پرونده "ما و آنچه میراث فردید بود"|ما و میراث و فردیدی (۲)

پرونده "ما و آنچه میراث فردید بود"|ما و میراث و فردیدی (2)

سوبژکتیویته یا به تعبیر فردید، نفسانیت که معنایی فلسفی داشت، پس از فردید با رویکرد اخلاقی و حتی فقهی مورد قرائت قرار گرفت. «نفسانیت» اگرچه از نظر فردید، اصطلاحی فلسفی بود اما برای مخاطب ایرانی-اسلامی، طنینی اخلاقی و حتی فقهی داشت.

باشگاه خبرنگاران پویا-حجت الاسلام امیر آقاجانلو*

 حوالت تاریخی و جبر
 

از دیگر آموزههای مهم مرحوم فردید، آموزه حوالت تاریخی بود. در اینجا مجالی برای توضیح حوالت تاریخی نیست اما به طور خلاصه میتوان گفت که حوالت تاریخی نحوه ای فلسفه تاریخ است که با نظریه اسما ارتباط وثیقی دارد. حوالت تاریخی تقدیری است که برای انسان و از جانب حق رقم میخورد این تقدیر از نظر مرحوم فردید، ظهورات مختلف اسماء الهی است. مرحوم فردید با تمسک به این شعر جامی که میگفت:
حقیقت را به هر دوری ظهوری است            زاسمی بر جهان افتاده نوری است.

معتقد بود که هر دورهای مظهر یکی از اسماء الهی است و آن اسم تعیین کننده ماهیت و روح دوره است این اندیشه نحوهای از فلسفه و حرکت تاریخ را ارائه میکند. هرگاه اسمی بر عالم تسلط پیدا کند، محتوای اسم، بیانگر محتوای دوره است مثلاً مدرنیته مظهر اسم مظلّ الهی است و تا حوالت این است عالم ظلمانی پایان نخواهد داشت... آقای داوری در توضیح این دیدگاه میگوید:«اگر بشر خیال می¬کند به میل و اراده خود هر صورتی را که بخواهد به عالم و آدم می¬دهد در طمع خام افتاده است و نمی¬داند خواست او تابع حوالت تاریخی است نه آنکه تاریخ تابع این خواست باشد». (1)
نظریه حوالت تاریخی زمینهای شد برای برداشتی جبرانگارانه از تفکر فردید، عدهای آن را نفی کننده کنش سیاسی خواندند(2)  و عدهای به خاطر دعوت به خمود و جمود آن را منافی با اندیشه اسلامی ارزیابی کردند.

از نظریه حوالت تاریخی عدهای نتیجه گرفته اند از آنجا که تغییر تاریخ به دست انسان نیست پس انسان نمیتواند و لازم نیست که برای تاریخ یا جامعه تصمیمی بگیرد. برنامهریزیهای اجتماعی برای تغییر فرهنگ کاری عبث است و انسان را چه به دست بردن در تقدیر خود. نگارنده به دفعات مختلف از نزدیکان این دیدگاه شنیده ام که تا حوالت ما تغییر نکند تغییری در جامعه ما رخ نخواهد داد پس هر گونه تلاشی برای تغییر جامعه بیهوده است. 

آیا نظریه حوالت تاریخی نافی اختیار انسان یا تلاش برای تغییر فرد و جامعه است؟  آیا ارتباطی منطقی میان نظریه حوالت تاریخی  و نفی اختیار انسان وجود دارد؟ پاسخ تفصیلی و مستدل این سؤال مجال بیشتری طلب میکند اما به طور خلاصه باید بگوییم چنین التزام منطقیای وجود ندارد. اینکه هر دورهای مظهر یکی از اسامی الهی است و یا اینکه که تا حوالت ما تغییر نکند تغییری در جامعه ما رخ نخواهد داد یک حکم توصیفی است که از حقیقتی خبر میدهد و تا اینجا همه چیز صحیح است اما این حکم توصیفی به نحو منطقی مستلزم این حکم هنجاری نیست که پس نباید برای تغییر جامعه تلاش کرد.

نکته در اینجاست که حوالت تاریخی از وضعیتی خبر میدهد که معلوم نیست کِی به پایان میرسد. تنها پس از موجود شدنش میتوان از آن خبر داد اما پیش بینی اش نمیتوان کرد(اگر پیش بینی کنیم کار صحیحی نکرده ایم) مثلاً اگر حوالت زمان حاضر اسم مضلّ خداوند است. مشخص نیست که این اسم در کجا و چگونه به پایان میرسد و هر آن و در هر زمانی و ضمن هر فعالیتی ممکن است حوالت دوره تغییر پیدا کند. یعنی اگر قرار است عهد انسان با وجود تغییر کند و حوالت تازه ای برای او رقم بخورد ممکن است وجود،کارگزارانی را به خدمت بخواند تا خدمتگزاران تغییر آن دوره باشند. بنابراین نظریه حوالت تاریخی در عمل فقط میتواند خوف و رجا را به دنبال داشته باشد. خوف از ناکامی و رجا به ثمر رسیدن کارها و تغییر حوالت. 

5- هیدگر عارف

مرحوم فردید با پذیرش نیهیلیستیک بودن تفکر مدرن معتقد بود که راه برون رفت از این وادی ضلالت ، تمسک به عرفان است. اگرچه برخی گفته اند که فردید پیش از انقلاب نسبت به ابن عربی هم موضع منفیای داشت( 3) اما پس از انقلاب از عرفان نظری بهره های زیادی میبرد. البته واضح است که بهره مندی گزینشی و آن هم اغلب استفاده از جریان های عرفانی غیر محی الدینی مانند مکتب خراسان با آن نقدها میتواند قابل جمع باشد.

علاقه و شیفتگی فردید نسبت به عرفان و اندیشه رهایی بخشی که در عرفان مییافت موجب میشد که او هیدگر را هم در بستری عرفانی تفسیر کند. علاوه بر آن پس از فردید عدهای در این کوشش افتادند که نشان دهند آنچه هیدگر از وجود میگوید با آنچه ملاصدرا از وجود میگوید در یک مسیر است. یعنی گویا هیدگر با نقد غرب به آستانه بحث از وجود میرسد و صدرا ادامه راه را با آغاز بحث از وجود میپیماید. امروز میدانیم که تفاسیر عرفانی از هیدگر به خصوص در بین آسیایی ها وجود دارد اما رضایت هیدگر از چنین تفاسیری به شدت محل تردید است.

 

بحث تفصیلی در این باره نیازمند فرصتی دیگر است اما  به طور اجمال میتوان به این خاطره از مرحوم فلاطوری اشاره کرد. فلاطوری میگوید:«در ملاقاتی که با شاخص فلسفه اکسیستنس فیلسوف آلمانی مارتین هیدگر داشتم صحبت از فلسفه وجودی صدرائی و ربط یا عدم ربط آن با فلسفه ایشان شد. گفتگو زیاد بود. نتیجه اینکه بر خلاف آنچه شایقان هر دو فلسفه رائج کرده و یا واقعا بدان گرویده اند ربطی بین فلسفه ایشان با فلسفه وجودی صدرائی نیست که به منظور روشن شدن آن در اینجا به یک نکته اساسی فارق اشاره میکنم. فلسفه وجودی صدرائی پدیده ایست صد در صد اسلامی که از فلسفه ارسطو گرفته تا نوافلاطونیان و نیز از بعضی فلاسفه اسلامی سرچشمه گرفته است و از منبع وحی سیراب شده و بصورتی ویژه پایهای نوین برای اندیشه فلسفی در اسلام تاسیس کرده است. فلسفه وجودی وی بدون ربط با حضرت باری و سیلان وجود ناشی از قدرت وی و واقعیت "کل یوم هو فی شان " نه معنائی دارد و نه بقائی، در صورتی که در فلسفه اکسیستنس هایدگر آنچه وجود ندارد ربط و پیوند با خداست. لازم نیست فکر ضد خدائی باشد ولی این هست که آن هستی مورد نظر وی یعنی آنگونه هستی که اساس پیدایش و سرّ بقاء آن انسان است و نه در پیدایش و نه در محتوا ربطی به خدای خلاق و مبدع نداشته و نمی تواند داشته باشد با فلسفه وجودی صدرائی ناشی از پیوند با رب العالمین به همان اندازه فرق دارد که بین خدا و انسان فرق و جدائی است."
پس از رد و بدل نمودن مذاکراتی از این قبیل ، صحبت بر سر سختی و مشکل بودن داد و ستد فرهنگها و تفاهم صحیح ما بین آنها به پیش کشیده شد و علت اینکه چرا حاملان فرهنگها در بسیاری از موارد جوهری و اساسی یا یکدیگر را نمی فهمند و یا عوضی می فهمند، هایدگر سخنی فرمود و مثالی آورد که منظور ما در اینجا نیز آن مثال است:
وی اشکال موجود در مورد تبادل فرهنگها و علوم انسانی را که بدان اشاره شد و سعی در توضیح آن بعمل آمد بدون قید و شرط پذیرفت و برای تائید آن این مطلب را بیان کرد :"همانطوریکه می دانید بین من و بین حاملان اندیشه بودائی رائج در ژاپن ارتباط و علقه زیادی بوده است، شاگردان زیادی از ژاپن داشته و از گفتگو با آنها بهره برده ام ولی اگر بخواهم میزان امکان تفاهم بین من و آنها را بیان کنم باید به این مثال متوسل بشوم که:
من (هایدگر) هر وقت با این افراد به صحبت نشسته ام بالمآل این احساس را داشته ام که گوئی میان من و آنان دیواری از شیشه ضخیم تعبیه شده است و ما با هم از پس این دیوار صحبت می کنیم یعنی چهره یکدیگر را می بینیم، تکان خوردن دهان یکدیگر را نیز مشاهده می کنیم ولی صدای یکدیگر را نمی شنویم» (4)

واقعه مذکور به روشنی دیدگاه هیدگر را درباره تفاسیر عرفانی از خود مشخص میکند. ویژگی برداشت فردید از هیدگر این است که توجه چندانی به پیشینه تفکر او ندارد. هوسرل، هگل ، کانت و..... در تفسیر او از هیدگر مغفول هستند. آنچه هست برداشتی از تفکر عمدتا دوره دوم هیدگر است که ابعاد شاعرانگی آن بسیار مورد توجه قرار گرفته تا جایی که شاید بتوان گفت بزرگ نمایی شده. این نگاه شاعرانه ، عارفانه و حتی گاهی سنتیمنتال نسبت به این فیلسوف مهم و عمیق قرن بیستمی ابعاد زیادی از اندیشه او را از دید مخاطب ایرانی پوشیده نگه داشت.

از پیامدهای تفسیر عارفانه هیدگر این بود که چون با روحیه شرق گرایانه ما سازگاری داشت چونان اندیشه ای آرام بخش مورد پذیرش قرار گرفت و تا مدتها کمتر کسی احساس نیاز میکرد که به سراغ تفاسیر جدی تر و اصیل تر هیدگر برود. 

6- سوبژکتیویته در خدمت عقل خودبنیاد

یکی از پربسامدترین اصطلاحات فردیدی، سوبژکتیویته و خودبنیادی عقل است. مفهوم سوبژکتیویته اصطلاحی پراهمیت در خوانش فکر غربی است که توسط هیدگر مورد تأکید قرار گرفته است. سوبژکتیویته صفتی است که گویای خودبنیادی عقل بشری به خصوص در دوره مدرن است. در تفکر هیدگر روی دیگر این خودبنیادی نیهیلیسم قرار دارد که ویژگی اساسی متافیزیک است. عقل خودبسنده و خودبنیاد غربی در نگاهی به خود، خود را بی بنیاد مییابد و این منجر به ظهور نیهیلیسم است. در تفکر فردید سوبژکتیویته همان انانیت و غلبه نفسانیت و طاغوت زدگی است.

 ثمره این بحث، آن است که چون تاریخ متافیزیک غرب به خصوص پس از دکارت تاریخ غیبت وجود و تاریخ سوبژکتیویته است پس میتوان گفت تاریخ فلسفه مدرن، تاریخ نیهیلیسم است. فلسفهای که از جانب هیدگر به عنوان فلسفهای نیهیلیستیک توصیف میشود، فلسفهایست که شامل همه احکام هستی شناسانه و ارزش شناسانه پیش از خود است. مطابق این دیدگاه احکام ارزشی، اخلاقی و توصیفی عقل خودبنیاد همهگی متصف به نیهیلیسم هستند.

فردید قبول داشت که ما حتی اگر از سیطره مدرنیته خارج شویم بازهم داخل در غرب زدگی هستیم منتهی این غربزدگی دیگر مضاعف نیست اگر غربزدگی مساوی با سویژکتیویته باشد باید پذیرفت که همه ابعاد هستی شناختی و ارزش شناختی آن در این دام قرار دارد و حتی راهی به اخلاق هم باقی نمیماند. سوبژکتیویته یا به تعبیر فردید نفسانیت که معنایی فلسفی داشت، پس از فردید  با رویکرد اخلاقی و حتی فقهی مورد قرائت قرار گرفت. «نفسانیت» اگر چه از نظر فردید، اصطلاحی  فلسفی بود اما برای مخاطب ایرانی – اسلامی طنینی اخلاقی و حتی فقهی داشت و تداعی کننده گناه، شهوات و نفس اماره بود. بدین ترتیب سوبژکتیویته، فقهی و اخلاقی فهم شد و در خدمت ادبیات سنتی این عرصه قرار گرفت. فردید که علی رغم حفظ حرمت فقه و فقها اعتنای چندانی در عمل و اندیشه بدان نداشت، در گذر زمان، محوریترین آموزه فلسفی او به پایگاهی برای دفاع از فقه و اخلاق در مقابل اندیشه مدرن تبدیل شد.


7- جمع بندی


فردید اندیشمند مهمی در تاریخ و فرهنگ ایران زمین است و نمیتوان نسبت به تاثیرات او بی توجه بود. این تاثیرات در دو بخش قابل بررسی است یکی ایده هایی که او مطرح کرده و به صورت متنی یا درسگفتار ارایه شده و دیگری تاثیراتی که خواسته یا ناخواسته از تفکر او بر جای مانده. در این نوشتار به بررسی آسیب شناسانه دسته دوم پرداخته شده است. توضیح داده ایم که مهم ترین ویژگی اندیشه فردید زود آمدگی آن بود. فردید مواجهه ای فلسفی با اندیشه غرب داشت حال آنکه بستر این مساله هنوز در جامعه ایران مهیا نبود و این امر سوءتفاهم های زیادی را در مواجهه با غرب به دنبال داشت. عامل مهم دیگر که موجب سوء فهم های جدی در مواجهه با غرب بود زبانی بود که فردید برای ارایه اندیشه هایش از آن بهره می¬گرفت. این دو مساله اصلی موجب پیامدهایی بود که یا اندیشه فردید را در معرض خوانش های ناصحیح  قرار میداد یا مانعی برای فهم ما از غرب ایجاد میکرد. به برخی ازین پیامدها در متن اشاره شده است.

*دانش آموخته حوزه علمیه قم و دانشجوی دکتری فلسفه دین دانشگاه تهران

منابع:

1)داوری ، تمدن و تفکر غربی، تهران: نشر ساقی،ص89

2) حاتم قادی و محرم طاهرخانی، پژوهشنامه علوم سیاسی، سال هشتم، شماره 4، پاییز 1392.

3)نصرالله پور جوادی، اندیشه پویا شماره 9

4)نامه فلاطوری، صفحه66

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران