در کابل مرگ شهروند محترمی است/ جاده یکطرفه ادبیات ایران و افغانستان
عارف حسینی، شاعر جوان افغانستانی، معتقد است که در اقلیم هنر و ادبیات کسی از ملیت کسی نمیپرسد و چند رنگیها کمرنگتر است، اما جاده ادبی میان ایران و افغانستان به دلایل مختلف تاکنون یکطرفه مانده است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، عارف حسینی، شاعر مهاجر افغانستانی، که پیش از این انتشار کتاب مهاجران در ایران را به مثابه گذر از هفت خوان رستم خوانده بود، نخستین اثر خود را به ناشری فعال در افغانستان سپرده است. «میدان هوایی» اولین مجموعه این شاعر جوان است که بهار امسال برای اولینبار از سوی انتشارات تاک در اختیار علاقهمندان به شعر فارسی قرار گرفته است. مجموعهای که از بین 300 سروده شاعر به فاصله سالهای 93 تا 97 انتخاب شده است.
حسینی که در نوروز 66 در ایران متولد شده و به گفته خودش، تاکنون به افغانستان نرفته است، مانند بسیاری از شاعران افغانستانی دغدغهمند و دردمند کشورش است. «میدان هوایی» با شعری از او در حال و هوای کابل جنگزده آغاز میشود: «کابل، نگاه سردی است/ در میان پلکهای یخزده/ باشندگانش به تسخیر جهان رفتهاند/ به اعماق دریای سیاه/ به صندوق عقب خودرویی واژگون...»
با این حال، حسینی معتقد است که افغانستان چهره دیگری هم دارد. چهرهای که تاکنون کمتر نمایان شده است. او معتقد است هرچند مرگ شهروند محترمی در کابل است و سیلاب جنگ دیوانه گاه افغانستان را چون کشتی بیلنگر کژ کرد و مژ کرد، اما مرگ و زندگی همواره دوشادوش و در کنار یکدیگر در کوچه و خیابانهای این کشور راه رفتهاند و نیاز است که چهره دیگر این شهر نیز در آثار ادبی معرفی شود.
خبرگزاری تسنیم در ایام برگزاری نمایشگاه کتاب و به مناسبت انتشار اولین مجموعه این شاعر با او به گفتوگو پرداخت. حسینی در این گفتوگو تأکید دارد که در اقلیم هنر و ادبیات کسی از ملیت کسی نمیپرسد و چند رنگیها کمرنگتر است، اما جاده ادبی میان ایران و افغانستان به دلایل مختلف تاکنون یکطرفه بوده است. گفتوگوی این شاعر جوان با تسنیم به این شرح است:
*تسنیم: آقای حسینی، غالباً جنگها و تنشهای سیاسی یک کشور سبب میشود که ادبیات آن کشور در دنیا بیشتر مطرح شود، گویی به ناگاه اقبال به آثار هنری و ادبی آن کشور بیشتر از سابق رخ میدهد. با توجه به اینکه افغانستان چند دهه است که درگیر جنگ است، فکر میکنید که این موضوع چقدر برای ادبیات این کشور اتفاق افتاده است؟
ما وقتی در مورد افغانستان صحبت میکنیم، باید تکلیف خودمان را مشخص کنیم. اینکه منظور ما افغانستان محدود به مرزهای سیاسی و جغرافیایی است یا باشندگانی(مهاجرانی) که در سرتاسر زمین منتشر هستند و بود و باش دارند. این مسئلهای دو سویه است؛ سه دهه نابسامانی که ما در افغانستان داشتیم پدیده مهاجرت را به وجود آورد که از یک سو بیخانمانی را به همراه داشت ولی از سوی دیگر، کمکی به ادبیات افغانستان و مهاجران کرد که تجربیات جدیدتری داشته باشند و در نهایت به غنای ادبیات افغانستان اضافه شود.
جهان دوست دارد افغانستان را یک کشور غمزده ببیند
گلایهای نیز در این زمینه دارم و آن درباره نگاه رسانهها به افغانستان و حتی ادبیات این کشور است؛ هرچند متأسفانه هنرمندان افغانستانی نیز این نگاه را ترویج میکنند و آن سیاهنمایی درباره افغانستان است. جهان دوست دارد افغانستان را یک کشور غمزده ببیند؛ این تصور نادرستی است. تمام گردشگران و کسانی که به افغانستان رفتهاند، شاهد این موضوع هستند که مردم افغانستان، مردمی شاد و زندهدلاند و جا دارد هر هنرمندی با هنر خودش این مسئله را بازتاب دهد. افغانستان سرزمین رؤیا، خیال و زیباییهاست.
در کابل مرگ شهروند محترمی است
*تسنیم: این موضوعی که شما میگویید کمی با این حرف که ادبیات آیینه هر جامعه است، تناقض دارد. ما حتی در شعرهای عاشقانه افغانستان هم شاهد آن غم و حضور سایه سنگین جنگ هستیم. شما هم در اولین شعرتان در «میدان هوایی» به فضای خسته و جنگزده کابل اشاره کردهاید.
ما که از واقعیت نمیتوانیم فرار کنیم. کابل چنین فضایی دارد که مثلاً در کوچهای انتحار صورت میگیرد اما در کوچه پشتی عروسی برپاست، من میگویم این جنبه دوم را هم ببینیم. در کابل مرگ شهروند محترمی است، تجربهها زنده است، اگر بحث خشونت و خون است، شاعر افغانستانی آن را تجربه کرده است. من حرفم این است که چه میزان پذیرشی میخواهد که وقتی در کوچهای انتحار شده، شما عروسی برگزار میکنید؟ آیا این روحیه شادی را نمیطلبد؟ فضا سیاه است، ما نمیتوانیم واقعیت را کتمان کنیم، اما آن روحیه زندگی در افغانستان وجود دارد که الآن در آثار ادبی کمتر با آن مواجه میشویم. به نظرم بهتر است که به این جنبه بیشتر توجه کنیم.
*تسنیم: فکر میکنید این چهره دیگری از افغانستان است که سعی شده پنهان بماند؟
این جنبه وجود دارد اما کمتر به آن پرداخته شده است.
*تسنیم: به نویسندگان و شاعران مهاجر افغانستان اشاره کردید. ما در سالهای گذشته شاهد موج مهاجرت دوباره افغانستانیها به کشورهای اروپایی بودیم. فکر میکنید این مهاجرت در نهایت چه تأثیری میتواند بر هویت ادبیات افغانستان بگذارد؟
اگر درباره ادبیات پارسی صحبت کنیم، باید گفت که مهاجرت به یک کشوری که به زبان دیگری صحبت میکند، ممکن است کمکی به آثار ادبی کشور مبدأ در فاصله زمانی نزدیک نکند. به هر حال چند نسل طول خواهد کشید تا ترجمهای شود و تجربیات منتقل شود. مسلماً چندین نسل زمان خواهد برد تا بین دو زبان تعامل ایجاد شود؛ بنابراین هیچ کمکی نمیتواند به ادبیات پارسی کند.
به عنوان نمونه، رمان پرفروش «بادبادکباز»، اثر خالد حسینی هیچ ربطی به ادبیات پارسی ندارد، او به زبان انگلیسی نوشته است. مهاجران افغانستانی در این سالها به زبانهای مختلف از جمله انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی و ... آثار متعددی نوشتهاند اما نمیتوانیم این دسته از آثار را جزو ادبیات پارسی در نظر بگیرم. تنها میتوان مطالعاتی کرد که تأثیرات کشور مبدأ چه تأثیری بر نویسندگان فارسیزبان داشته است؛ از این رو تأثیر مثبتی بر ادبیات پارسی نمیتواند داشته باشد.
مسئله دیگری که در رابطه با مهاجرت اهل هنر و ادب افغانستان باید ذکر کرد، این است که در ایران که کشور دوم هدف مهاجرت بوده، کمبود مهاجرت شاعران و نخبگان احساس میشود و ما میبینیم که فضا کمرنگتر شده است؛ از این جهت خواه ناخواه مهاجران در ایران فرصت و فضای کمتری برای عرض اندام دارند، حالا اگر همین تعدادی که در ایران حضور دارند، به کشور دیگری مهاجرت میکنند، این فضا محدودتر میشود.
*تسنیم: به حضور مهاجران در ایران اشاره کردید. مهاجران افغانستانی سالهاست که در ایران حضور دارند، با همزبانان ایرانی خود زندگی میکنند و ... ، اما مشکلاتی همیشه وجود داشت. مشکلاتی که گاه زندگی را برای برخی از مهاجران افغانستانی سخت میکرد؛ از تصورهای نادرست مردم عادی گرفته تا برخی از موانع قانونی و ... . در این سالها رسانهها تلاش کردهاند تا برخی از این موانع و مشکلات برطرف شود، با این حال شما در مصاحبهای گفتهاید که «وطن پارسی» یک پز روشنفکری است. آیا فکر میکنید که تلاشهای صورت گرفته هم در حد شعار باقی مانده است؟
این یک گلایه کلی است، در چند سال اخیر ما شاهد کارهای بهتری در این زمینه بودهایم. اگر بخواهیم قضاوت کنیم، باید به این پرسش پاسخ دهیم که قدمهای برداشته شده چقدر در نگاه ایجاد وطن پارسی مؤثر بوده است؟ یکی از سؤالاتی که در حوزه فرهنگی در این زمینه مطرح است، این است که چرا کتاب از ایران بدون هیچ ممیزی و مانعی به افغانستان منتقل میشود، اما کتابهای افغانستان تنها در نمایشگاه کتاب تهران فرصت توزیع و عرضه دارند و مجوز پخش ندارند؟ این یک نمونه کوچک است.
در اقلیم هنر کسی از ملیت نمیپرسد
متأسفانه باید گفت که ارتباط ادبی و فرهنگی میان ایران و افغانستان یک طرفه است. مثال دیگری میزنم؛ اگر یک زن مهاجر بخواهد در رشتههای هنری در ایران فعالیت کند، با مشکلات متعددی مواجه است. در گام نخست اولین مشکل، همان سختی و مشکلاتی است که برای دیگران رخ میدهد. مشکل بعدی، مهاجر بودن اوست و در مرحله بعد، زن بودن او و ... . این مشکلات هنوز این برطرف نشده است. اقدامات صورت گرفته به نظرم خیلی خیلی کوچکتر از این حرفهاست که بخواهیم به آن اشاره کنیم.
*تسنیم: فکر نمیکنید که بخشی از این تعامل یکسویه را باید از سوی مسئولان فرهنگی افغانستان حل کرد؟
بحث هنر را ترجیح میدهم از سیاست جدا کنم. سیاست بازی به دنبال سود است، مناسباتی هست که تعیین میکند ما این کار را انجام دهیم یا ندهیم. در اقلیم هنر و ادبیات کسی از ملیت کسی نمیپرسد و چند رنگیها کمرنگتر است. این توقعات را اگر از اهل سیاست نداشته باشیم، بهتر است. آنها کارهایشان مقطعی است.
انتهای پیام/