باورپذیری و ایمان به اقتدار ملی؛ دستاورد بزرگ دفاع مقدس

باورپذیری و ایمان به اقتدار ملی؛ دستاورد بزرگ دفاع مقدس

صرف نظر از تمام خسارت ها مادی و معنوی که جنگ تحمیلی بر نظام تازه تاسیس جمهوری اسلامی وارد ساخت اما نمی توان از دستاوردهای آن به سادگی گذشت، باورپذیری و ایمان به قدرت درونی را باید یکی از ارزشمندترین نتایج این آزمون بزرگ به شمار آورد.

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، به نقل از  ایرنا، هشت سال دفاع مقدس یکی از درخشان ترین عرصه های دفاع محسوب می شود؛ هنگامه ای که ملت ایران در اتحادی بی نظیر و یکپارچه به مصاف با دشمن متجاوز رفتند و برای حفظ و پاسداری از خاک وطن، سراسر عشق، ایثار و شجاعت شدند، پس از پایان جنگ نیز مجاهدانی از تبار شهیدان برای دفاع از اسلام و حریم اهل بیت(ع) در قامت مدافعان حرم در جنگ با اندیشه های افراطی و تکفیری، جامه برازنده شهادت را بر تن کردند و تحسین جهانیان را برانگیختند. بنابراین روزنامه های مختلف به منظور ارج نهادن به این ارزش ها و برجسته سازی تلاش های این ایثارگران با انتشار گزارش ها و مطالبی در محورهای گوناگون به این مهم پرداختند.

رزمندگان و اثبات حقانیت جهاد


تمام حوادث و اتفاق های عالم جزء با اراده الهی و تقدیر پروردگار رقم نمی خورد و مشیت الهی بر این قرار گرفت تا رزمندگان در سال های دفاع مقدس با عمل به شریعت اسلامی، قداست جهاد در راه خدا را نهادینه سازند و ملت های مظلوم جهان را به احقاق حق خویش در برابر استبداد دعوت کنند.

روزنامه «جوان» در گزارشی با درج عنوان «کربلای 4 که تمام شد هم همسر شهید شدم هم دختر شهید!»، آورد: همسرم آنقدر مشغله کاری داشت که حتی من فرم اعزام به جبهه‌اش را پر کردم. در فرم پرسیده بودند که هدفتان از اعزام به جبهه چیست؟ من این را از همسرم پرسیدم و گفت: خودت می‌دانی که من به لحاظ مادی و معنوی شرایط خوبی در شهر دارم، اما می‌خواهم برای رضای خدا به جبهه بروم. پس بنویس «فقط رضای خدا»

در ادامه این گزارش آمده است: شرایط خاصی بر کشور حاکم بود؛ آن‌هایی که دلشان با مملکت بود هر چه داشتند به میدان می‌آوردند. یکی نصف قرص نان سفره‌اش را می‌گذاشت برای جبهه، دیگری قلکش را می‌شکست و پولش را برای جبهه می‌فرستاد یا عزیزانش را راهی می‌کرد. موقعیت طوری بود که گاه از یک خانواده همزمان چند رزمنده در جبهه حضور می‌یافت. مثل خانواده شهید محمدحسین افتخاری که در عملیات کربلای 4 هم خودش به شهادت رسید و هم دامادش محمدعلی عامریان.

این روزنامه با انعکاس عنوان «شهیدی که نامش رمز شکست امریکایی‌هاست» آورده است: والفجر 8 آوردگاهی بود که نادر مهدوی و گروهش در آن خوش درخشیدند و در ردگیری ناو‌ها و ناوچه‌های عراقی در خور عبدالله نقش مؤثری ایفا کردند. کمی بعد هم شهید مهدوی در عملیات کربلای 3 حماسه دیگری آفرید و نقش مؤثر و مبتکرانه‌ای در فتح اسکله و پایانه نفتی الامیه عراق ایفا کرد.

نادر مهدوی نامی است که این روز‌ها و با بالا رفتن هیاهوی امریکایی‌ها در خلیج‌فارس، دوباره بر سر زبان‌ها افتاده است و تکرار می‌شود. مهدوی کسی بود که هیمنه امریکایی‌ها را در خلیج فارس با انهدام نفتکش غول‌پیکر بریجتون فرو ریخت و عاقبت نیز در یک رویارویی جانانه، اما نابرابر با بالگرد‌های امریکایی به شهادت رسید. نام شهید مهدوی اسم رمز شکستی است که انگار امریکایی‌ها دوست دارند دوباره تجربه‌اش کنند.

روزنامه «جوان» در گزارشی با بازتاب عنوان «اولین سال اسارت با بدنی مجروح روزه می‌گرفتیم» آورد: برای شکنجه‌های روحی پشت بلندگو ترانه می‌گذاشتند که ما اعتراض می‌کردیم. برخی رعایت می‌کردند و ترانه قطع می‌شد و برخی دیگر لج می‌کردند صدایش بلندتر می‌شد. گاهی به مسئولان نظام جسارت و وادارمان می‌کردند به آن‌ها حرفی بزنیم که بچه‌ها مقاومت می‌کردند و کتک می‌خوردند.

یکی از ایام خاطره‌انگیز برای آزادگان روز‌های مبارک رمضان است. غالب شدن فضای معنوی بین آزادگان و تحمل تشنگی و گرسنگی با وجود تمام سختی‌ها حال و هوای خاصی به روز‌های اسارت می‌بخشید. اوج این فضای معنوی در شب‌های قدر کامل می‌شد و با شب‌زنده داری و مناجات به اوج خود می‌رسید. بعثی‌ها در ماه رمضان گاهی سخت می‌گرفتند و آزادگان را اذیت می‌کردند ولی با تمام مشکلات باز ماه رمضان بسیار پرخاطره و زیبا بود. فرزاد قاسمی در 17 سالگی و در جریان عملیات بدر به اسارت دشمن درآمد و به گفته خودش در اولین ماه رمضانی که در اردوگاه بود با وجود جراحت‌های بدنش روزه‌هایش را گرفت. قاسمی پنج سال رمضان را در اسارت تجربه کرد و خاطرات زیادی از سحر و افطار ماه مبارک رمضان دارد.

این روزنامه با درج عنوان «وصیت کرد کوچه یا خیابانی به نامش نکنیم» می نویسد: وقتی به شهادت رسیدم هیچ کوچه یا خیابانی را به نام من نکنید. چون من نه به خاطر نام که برای دین و مملکتم راه جهاد را انتخاب کردم. «وقتی به شهادت رسیدم هیچ کوچه یا خیابانی را به نام من نکنید. چون من نه به خاطر نام که برای دین و مملکتم راه جهاد را انتخاب کردم. اگر شهید شدم، اجرش را از خدا می‌گیرم.» این جملات بخشی از وصیتنامه شهید ابراهیم عبدی از شهدای دفاع مقدس است. رزمنده‌ای که در وصیتنامه‌اش به خوبی مشخص می‌کند سربازان ولایت چه انگیزه‌ها و اهدافی را دنبال می‌کردند و چرا اکنون که سال‌ها از اتمام دفاع مقدس می‌گذرد، باز باید آن‌ها را شناخت و به نسل‌های جوان‌تر معرفی کرد.

روزنامه «جوان» در گزارشی دیگر با بازتاب عنوان «چند کیلومتر برای اعزام به جبهه پیاده رفتیم!» آورد: متنی که تقدیم حضورتان می‌شود، دو خاطره از دو رزمنده دفاع مقدس است که وجه تشابه همگی آن‌ها حضور در جبهه آن هم در دوران نوجوانی است. اگر توجه داشته باشیم که کشورمان در دفاع مقدس 36 هزار دانش‌آموز شهید دارد، آن وقت است که به ارزش حضور نوجوانان در جبهه‌های دفاع مقدس پی می‌بریم.

وقتی که قرار شد من و حمیدرضا به جبهه برویم، به زور 16 ساله بودیم. از خانه ما تا اولین جایی که می‌شد رفت و ثبت‌نام کرد، راه چندانی نبود. یکی از مسجد‌های محوری محله‌مان گاهی فرم اعزام می‌آورد و همان جا هم گزینش اولیه صورت می‌گرفت. یک ظهر گرم تابستانی بود که با حمیدرضا به مسجد باب‌الحوائج رفتیم. یکی از بسیجی‌های باسابقه آنجا کار‌های اعزام را انجام می‌داد. موقع رسیدن ما در شبستان مشغول نماز بود. منتظر ماندیم نمازش تمام شود. تا سلام نماز را داد، جلو رفتیم و گفتیم می‌خواهیم به جبهه برویم. نگاهی به قد و بالایمان انداخت و گفت: «ندید می‌گم توی شناسنامه‌تون دست بردید!» از حرفش جا خوردیم، اما به روی خودمان نیاوردیم و اصرار کردیم. عاقبت از ما خواست به پایگاهی برویم که در جاده ساوه قرار داشت.

این روزنامه با انتشار عنوان «شهیدی که تا 18 سالگی نماز خواندن بلد نبود» می نویسد: پدر بهرام به خاطر تفکرات انقلابی پسرش، او را از ارث محروم کرد، اما بهرام حاضر نشد خودش را از خط امام محروم کند. بهرام شهپریان فرزند و عزیز دردانه خانواده‌ای مرفه و متمول بود. در فامیل او را «شاه‌نوه» لقب داده بودند. شهپریان‌ها که پیشتر به صراف‌نژاد شهرت داشتند، اغلب آدم‌های متمولی بودند و غیر از پدر بهرام که با درجه سرهنگی ریاست حوزه نظام وظیفه اسبق را برعهده داشت، عموهایش هم همگی از افسران ارشد و صاحب‌منصبان نظامی بودند. در چنین خانواده‌ای که شاه‌دوستی موروثی بود، بهرام عاشق امام شد و همه زندگی‌اش را وقف انقلاب کرد.

به‌خاطر حضور در کمیته و سپس سپاه از ارث محروم شد، اما خودش را از هدفی که در آن گام نهاده بود محروم نکرد. شهید بهرام شهپریان دانش‌آموخته رشته مهندسی برق در یکی از دانشگاه‌های ایتالیا که بعد‌ها بنیانگذار دوره‌های چتربازی و اسکی رزمی در سپاه شد، 15 اردیبهشت سال 1365 در حادثه سقوط بالگرد حاملش به شهادت رسید.

روزنامه «جوان» در گزارشی با عنوان «همه مردم دزفول رزمنده بودند» آورد: تعداد رزمنده‌های اعزامی از شهر دزفول از تمامی شهر‌های خوزستان و حتی اهواز بیشتر بود. معمولاً دزفول بیشترین اعزام را داشت و سپس بهبهان یا اهواز در مکان‌های دوم یا سوم قرار می‌گرفتند. دزفول شاید تنها شهر کوچکی باشد که مرکز استان نیست، ولی طی جنگ یک تیپ مستقل داشت و نیرو‌های کادر این تیپ را تأمین می‌کرد.

غالباً رسم بود وقتی رزمنده‌ای به جبهه می‌رفت، از اطرافیانش حلالیت می‌طلبید. می‌رفت به جایی که احتمال شهادت و جانبازی چند برابر بود، اما برای رزمنده‌های دزفولی قضیه برعکس بود؛ وقتی که می‌خواستند از مناطق جنگی به شهرشان برگردند، از همرزمانشان حلالیت می‌طلبیدند! دزفول در زمان جنگ چیزی از خط مقدم کم نداشت. میزان بمب‌ها، راکت‌ها و موشک‌هایی که به این شهر کوچک اصابت کرد، از برخی مناطق عملیاتی بیشتر بود؛ لذا با این که رزمنده دزفولی می‌دانست که در بازگشت به شهرش از یک منطقه جنگی به منطقه جنگی دیگری خواهد رفت در کنار کودکان، بزرگسالان و پیرزن و پیرمرد‌هایی که هشت سال تمام دوشادوش رزمنده‌ها مردانه ایستادند و مقاومت کردند.

این روزنامه در گزارشی با عنوان «تمجید رسانه‌های خارجی از مقاومت مردم دزفول در دفاع مقدس» آورده است: دزفول در طول جنگ تحمیلی 172 بار توسط انواع موشک‎های 3 متری و 9 متری اسکاد B. ساخت شوروی، 2500 بار توسط توپ و 300 بار مورد حملات هواپیما‌های دشمن قرار گرفت و در این حملات بیش از 19 هزار واحد مسکونی تخریب شد ولی استوار به مقاومت خود ادامه داد.

نام دزفول در دوران دفاع مقدس تنها برای ایران و عراق آشنا نبود، بلکه دیگر کشور‌های منطقه این شهر را به واسطه موشک‌هایی که به تن شهر می‌نشست و جان و روح مردمانش را زخمی می‌کرد، می‌شناختند. کشور‌های حوزه خلیج فارس به دزفول «بلد الصواریخ» یعنی «شهر موشک‌ها» می‌گفتند و روزی نبود که خبری از بمباران شهر از سوی رسانه‌ها مخابره نشود. با وجود تمام سختی‌ها و فشار‌های دشمن، دزفول قهرمانانه مقاومت کرد تا در تقویم‌ها روزی به نام روز مقاومت، روز دزفول ثبت شود.

روزنامه «کیهان» در گزارشی دیگر با عنوان «شهید محمود کاوه، الگوی مدافعان حرم» نوشت: سردار علی صلاحی، معاون طرح و عملیات شهید کاوه در لشکر ویژه شهدا بود که پس از شهادت وی قائم‌مقام لشکر ویژه شهدا شد. صلاحی همچنین فرمانده تیپ عمار یاسر در جبهه مقاومت سوریه است. به بهانه فرارسیدن اول خرداد، سالگرد تولد شهید محمود کاوه، با وی مصاحبه کردیم که خاطراتی ناگفته و دست اول را از این سردار شهید بیان نمود؛ خاطراتی از نبردهای شهید کاوه در جبهه غرب، دفاع مقدس و همچنین تاثیرات این شهید در میان نسل حقیقت جو و مبارز امروز ایران اسلامی به ویژه در جبهه مقاومت و در بین مدافعان حرم.

سردار صلاحی در خاطراتی از شهید کاوه می گوید: نمی دانم خداوند رحمان چه مصلحتی می‌دید که روزگار را به نحوی سامان داد که بنده هم بتوانم در جنگ تحمیلی خدمت شهید کاوه به عنوان معاون ایشان باشم و هم بعد از 30 سال در دفاع از حرم به عنوان فرمانده ابوعلی در تیپ عمار یاسر درسوریه توفیق خدمت داشته باشم.

این روزنامه در گزارشی دیگر با عنوان «شیرمردی از سپاه پاسداران که تن دشمن بعثی را می‌لرزاند» نوشت: سردار حسین املاکی لاله‌ای است که درنهم فروردین ماه از روزهای زیبای بهار در دوران جنگ و درگیری ایران با دشمن بعثی در ارتفاعات بانی بنوک در دل این کوه روئید. شکفتنش با شهادت زیبایش در فصل بهار آن‌قدر باشکوه بوده که عطر دل انگیزش با برپایی مجلس یادبود هر ساله فضای استان گیلان را پرمی‌کند. شهید املاکی در شهر کومله به دنیا آمد. این شهر در شهرستان لنگرود بسیار زیبا و باصفاست. در بهار شکوفه‌های درختانش فضا را بسیار زیبا جلوه می‌دهد. ریختن شکوفه‌ها زیر پای درختان با نسیم بهاری دیدنی است.

شهید املاکی سال‌هاست مفقود‌الاثر است. تنها قبری به یادش در شهرش بنا شده تا عاشقان کویش از این طریق بهتر و ملموستر بتوانند با او ارتباط معنوی برقرار کنند. او دلش بهاری بود و بهار را برای پرواز انتخاب کرد. آن‌قدر خاطرات خوب و زیبا از خود در ذهن‌ها به یادگار گذاشت که هر صاحب دلی را به وجد می‌آورد. آشنا شدن با او دل آدم را زنده‌تر و شاداب‌تر می‌کند. چون وجودش پر از ایمان به پروردگارش بود.

روزنامه «کیهان» در گزارشی عنوان «دگرگونی تاریخ با آزادی خرمشهر» آورد: فتح خرمشهر نه یک واقعه نظامی، بلکه یک مفهوم تاریخی بزرگ است؛ کتاب تاریخ ایران مملو از صفحات سیاه و روشن است. اما برگ‌های سیاه، در یک قرن اخیر بیشتر بود؛ تاریخ معاصر ما با شکست و سقوط و عقب‌نشینی و از دست رفتن بخش‌های مختلف کشور و تسلیم شدن در برابر قدرت‌های بیگانه آغشته شده بود، با پیروزی انقلاب اسلامی جریان تاریخ در ایران مسیر متفاوتی را در پیش گرفت. از این به بعد بود که پیروزی، سربلندی، مقاومت و تاراندن مهاجمان و سرسختی برای حفظ حتی یک میلی‌متر از خاک کشور، تبدیل به رسم ایرانیان شد.

در ادامه این گزارش آمده است: برای نخستین‌بار درتاریخ معاصر، ایران وارد یک جنگ نابرابر و همه‌جانبه شد و اجازه نداد وجبی از خاک سرزمین‌مان اشغال شود. فتح خرمشهر، پایانی بود بر صدها سال به یغما رفتن خاک این سرزمین که به واسطه حماقت و خیانت پادشاهان بر تاریخ ما تحمیل شد. حتی رژیم استبدادی- استعماری پهلوی نیز بخش‌هایی از کشورمان را به بیگانگان بخشید؛ از جمله بحرین. این بار ملتی که با دم مسیحایی امام خمینی(ره) زنده شده بود، با تکیه بر توانمندی‌ها و ایمان خود، تاریخ را تغییر داد و به این ترتیب، سوم خرداد، روزی شد به وسعت همه تاریخ و خرمشهر، شهری شد به بزرگی یک ملت. به همین دلیل بود که فرمانده بزرگ این آزادسازی در سخنی تاریخی و تاریخ‌ساز فرمود: «فتح خرمشهر فتح خاک نیست، بلکه فتح ارزش‌های اسلامی است.»

روزنامه «جمهوری اسلامی» در گزارشی با عنوان «هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران در عملیات بیت‌المقدس» آورد: یکی از عملیات‌هایی که هوانیروز در آن نقش عمده و به سزایی داشت عملیات غرورآفرین بیت‌المقدس است که از 10 اردیبهشت 1361 به مدت 26 روز در جنوب غربی اهواز در طی سه مرحله با مشارکت ارتش، سپاه، نیروهای بسیجی و جهاد سازندگی و تحت هدایت قرارگاه مشترک کربلا انجام گرفت و ازجمله عملیات‌های موفق نظامی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران بود. در این عملیات علاوه بر پایان دادن به 19 ماه اشغال نظامی بخشی از استان خوزستان، ضربه‌ای قاطع به نیروهای متجاوز رژیم بعثی صدام وارد شد و با عبور سریع و غافلگیرانه رزمندگان اسلام از رودخانه کارون و تصرف سرپلی وسیع به مساحت 700 کیلومترمربع در زمانی کوتاه و آزادسازی شهر خرمشهر به‌عنوان یکی از برجسته‌ترین عملیات‌های نظامی دنیا ثبت گردید.

هوانیروز یکی از کارآمدترین و آماده‌ترین یگان‌های نیروی زمینی ارتش در برقراری نظم و امنیت در مناطق آشوب‌زده از ضدانقلاب و جنگ تحمیلی بود. با شروع جنگ تحمیلی بالگردهای هوانیروز در انواع مختلف کبرا، 214، شنوک، 205 و 206 به مناطق عملیاتی غرب و جنوب اعزام و با استقرار در سرپل ذهاب و گیلان غرب، ایلام، اهواز، ماهشهر و دزفول از روز اول دفاع مقدس با دشمن بعثی وارد نبرد شدند. با توجه به شرایط نیروها و پیشروی ارتش بعثی صدام در مناطقی از سرزمین جمهوری اسلامی ایران، از توانمندی و قابلیت عملیاتی بالگردهای هوانیروز از همان ابتدای جنگ تحمیلی بهره‌برداری شد، به طوری که هوانیروز و نیروی هوایی ارتش در ماه‌های اولیه نبرد، در کند کردن پیشروی دشمن نقش بسزایی داشتند.

این روزنامه در گزارشی دیگر با عنوان «شهر غریب» نوشت: زندان الرشید با وجود شلوغی بیش از حدش، یک خوبی بسیار مهمی داشت، اینکه سلول‌ها و راهرو و مجموعه‌اش عملا در دست خودمان بود. مسلم شده بود برای ما، که دیگر اسیریم و جایی هم نبودیم که نیروهای ایران به ما برسند. اضافه شدن اسرای جدید کربلای پنج و شش هم، مجرای تنفسی برای ما شد که بفهمیم در ایران چه شد، بعد از ما. همانجا بود که فهمیدیم عملیات کربلای چهار همان نیمه‌شب، لغو شده بود. همان وقتی که ما وسط معرکه بودیم... دو پیش‌بینی ما خیلی غلط بود! حالا می‌گویم.

مجموعه‌های بسیج و سپاه، با ارتش، در جنگ همیشه کنار هم بودیم، اما تظاهر می‌کردیم با همیم. واقعیت آن بود که هیچ وقت اعتماد لازم را به هم نداشتیم. آن طرف نمی‌دانم، ولی ما همیشه فکر می‌کردیم ارتشی‌ها حاضر نیستند مثل ما فداکاری و از جان گذشتگی کنند. اولین ارتشی‌هایی که با عملیات‌های بعد از کربلای چهار به ما اضافه می‌شدند همیشه برای ما (که اکثرا بسیجی و سپاهی بودیم) غریبه بودند. اما اشتباه می‌کردیم. ارتشی‌ها از ما دلچسب‌تر و فداکارتر بودند. شاید مثل ما مقید نبودند روزی ده هزار صلوات بفرستند، اما در کارها جدی و مصمم و کله شق‌تر بودند. حتی مقابل عراقی‌ها.

روزنامه «جمهوری اسلامی» در گزارشی با عنوان «فتح خرمشهر؛ برگ زرینی ازتاریخ ایران» می نویسد: در سوم خرداد 1361 خرمشهر در عملیات بیت‌المقدس با رمز یا علی ابن ابی طالب(ع) درجبهه جنوب آزاد شد و به آغوش وطن برگشت. آزادسازی خرمشهر در سوم خرداد 61، یکی از مهمترین وقایع در تاریخ انقلاب و جنگ تحمیلی است. عملیات فتح خرمشهر، به دلیل اهمیت آن از نظر نظامی و سیاسی جهان را شوکه و قدرت توازن نظامی را به نفع ایران رقم زد. این عملیات با نام «بیت‌المقدس» طی 3 مرحله انجام شد و 25 روز به طول انجامید.

رمز عملیات، ذکر مقدس یا علی ابن ابیطالب(ع) بود و در ساعت 30 دقیقه بامداد 10 اردیبهشت 1361 آغاز شد. غرب کارون، جنوب غربی اهواز و شمال خرمشهر، مناطقی بودند که این نبرد در آن مناطق شکل گرفت. وسعت منطقه عملیات، حدود 6000 کیلومتر مربع بسیار وسیع بود.

روزنامه «اطلاعات» با درج عنوان «پنجه در پنجه مرگ» نوشت: جانباز شهید «محمد رضایی سرداری» یکی از رزمندگان جبهه‌های دفاع مقدس بود که در روز 23 اسفند 1386، در بیمارستان علی ‌بن ابیطالب(ع) رفسنجان بر اثر صدمات ناشی از جراحات جنگی به شهادت رسید. او در کتاب «در انتظار پرواز» خاطرات خود را از عملیات بیت المقدس که برای فتح خرمشهر انجام شد، این طور روایت کرده است: قرار بود عملیات بیت‌المقدس برای آزادسازی خرمشهر انجام شود و هر لشکر از محوری تعیین شده به قلب دشمن بتازد. محور نفوذ بچه‌های ما در دل عراقی‌ها قرار گرفته بود. نبردی سخت بین ما و نیروهای عراقی از جناح‌های مختلف در گرفته بود، آتش شدیدی می‌بارید. سپیده‌دم بود که خمپاره دشمن در کنارم زمین خورد و پس از انفجار ترکش‌های آن بدنم را به شدت مجروح کرد.

ترکشی به مهره‌های کمرم خورد و مرا قطع نخاع کرد. مثل جسمی بی‌روح روی زمین افتادم. خون از بدنم جاری بود. توان هیچ حرکتی نداشتم. تعداد زیادی از بچه‌ها شهید شده بودند و تعدادی زخمی گوشه خاکریز افتاده بودند. ارتباط با عقب قطع شده بود، لحظه‌ای بعد از هوش رفتم. وقتی به هوش آمدم قریب ساعت 9 صبح بود که از شدت تشنگی گلویم چسبیده بود. صدای پایی به گوشم رسید. عراقی‌ها آمدند بالای سرم، یکی از آنها اسلحه را مسلح کرد و لوله تفنگ را روی پیشانی‌ام گذاشت. خواست تیر خلاصی را بزند، اما دیگری او را منصرف کرد و رفتند.

این روزنامه در گزارشی با عنوان «عملیات بیت‌المقدس؛ نماد اتحاد نیروهای مسلح» می نویسد: سوم خرداد سال 1361 یادآور یکی از حماسی‌ترین روزهای تاریخ ایران است. آزادسازی خرمشهر یکی از مهم‌ترین وقایع در تاریخ انقلاب و جنگ تحمیلی است. فتح خرمشهر را «اسطوره مقاومت و پیروزی» جمهوری اسلامی ایران در جنگ با عراق دانسته‌اند و صدام فتح خرمشهر را «کلید دروازه بصره» اعلام کرده بود. مفسرین نظامی جهان نیز با مشاهده «دژهای مستحکم و مواضع دفاعی ارتش رژیم بعثی» که پس از اشغال خرمشهر احداث‌شده بود، آن را به «استالینگراد» تشبیه کرده بودند.

اما چه شد که این «استالینگراد صدام» در طول 24 ساعت فرو ریخت و به دست رزمندگان ایران افتاد؟ شهری که رژیم بعثی برای تصرف آن 34 روز با تمام قوا جنگیده بود... از دلایل اصلی و مهم این پیروزی می‌توان به وحدت، همدلی، اتحاد، نوع ابتکارات و تاکتیک‌های اتخاذشده در عملیات بیت‌المقدس توسط رزمندگان اسلام اعم از ارتش، سپاه، بسیج و نیروهای مردمی اشاره کرد.

 مدافعان حرم و فریاد روشنگری و حقیقت
مدافعان حرم به منظور تحقق اهداف و آرمان‌هایی والا، گام در مسیر حق طلبی نهادند و با الگوپذیری از همرزمان شهید خویش، مشق عاشقی نگاشتند.

روزنامه «جوان» در گزارشی با عنوان «پسر 10 ساله‌ام لباس مدافعان حرم پوشید» نوشت: پسرم در مراسم پدرش یونیفورم مدافعان حرم را پوشیده بود و در جلوی تابوت پدرش راه می‌رفت. واقعاً فرزندانم با دیدن پیکر پدرشان صبوری کردند. به‌خصوص در مورد زینب واقعاً معجزه شده بود. همانند اسمش زینب‌وار رفتار می‌کرد. در صورتی که به‌شدت وابسته پدرش بود.

حمله به اتوبوس پاسداران اصفهانی در مسیر خاش-زاهدان یکی از آخرین عملیات‌های تروریستی دشمن علیه رزمندگان کشورمان بود که نشان داد این مرز و بوم هیچگاه از کید بدخواهان در امان نیست و همواره باید آمادگی و هوشیاری خودمان را در برابر دشمنان حفظ کنیم. بر همین اساس در صفحه ایثار و مقاومت روزنامه «جوان» هرازگاهی به معرفی یکی از شهدای این حادثه غم‌انگیز در غروب 24 بهمن 97 می‌پردازیم. سرهنگ پاسدار میثم عبدالله‌زاده از شهدای جاده خاش- زاهدان بود که در گفت‌وگو با همسر، خواهر و فرزند شهید گوشه‌هایی از زندگی و منشش را تقدیم حضورتان می‌کنیم.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
گوشتیران
triboon
مدیران