علی فریدونی: از مسئولین ناامیدم و با درختان پارک درد و دل میکنم/ بعد از جنگ تمام مدارک جانبازیام را پاره کردم
علی فریدونی عکاس شهیر سالهای دفاع مقدس میگوید که از مسئولین ناامید شده و این روزها در پارک روبهروی خانهاش قدم میزند و با درختان پارک درد و دل میکند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، علی فریدونی و عربعلی هاشمی عکاسان باسابقه سالهای دفاع مقدس در گفتگو با خبرنگار تجسمی تسنیم از تجربیات خود، خاطرات عکاسی از جنگ تحمیلی هشت ساله و درد و دلهایش سخن میگویند. پیش از این دو بخش از گفتگوی تسنیم با این دو عکاس جنگ به سمع و نظر شما مخاطبان فرهیخته پیشکش شد.
اکنون سومین بخش از گفتگوی ما با این عکاسان پیشکسوت سالهای دفاع مقدس را به مناسبت هفته دفاع مقدس میخوانید:
لحظههایی در جنگ وجود داشت که شهامت ثبت آن را نداشتیم
آقای فریدونی! آیا لحظه یا واقعهای در جنگ وجود داشت که دوست داشتید از آن عکس بگیرید اما نشد که آن را ثبت کنید؟ به عبارت دیگر آیا صحنهای بود که عکس آن در ذهنتان ثبت شده باشد اما نتوانسته باشید آن را با دوربینتان ثبت کنید؟
فریدونی: بله در تمام عملیاتها این اتفاق میافتاد؛ لحظههایی بود که ما شهامت ثبت آن را نداشتیم؛ به ویژه در سالهای آغازین جنگ. به یاد دارم نخستین عملیاتی که به آن اعزام شدم، عملیات ثامنالائمه در آبادان بود؛ وقتی اولین خمپاره در این عملیات مقابل چشمانم منفجر شد و تعدادی از بچهها را به شهادت رساند، دست و پایم را گم کرده بودم؛ چهل روز در این عملیات حضور داشتم و این چهل روز برایم اندازه چهل سال تجربه به همراه داشت. کمکم این اعتقاد را پیدا کرده بودم که بچههایی که شهید میشوند، واقعا خودشان شهادت را میخواهند و آرزویش را دارند. در اواسط جنگ به قدری دل و جرأت پیدا کرده بودم که به تنهایی از گروه جدا میشدم و با بچههای خطشکن جلو میرفتم؛ عملیات عاشورا نخستین عملیاتی بود که در آن با بچههای خط شکن به خط زدیم و به فاصله 200 متری عراقیها؛ جایی که نبرد تن به تن در جریان بود، رسیدیم؛ اینجا بود که توانستم عکسهای کم نظیری را ثبت کنم. بگذارید یک خاطره برایتان تعریف کنم؛ اوایل جنگ بود که برای انجام یک عملیات ایضایی به پاوه اعزام شدیم و در یک مدرسه اسکان پیدا کردیم؛ ناگهان یک گلوله توپ شلیک شد و سقف محل اسکان ما را متلاشی کرد و من نیز از ناحیه سفیدران مجروح شدم؛ خونریزی شدیدی داشتم و بچهها باید مرا از ارتفاعات منطقه به پایین میآوردند؛ در همین حین یک از سربازان دوربین مرا برداشت و گفت تو این همه از ما عکس گرفتی حالا من هم چند عکس از تو میگیرم؛ چندین عکس از من گرفت که یکی دوتای آنها درآمد و مستند شد.
فتیله آقای فریدونی خیلی بالا بود
هاشمی: فتیله آقای فریدونی خیلی بالا بود. در سالهای آغازین جنگ که با هم به کرمانشاه اعزام شده بودیم، هنوز عدهای بودند که اعتقاد چندانی به جنگیدن نداشتند؛ یادم هست که آقای فریدونی روی پوتینهایش جمله من عاشق شهادتم را نوشته بود؛ یک بار یکی از خبرنگاران که در این اعزام ما را همراهی میکرد، به من گفت این کیه که با خودمان آوردهایم؟ این را بردار ببر خیلی فتیلهاش بالاست و عاقبت ما را خانه خراب میکند(هر دو میخندند).
فریدونی: بیشتر بچههای عکاس و خبرنگار حاضر نبودند با من همراه شوند؛ وقتی به منطقه میرفتیم، من همیشه میل به پیشروی داشتم و بعضی بچهها شهامت جلو آمدن را نداشتند؛ تا دوتا گلوله کنارمان میترکید، میگفتند بیا برگردیم عقب.
شما عکسهای ماندگاری را از لحظههای ناب سالهای دفاع مقدس به ثبت رساندهاید. میخواهم درباره چند فریم ماندگار شما که بارها و بارها توسط مخاطبانتان دیده و تحسین شدهاند صحبت کنم. مثلا عکسی که به عنوان تصویر جلد، روی کتاب عکسهای شما چاپ شده، یکی از فریمهای ماندگار و چه بسا عارفانه تاریخ دفاع مقدس است؛ افق دید آن رزمنده که سر همسنگر خود را در آغوش گرفته، تعلیق عجیبی دارد و رمزگشایی از این نگاه، دل خیلیها را با خود برده است؛ کمی درباره این فریم صحبت کنید.
فریدونی: ابتدا باید بگویم که تمام این قابهای ماندگار در شرایطی دشوار و با دوربینهای آنالوگ ثبت شده است و ما در آن زمان حسرت داشتن یک لنز تله یا واید را داشتیم. در بسیاری از مواقع عکاس به تنهایی قادر به ثبت یک عکس نبود؛ انگار مقرر شده بود که آن عکس در تاریخ تصویری دفاع مقدس ماندگار شود و پس از 30 سال خود را در جامعه مطرح کند. درباره عکسی که پرسش کردید، باید بگویم آن عکس در سالهای آغازین فعالیت عکاسی من گرفته شد؛ زمانی که هنوز عکاسی حرفهای نبودم؛ آن عکس؛ خود، خود را در تاریخ ثبت کرد. آقای محمود کلاری که بزرگترین عکاس ما است، آن عکس را انتخاب کرد و برای انتشار در اختیار آقای سیفالله صمدیان قرار داد و در آن برهه به پردرخواستترین عکس ما برای چاپ تبدیل شد. لحظهای که من برای ثبت این عکس پشت ویزور قرار گرفتم، بی شک قدرت ثبت آن لحظه را نداشتم؛ دستم میلرزید؛ رزمندهای که در عکس مشاهد میکنید، یک امدادگر بود که بدن رزمنده مجروح را حدود ده، پانزده متر با خود حمل کرده و به محلی رسانده بود که به آن سه راهی شهادت میگفتند؛ وقتی امدادگر سر رزمنده مجروح را روی زانوانش گذاشت، یک وضعیت فتوژورنالیستی منحصربه فرد حاصل شد؛ من حدودا سه متر با آنها فاصله داشتم و بی اراده اشک میریختم؛ امدادگر همانگونه که سر رزمنده را روی زانوانش گذاشته بود، با او حرف میزد؛ خاطرم هست داشت به او میگفت: "در لحظه شهادت، هر آرزویی که داشته باشی خداوند آن را برآورده میکند؛ ائمه(ع) را صدا بزن؛" رزمنده مجروح قادر به حرف زدن نبود؛ به سختی لبانش را تکان میداد و نام ائمه(ع) را زمزمه میکرد؛ در یک لحظه وقتی امدادگر احساس کرد رزمنده مجروح نفسهای آخر را میکشد، به آسمان نگاه کرد؛ نمیدانم در آن لحظه چه دید و چه در دلش گذشت...
وضعیت امروز عکاسی در کشور مطلوب نیست
کمی به وضعیت کنونی عکاسی در کشور بپردازیم. تحلیل شما از آنچه امروز در فضای کنونی عکاسی کشور میگذرد، چیست؟ از نگاه شما مهمترین مسائل عکاسی در مقطع کنونی کدام هستند؟
فریدونی: متاسفانه وضعیت کنونی عکاسی در کشور مطلوب نیست و نخستین مقصر این نابهسامانی دبیران عکس و مدیران مطبوعات هستند که از عکاسان جوان کارهایی که عکاسان دوران جنگ انجام میدادند را مطالبه نمیکنند؛ امروز عمده عکاسان جوان ما صرفا دنبال شرکت در فلان مسابقه عکاسی هستند؛ برخی نیز برای اینکه رشد کرده و دیده شوند، صرفا در پی این هستند که تصویری اغراقآمیز و سیاهنمایانه از وضعیت کشور ثبت کرده و به جشنوارههای خارجی بفرستند تا مثلا 100 دلار برنده شوند یا عضو فلان آژانس بینالمللی عکس شوند و به خارج مهاجرت کنند؛ حال آنکه نمیدانند خارجیها پس از مصرف، آنها را مثل دستمال کاغذی به سطل آشغال میاندازند. برخی عکاسان ما پس از حوادث سال 88 از کشور رفتند؛ من میگویم ما مقصر بودیم که نتوانستیم آنها را مدیریت و هدایت کنیم.
حاضرم تجربیاتم را رایگان در اختیار عکاسان جوان بگذارم
من به برخی مسئولین پیشنهاد دادم که حاضرم تمام تجربیات عکاسیام در دوران جنگ را به صورت رایگان در اختیار عکاسان جوان قرار دهم اما ساماندهی مناسبی رخ نداد. سازمانهایی مثل اوج میتوانند در این راستا پیشقدم باشند؛ به اعتقاد من، تداوم چنین وضعیتی خیانت مسئولین فرهنگی به آرمانها و ارزشهای انقلاب تلقی میشود. درخواستم از شما این است که این حرفها را تیتر کنید و از قول من به مسئولین بگویید یک عکاس جنگ که 35 سال سابقه فعالیت دارد، از شما دلخور است و به عملکردتان انتقاد دارد.
فرهنگ را فراموش کرده و غرق سیاست شدهایم
ما فرهنگ را فراموش کرده و غرق در سیاست شدهایم؛ اگر امام خمینی(ره) به وجه فرهنگی انقلاب اسلامی اهتمام نداشت، انقلاب به بار نمینشست. رژیم صهیونیستی برای جنگ 6 روزه خود بیش از 50 کتاب عکس منتشر کرد؛ ما برای جنگ 8 سالهمان به تعداد انگشتهای دو دست کتاب عکس نداریم؛ آنچه که تاکنون چاپ شده، به همت خود عکاسان و با حمایت انجمن عکاسی انقلاب و دفاع مقدس بوده است. عکاسان زیادی هستند که هنوز عکسهایشان از جنگ دیده نشده است و متاسفانه اکنون به حاشیه رفته، به دست فراموشی سپرده شدهاند و در شرایط خوبی زندگی نمیکنند. آیا این حق من و امثال آقای عربعلی هاشمی است که پس از 35 سال خدمت صادقانه، دو فرزند 40 ساله بیکار که اتفاقا دارای تحصیلات عالیه هم هستند، در خانه داشته باشیم؟
بعد از جنگ تمام مدارک جانبازیام را پاره کردم
فرزند من چهار سال است که فرزند من که خانهنشین شده و افسردگی گرفته است. سعید صادقی یکی دیگر از عکاسان سالهای دفاع مقدس ما اکنون از لحاظ روحی در شرایط بدی به سر میبرد؛ پسر سعید هم مثل فرزندان ما قریب به 40 سال دارد؛ نه ازدواج کرده و نه شغل مناسبی دارد؛ تاکنون به هرکس و ناکسی رو انداختهایم؛ چرا باید شرایط اینگونه باشد؟ این درست است که آقازادهها در مسند کار باشند و مدام اختلاص کنند؛ در مقابل فرزندان ما خانهنشین و افسرده شوند؟ من روی اعتقاداتم ایستادهام و بر سر باورهایم با دوست و غریبه در حال جنگیدن و زخم زبان شنیدن هستم؛ حتی فرزندم مرا نقد میکند؛ بعد از جنگ تمام مدارک مربوط به جانبازی و ایثارگریام را پاره کردم که مبادا روزی شیطان برای سهمخواهی وسوسهام کند؛ 33 ماه سابقه حضور در جبهه را داشتم اما از هیچ یک از امتیازات ایثارگریام استفاده نکردم؛ دو سه پروژه بینالمللی برای ایرنا انجام دادم که برای این رسانه اعتبار جهانی به همراه آورد؛ هیچ منتی بر سر هیچکس ندارم چراکه با خدا معامله کردم. حالا هم اگر خدایی نکرده جنگی اتفاق بیفتد، اولین نفر در خط مقدم حاضر میشوم. من پای نظام ایستادهام و تا لحظه مرگ بر این عهد استوار میمانم.
مسئولین دست از جناحبازی بردارند
صحبت شما با مسئولین چیست؟
فریدونی: اینکه دست از جناحبازی بردارند؛ من در دوران کاریام به بیش از 15 کشور جهان سفر کردهام؛ هیچکجای دنیا مردمی به نجابت و شرافت مردم ما ندارد. مسئولین باید بیش از این با مردم همقدم، همدل و همسو باشند. خواهشم این است که مسئولین فساد را به حداقل برسانند؛ فساد اقتصادی جامعه را فلج کرده است؛ مردم ما جز فساد همه چیز را تحمل میکنند؛ از قوه قضاییه خواهش میکنم با قاطعیت با اختلاصگران برخورد کند؛ هیج ملاحظهای نسبت به هیچکس نداشته باشد، آقازاده و رعیتزاده را به یک چشم ببیند و دست سارقان را از دستاندازی به بیتالمال کوتاه کند.
انتظار دیگرم از مسئولین این است که درد دل ما را بشنوند؛ درد یک عکاس 60 ساله را گوش کنند؛ هیچکس حرف ما را نشنید. انتظارم این است که مسئولین لابهلای مشغلههایشان گاهی هم سراغی از ما بگیرند؛ به شخصه از مسئولین ناامید شدهام و از هیچکس جز خدا کمک نمیخواهم. روزها با آقای هاشمی به پارک روبهروی خانه میرویم، آنجا قدم میزنیم و با درختان پارک درد و دل میکنیم. گاهی هم با عکسهایم صحبت میکنم و از این بچههای شهید میخواهم که آن دنیا شفاعتمان کنند.
------------------------------
گفتوگو و تنظیم: محمد خاجی
------------------------------
انتهای پیام/