وقتی تئاتر دینی در آمریکا رواج پیدا می‌کند

وقتی تئاتر دینی در آمریکا رواج پیدا می‌کند

ایمان نقش قدرتمندی در برخی نمایشنامه‌های اخیر داشته است؛ لیکن نمایش می‌تواند تسلی‌بخشی معنوی برای ناباوران هم باشد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی تسنیم، رابطه دین و تئاتر همواره محل جدال بوده است. برخی تئاتر را برآمده از آیین دانسته و از همین منظر تئاتر را وابسته به دین برشمرده‌اند و برخی با تمرکز بر وجه هنری آن، تئاتر را رسانه‌ای برشمرده‌اند که می‌تواند محتوای دینی هم داشته باشد. در این میان برخی هم باور دارند که تئاتر در ذات خود یک امر دینی است و هر چه بازتاب دهد، در وجودش، وجوهی دینی دارد. برای مثال آنان به آثار شکسپیر اشاره می‌کنند که بدون نام بردن از مسیحیت، به شدت وابسته به مسیحیت و مفاهیم آن است یا در نمایش «در انتظار گودو» برخی ریشه‌های شک‌ورزی دینی را جستجو کرده‌اند.

با این حال اخباری از وضعیت نمایش‌هایی که اختصاصاً به مسئله دین می‌پردازند در ایران می‌خوانیم. نمایش‌هایی که با حمایت نهادهای دینی تهیه و تولید می‌شوند و نقشی کلیساوار در جامعه پیدا کرده‌اند. این نمایش‌های در اشکال تازه هنری نمودار شده‌اند و با تکیه بر رویدکردهای سنتی، به دنبال جذب مخاطبانی تازه هستند. آنان بر این باورند که تئاتر رفتن می‌تواند به مثابه کلیسا رفتن عمل کند.

لورا کالینز هیوز، منتقد مشهور روزنامه نیویورک‌تایمز نگاهی به نگرش‌های دینی در تئاتر امروز آمریکا انداخته است. آنچه می‌خوانید متن کامل یادداشتی است که او برای نیویورک‌تایمز نگاشته است.

***

بر صحنه بی‌نظیر سالن بلک‌باکسی،  کن یانینگز تنها یک چیز در دست دارد: یک انجیل جمع‌وجور، آماده برای استفاده روی صحنه. یانینگز در یک یکشنبه اواخر ماه ژوئن روی صحنه بود تا نسخه شخصیش از «انجیل یوحنا» را - نه به عنوان بازاندیشی پارودیک یا رادیکال؛ بلکه به مثابه وصیت کردن، متن مذهبی نگارش شده‌ای در عرض 90 دقیقه - اجرا کند.

برای مخاطبان روایت می‌کرد «این متن را برای نخستین بار در مقام یک نمازگزار حفظ کردم، نه به عنوان یک نمایش.» سپس آقای یانینگز که در برادوی‌ با «یورنی‌تاون» و «نمایش جانبی» اعتباری کسب کرده است، صلیبی روی سینه خود کشید، دستانش را برای لحظه‌ای چشم‌نواز گره کرد و ذکری مملو از انرژی را از سر گرفت.

تجسمی از ایده‌ بود، بسیار محبوب در میان مخاطبان تئاتر که تئاتر آمدنشان بسیار شبیه رفتن به کلیساست - شاید همچون یکی از آن نمایش‌های دوست‌داشتنی مومنانه، طالب نوعی یاری از سوی تجربه شوید. «انجیل یوحنا» در مرکز اندیشه و فرهنگ شین اجرای نهایی جشنواره تئاتر نمایشنامه‌نویسان کاتولیک شین بود، یک شوکیس تأسیس شده برای توسعه مفاهیمی که نویسندگان کاتولیک می‌توانند شاملش شوند.

همزمان در دو موزیکال آف‌برادوی میز، پرستش نقش مهمی ایفا می‌کند: «حلقه غریب» مایکل آر. جکسون، در Playwrights Horizons، که در آن یک فردی هموفوبیا در خرقه حقانیت مسیحیت، یک مرد همجنسگرا را مضروب می‌کند و اقتباس لین ناتگ دانکم شیک سوزان بریکنهد از «زندگی رازآلود زنبورها» در کمپانی تئاتر آتلانتیک که در آن یک مجسمه چوبی حکاکی شده مریم مقدس با چهره سیاه‌پوستان، هدف تقدیس و منبع راحتی گروهی از زنان سیاه‌پوست در دهه شصت میلادی در کارولینای جنوبی می‌شود. یکی از زنان داستان زائر کنجکاوی را روایت می‌کند: «مریم جادویی نیست، اما او بیشتر از یک قطعه چوبی است. او چیزی درون ماست.»

خواه اعتقادات مذهبی کودکی به ما کمک کند، خواه به ما آسیب زند، خواه ما در بزرگسالی آنها را حفظ کنیم یا رد کنیم، «چیزی درون ماست» که آن آموزه‌ها را حفظ می‌کند: زبانی که همیشه بدان صحبت می‌کنیم؛ چون یکی از نخستین چیزهایی بود که آموختیم. انعکاسش در یک اثر نمایشی آنی، تقریباً غریزی و قابل‌درک می‌شود.

آن زمان که کوچک بودم، با برادرانم هر شب روی تخت والدینمان جمع می‌شدیم، جایی که مادرمان برایمان کتاب می‌خواند. همان‌طور که «جیمز و هلوی غول‌پیکر» اندکی در خاطره من با صدای مادرم حک شده است، داستان‌های انجیلی که آخر هفته‌ها در کلیسای کاتولیکیمان می‌شنیدم - و باقی هفته در مدرسه مذهبی - به طرز پاک‌ناشدنی در لایه‌های ابتدایی وجودم ثبت شده است. داستان‌ها اشاراتی به اصول اخلاقی کاتولیکی دارد که ما را شکل داده است.

زمانی که نوجوان بودم، کلیسا را ترک کردم؛ ولی هنوز هم نگرشی وجود دارد تا به دنیا نگاهی بیاندازم. می‌دانم این یکی از دلایلی است که چنین مجذوب نمایش‌های جذاب،‌ پرسروصدا، به شدت بامزه و بسیار کاتولیکی استفان آدلی گویرجیز، با نزاع‌های دست‌خالی میان خیر و شر می‌شوم.

به همین ترتیب شیفتگی من به نمایشنامه‌های رمزآلود قرون وسطایی که عهد عتیق و جدید را دراماتیک کرده‌اند، محصول هر داستان انجیلی تحت الحمایه جامعه‌ای متفاوت است: آدم‌هایی که میخ می‌ساختند، حرف می‌زدند، در روی صحنه بردن به صلیب کشیده شدن مسیح یاری می‌کردند.

تربیت من همچنین بخشی از وابستگی من به مرکز شین است که پروژه اسقف اعظم نیویورک است. بسیار از برنامه‌های تئاتری مرکز - شبیه «صخره کوچک» که درباره نبرد بر سر اختلاط رادیکال است؛ «این حقایق را حفظ کن» درباره رسوایی کمپ‌های اسرای آمریکایی در طول جنگ جهانی دوم یا پروژه تئاتری تکتونیک به نام «احساس ناخوشایند» درباره افراد اوتیسمی و توسعه آن به حرمت زندگی - پرسش‌هایی در باب اخلاقیات و عدالت اجتماعی را می‌آزمایند.

بنابراین روی صحنه بردن خوانش‌ها در جشنواره نمایشنامه‌نویسان این مرکز، موضوعاتی چون فشار بر طبقه کارگر («دوچرخه سرخ» اثر کاریداد سویچ) و تاریخ زشت اصلاح نژاد در آمریکا («سه نسل خرفت» ویلیام بائر) را مطرح می‌کند. در نمایشنامه دیگری، اریک اهن با الهام از «ضعیف و غنی»، سوارکار پا به سن گذاشته‌ای را نمایش می‌دهد که بدن و ذهنش را به فساد می‌کشاند؛ اما مذهب هدف اصلی تمام این آثار نیست.

ایمان در «تئا» اثر ناتان یانگربرگ، یک مکاشفه کمدی و سوررئالیستی برجسته‌تر است که بر مدار موسیقی کلیسایی اجرا می‌شود. با اجرا در جشنواره با گروه بازیگری جذاب (برندا برکستون، تینا فابریک، مونرو کنت، زونیا لاو، متیو سیمز جونیور و میریاری سیتول) نمایش وجود زمینی و زندگی پس از مرگ در روزهای واپسین خواهر تئا باومن، یک راهبه کاتولیک و شخصیت تاریخی واکاوی می‌کند. پدربزرگ و مادربزرگ تئا برده بودند. زمانی که او از بیماری سرطان دچار فروپاشی می‌شود، جمعی از اجدادش چشم‌ به راه آمدنش می‌شوند.

با این حال در «یک حلقه غریب» هیچ خیرخواهی نسبت به مذهب در کار نیست. وحشی و سمی است: اسلحه‌ای بدون شک با استفاده از ایمان به کار گرفته می‌شود تا در کشمکش با حکم مسیحیت به عشق به دیگری؛‌خوار و خاموش کند.

صحنه کلیسایی نیرومند و دلهره‌آور نمایش،  در «زندگی رازآلود زنبورها» با ساختمان آتلانتیک، یک خانه کلیسا در گذشته، تلنگری پیدا می‌کند که صحنه عبادت را تقویت می‌کند. تعلق خاطر شخصیت‌ها به مریم مقدس - که او را بانوی زنجیرهای ما خطاب می‌کنند، برای تسلی آنچه او به نسل‌ها  در ایام برده‌داری داده است - به وجد آمده، پرجنب‌وجوش و حتی متعالی  است.

آمیختگی عبادت و درام البته کهن‌تر از مسیحیت است. در یونان باستان، آتنی‌ها با برگزاری جشنواره‌های تئاتر به دیونیزیوس، رب‌النوع فاسد الاخلاق احترام می‌گذاشتند. این روزها، اغلب به درام به مثابه فراهم‌کننده نوعی از همدلی سکولار می‌اندیشیم. «هادستاون» در برادوی این ایده را به معنای واقعی کلمه برداشت می‌کند، آن را به شکل محرک درون کنش نمایش بنا می‌کند؛ اما سکولار می‌تواند روحانی هم باشد، عادت به عبادت به عادت به تئاتر رفتن بدل می‌شود.

دو ماه پیش، در بازگشت از ملاقاتی با مادرم وقتی در حال مردن بود، خودم را بی‌دلیل نیازمند به دیدن آنی یک نمایش یافتم. رفتن به چند نمایش همان چیزی است که برای زندگی کردن انجام می‌دهم؛ اما این هیچ چیزی نداشت تا برای کارم انجام دهم؛ بابت التیام دردم بود. بلیت «هشتگانه» دیو مالوی در کمپانی تئاتر سیگناچر را خریدم، آگاه به اینکه آنچه می‌خواستم تسکینی بود که کلیسا شاید فراهمش می‌کرد؛ اگر هنوز مذهبی می‌بودم.

همان چیز زیبا برای تمنای هر کار هنری نیست که می‌شناسم. هنوز لحظه‌ای که موسیقی آغاز می‌شود، غنی و دسته‌جمعی و فراگیر، می‌توانستم حسش کنم که روحم را تسکین می‌دهد. تشریفات تئاتر هم راحت بود: گروهی از بیگانگان، نشسته در کنار هم در آنچه خیال می‌کنم فضایی مقدس است، همان هوایی را تنفس می‌کردم که بازیگران تنفس می‌کردند، چیزی را می‌شنیدم که آنان برای ما نقل می‌کردند. هیچ چیزی برای انجام اعمال مذهبی یا ایمانی در کار نبود؛ ولی برای من کلیسا بود.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
triboon
گوشتیران
مدیران