قم|روایت شهید مدافع حرمی که در خواب حکم جهادش را دریافت میکند
علیرضا جیلان شهید مدافع حرمی است که در طول عمر خویش با برگزیدن روحیه بسیجی و عشق خالص ولایی روزگار سپری میکرد تا اینکه در پی خوابی از دستان رهبری حکم جهادش را دریافت میکند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، روحیه ناب بسیجی و عشق به خدمت در وجودش از همان نگاه اول بهخوبی نمایان بود با خلوص و ایمانی وصفنشدنی، مسیر و ادامه راه زندگی برایش مشخص شده بود تا جایی که حس و حال معنوی و اهداف بزرگ خویش را از همان ابتدا برای همسر همراه و همفکرش بازگو میکند تا با آگاهی کامل مسیر روشن زندگی را در کنار یکدیگر سپری کنند.
عشق و ارادت به مقام ولایت کلید و سعادت خوشبختی را برایشان به ارمغان داشت بهگونهای که اطاعت از فرامین رهبری را تنها مرهم این جدایی و فراق پرسوز و گداز خویش میدانستند و پیوسته با باوری قلبی بر این گفته ایمان داشتند بهنحویکه در پی خوابی مشابه، حکم جهاد را از دستان رهبری دریافت میکنند و با خرید سختی این دوری بر جان، مصمم بر این تصمیم مهیای این سفر میشوند.
حکایت تلاش بیدریغ و خدمات خالصانه این شهید گرانقدر هر چند تا قبل از شهادت از چشم اطرافیان دور ماند و تنها خود را بسیجی خادم رزمندگان معرفی میکرد اما رشد عجیب پروسه کسب مسئولیتها و عناوین مختلفی که حداقل باید در 15 سال اتفاق میافتاد برای ایشان با 8 بار اعزام و در مدت یک سال و نیم محقق شد البته که داستان این افتخارآفرینی بعد از زمان شهادت بر کسی پوشیده نبود.
علیرضا جیلان یکی دیگر از شهدای مدافع حرمی است که با شنیدن نجوای «هل من ناصر» ارباب و صدای مظلومیت عدهای از شیعیان و به قصد دفاع از حریم حرم اهلبیت(ع) رهسپار میدان نبرد شد تا این اقدام التیامبخش دل بیقرارش قرار گیرد. از این رو فرصت گفتوگو با همسر این شهید والامقام فراهم شد تا شاید اندکی در مسیر زنده نگهداشتن یاد شهدا سهیم باشیم.
کوثرالسادات افضلی گفتوگوی خود را با بیان خاطرات خویش از دوران قبل از ازدواج و نحوه آشنایی با شهید علیرضا جیلان آغاز میکند: تابستان سال 84 مراسم دعای ندبهای دریکی از باغهای فرمانداری شهرستان بروجن شهر مادری ما برگزارمی شد که علیرضا یکی از متصدیان آن مراسم و پدرم نیز رئیس وقت اداره ارشاد بود به گفته خودشان جرقه این وصلت از همان زمانبر دلشان زده شد و ظاهراً بحث خواستگاری به دلیل سن کم بنده که در آن دوران دانشجوی رشته شیمی بودم به دو سال بعد موکول شد.
ملاک اصلی علیرضا سادات بودن همسرشان بود تا به یمن این ازدواج افتخار دامادی حضرت زهرا(س) را داشته باشند که بعد از توسل خاص به آن حضرت و به لطف خدا این لیاقت شامل حال بنده شد تا در مسیر زندگی افتخار همراهی ایشان روزی و قسمتم باشد و پس از گذشت چند سال در تیرماه سال 90 خداوند فرزند پسری به ما عطا کرد که نامش را با عنایت به رکن یمانی خانه خدا امیرعلی گذاشتیم.
علیرضا به لحاظ عقلی بسیار پخته و با درایت بود با خصایل خاص و مردانگیاش تکیهگاه امن زندگیام شد در کنارش قلبم آرام میگرفت در محبت به همسر و فرزند هیچگاه کوتاهی نکرد وسعت دایره دلسوزی و محبتش به اطرافیان نهتنها اقوام و دوستان بلکه گاهی کسانی را که با ایشان خصومت داشتند نیز شامل میشد بهواسطه بخشندگیاش هیچگاه به دلپاک و زلالش کدورتی راه نداد.
یکی از عاداتش هدیه دادن گل رز آبی به بنده بود کمتر پیش میآمد که به خانه بیاید و برایم گل نخریده باشد در تمام اعمال و رفتارش خلوص نیت به چشم میخورد برای خدا نهتنها بندگی بلکه دلبری هم میکرد بهواسطه همین خوی و منش انسانیاش خداوند نیز نازش را خرید و به مقام رفیع شهادت رسید مقامی که کسی چون او لایقش بود، در یککلام مرد زندگی من مرد رؤیاهایم بود.
رهبری حکم جهاد و کلید سعادتم را در خواب به دستم داد
همسر شهید جیلان در پاسخ به چگونگی رضایت خود از اعزام شهید میگوید: شب خواستگاری برایم شرطی از این قرار گذاشتند که در هنگام جنگ مانع اعزامشان نشوم راه و مسیرشان برای ما شناخته شده بود در واقع هر دو هم اعتقاد و همفکر و هم مسیر بودیم بیقراریها، دعاهای شبانه، اشکهای بیوقفه با آمدن پیکر هر شهیدی روزبهروز بیشتر و بیتابترش میکرد.
از آنجایی که فراق و دوری و دل کندن از همه زندگیام، بهواسطه وابستگی من بسیار سخت و غیرقابل تحمل بود حتی دوری چندروزه از او را هم تاب نمیآوردم در واقع همه اینها تصمیم را برایم سختتر میکرد و هر بار با بهانه حکم جهاد آقا زیر بار آن نمیرفتم و میگفتم اگر آقا حکم جهاد دهد نهتنها شما بلکه خودم و امیرعلی را هم در این راه همراه خواهم کرد.
تا اینکه در یکی از آن روزها خوابش را که آقا خطاب به او فرموده بود «چرا نشستهای و هر چه میگویم بیا نمیآیی» برایم بازگو کرد دلم ریخت و برای گریز از تعبیر خواب او گفتم من حکم جهاد خواستم آقا به خواب شما آمده؟ تا به آن سن خواب رهبری را ندیده بودم اما همان شب به خوابم آمد و حکم جهاد و کلید سعادتم را به دستم داد.
پس از آن بر رفتن و عزیمتش به این سفر اطمینان حاصل کردم و هیچگاه برق چشمانش را بعد از شنیدن رضایت قلبیام، فراموش نمیکنم. تا آن زمان علیرضا در قرارگاه خاتمالانبیا با عنوان مهندس برق مشغول به خدمت بودند تا وقتیکه با شروع جنگ از قرارگاه بیرون آمده و بهصورت یک بسیجی البته بعد از 7 ماه تلاش بیوقفه و رفت و آمدهای پیدرپی به مناطق عملیاتی اعزام شدند.
وی شرایط و موقعیت همسر شهیدش پس از اعزام را به این نحو بازگو میکند: ایشان در رمضان سال 95 با عنوان تکتیرانداز به مناطق عملیاتی سوریه اعزام شدند و طولی نکشید که جزو گروه اطلاعات عملیات و بعد از مدت کمی فرمانده یکی از تیپهای فاطمیون و در نهایت در مسئولیت فرماندهی تیپ رسول اکرم(ص) لشکر زینبیون در عملیات فتح بوکمال در آبان ماه 1396 به شهادت رسید.
علیرضا در زندگی همواره شیفته حضرت زهرا(س) و امام حسین(ع) که به افتخار همین هیئتی بودنش بیشتر اوقات خود را وقف هیئتهای مذهبی میکرد چنان از ظلم و بیعدالتی بیزاری میجست که برای نابودی ظلم عازم سفری بیبازگشت شد اما در مجموع او یک انسان بود مثل همه با این تفاوت که مسیر را درست انتخاب کرد و از قبل این انتخاب خداوند لایق بهترینهایش کرد.
دلتنگی و بیقراریهای فرزند شهید از فراق پدر
همسر شهید مدافع حرم از دلتنگیهای خود و فرزند شهید امیرعلی جیلان میگوید: بیان حال و هوا بعد از رفتن عزیزترین کس زندگیات بسیار مشکل است اما به لطف خدا و با صحبتهای آرامبخش خود علیرضا من و پسرم هر دو آمادگی روحی بالایی داشتیم ولی به هر حال به دلیل وابستگی بسیار امیرعلی به پدر قطعاً در فراقش بیقراریهایی داشت بعد از شهادت ایشان احساس عجیبی در من شکل گرفت.
با تمام وجود میخواستم بالاترین مقام و درجه را در درگاه حق کسب کند حس عجیبی که برایش طلب شهادت داشتم سخت اما زیبا و شیرین و این بود که دلتنگی شد، همدم لحظهلحظه زندگی من و امیرعلی، ولی قشنگتر از همه حضور و رنگ خدا در زندگیمان که اگر نبود لحظهای تاب نمیآوردیم اما بهحق علیرضا تا به حال تنهایمان نگذاشته و حضورش را در خانه احساس میکنیم.
در پاسخ به حرفهای غیرمنصفانهای که دل همه خانواده شهدا را میرنجاند عاجزانه خواهش دارم مردمی که کمی بیانصافی در این مورد دارند فقط برای چند لحظه خود را جای این عزیزان قرار داده و بعد قضاوت کنند نه من نه هیچ یک از این عزیزان حتی در سختترین شرایط زندگیمان که تنها خدا میداند نفس کشیدن در آن لحظهها و دلتنگی حاصل از آن چقدر برایمان سخت است.
حتی زمانی که آب شدن فرزندانمان و سوختنشان را به چشم میبینیم هیچ طلبی از کسی نداریم چرا که راهمان را به اعتقاد خود انتخاب کردهایم و در این راه از هیچ سختی ابایی نداریم فقط تنها انتظار و خواسته ما این است که مردم عزیزمان که در سایه امنیت به سر میبرند آنقدر راحت ما را قضاوت نکرده و هر حرفی را بهراحتی و بدون خداترسی بر زبان نیاورند.
بنابر تقدیر و مشیت الهی من و امیرعلی باید زندگی کنیم و با این حال نهایت آرزوی دنیایی من تربیت فرزندم همسو با پدرش و زندگی بهگونهای که بهوقت رفتن روسفید حضرت زهرا(س) باشیم تا به لطف خدا و بنابه خواسته پدرش افتخار سربازی و فدایی امام زمان(عج) را پیدا کند و تا روزی که دستش را در دستان پدرش بگذارم در راه شهدا از هیچ تلاشی دریغ نکنم.
روزی خواهد رسید که فرزندان ما در رکاب مولایمان امام زمان(عج) انتقام این ظلم جهانی و این خونهای پاک را به لطف خدا از دشمنان اسلام خواهند گرفت بهدرستی که تکتک ما در قبال خونهای پاک ریخته شده مسئولیت داریم و باید با اعمالمان پاسخگوی آن باشیم.
گزارش از الهام پناهی فر
انتهای پیام/ح