گفتگو| آیا رضاشاه در جنگ جهانی متحد آلمان شد؟/ اعتراف محمدرضاشاه به ظالم‌بودن پدرش


گفتگو| آیا رضاشاه در جنگ جهانی متحد آلمان شد؟/ اعتراف محمدرضاشاه به ظالم بودن پدرش

مترجم کتاب «شهریور ۱۳۲۰» معتقد است انگلیسی‌ها نه‌تنها به رضاشاه اعتماد نداشتند، بلکه وضعیت ایران در آستانه ورود متفقین به ایران به‌گونه‌ای بود که رضاشاه نمی‌توانست در ایران بماند.

گروه تاریخ انقلاب خبرگزاری تسنیم ــ «رضاشاه»! نامی در تاریخ ایران که 78 سال پیش در چنین روزهایی با حمله متفقین (شوروی و انگلیس) به ایران مجبور به زمین نهادن تاج سلطنت شد و به‌اجبار رهسپار جزیره موریس و سپس آفریقای جنوبی شد.

 

ماجرای نزدیکی او به آلمان‌ها یا مقاومتش دربرابر قوای متفقین را از جمله دلایل تبعید او دانسته‌اند، بااین‌حال اسرار ناگفته‌ای از شهریور 1320 وجود دارد، زمانی که سرپوش جنایات رضاخانی برداشته شد و مردم در خیابان‌ها رفتن او را جشن گرفتند.

برای بررسی دوران رضاشاه و علل کنار گذاشته شدن او از سلطنت توسط انگلیسی‌ها، به‌سراغ علی رنجبر کرمانی مورخ و پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و مترجم کتاب «شهریور 1320» رفتیم. به‌گفته رنجبر کرمانی، کتاب شهریور 20 دربرگیرنده اسناد حمله متفقین به ایران است. این اسناد گزارش‌های منتشره وزارت خارجه آمریکا هستند که براساس گزارش‌های مأموران سیاسی آمریکا در ایران نگاشته شده است. از آنجایی که اسناد توسط سفیر و مأموران سیاسی آمریکا برای وزارت خارجه نوشته شده، آن‌ها همواره تلاش داشته‌اند واقعیت‌ها را گزارش دهند، لذا قابل اتکا و مطمئن هستند.

کتاب‌های عزت شیعه، روزشمار زندگی امام خمینی، مسی به‌رنگ شفق از جمله دیگر آثار رنجبر کرمانی است.

متن زیر گفت‌وگوی تسنیم با رنجبر کرمانی درباره روزگار رفتن رضاشاه از ایران است که در ادامه می‌خوانید:

تسنیم: اولین سؤالی که در ارتباط با حمله متفقین مطرح می‌شود، این است که چرا ارتش رضاشاه در برابر حمله متفقین ایستادگی نکردند؟

رنجبر: طبیعی بود که ارتش در برابر حمله متفقین ایستادگی نکند. ارتش آن زمان، ارتش کوچکی بود و برای سرکوب مردم ایران و نه مقابله با دشمن خارجی ساخته شده بود، از این رو چنین ارتشی توان ایستادگی در برابر 2 قدرت بزرگ جهانی را نداشت.

2-3 ماه قبل از ورود متفقین به ایران، سپهبد امیراحمدی (اولین سپهبد ارتش ایران) که همچون رضاشاه سرکوبگر (سرکوب قیام مردم لرستان) بود، پیش رضاشاه می‌رود و می‌گوید "فکر مقاومت را از سرت بیرون کن چراکه با آنان نمی‌توانیم مقابله کنیم". استدلال او این بود که ارتش ایران نمی‌تواند در برابر 2 ارتشی بایستد که تعداد نفرات آن ارتش‌ها در زمان صلح، از جمعیت مردم ایران بیشتر بود.

2-3 ماه قبل از ورود متفقین به ایران، سپهبد امیراحمدی (اولین سپهبد ارتش ایران) که همچون رضاشاه سرکوبگر بود، پیش رضاشاه می‌رود و می‌گوید "فکر مقاومت را از سرت بیرون کن"

 

برخی تصور می‌کنند که ما در آن زمان ارتش قدرتمندی داشتیم؛ اما واقعاً ارتش پهلوی قدرتی در برابر دشمنان خارجی نداشت. ارتش به‌لحاظ ساختاری نیز تنها نیروی زمینی محدود به کاربرد سرکوب عشایر و مردم بود. همچنین تصور اینکه رضاشاه در برابر انگلیس مقاومت کند، کمی خنده‌دار است. انگلیسی‌ها، رضاشاه را به قدرت رساندند و به او میدان دادند، حالا او بیاید در برابر انگلیس بایستد؟ سران ارتش ایران هم اگر وابسته به انگلیس نبودند، به‌خوبی می‌دانستند که انگلیس در ایران حکومت می‌کند. وقتی که انگلیس به ایران حمله می‌کند، معنایش این است که در برابر آن نباید ایستادگی و مقاومت کرد.

عدم مقاومت ارتش رضاشاه در برابر انگلیس به‌مانند عدم ایستادگی ارتش صدام حسین در برابر آمریکا بود. ارتش صدام به‌دلیل اینکه سال‌ها درگیر جنگ با ایران، کویت و ائتلاف آمریکا در جنگ اول خلیج فارس بوده قدرتش تضعیف شده بود. افسران ارتش صدام به‌نوعی وابسته به آمریکا بودند و وقتی که آمریکایی‌ها وارد عراق شدند، آن افسران اقدام خاصی انجام ندادند و نشان می‌دهد که از پیش معامله‌ای با افسران ارتش عراق صورت گرفته است. ممکن است پیش از حمله متفقین به ایران، معامله‌ای با سران و افسران ارتش ایران شده باشد تا مقاومتی نکنند.

تسنیم: بهانه متفقین برای حمله به ایران، نزدیکی رضاشاه به آلمان‌ها بود، این ادعا تا چه‌حد درست است؟

رنجبر: برای پاسخ به این سؤال ابتدا باید گفت که چرا متفقین به ایران حمله کردند. متفقین برای نجات شوروی به ایران حمله کردند. سرنوشت جنگ به مقاومت شوروی در برابر آلمان نازی گره خورده بود. اتحاد شوروی باید از لحاظ نظامی و لجستیکی پشتیبانی می‌شد و در این راستا هیچ راهی جز ایران نبود، بنابراین بسیار روشن و واضح است که ایران به‌دلیل اینکه راه پشتیبانی از شوروی بود، مورد حمله متفقین قرار گرفت.

** «ایران» سرنوشت دو جنگ جهانی اول و دوم را تعیین کرد

ایران سرنوشت دو جنگ جهانی اول و دوم را تعیین کرد که کمتر دراین‌باره گفته شده است؛ در جنگ جهانی اول، نفت ایران باعث شد تا نیروی دریایی انگلستان نفت را جایگزین ذغال‌سنگ کند. انگلیس از طریق انرژی ارزانِ ایران، جنگ را پیش برد و برنده شد. در جنگ جهانی دوم، نقش ایران در پیروزی متفقین برجسته است و به‌عبارت دیگر تنها ایران بود که موجب شد متفقین در جنگ پیروز شوند و اگر ایران نبود، سرنوشت جنگ تغییر پیدا می‌کرد.

انگلیس و شوروی 2 ماه قبل از حمله به ایران، آغاز به بهانه‌گیری از ایران کردند. یکی از بهانه‌ها این بود که تعداد آلمانی‌ها در ایران افزایش یافته و باید کاهش یابد. این‌که گفته می‌شود رضاشاه از انگلیسی‌ها دور شده بود و به‌دلیل اینکه به آلمان نزدیک شده بود، مورد حمله متفقین قرار گرفت، کاملاً اشتباه است. ایران با آلمان روابط اقتصادی عادی داشت و آلمان به‌دلیل شرایط اقتصادی خاصی که در اروپا پیدا کرده بود، می‌توانست روابط تجاری، اقتصادی و فنی با ایران داشته باشد و این روابط عادی بود.

تسنیم: این‌که گفته می‌شود رضاشاه توافقات مخفیانه‌ای با هیتلر داشته صحیح است؟

رنجبر: چنین چیزی صحیح نیست؛ البته دو ماه پیش از حمله متفقین، آلمانی‌ها پیشروی خوبی داشتند و به قفقاز نزدیک شده بودند. چیزی نمانده بود که آلمان چاه‌های نفت قفقاز و آذربایجان را در اختیار بگیرد. این موارد تمایلات آلمانی را در ایران تقویت کرده بود. مردم ایران هم در آن زمان، طرفدار آلمان بودند؛ هم در جنگ جهانی اول و هم در جنگ جهانی دوم. نفرتی که مردم ایران از انگلیس و روس داشتند و ظلم‌هایی که از این دو کشور دیده بودند، موجب شده بود که طرفدار آلمان باشند. همه این‌ها و تبلیغات ستون پنجم آلمانی‌ها، موجب شده بود که توده مردم طرفدار آلمان باشند. در بدنه حکومت نیز بعید نبود که طرفداران آلمان حضور داشته باشند. رضاه شاه هم چون دیده بود که آلمان در آستانه پیروزی است، بدش نمی‌آمد که آلمان برنده شود و تحولاتی در ایران به‌وجود بیاید اما این بدان معنا نیست کسی که دست‌نشانده انگلیس است با ارباب خودش مخالفت کند.

تانک‌‌های انگلیسی در راه فتح تهران در شهریور 1320

انگلیسی‌ها به خاک ایران و راه‌آهن ایران نیاز داشتند. آن‌ها به‌خوبی می‌دانستند که اگر امر را به رضا شاه واگذار کنند، او توان امن نگه داشتن ایران را ندارد. انگلیسی‌ها با آگاهی از وضعیت داخلی ایران به رضاشاه اطمینان و اعتماد نداشتند. متفقین می‌خواستند جنگ کاملاً به‌نفعشان تمام شود و هیچ احتمال کوچکی در خلاف این جهت را قبول نمی‌کردند، از این رو تصمیم گرفتند ایران را خود به‌طور کامل در دست بگیرند و به دست‌نشانده‌ای به‌نام رضاشاه کارشان را واگذار نکنند.

مردم ایران هم در آن زمان طرفدار آلمان بودند؛ هم در جنگ جهانی اول و هم در جنگ جهانی دوم. نفرتی که مردم ایران از انگلیس و روس داشتند و ظلم‌هایی که از این دو کشور دیده بودند، موجب شده بود که طرفدار آلمان باشند. همه این‌ها و تبلیغات ستون پنجم آلمانی‌ها موجب شده بود که توده مردم طرفدار آلمان باشند.

 

انگلیسی‌ها نه‌تنها به رضاشاه اعتماد نداشتند، بلکه او را از ایران هم بیرون کردند، دلیلش هم این بود که وضعیت ایران در آستانه ورود متفقین به ایران، به‌گونه‌ای بود که رضاشاه نمی‌توانست در ایران بماند. ایران در وضعیتی به‌سر می‌برد که اگر هم متفقین وارد ایران نمی‌شدند، حکومت پوشالی رضاشاه با تکانه‌ای فرومی‌پاشید. انگلیسی‌ها بهتر از هرکسی می‌دانستند که حکومت رضاشاه پوشالی است و ممکن بود با یک حرکت امنیت ایران که در آن زمان برای آنان حیاتی بود، به هم ریخته شود.

وزیرمختار آمریکا در ایران در تاریخ 15 اوت 1941 در خصوص وضع ایران پیش از حمله متفقین نوشته است: "به‌نظر من بعید نیست که در صورت حمله شاه تاج و تخت خود را از دست بدهد". اولاً وزیرمختار آمریکا می‌دانست که قرار است حمله‌ای انجام بگیرد؛ چراکه روابطی با سفرای انگلیس و روسیه داشت.

تسنیم: نیروهای آمریکایی نیز در حمله متفقین وارد ایران شدند؟

رنجبر: آنان در حمله متفقین حضور نداشتند و چند ماه پس از حمله به ایران آمدند. شهریور سال 20 دو قدرت وارد ایران شدند. آمریکا اگرچه همراه با متفقین بود، اما وارد ایران نشد. ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم با حمله ژاپن به بندر «پرل هاربر» آغاز شد.

** گزارش وزیر مختار آمریکا از وضعیت فلاکت‌بار مردم در دوره رضاشاه

وزیرمختار آمریکا در ادامه نوشته است: "هزینه‌های بالای زندگی، دستمزدهای پایین، مالیات‌های سنگین، استثمار و بهره‌کشی وحشتناک از مردم، سیاست مالی و تجاری کوته‌بینانه دولت و حرص و آز شاه نه‌تنها به فقر و نارضایتی مردم بلکه به موجی از حس نفرت از شاه در میان توده‌ها منتهی شده است. این نارضایتی نهفته آشکار نشده و به شورش هم کشیده نشده است، چون توده شجاعت یا عزم شورش ندارد. انگلیسی‌ها که به‌خوبی از این وضع آگاهند و می‌دانند که شاه را مخلوق و آلت دست آنان می‌دانند، مایلند اینک خود را از او جدا کنند".

** انگلستان رضاشاه را نجات نداده بود به‌دست مردم تکه‌تکه می‌شد

برخی می‌گویند که انگلیسی‌ها به‌دلیل نزدیکی رضاشاه به آلمان، او را به کنار زدند، اما این دروغی بزرگ است. واقعیت این است که انگلیس رضاشاه را نجات داد، چراکه اگر به دست مردم می‌افتاد، مردم او را تکه‌تکه می‌کردند. انگلیس منجی رضاشاه شد و جان دست‌نشانده خود را حفظ و پسر دست‌نشانده خود را به‌جای رضاخان به پادشاهی ایران منصوب کردند.

ایران پیش از حمله متفقین در آستانه انفجار بود، هر آن ممکن بود شورشی بزرگ و یا انقلابی در ایران صورت بگیرد که در آن صورت ایران از کنترل انگلیس خارج می‌شد. بهترین راه برای انگلیسی‌ها این بود که خود وارد ایران شوند، رضاشاه را بردارند و کنترل ایران را در دست بگیرند. با ورود متفقین به ایران، خشم و نفرت مردم کنترل شد. یکی از شاهکارهای سیاسی انگلیس در قرن بیستم ورود به ایران و برداشتن رضاشاه بود.

تسنیم: چرا انگلستان محمدرضا پهلوی را جایگزین پدرش کردند در حالی‌که نوادگان قاجار هم جزو گزینه‌های انگلیس بود؟

رنجبر: رضاشاه مخالفان بسیاری داشت. انگلیسی‌ها ابتدا تلاش داشتند قاجارها را به قدرت بازگردانند، دلیلش هم این بود که مردم ایران از پهلوی‌ها نفرت داشتند، علاوه بر اینکه رضاشاه در ایران بدنام بود، فرزندان او نیز بدنام بودند. رضاشاه نتوانسته بود همچون قاجارها از خود چهره‌ای اصیل و ایرانی به‌جای بگذارد.

شاهان قاجار با شاهان پهلوی تفاوت اساسی داشتند. شاهان قاجار، با فرهنگ و با تاریخ و فرهنگ ایران آشنا بودند. انگلیسی‌ها موفق به شناسایی فرزند محمدحسن میرزای قاجار شدند؛ اما مایل به انتخاب او نبودند. حمید میرزای قاجار فرزند محمدحسن میرزا (آخرین ولیعهد قاجار) در انگلیس بزرگ شده و افسر نیروی دریایی انگلیس بود. او فارسی اصلاً بلند نبود حرف بزند، به همین دلیل از انتخاب او منصرف شدند.

در این بین محمدعلی فروغی که به انگلیس وابسته بود و به اوضاع ایران هم آگاه بود، واسطه شد تا محمدرضا پهلوی شاه ایران شود. آن موقع موضوع جمهوری هم مطرح شد که این موضوع قوی‌تر از موضوع بازگرداندن قاجاریه بود. روس‌ها پیش از جنگ به ساعد مراغه‌ای سفیر ایران در مسکو پیشنهاد دادند که او رئیس جمهور شود اما قبول نکرد. محمدعلی فروغی هم برای ریاست جمهوری مطرح شد که خودش قبول نکرد. این‌ها مصلحت‌اندیشی‌هایی بود که رجال قدیمی دربار داشتند و در نهایت واسطه شدند تا محمدرضا پهلوی به قدرت برسد.

محمدعلی فروغی که به انگلیس وابسته بود و به اوضاع ایران هم آگاه بود، واسطه شد تا محمدرضا پهلوی بعد از پدرش شاه ایران شود

اما برگردیم به ماجرای حضور متفقین در ایران، یک دلیلش این بود به‌بهانه حضور آلمان‌ها در ایران، مسئولان ما را خام کنند. من اگر بخواهم به کشوری لشکرکشی کنم باید دلیلی داشته باشم و اگر خواسته‌ای را مطرح کنم و آن خواسته را بپذیرند، من دیگر بهانه‌ای ندارم لذا آنها را خام می‌کنم و طوری عمل می‌کنم که من بهانه برای حضور در خاک یک کشور دیگر داشته باشم.

آنها نیامدند به ایران بگویند "خاک شما را می‌خواهیم" بلکه گفتند "نگران حضور آلمانی‌ها هستیم" در حالی‌که کل آلمانی‌های ساکن ایران با خانواده‌شان حدود 2000 الی 2500 نفر بود. اینها هم بیشتر در کمپانی‌های صنعتی مشغول به کار بودند

 

آنها نیامدند به ایران بگویند "خاک شما را می‌خواهیم" بلکه گفتند "نگران حضور آلمانی‌ها هستیم" در حالی‌که کل آلمانی‌های ساکن ایران با خانواده‌شان حدود 2000 الی 2500 نفر بود. اینها هم بیشتر در کمپانی‌های صنعتی مشغول به کار بودند، در مخابرات و رادیو، در راه‌آهن و معادن مشغول بودند و البته که در آنها هم ستون پنجم دولت نازی‌ها بود اما در آن حد نبود که برای منافع انگلستان خطرآفرین باشد اما ظاهر حرف انگلیسی‌ها به ایران این بود که آلمان‌ها باید بروند. دولت ایران هم در برابر این خواسته مقاومت نشان داد ولی اواخر قبول کرده بود ماهانه 30 نفر از آلمانی‌ها به‌تدریج خاک ایران را ترک کنند.

دریفوس در 21 اوت می‌‌نویسد "به این نتیجه رسیده‌ام که جواب ایران به یادداشت روس و انگلیس ــ که یادداشت داده بودند آلمان‌ها ایران را ترک کنند ــ هرچه باشد این دو دولت ایران را اشغال می‌کنند و تا چند روز دیگر حمله انجام می‌شود و آنچه اینها می‌خواهند بهانه است".

** گزارش نیویورک تایمز از احتمال وقوع شورش علیه رضاشاه

در ارتباط با حوادث ایران پس از متفقین، 11 سپتامبر 1941، فرستاده ویژه روزنامه معتبر نیویورک تایمز گزارشی از ایران می‌فرستد و می‌گوید "احساسات شدید ضد شاه تمام ایران را فراگرفته است. اگر رضاشاه پهلوی کناره‌گیری نکند و یا به‌دست بریتانیایی‌ها از سلطنت خلع نشود، طی دو هفته یا سه هفته قطعاً شورشی بزرگ در راه خواهد بود". پس علت نگه نداشتن رضاشاه توسط بریتانیا همین بود. آنها یک ایران آرام و کاملاً در اختیار می‌خواستند.

در ادامه این گزارش‌ آمده است‌: منابع دیپلماتیک بلندپایه خارجی بر این مطلب تأکید داشت و برجسته‌ترین و مورد وثو‌ق‌ترین محافل ایران بر این مطلب صحه گذاشته بود.

** شعارنویسی در دیوارهای پایتخت علیه رضاشاه!

باز گزارش در خاتمه آورده است: "احساسات مردمی ضدشاه و همین‌طور ضد رژیم سلطنتی در تهران مشهود است. با وجود حکومت نظامی و گشت‌های پلیس در تلاش برای جلوگیری از تجمع‌های خیابانی، شعارنویسی با گچ و رنگ بر دیوارهای کاخ شاه و ساختمان‌های جنوب شهر یا منطقه کارگرنشین پایتخت افزایش یافته است".

اکنون شعارنویسی یا چندان مُد نیست یا از اثر افتاده اما چون ما خودمان در دوره انقلاب جوان بودیم، شعارنویسی مهم‌ترین ابزار برای ابراز احساسات و اطلاع‌رسانی بود و مردم در آن زمان بر در و دیوار تهران مرگ بر شاه می‌نوشتند. در منطقه کارگرنشین پایتخت شعارها این بود "شاه قاتل است عزلش کنید"، "مرگ بر شاه" و بسیاری از شعارهای دیگر که بر در و دیوار خودنمایی می‌کرد. متأسفانه منابع ایرانی اینها را ننوشته‌اند و من در کتاب‌های تاریخی کم دیدم به حقایق ظریف این‌چنینی اشاره کنند.

در منطقه کارگرنشین پایتخت شعارها این بود "شاه قاتل است عزلش کنید"، "مرگ بر شاه" و بسیاری از شعارهای دیگر که بر در و دیوار خودنمایی می‌کرد. متأسفانه منابع ایرانی اینها را ننوشته‌اند و من در کتاب‌های تاریخی کم دیدم به حقایق ظریف این‌چنینی اشاره کنند.

 

 

 

** مردم راضی بودند روس و انگلیس باشد اما رضاشاه نباشد

مثلاً خوشحالی مردم تهران از رفتن رضاشاه(!)، آن روزی که مردم تهران از رفتن رضاشاه خوشحالی کردند کمتر گفته شده است. در این کتاب خبرنگار خارجی گزارش مفصلی از خوشحالی مردم ایران از رفتن رضاشاه دارد. همان‌طور که پسرش هم وقتی رفت مردم خوشحالی کردند اما چون عکس و فیلم زمان محمدرضاشاه زیاد بود، این شادی‌ها ثبت شده اما زمان رضاشاه این‌چیزها ثبت نشد و بعد از آن هم با تسلط محمدرضاشاه، کسی نگذاشت این حرف‌ها گفته شود. مورخان هم از این نکات ظریف و در عین حال مهم، غفلت کردند. تنها کسی که دیدم به‌صراحت از خوشحالی مردم از رفتن رضاشاه صحبت کرد، حضرت امام خمینی بود که در اوایل نهضت در سال 42 به این موضوع اشاره کردند که ارتش‌های بیگانه به تهران آمده بود لکن مردم خوشحال بودند که رضاشاه رفته است. البته تأسف نهفته هم در سخنان ایشان بود و واقعاً تأسف‌بار است مردمی کشورشان اشغال شود ولی از رفتن شاه‌شان خوشحال باشند. مقصر این تأسف‌بارترین لحظه تاریخ ایران، رضاشاه بود که با جنایاتش این فضا را ایجاد کرده بود و مردم راضی بودند روس و انگلیس باشد اما پهلوی نباشد.

** نیویورک تایمز: رضاشاه سربازی خشن، عامی و تقریباً بی‌سواد است!

در گزارش روزنامه نیویرک تایمز مطالبی درباره شخص رضاشاه آمده‌ است که از جهت شناسایی شخصیت پادشاه ایران و موقعیت وی نزد افکار عمومی ایران، بسیار جالب است، می‌گوید "سایه خودبزرگ‌بینی شاه بر سر بزرگترین بخش‌های مالی و عمرانی کشور افتاد و کنترل ارز خارجی و ساخت‌وسازهای منازل مسکونی و ساختمان‌های صنعتی کشور مستقیماً در دستان شاه قرار گرفت. آن‌طور که می‌گویند رهبران عشایر بی‌رحمانه اعدام یا زندانی شدند و پس از آن‌چنان که شایع است، شاه تمام ثروتی را که در طول‌ قرن‌ها منازعات قبیله‌ای انباشته شده بود به‌نفع خود مصادره کرد. نوعی حکومت متمرکز که برای غربی‌ها نیز باورکردنی نبود به‌جای آن مستقر ساخت. شاه سرباز بود. سربازی خشن، عامی و تقریباً بی‌سواد. هنوز هم همین شاه افتخار می‌کند در طول عمرش یک کتاب هم نخوانده است چه رسد به رساله‌ای در باب مالیه‌! و جالب اینکه در ایران شایع است نبوغ او در پر کردن جیب‌هایش به‌قدری است که دود از کله وزرای مالیه‌ای که یکی پس از دیگری بر سر کار آمدند بلند کرده است!".

البته این نحو پول درآوردن نبوغ هم نمی‌خواست چون وی از مردم می‌خواست به‌زور زمین‌هایشان را به دولت بدهند. در همین کتاب، گزارشی درباره کارگران کارخانه‌هایی که در تملک دولت بود آمده که انسان از وضع کارگران گریه‌اش می‌گیرد. نمی‌دانم آنهایی که از رضاشاه تعریف می‌کنند اطلاعی دارند یا بی‌اطلاع هستند و از سر خودنمایی یا جلوه کردن این کار را می‌کنند. رضاشاه یک جنایتکار به تمام معنا بود به هیچ رقم نمی‌توان از او دفاع کرد.

براساس گزارش نیویورک تایمز، "شاه سرباز بود! سربازی خشن، عامی و تقریباً بی‌سواد. هنوز هم همین شاه افتخار می‌کند در طول عمرش یک کتاب هم نخوانده است..."

** سال 1320 یک ششم بودجه ایران در حساب شخصی رضاشاه بود

در ادامه گزارش آقای «ری براک» خبرنگار نیویورک تایمز آمده است: "بنا به اتهاماتی که به شاه وارد می‌شود، وی تمامی زمین‌های مازندران، کرمانشاه و خطه سرسبز گرگان را به‌تصرف خویش درآورده یا با پول بیت‌المال برای خود خریداری کرده است. وقتی که رضاشاه پهلوی از ایران می‌رفت فقط در حساب بانک ملی وی 64 میلیون تومان پول بود!".

اما درباره رفتارش با مخالفان، در این گزارش‌ آمده است: "رعیت به‌صلابه کشیده شده و از ترس مصادره خانه و زمینش دست از محصول خود کشیده است. شاه شیوه خاص خود را برای خریداری محصولات کشاورزی به‌کار می‌بست به این ترتیب که بهترین قسمت محصول را به یک قیمت ثابت دلبخواه خریداری می‌کرد.

 

 اگر می‌خواهید بدانید 64 میلیون تومان آن زمان یعنی چه، بودجه کل ایران در سال 1320 یعنی سالی که شاه رفت 425 میلیون تومان بود یعنی چیزی حدود یک‌ششم بودجه کل کشور در حساب یک نفر باشد.

اما درباره رفتارش با مخالفان، در این گزارش‌ آمده است: "رعیت به‌صلابه کشیده شده و از ترس مصادره خانه و زمینش دست از محصول خود کشیده است. شاه شیوه خاص خود را برای خریداری محصولات کشاورزی به‌کار می‌بست به این ترتیب که بهترین قسمت محصول را به یک قیمت ثابت دلبخواه خریداری می‌کرد. آن زمان انحصار ایجاد کرده بود و برنج، جو، گندم و کالاهای اساسی در ادارات مربوط به شاه خریداری می‌شد، در واقع شاه یک بنکدار بزرگ شده بود و با زور از مردم و به‌قیمتی که خودش تعیین می‌کرد جنس می‌خرید و [رعیت] به یک‌سوم قیمت جنسش را می‌فروشد اما گاهی صدای شکوه و شکایت به گوش پلیس مخفی می‌رسید و با حبس شاکی خاموش می‌شد. جمعیت کشور ایران در فقر و فلاکت و جهل نگه داشته شده است".

جای دیگری خیلی جالب است، آمده که "ایران امروز در شرف یک انقلاب بزرگ است و به‌گفته ناظران خارجی مطلع اگر جلوی آن گرفته نشود می‌تواند کشور را به ورطه هرج‌ومرج بکشاند که وضعیتی ایده‌آل برای ستون پنجم آلمان است."، حالا بهتر می‌توان فهمید چرا ایران اشغال شد و رضاشاه در ایران نماند.

** رضاشاه کارناوال شادی در روز عاشورا در تهران راه انداخته بود

تسنیم: بعد از رفتن رضاشاه، فضای ایران چه تغییراتی پیدا کرد؟

رنجبر: یکی از اولین کارها این بود تمام برنامه‌های ضدمذهبی که رضاشاه اعمال کرده بود فوراً کنار گذاشته شد و فوراً زن‌های ایرانی که تا‌ آن زمان نمی‌توانستند با چادر و حجاب بیایند، با چادر و حجاب در خیابان‌های تهران پیدا شدند، چیزی که برای همه مأموران سیاسی و خارجی جلب توجه کرد. دولت با عوام‌فریبی برنامه پخش اذان از رادیو را در دستورکار خودش قرار داد. برای اینکه بدانید رضاشاه چقدر ضدمذهبی و بی‌اعتنا به احساسات مذهبی مردم بود، طبق گفته مخبرالسلطنه هدایت، کسی که در 6 سال دوره رضاشاه نخست‌وزیر بود، در روز عاشورا کارناوال شادی در تهران راه انداختند و زنان بی‌حجاب شروع به رقصیدن کردند(!)، چیزی که تصورش را هم نمی‌توان کرد و در تاریخ هم کمتر گفته شده است و متأسفانه یک همچون شخصیتی را تعریف می‌کنند.

با رفتن رضاشاه، با یک آزادی مطبوعات و آزادی بیان و آزادی احزاب از 1320 تا کودتای 28 مرداد سال 32، ایران تا حدودی رنگ آزادی سیاسی را به خودش دید، دوره‌ای که محمدرضا قدرت چندانی نداشت و احزاب تشکیل شدند، زندانی‌های سیاسی آزاد شدند و مخصوصاً دار و دسته 53 نفر کمونیست از زندان بیرون آمدند و حزب توده را تشکیل دادند.

مطبوعات تاحدودی آزادی به‌دست آوردند اما چون درک درستی نداشتند به‌گفته جلال آل‌احمد هرکدام به "فحش‌‌نامه" تبدیل شدند، به‌جای اینکه از این فرصت برای رشد و تعالی فکری مردم استفاده کنند، هرکدام وابسته به جایی بودند و به هرکسی دلشان می‌خواست فحش می‌دادند.

** اعتراف محمدرضا پهلوی به ظلم و ستم پدرش

برای اینکه بدانید رضاشاه چه جنایاتی کرده بود، کافی است به بیانیه‌ای که محمدرضاشاه بعد از رسیدن به سلطنت صادر کرد نگاهی بیندازید. در این بیانیه علاوه بر آنکه قول داده خودش مبتنی بر قانون اساسی عمل کند، نوشته بود؛ "اگر در دوره سابق ظلم و سمتی به اشخاص شده، در جبران آن کوشش می‌کنم"! در واقع خودش می‌دانست پدرش ظالم است. اموالی را هم که از پدرش رسیده بود برای عوام‌فریبی در اختیار دولت قرار داد تا به صاحبانش برگردد، مقداری از آن را وقف کردند اما باز هم همان اموال بازگشت داده شد اما آن زمان برای خواباندن اعتراضات مردمی و جوش و خروش مردم علیه رضاشاه، این کارهای عوام‌فریبانه را کرد.

انتهای پیام/+

پربیننده‌ترین اخبار سیاسی
اخبار روز سیاسی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
میهن
طبیعت
گوشتیران
triboon