این فرصت را از دست ندهید

این فرصت را از دست ندهید

«فرصت فراموشی» با حجم نسبتاً کمی که دارد، مجموعه‌ای از تنوع وزن‌هاست. در این کتاب از اشعاری با وزن‌های کوتاه گرفته تا وزن‌های بلند را شاهدیم.

خبرگزاری تسنیم، الهام عظیمی:

«فرصت فراموشی» عنوان مجموعه‌ شعری است سرودۀ «ایمان مشایخی» که سال 97 توسط انتشارات شهرستان ادب روانۀ بازار کتاب شده است. کتابی با 31 شعر که به‌استثنای دو چهارپاره،‌ باقی اشعار در قالب غزل سروده شده‌اند. ایمان مشایخی به استناد اشعارش،‌ شاعر پخته و کارکشته‌ای است:

چهل بهار از سرم گذشته، چهل خزان دست شسته در من (غزل 28)

که از تضمین و تلمیح‌ها و پانویس‌های کتابش برمی‌آید علاقۀ خاصی به اشعار بیدل و حسین منزوی دارد. باید گفت مشایخی توانسته است شاگرد خلفی برای این دو بزرگ‌شاعرِ‌ ایرانی باشد.

در این یادداشت برخی از ویژگی‌های این مجموعه‌شعر را یادآور می‌شویم:

تنوع اوزان عروضی و قافیه‌ها

«فرصت فراموشی» با حجم نسبتاً کمی که دارد، مجموعه‌ای از تنوع وزن‌هاست. در این کتاب از اشعاری با وزن‌های کوتاه گرفته تا وزن‌های بلند را شاهدیم:

با آهوانِ‌ وحشی از من گریزانت
از ناگهانِ ابرهای توی چشمانت (مطلع غزل 12-چهار رکنی)

غزل به شکل زنی روبروی شاعر بود، و شاعر از همه جز شعر خویش غافل بود
زنی که تا حرمش هفت کهکشان راه است، زنی که هر نفسش صد کتاب بیدل بود (مطلع غزل 16-هشت رکنی)

و وزن‌هایی که کمتر این‌روزها به کار می‌روند:

شاخه‌های یک درخت خشک نیستی،‌ صدا کنم تو را جوانه می‌زنی
ریشه‌های یک درخت تازه‌ای که سبز می‌شود تنت، به خانه می‌زنی (غزل 3)

که تکرار هفت رکن «فاعلات» است؛ و یا

زده‌ام من از تنِ خود به در پی یک پناه دربه‌در
به کجاست مقصد دیگرم اگر او مرا رها کند (غزل 14)

که تکرار چهار رکن «متفاعلن» است.

اما نمی‌توان از جسارتی که ایمان مشایخی در قافیه‌هایش به خرج داده،‌ غافل شد. برای مثال در غزل 12 حرف «ت» به عنوان حرف الحاقی قافیه تأثیر چشم‌گیری در کل غزل ایجاد کرده است:

با آهوانِ‌ وحشیِ‌ از من گریزانت
از ناگهانِ‌ ابرهای توی چشمانت

رد می‌شوم پای پیاده؛ زخمی وخونین
سُر می‌خورم از گونه‌های زیر بارانت

امشب دوباره پرسه خواهد زد خیال من
در خلوت دلخواه ماهِ‌ روی پنهانت...

که گویا همین حرف «ت» باعث شده است حضور معشوق در سرتاسر غزل حس شود.

تشبیه‌ها و ترکیب‌های تصویری تازه و زیبا

شاید بتوان گفت از مهم‌ترین عناصری که شعر را در ذهن مخاطب جان می‌بخشد و ملموس می‌کند، تشبیه و تصویرسازی در شعر است. شاید کمتر کسی به ذهنش برسد که بغض یک دختر بهانه‌گیر می‌تواند سوژۀ یک تشبیه باشد! اما شاعر در مصرعی از غزلش این تشبیه را این‌چنین می‌آورد:

مثل بغض دختری بهانه‌گیر سر به حرف‌های عاشقانه می‌زنی (غزل 3)

و یا در جای دیگری شاعر در بیتی ساده و صمیمی،‌ تصویری روشن را همچون خیالی کودکانه مقابل چشمان مخاطب نقاشی می‌کند:

در چشم‌های روشنت انگار مشغول بازی کردنم با نور
سُر می‌خورم از شاخه‌ای پایین یا می‌روم از شاخه‌ای بالا (غزل 15)

گمگشتگی شاعر در خود و جامعه

شاید به‌جا باشد بعد از عروض و قافیه و تشبیه و ... سخنی از محتوا و درونمایۀ اشعار ایمان مشایخی نیز به میان آوریم. شاعرِ‌ «فرصت فراموشی» انسان گمشده‌ای است در شهر که با همه احساس غربت می‌کند:

میان شهر فراموشان، میان خانۀ خاموشان
درون خویش نمی‌گنجم در این کجای پر از ابهام (4)

شاعر در عین ناآشنایی و غربت با این جهان، خود را شکست‌خوردۀ آن می‌داند و اسیر جبر زندگی:

نشد که سر در بیاورم از جهان و دامی که گسترانده
شبیه مرغی بریده پایم، چگونه پرواز سر بگیرم؟ (7)

و در این دنیای بزرگ، هیچ جایی برای خود متصور نیست:

دنیا اگرچه یک ابَرشهر است، افسوس
جایی برای شاعری یک‌لاقبا نیست (20)

اما شاعر نه تنها از جامعه، بلکه از خود نیز بیگانه گشته است و این دور و تسلسل تا آنجا ادامه پیدا می‌کند که می‌گوید:

در خویشتن از خویش بیزارم، در اجتماع از مردم بازار
افتاده‌ام در گوری از آتش،‌ در گوری از انبوه آدم‌ها (22)

و در نهایت راه حل را در جای دیگری جستجو می‌کند و می‌گوید:

ببریدم به آسمان شاید،‌ آسمان جای بهتری باشد
نابرادر زیاد دورم هست،‌ شاید آنجا برادری باشد (30)

و این‌ها همه می‌تواند حاصل زیستن در روزگار جامعۀ مدرن باشد که انسان‌ها ابتدا با خویشتن و سپس با دیگران بیگانه شده‌اند و شاعر

برای جهانی پر از مشکل ساختاری
برای زمینی پر از آفت خودمداری (10)

نمی‌تواند هیچ آرزو و امید روشنی داشته باشد و می‌گوید:

من مرغ باغ آینه‌ام،‌ هیچ توی پوچ
در این قفس نساخته‌ام آشیانه‌ای (21)

مؤخره

«فرصت فراموشی» فرصت خوبی است برای خواندن شعرهایی تازه،‌ روان و شیرین که طعم مشابهش را کمتر چشیده‌اید. بیت‌هایی این‌چنین روان و خوش:

نسیم یأس از این کوکنار می‌گذرد
چقدر کار جهان گریه‌دار می‌گذرد

به هرکجا بروی آسمان همین رنگ است
به لطف اشک روان روزگار می‌گذرد

کنار پنجره خیره به کوچه زل زده‌ام
دلم گرفته و دارد بهار می‌گذرد... (11)

***

در من هزاران نامسلمان گردِ‌هم هستند
بازو به بازو در طواف کعبۀ جانت (12)

***
نیست شبیه‌تر به من غیر نسیم صبح‌دم
هر طرفی که می‌روم، با تو که می‌زنم قدم (19)

فرصت خواندن این بیت‌های ناب را از دست ندهید.

 

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران
مدیران