شهید مطهری نیست، چرا که ما در طول تاریخ تشیع شاهد به وجود آمدن مبحث کلام بودهایم.
صادقنیا در این خصوص اظهار داشت: زمانی که ما می گوییم عقل مدرن به همین موضوع اشاره میکنیم. آن عقلانیت ارسطویی که در شرح تجرید وجود دارد با آنچه اینجا رخ داده است متفاوت است. ما داریم از مفهوم عقلانیسازی سخن میگوییم و این عملی است که مطهری انجام میدهد اما علمای شیعه قبل او وظایف دیگری برای خود در نظر گرفته بودند و مواجه و گفت وگویی با دنیای مدرن نداشتند. از نگاه شهید مطهری در دورهای هستیم که باورداشتها زیر نقد تاریخی قرار گرفته و همین امر ممکن است کیان جامعه شیعه را با تهدید روبه رو کند، لذا مطهری تبیین را دفاع مناسبی برای تشیع میداند.
محبی با قبول این تفاوتها نقش همه آنها را یکی خواند و گفت: مطهری علاوه بر علمی که برای این کار داشته از اعتقاد راسخی برای راه خود نیز برخوردار بوده و علم خود را با عمل نیز همراه کرده است.
صادقنیا اعلام کرد که ما دنبال وجه تمایز میان علمای شیعه دورههای مختلف هستیم و از نظر من ویژگی مشترک آنها عقلانیسازی نیست. درست از علمای شیعه عالم هستند، اما علمای غیر شیعی هم عالم هستند. ویژگی متمایز کننده از نظر من دفاع از تشیع است.
محبی اما خلاف این عقیده را مطرح کرد و گفت: تمام علمای اسلام عنوان کردهاند که ما میخواهیم معارف اهلبیت را زنده نگاه داریم نه گروه شیعه را، شهید مطهری در تقابل با عقل زدگی جدید یک رویکردی را اتخاذ کرده است و در حوزه و دانشگاه و... آن را تبیین میکند و دلیل این کار حفظ معارف منطبق با حقیقت است نه حفظ شیعه.
صادقنیا گفت: متأسفانه راهی را که مطهری آغاز کرد ادامه پیدا نکرد و گفتمان وی امروزه جای خود را به یک گفتمان عاطفی که بستری برای گسترش خرافه است، داده است. در این گفتمان با دنیای مدرن به صورت شعاری و عاطفی برخورد میشود، لذا منبر شهید مطهری جای خود را به برخی از سخنوران داده است که هیچ فایدهای برای مخاطب ندارد و صداوسیما هم پایگاهی شده برای تبلیغ و ترویج این گفتمان و باید برای آن چارهای اندیشید. در حالی که گفتمان شهید مطهری می تواند بخش بزرگی از چالش میان سنت و تجدد را رفع کند. در طول این دوره حوزه کم کم از یک نهاد به یک سازمان تبدیل شده است. سازمان یعنی ساختاری که مبتنی بر تمایز و تفکیک نقش اجتماعی است، سازمان قبول می کند برخی از نقشها را دیگران انجام دهند و او هم سهمی در این وضعیت اجتماعی داشته باشد و نظام سلسله مراتبی داشته باشد، مانند عناوینی که برای فارغ التحصیلان خود در نظر گرفته است. حال زمانی که سازمان می شود باید خود را در جامعه توجیه کند و این سازمان نیاز به مراقبت و پیرایش دارد. این سازمانی شدن بخش قابل توجهی از مسئولیت اجتماعی که در طول تاریخ روحانیت داشت را از او گرفته و معطوف شرایط سازمانی میکند. سازمانی شدن نیز مرزی بین روحانیت می کشد، چرا که روحانی خودش را از نهاد جدا کرده است.
صادق نیا با اشاره به اینکه امروزه ما شاهد یک وحدت رویه در نهاد روحانیت نیستیم و گفتمان و ادبیات مختلفی را در میان نهاد روحانیت شاهدیک اظهار داشت: پاین امر می تواند به نقش محوری روحانیت آسیب بزند. برخی حتی در این زمینه به دنبال دفاع هستند و روحانیت را ایدئولوژیک کرده اند. در واقع امروز حوزه به عنوان نهاد مدافع از وضع موجود تبدیل شده چرا که طرفدار نظم در جمهوری اسلامی است. لذا به عقیده من نهاد روحانیت در روزگار معاصر گرفتار یک بحران هویت شده است.
وی ادامه داد: امروزه در جامعه کنشگران بسیاری وجود دارند، در حالی که نهاد حوزه است، نهاد ورزش، سینما، سیاست، آموزش و... را داریم و هر نهادی کار خود را می کند، اما نکته ای که روحانیت ما متوجه آن نیست، این است که دنیای امروز بیش از آنکه به دنبال عقل پذیری بودن باورداشت ها باشد، به دنبال سودمندی باورداشتهاست. دنیای امروز می خواهد به این نتیجه برسد که این باورداشت ها برای او چه سودی به همراه دارد. روحانیت امروز باید شرایط خود را درک کند. به عقیده من مشکل از طلبه یا روحانیون نیست بلکه مشکل امروز به نهاد روحانیت مربوط میشود. جامعه از روحانی می خواهد که معنای جهان بسازد.
محبی بسیاری از ایرادهای وارد شده را درست خواند و گفت: همان طور که ذکر شد متاسفانه دین در حال ترویج برخی از منبریهای ما یک دین عاطفی- احساسی و مبتنی بر گفتن خواب و مکاشفه است و گویی به دنبال قلیان احساسات در شب توبه هستند که متاسفانه این رویکرد مبتنی بر سنت عقلانی نیست و باید دنبال نسبت آن با سنت پیامبری و تاریخ شیعه بود. در حال حاضر سه دسته روحانی در جامعه وجود دارد، دسته اول روحانیون عاطفی که به دنبال قلیان احساسات جامعه مخاطب خود هستند، دسته دوم روحانیونی که در کتب و سنت و به نوعی در گذشته ماندهاند و از پس نیازهای روز جامعه بر نمیآیند و دسته سوم که عده کمی را شامل می شود افرادی هستند که به دنبال یک دین عقلانی سازگار با جامعه امروزی بوده که دارای قابلیت اداره کنندگی برای جامعه ایران باشد، هستند. دسته سوم را به نوعی می توان نسل پرورش یافته شهید مطهری دانست. چرا که شهید مطهری عقیده داشت این نوع دین میتواند جامعه را سالمتر و اخلاق مدارتر اداره کند.
وی رهبری را یکی از روحانیونی برشمرد که در دسته سوم قرار دارد، گفت: مقام معظم رهبری میخواهد جامعه را عقلایی اداره کند. در تمام جلساتی که رهبر شرکت کردهاند شاید به ندرت دیده شده که در مورد خواب و مکاشفه صحبت شده باشد. البته نگاه من در خصوص گفتمان شهید مطهری با دکتر صادقنیا یکی نیست و تفاوتهایی دارد و من عقیده دارم که مطهری در آثار خود یک نوع کلام را ترویج می دهد. امروز روحانیونی که دیدگاه ایدئولوژیکی دارند، برای آنکه خود را با جامعه تطبیق دهد، ناچار است لباس طلبگی بپوشد، شال رنگی بیاندازد و به استادیوم برود. در حالی که باید دید این روحانی کدام نقص را می خواهد پوشش دهد. من درست یا غلط بودن این عمل کاری ندارم اما اعتقاد دارم که این فرد می خواهد یک نقصی را پوشش دهد. این نقص نسبت میان دینی است که از اهل بیت به ارث رسیده با جامعه ای که در آن زندگی می کند است. از همین رو میتوان نتیجه گرفت که این روحانی نتوانسته خودش را مبلغ دین به معنای آموزه ها نشان دهد.
محبی در پایان با تاکید بر اینکه دغدغه شهید مطهری دین و دوران بوده است گفت: متاسفانه در حال حاضراین دید وجود ندارد، از همین رو طلبه امروزی کارکرد خود را از دست داده است و به دنبال جایگاه خود است. وظیفه نهاد روحانیت در دنیای امروز این است که نرم افزار زندگی در جامعه مدرن را تهیه کند، امری که مطهری به دنبال آن بود. شهید مطهری میخواست یک برنامه جدید برای دنیای جدید ارایه دهد.اتفاقی که امروز مفقود شده است. من عقیده دارم معصومین یک نقشی بر عهده این افراد گذاشته اند که در طول تاریخ این نقش باید پیش رود، چرا که فقدان این نقش میشود بحرانی که ما امروز به آن دچار هستیم.
گفتنی است، «مصیر» ویژه برنامه شبکه چهار به مناسبت چهلمین سالگرد شهادت استاد مرتضی مطهری است که به تهیهکنندگی محسن صابری و سردبیری مهند حامدی با اجرای عطا بیگدلی در شش قسمت 76 دقیقهای در گروه اجتماعی شبکه چهارم سیما تهیه و تولید شده است. این ویژه برنامه هر شب ساعت 22:15 آغاز شده و در هر قسمت میزبان دو کارشناس خواهد بود که در خصوص موضوعاتی همچون رسالت روحانیت، عدالت اقتصاد و هویت ایرانی اسلامی، حجاب و فلسفه آرا ، نسبت اسلام و تجدد به گفتگو میپردازد. «مصیر» از هفتم تا بیست و دوم اردیبهشتماه هر شب ساعت 22:15 پخش و روز بعد ساعت 11 باز پخش میشود.
انتهای پیام/