پرونده ویژه «نفوذی در حزب»۲| کلاهی چطور جذب حزب جمهوری شد؟/ اظهارات موسی خیابانی یک ساعت قبل از مرگ
کلاهی یک کیف سامسونت داشت که مدارک و قرارهای مربوط به جلسات حزب را با آن حمل میکرد. وی چند روز قبل از انفجار کیف سامسونتش را عوض کرده بود و کیفی بزرگتر را حمل میکرد. این کیف بزرگتر میتوانسته محلی برای انتقال تجهیزات بمب به داخل ساختمان حزب باشد.
گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم ــ تقابل سازمان مجاهدین خلق یا همان منافقین با انقلاب اسلامی ایران و جریان اصیل و مردمی پیرو خط امام(ره) که پیروزی انقلاب را رقم زده بود و صاحب اصلی انقلاب محسوب میشد از همان اولین روزهای پیروزی انقلاب آغاز شد. منافقین تاکتیکهای مختلفی را برای بهدست آوردن قدرت بهکار بستند که همه آنها ذیل براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران تعریف میشدند.
جدیترین تاکتیک سازمان منافقین برای زمینهسازی براندازی حاکمیت انقلاب «خط نفوذ» در نهادهای حاکمیتی، تصمیمگیر و هدایتکننده انقلاب بود. مهمترین نهادهای هدف نفوذ برای منافقین را میتوان نخست وزیری، سپاه پاسداران، کمیتههای انقلاب، وزارتخانههای مهم، مجلس شورای اسلامی، دفتر مراجع مهم و تصمیمگیر، شورای امنیت ملی و حزب جمهوری اسلامی بهعنوان یکی از مراکز تجمیع یاران اصلی انقلاب دانست.
هرچند متأسفانه برخی تلاشهای این گروهک تروریستی برای نفوذ به نتیجه نشست و در فاز حرکت مسلحانه نیز فجایع جبرانناپذیری را بهبار آورد، اما منافقین برای نفوذ در بسیاری از نهادها نیز کمترین موفقیت را داشتند که یکی از نمونههای روشن آن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود.
مجلس شورای اسلامی نیز با وجود آنکه ساختاری انتخابی داشت، بهعنوان یکی از اهداف مهم نفوذ سازمان مطرح بود بهطوری که در اولین دوره انتخابات مجلس در بهمن و اسفند 58 در تمامی شهرها نمایندگانی از سوی سازمان منافقین معرفی شدند که البته با هوشیاری مردم هیچ کدام از این نمایندگان به مجلس راه نیافتند.
اما با این حال باید اعتراف کرد که سوابق سیاسی و تجربه مبارزاتی سران سازمان به آنها کمک کرد که در برخی نهادها تا سطوح بالایی نفوذ کنند.
سرانجام ناکامیهای منافقین در دستیابی به قدرت آنها را وارد فاز نظامی یا همان ترور و جنایت کرد که از همان روزهای ابتدایی انقلاب نیز برای آن برنامهریزی کرده بودند. هرچند مسعود رجوی سرکرده منافقین ادعا داشت رفتار نظام با این گروه سبب ورود آنها به مبارزه قهرآمیز شده، اما انبارسازی سلاح و مهمات از اسلحهخانههای مراکز نظامی در روزهای ابتدایی انقلاب مؤید این نکته است که آنها از همان اولین روزها برای ورود به فاز ترور و جنایت برنامه داشتهاند.
مسعود رجوی برای براندازی انقلاب اسلامی جدول زمانبندی نیز ارائه کرد که حکایت از اطمینان او برای دستیابی به نتیجه داشت. در جدول براندازی رجوی که درواقع همان مراحل فاز نظامی را تشکیل میداد، مرحله اول بیآینده کردن نظام نام داشت و از 30 خرداد 60 شروع شد و تا تابستان 61 طول کشید.
در این مرحله قرار بر این بود تا با ترور مسئولین نظام، ثبات و آینده انقلاب از میان برود و بهجای آن قرار بود تا سازمان بهعنوان جانشین اداره نظام و انقلاب معرفی و تثبیت شود. منافقین در این مرحله از نفوذیهای خود که از روزهای ابتدایی انقلاب موفق به ورود به نهادها و ساختارهای اصلی و حساس نظام شده بودند بیشترین استفاده را کردند.
بهعبارت دقیقتر نفوذیهای منافقین در بخشهای مختلف نظام ابتدا وظیفه داشتند تا نهاد و مرکز مورد نظر را در جهت اهداف سازمان هدایت کنند و در مواردی که به نتیجه نمیرسید، خط ترور در دستور کار آنها قرار میگرفت.
حزب جمهوری اسلامی ایران یکی از مهمترین مراکزی بود که سازمان موفق شد یکی از عناصر خود را در آن نفوذ دهد. البته ساختار مردمی حزب جمهوری اسلامی که در شهرهای مختلف دفتر داشت و از مردم برای مشارکت در امور سیاسی و تصمیمگیری در انقلاب دعوت میکرد نیز از دلایل موفقیت سازمان برای نفوذ بود.
حزب جمهوری به هیچ عنوان ساختار پیچیدهای برای عضویت نداشت و درهای باز آن بهروی همه مردم درواقع فرصتی برای کسانی بود که میخواستند در موضوعات سیاسی وارد شده و فعالیت کنند.
عامل نفوذی و اجرای عملیات تروریستی در دفتر حزب جمهوری اسلامی محمدرضا کلاهی صمدی نام داشت. وی در سال 1357 به سازمان منافقین پیوسته بود. کلاهی از جمله افرادی بود که از همان ابتدای جذب توسط سازمان برای نفوذ در مراکز حساس نظام انتخاب شده بود و به همین دلیل نیز با دستور سازمان هیچگاه عضویت وی در تشکیلات منافقین علنی نشد. وی ابتدا در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت عضویت داشت و پس از مدتی با خطدهی سازمان از انجمن اسلامی جدا شد.
با هدایت سازمان، کلاهی توانست خود را وارد کمیته انقلاب اسلامی ولیعصر(عج) تهران در خیابان پاستور کرده و از آنجا نیز توانست به حزب جمهوری اسلامی وارد شود. رفتار برنامهریزیشده کلاهی برای جلب اعتماد باعث شد تا کمکم بهعنوان جوانی باانگیزه و معتقد در تشکیلات حزب جمهوری اسلامی رشد کرده و در نهایت به سِمت مسئولیت دعوتها برای کنفرانسها، میزگردها و جلسات برسد.
همانطور که گفته شد، حزب جمهوری اسلامی بهراحتی پذیرای جوانان حزباللهی بود و از علاقه آنها برای ورود به سیاست استقبال میکرد. برخی از افراد جذبشده در حزب حتی از طریق پر کردن یک برگ فرم در مساجد و بدون تشریفات یا اخذ استعلامی به این کار مبادرت میکردند.
مرحوم هاشمی رفسنجانی در رابطه با شرایط ساده عضویت در حزب جمهوری اسلامی میگوید: «...یک فرد ظاهرالصلاح مانند کلاهی بهراحتی میتوانسته در این تشکیلات جلب اعتماد کند و پس از مدتی خودش را به مدارج بالای حزب و جلسات مهم محرمانه آن برساند».
علی موسی رضا از اعضای گزینش حزب در دفتر تهران و از حاضرین در صحنه انفجار دفتر حزب که با کمک امدادگران زنده مانده است در رابطه با شیوه گزینش حزب جمهوری اسلامی میگوید: «در گزینش اعضای حزب سختگیری کامل داشتیم. اینطور نبود که حزب تشنه عضو جدید باشد. اینجانب بهعنوان یکی از اعضای گزینش دفتر تهران شاهد رعایت همه نکات گزینشی بودم. پرسشنامه دقیق و جامعی تهیه شده بود که افراد بههنگام ارائه درخواست عضویت آن را تکمیل میکردند. ما برای تحقیق به محل سکونت و کار آنها میرفتیم، با این وجود جریان نفاق که تشخیص آن بسیار مشکل است، با هدف تخریب و ضربه زدن وارد حزب شده بود و محمدرضا کلاهی که یکی از این افراد بود توانست وارد حزب شود و آنگاه آن جنایت هولناک را رقم بزند».
مسئول مستقیم محمدرضا کلاهی در سازمان منافقین یکی از افراد ردهبالای کادر مرکزی سازمان بهنام هادی روشنروان با نام مستعار مقدم بوده است. محمدرضا کلاهی برای همه اقداماتش از محل زندگی، رفتوآمد، شیوه لباس پوشیدن و برخورد، ارتباطگیری و هر فعالیت دیگری توسط مسئول مستقیمش هدایت میشده و پیوسته با وی هماهنگی میکرده و گزارش میداده است.
وی از اول آذر 1359 در خانه فردی بهنام سید عباس مؤدبصفت بهعنوان مستأجر سکونت داشته و بهصورت انفرادی زندگی میکرده است. کلاهی هر روز صبح ساعت هفت از خانه خارج میشده و هر شب ساعت 8 به خانه باز میگشته است. وی بر اساس آموزشهایی که از سازمان دریافت کرده بود در همه رفتوآمدها خودش را چک میکرده است تا مطمئن شود هیچگاه تحت تعقیب نیست یا کسی به وی مشکوک نشده باشد.
شیوه رفتوآمد و زندگی کلاهی که از مدتها قبل توسط هادی وی در سازمان منافقین مدیریت میشده است، درواقع عاملی بود که تحقیقات نهچندان پیچیده حزب برای جذب را پشت سر بگذارد.
علی موسی رضا در مورد گزینش کلاهی در حزب جمهوری اسلامی میگوید: «در مورد کیفیت آن اطلاع دقیقی ندارم و تصورم بر این است که قبل از معمول شدن مراحل گزینش وی جذب شده بود. کلاهی توانست با فعالیتهای تصنعی خستگیناپذیر و تلاشهای ظاهری و ریاکارانه نظر مسئولین حزب را جلب کند و بهاندازهای پیش رفته بود که کارگردانی جلسات هفتگی مسئولان سه قوه حزب مانند دعوت، دستور جلسه و پذیرایی را برعهده بگیرد... بهخاطرم هست که کلاهی ملعون مقابل درب ورودی جلسات میایستاد و اگر کسی کارت دعوت نداشت با جدیت که آنهم از روی نفاق بود، مانع از ورود افراد به جلسات میشد».
ساختمان محل برگزاری جلسات حزب جمهوری اسلامی در تهران برای ورود و خروج افراد مراقبتهایی را نیز در نظر گرفته بود، اما کلاهی نیز برای عبور از این مراقبتها و انتقال بمب به داخل ساختمان حزب آموزش دیده و برنامهریزی کرده بود.
بهگفته شاهدان عینی و نگهبانان، کلاهی همواره یک کیف سامسونت همراه داشت که مدارک و قرارهای مربوط به جلسات حزب را با آن حمل میکرد. وی چند روز قبل از انفجار کیف سامسونتش را عوض کرده بود و کیفی بزرگتر را حمل میکرد. این کیف بزرگتر میتوانسته محلی برای انتقال تجهیزات بمب به داخل ساختمان حزب باشد.
وی اساساً رفتوآمدهای زیادی را در طول روز به داخل ساختمان حزب داشته و همین مسئله باعث آشنایی وی با پاسدارهای تأمین امنیت ساختمان حزب شده است. غیر از این سمت رسمی کلاهی در حزب که مسئولیت هماهنگی جلسات بوده است، هم از جمله دیگر دلایلی بود که سبب شده بود معمولاً بههنگام ورود بازرسی نشود.
با این حال نمیتوان بهطور قطعی در مورد ورود بمب از طریق کیف سامسونت کلاهی به داخل حزب اظهار نظر کرد و بررسی رفتارها و رفتوآمدهای وی در روزهای آخر و خصوصاً روز آخر نشان میدهد که کلاهی یک راه دیگر هم برای انتقال بمب به داخل ساختمان حزب در اختیار داشته است.
هر هفته جزوههایی با محتوای «تحلیل درونگروهی» میان شرکتکنندگان توزیع میشده و بهدلیل تعداد بالای جزوهها، با کارتن به داخل ساختمان و محل جلسه منتقل میشدهاند. این اقدام بهعهده کلاهی بوده که البته با کمک دیگران انجام میشده است. بهگفته شاهدان آن شب کلاهی اصرار زیادی داشته که خودش کارتنها را به داخل ساختمان ببرد و از میان همه کارتنها یک کارتن را دقیقاً بهروی میز منشی جلسه قرار میدهد. تکهتکه شدن و مفقود شدن قطعات بدن شهید رحمان استکی منشی جلسه که پشت همان میز نشسته بود، دلیلی است که میتواند نشان دهد این نظریه نزدیک به واقعیت است.
لحظاتی قبل از انفجار، کلاهی سالن را بهبهانه خرید پذیرایی برای جلسه ترک میکند و پروسه فرار وی نیز از همان لحظه آغاز میگردد.
کلاهی بعد از متواری شدن در خانههای تیمی منافقین مخفی میشود تا با هماهنگی عوامل سازمان از مرزهای غربی کشور خارج و به عراق منتقل میشود. هرچند خروج کلاهی از کشور بهدلیل جلوگیری از دستگیری چند روز بهطول انجامید و در این چند روز نیز با پخش عکسهای وی در روزنامهها از مردم برای شناساییاش کمک خواسته شد و در همین مدت نیز گزارشات متعددی در مورد محل اختفای وی در مناطقی از جمله جاده چالوس، روستای سیاهبیشه و قلعه میرفتاح در اطراف همدان بهدست میآمد، اما هیچ کدام از مراجعات به این مکانها نتیجه نداد و وی در نهایت موفق به فرار شد.
کلاهی فقط یک عامل نفوذی بود که با مراقبتهای مرحله به مرحله سازمان خودش را به جلسات دفتر حزب رساند و عامل ایجاد آن فاجعه شد. در این پروسه سران منافقین بیشترین نقش را داشتند و در صحبتها و گزارشات بهجایمانده از آنها میتوان ابراز خوشحالی و موفقیت زایدالوصفی را مشاهده کرد.
سران منافقین از این عملیات بهعنوان نقطه پایان انقلاب اسلامی ایران یاد میکردند و معتقد بودند حاکمیت نظام بعد از این ضربه دیگر توان بازیابی خود را نخواهد داشت، بهعنوان مثال مسعود رجوی در جمعبندی محرمانه یکساله اقدامات سازمان از حادثه هفتم تیر بهعنوان ضربه مهلک یاد میکند. موسی خیابانی نفر دوم سازمان نیز در نوار تحلیل تاریخچه سازمان در وصف این حادثه میگوید: «...صدای مهیب انفجار درست رأس ساعت 9 یکشنبهشب، هفتم تیرماه، بلند شد، صدایی که نهتنها در سراسر ایران، بلکه در سراسر جهان طنین انداخت و شاید بتوان گفت که از فردای آن روز رژیم [امام] خمینی دیگر مرده است.»، جالب است بدانیم موسی خیابانی این نوار را دقیقاً یک ساعت قبل از مرگش در ضربه بهمن 1360 سپاه به خانه تیمی محل استقرارش که اتفاقاً مرکز اصلی طراحی عملیاتهای ترور نیز بوده است، ضبط کرده است!
غیر از سران منافقین رسانههای غربی نیز در تحلیلهایی مشابه انتظار داشتند که این ضربه نقطه پایان کار جمهوری اسلامی ایران باشد، بهعنوان مثال کریستین ساینس مانیتور در این رابطه عنوان کرد: «انفجار هفتم تیر امید بنیادگرایان برای تشکیل یک دولت مذهبی پس از سرنگونی بنیصدر را به یأس تبدیل کرد». روزنامه دیولت چاپ بن آلمان نیز در تحلیلی عنوان نمود: «فقدان آیتالله بهشتی ضربه سخت ولی غیرمهلک به روحانیت ایران بود و مردم از این رو چارهای ندارند جز اینکه برای فائق آمدن بر دیکتاتوری ملاها بجنگند!». نشریه تایمز چاپ آمریکا نیز در همان زمان در این رابطه نوشت: «آیت الله بهشتی امید اصلی برای تداوم انقلاب اسلامی بود».
بعد از حادثه هفتم تیر، ترورهای سازمان با شدت بیشتری هم ادامه پیدا کرد و فقط در یک نمونه حادثهای همچون هشت شهریور را بهوجود آورد که به شهادت رئیس جمهور و نخست وزیر وقت بهصورت همزمان انجامید، اما با وجود این، آنچه هم منافقین و هم کشورهای غربی از نتایج ترورها انتظار داشتند حاصل نشد و بهخلاف انتظار همگان پشتوانه مردمی انقلاب اسلامی بعد از هر ترور بیشتر و باانگیزهتر از قبل به حمایت از انقلاب پرداخت.
ادامه دارد... .
*