یادداشت میهمان|نگاهی نقادانه به شعر مهدی رحیمی

یادداشت میهمان|نگاهی نقادانه به شعر مهدی رحیمی

تلاش مهدی رحیمی برای رسیدن به بهاری تازه در شعر آیینی ستودنی است؛ اما برای دستیابی به این هدف باید محدودیت‌ها و ظرفیت‌های این ژانر ادبی را شناخت.

به گزارش خبرگزاری تسنیم، مهدی رحیمی (زمستان) را با شعرهای آیینی مذهبی می‌شناسند و با  افق‌های تازه‌ای که در شعرهای آیینی و مذهبی گشوده است امروزه  اشعارش را بسیاری از مداحان کشور نیز اجرا می‌کنند. 

 وی تاکنون بیش از 10 مجموعه شعر منتشر کرده‌است. او همچنین بنیانگذار کنگره شعر خانگی نیز است.

در ادامه یادداشتی با نگاهی نقادانه به شعر این شاعر اهل بیت را می خوانید:

 

بسم رب الانسان

در جستجوی عبای دعبل

مرحوم "شیخ عباس قمی" در کتاب شریف "منتهی الامال" آورده است: "کمیت بن زید اسدى" شاعر به محضر امام باقر (ع) رسید و شعری در فضیلت اهل بیت را قرائت کرد. امام باقر (ع) به او فرمودند: «به خدا سوگند، اى کمیت، اگر ثروت و مالى نزد ما بود از آن به تو مى‌بخشیدیم، اما براى توست آنچه رسول خدا به "حسّان بن ثابت" فرمودند: تا زمانى که از ما اهل بیت در شعرت دفاع مى‌کنى، روح القدس با توست».

"حسن بن جهم" نیز از امام رضا (ع) نقل کرده‌است که فرمودند:«هیچ مؤمنى در مدح ما شعرى نمى‌گوید، جز اینکه خداوند در بهشت برایش بنایى هفت بار گسترده‌تر از دنیا بنا مى‌کند و او را در آن بناى بهشتى، هر فرشته مقرّب و هر پیامبر مرسلى زیارت مى‌کند».

در منابع روایی شیعه روایاتی از این دست که نمایانگر مقام و منزلت شاعران آیینی است به وفور مشاهده می‌شود. در سیره اهل بیت عصمت و طهارت نیز داستان‌های بسیاری درباره ارج نهادن به شاعران توسط حضرات معصومین آمده‌است. "دعبل خزاعى" یکى از بهترین منظومه‌ها و زیباترین مدایح را به عنوان «قصیده تائیه» در ستایش اهل بیت سرود. خدمت امام رضا (ع) رسید و آن را نزد ایشان خواند. چند بیت از آن را که خواند، امام رضا (ع) برایش دعا کردند و فرمودند: «خداوند تو را در روز فزع اکبر(قیامت)، از عذاب در امان بدارد». هنگامى که "دعبل" در سروده‌اش به امام موسى بن جعفر (ع) رسید و بیت آخر را خواند، امام رضا (ع) فرمودند:«آیا در اینجا، دو بیت به قصیده‌ات بیفزایم تا با آنها قصیده‌ات کامل گردد؟ عرض کرد: آرى، فرزند پیامبر خدا.» سپس دو بیت درباره شهادت و مکان شهادت و مکان دفن خویش سرودند و بدان افزودند. امام رضا (ع) با شنیدن اشعار پرمغز و ارزشمند "دعبل" صد دینار به او هدیه دادند. دعبل عرض کرد: به خدا سوگند، من براى صله گرفتن نیامده‌ام و این قصیده را به طمع مال و ثروت نسروده‌ام. صد دینار را برگرداند و جامه‌اى از لباس‌هاى امام را براى تبرّک جستن و شرافت جویى درخواست نمود. امام جبّه‌اى را که به تن داشتند به وى بخشیدند و صد دینار را هم به وى بازگرداندند و فرمودند: «این کیسه زر را بگیر و برنگردان؛ زیرا به آن نیاز پیدا خواهى کرد».

 البته این روایات و داستان‌ها نباید شاعران را در هاله‌ای از تقدس قرار دهد و مانع از نقد ادبی و تحلیل و بررسی اشعار آیینی شود. اتفاقاً حالا که ذات باری تعالی و ذوات مقدس معصومین تا این اندازه به شعر دینی و شاعران آیینی عنایت دارند، شاعران نیز باید هرچه بیشتر به ظرایف و لطایف ادبی پرداخته و بهترین آثار را تقدیم آستان ایشان کنند.

*****

هی دست می‌رود به کمرها یکی یکی
وقتی که می‌رسند خبرها یکی یکی
خم گشته است قد پدرها دوتا دوتا
وقتی که می‌رسند پسرها یکی یکی
باب نیاز باب شهادت درِ بهشت
روی تو باز شد همه درها یکی یکی
سردار بی‌سر آمده‌ای تا که خم شوند
از روی دارها همه سرها یکی یکی
رفتی که وا شوند پس از تو به چشم ما
مشتِ پُر قضا و قدرها یکی یکی
رفتی که بین مردم دنیا عوض شود
دربارۀ بهشت نظرها یکی یکی
در آسمان دهیم به هم ما نشانشان
آنان که گم شدند سحرها یکی یکی
آنان که تا سحر به تماشای یادشان
قد راست می‌کنند پدرها یکی یکی

این غزل یکی از قدیمی‌ترین و زیباترین اشعار شاعر پرکار و مضمون پرداز آیینی روزگار ما مهدی رحیمی (زمستان) است. اهل دلیجان است و اکنون سی و هشت سال دارد؛ شاعری را با سرودن شعر آزاد آغاز کرد اما اوایل دهه 1380 تصمیم گرفت طبع خویش را وقف خاندان ولایت کند؛ و حالا مدت‌هاست که به عنوان شاعر ولایی شناخته می‌شود. از مهدی رحیمی دفاتر شعر متعددی همچون «تنهایی دسته جمعی، رقص بر پل چینود، پاییزهای بی‌چمدان، بین الغزلین، انار پا به ماه، مشبه بهتر، مراعات بی‌نظیر و راس ساعت سر» با موضوعات دینی به چاپ رسیده است.

کنگره شعر خانگی سالهاست به همت او و بدون حمایت‌های دولتی در شهرها و استان‌های گوناگون برگزار شده، و یکی از تاثیرگذارترین جریان‌های شعر آیینی کشور به ویژه در میان شاعران جوان و نوپا محسوب می‌شود. میزان این تاثیرگذاری و محبوبیت او در میان شاعران جوان تا آن اندازه بوده‌است که زمستان را بر آن داشت تا قالب جدیدی به نام غزال ابداع کند!

کمان باز شد / فراتر ز حد توان باز شد
چنان‌که حسین / پس از ضربه ی تیر جانباز شد
ببین روضه را / گلو تیر خورد و دهان باز شد
به خون علی / سر بغض هفت آسمان باز شد
نه حق می‌دهم / اگر روضه ی روضه‌خوان باز شد
که در وقت دفن / سر از شانه با یک تکان باز شد

غزال که قالبی بین غزل و مستزاد وارونه است، مدتی در میان دوستان شاعر رحیمی رواج  یافت و توسط برخی از مداحان صاحب نام کشور نیز مورد استقبال واقع شد؛ اما در حد یک دغدغه محفلی باقی ماند و در میان شاعران آیینی و شاعران آزاد به فراگیری نرسید. البته او در یکی از مصاحبه‌های تلویزیونی‌اش گفته است: «قالب غزال را برای شعر هیات ابداع کرده‌ام» حال آن که اگر قالبی ادبی به ما هو قالب باشد، ظرفی است که می‌تواند هر مظروف محتوایی را در خود جای دهد. کما اینکه نیمای بزرگ می‌گوید ایده اولیه ابداع شعر نیمایی اولین بار با شنیدن یک نوحه از زبان یک مداح در ذهنش شکل گرفت. نوحه‌ای با مطلع "ای عمو جان عمو جان کجایی " !

***** 

رحیمی با نگاهی به این بیت لسان الغیب که می‌گوید: "از خلاف آمد عادت بطلب کام که من / کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم" در سلوک شعری‌اش، خلاف جریان رودخانه شعر آیینی شنا می‌کند و به راستی شاعری متفاوت است. از مضامین تکراری و طبق معمول شعر هیات می‌گریزد و برای خلق فضاهای تازه به سراغ واژه‌های جدید و ترکیبات بدیع می رود؛ برای غزل‌هایش ردیف‌هایی انتخاب می‌کند که در تاریخچه شعر آیینی بی‌سابقه‌اند.

از همان روزی که زلف یار را کج ساختند

ذوالفقار این تیغ معنادار را کج ساختند

***

چه  داده اند به من از الست بیش از حد

که این چنین شده ام بی تو مست بیش از حد

***

هی خط زد و دو مرتبه از سر اضافه کرد

آخر میان کوچه دو تا در اضافه کرد

***

به این دلیل که می زد پیامبر بوسه

گرفت تیغ از این جا شدیدتر بوسه

ردیف‌هایی از این دست در بسیاری از غزل‌های مهدی رحیمی به چشم می‌خورد. گویی او نیز مانند برخی از شعرا و ادبا معتقد است کلمات کهن کلام را کهنه می‌کنند! از این رو می‌خواهد به هر قیمتی زبان شعرش را تازه کند؛ در حالی که هوشنگ ابتهاج، ابرشاعر غزلسرای معاصر ما، ثابت کرده‌است که کهنگی و تازگی کلام صرفاً در گرو استفاده از کلمات و قالب‌های جدید و قدیم نیست. شاعر توانمند نوپرداز می‌تواند در قالبی کهن همچون غزل با واژه‌هایی قرن هفتمی، اثری خلق کند که زمزمه خلوت تنهایی مدرن ترین مخاطبین شعر امروز  باشد:

بخت اگر بیدار باشد خواب بردارد مرا

یکسر از بستر در آغوش تو بگذارد مرا

***

مژده بده مژده بده یار پسندید مرا

سایه ی او گشتم و او برد به خورشید مرا

***

دل چون توان بریدن از او؟ مشکل است این
دل است این آهن که نیست جان من آخر

***** 

تلاش زمستان برای رسیدن به بهاری تازه در شعر آیینی ستودنی است؛ اما برای دستیابی به این هدف باید محدودیت‌ها و ظرفیت‌های این ژانر ادبی را شناخت. موضوع شعر ولایی ابعاد گوناگون زندگی و شهادت دست نیافتنی‌ترین مخلوقات آفریدگار هستی است. انسان‌های بی مثالی که جایگاه‌شان  بنا بر مبانی اعتقادی شیعه از انبیا الهی نیز فراتر است؛ اما رحیمی برای خلق مضامین تازه آنچنان درگیر واژه‌ها و ردیف‌ها می‌شود که اصل موضوع را که همان ستایش ذوات مقدسه است، فراموش کرده و گویی برای ممدوحی زمینی مرثیه سرایی می‌کند:

که گفته بال کبوتر اضافه آمده است

فقط ز جسم تو یک سر اضافه آمده است

برای کشتن تو چون که چون پیامبری

کمان به دست دو لشگر اضافه آمده است

کجای دشت به خون سر گذاشتی برگرد

زمان بازی خواهر اضافه آمده است

یکی خمیده چو زهرا و دیگری لیلا

چرا کنار تو مادر اضافه آمده است

فقط به روی عبا وقت جمع کردن تو

چه قدر پاره ی پیکر اضافه آمده است

بگو به حرمله از پیکر علی اکبر

هزار تا علی اصغر اضافه آمده است

 فعل "اضافه آمده است" از نظر موسیقی کلام چه ویژگی زیبایی شناسانه‌ای دارد که شاعر حاضر شده به خاطر استفاده از این ردیف عرصه کربلا را به محوطه قایم باشک بازی حضرت علی اکبر(ع) با حضرت رقیه (س) تقلیل دهد؟ مضاف بر اینکه شاعر با چه منطقی به خود اجازه داده‌است مادری هم چون حضرت زهرا(س) یا خانم لیلا را کنار پیکر حضرت علی اکبر اضافی تلقی کند؟ و بیت آخر آن قدر دور از شان شیرخواره اباعبدالله است که بهتر است سکوت اختیار کنیم!!! کدام سلیقه شاعرانه‌ای می پسندد که حضرت باب الحوائج علی اصغر(ع) به اعضای بدن حضرت علی اکبر(ع) تشبیه شود؟

*****

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های شعر رحیمی بسامد بالای واژگان و اصطلاحات علم ریاضی و هندسه و استفاده از اعداد و خلق مضامین جدید با آن‌هاست. انگار شاعر برآن است که این مولفه را به عنوان ویژگی سبکی خود در ذهن مخاطب خویش نهادینه کند.

پنجره فولاد، سقاخانه و گنبد طلا

هر که در صحن است محو این مثلث می شود

***

یا به وقت بیخودی زائر به دور مرقدت

حس کند که از خودش هشتاد کیلو کمتر است

با حساب دنیوی در این حرم سر خم نکن

چون بهای چار زانو از دو زانو کمتر است

***

عدد رایج آن روز صد و چارده بود

چون علی رفت به معراج چهارش افتاد

***

هر وقت خواست پا بشود زیر پای اسب

انگار پیکرش دو سه درصد کشیده شد

***

باید بنویسد پس از این واقعه ، تاریخ

غم های علی را به توان در و دیوار

از این جنس ابیات در شعر زمستان فراوان است که برخی شیرین و شیوا و بسیاری نیز سست و سطحی است. بسامد استفاده از اعداد و اصطلاحات ریاضی در غزلی رضوی با ردیف "هشت است" به غایت می‌رسد.

ﻧﻤﺮ8 ﺻﻨﺪلی‌ام ﺑﺎﺯ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﻫﺸﺖ ﺍﺳﺖ
ﺳﺎﻋﺖ ﺭﻓﺘﻦ ﻣﻦ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﻣﺸﻬﺪ ﻫﺸﺖ ﺍﺳﺖ
ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻣﻀﺮﺑﯽ ﺍﺯ ﻫﺸﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺗﺨﺖ ﺍﻋﺪﺍﺩ
ﺁﻧﮑﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﺸﺴﺘﻪ‌ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﺴﻨﺪ ﻫﺸﺖ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﻦ ﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻧﻮﺩ ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭﺻﺪ
ﻋﺪﺩ ﺣﺎجتمان ﭘﻨﺞ ﻧﺒﺎﺷﺪ ، ﻫﺸﺖ ﺍﺳﺖ
ﮐﺮﺑﻼ‌ﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﺩﻟﻢ ﺩﺭﻭﺳﻂ ﻣﺸﻬﺪ ﺗﻮ
ﮐﺴﺮ ﺑﺮ ﻧُﻪ ﺷﻮﺩ ﻫﻔﺘﺎﺩ ﻭ ﺩﻭ ﺩﺭﺻﺪ ، ﻫﺸﺖ ﺍﺳﺖ
علی ﻭ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺭﺍ ﻫﺸﺖ ﻋﺪﺩ ﺣﺮﻑ ﺑﺲ ﺍﺳﺖ
ﺣﺎﺻﻞ ﺿﺮﺏ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺍﺳﻢ ﻣﺤﻤﺪ ، ﻫﺸﺖ ﺍﺳﺖ
ﻋﺪﺩ ﭼﻬﺎﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﺮﭼﻢ ﺳﺒﺰ ﺣﺮﻣﺖ
ﯾﺎﺯﺩه ﺷﮑﻞ ﺩﻭ گلدسته ﻭ ﮔﻨﺒﺪ ، ﻫﺸﺖ ﺍﺳﺖ
ﻫﻔﺖ ﺑﯽ ﺗﺎﺏ ﺗﺮﯾﻨﺖ ﻟﺐ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
ﮔﺮ ﺑﺮﻭﯾﺶ ﻟﺐ ﺑﺎﻻ‌ﯾﯽ ﻣﺮﻗﺪ ، ﻫﺸﺖ ﺍﺳﺖ
ﻫﺸﺘﻤﯿﻦ ﺑﯿﺖ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﺎﮐﯿﺪ ﮐﻨﻢ
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺳﺎﻋﺖ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺑﻪ ﻣﺸﻬﺪ ، ﻫﺸﺖ ﺍﺳﺖ

تجربیاتی از این گونه در ادبیات معاصر بی‌سابقه نیست. مرحوم "قیصر امین‌پور" در مطلع درخشانی می‌گوید: "شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید / مگر مساحت رنج مرا حساب کنید" اما انصافاً میان ماه من تا ماه گردون....

*****

  استاد امیری‌اسفندقه در کتاب "چله شعر" می‌گوید:«اهل بیت سوژه نیستند، سوره‌اند. بزرگترین شاعران تاریخ ادبیات فارسی آن هنگام که به سراغ این سوره‌های مطهر رفته‌اند دست به عصا گام برداشته‌اند». واقعاً آیا شاعران بزرگ مرثیه سرای فارسی زبان نمی‌دانستند که می‌توانند برای توصیف پیکر مطهر سیدالشهدا در گودال قتلگاه از کلماتی هم چون پاره پاره یا تکه تکه استفاده کنند؟ چرا در شعر قدما کمتر به چنین واژه‌هایی برمی‌خوریم؟  آیا هیچ کدام شان هنگام مطالعه مقاتل این مطلب را ندیده بودند که اشقیا با لگد به آقا اباعبدالله تعرض کرده‌اند؟ پس چرا واژه لگد در هیچ شعری از گذشتگان دیده نمی‌شود؟ چرا صائب تبریزی با آن همه مضمون یابی و مضمون پردازی در غزلیاتش، وقتی می‌خواهد مرثیه‌ای برای امام حسین بسراید تا آن حد احتیاط به خرج می‌دهد؟ "از زخم تیر بر بدن نازنین او / صد روزن از بهشت برین گشته آشکار"

آری! قرار نیست شاعر امروز همانند شاعر دیروز نگاه کند... همانند او زیست کند... و همانند او شعر بگوید! شاعر امروز باید تجربه کند، نوآوری کند و فرزند زمان خویش باشد تا عرصه‌های جدید را کشف کرده و مسیرهای تازه‌ای بپیماید. اما نوآوری به چه قیمتی؟  به قیمت بی احترامی به آیه تطهیر؟ آیا شاعر امروز حق دارد در غزلی با ردیف "لذت می‌برد" خطاب به حضرت علی اکبر(ع) بگوید:

از لب خشک پدر آن جور لذت برده‌ای

که لب خشکیده‌ای از آب لذت می‌برد

ارباً ارباً گشته‌ای این آخر کار تو نیست

از صدای استخوان قصاب لذت می‌برد

کدام عقل سلیم به شاعر امروز اجازه می‌دهد در شب میلاد قمر بنی‌هاشم، شخصیت بزرگواری که امام معصوم خطاب به او فرمود "بنفسی انت" این ابیات را بسراید و برای مستمعین هیات بخواند:

دو تا بازو به دنیا آمده نامش ابالفضل است!!!!!

دوتا ابرو که وقت رزم پیغامش ابالفضل است

این چه تصویر کارتونی است که شاعر آیینی ما ارائه می‌دهد؟ و ذهن مخاطب را مستقیم به سمت لطیفه‌ها و جوک‌های سخیفی هدایت می‌کند که در این نوشتار از ذکر آن ها معذوریم! سپس در ادامه می‌گوید:

به وقت رزم  قاسم از رجزهای علی اکبر

اگر وامی گرفته ضامن وامش ابالفضل است!!!!!

البته نارسایی‌های  شعر زمستان محدود به انتخاب واژگان بی‌سابقه در شعر آیینی نمی‌شود؛ که ای کاش در همین حدود و حوالی باقی می‌ماند. زیرا امید آن بود که پس از مدتی آزمون و خطا به پختگی رسیده و چه بسا در نوآوری زبانی صاحب سبک نیز شود. نارسایی شعر مهدی رحیمی بسیار فراتر از این حرف هاست.

***

یکی از عجایب شعر مهدی رحیمی غلط‌های فراوان دستور زبانی و به کارگیری افعال و واژه‌ها با معانی دیگری غیر از معانی متدوال است! گویی شاعر علاوه بر تلاش برای نوآوری‌های زبانی و مضمونی در شعر آیینی،  قصد دارد در دستور زبان فارسی نیز تحولاتی ایجاد کند! به عنوان مثال اصرار دارد ضمایر متصل هیچ ارتباطی به نهاد جملات نداشته باشند:

نقاب و معجر و خلخال با خود آرزو می‌کرد

اگر هم بود بعد از ظهر عاشورا نبود ای کاش

اگرچه شناسه موجودات بی جان مفرد است، اما آن هنگام که از صنعت تشخیص بهره می‌بریم باید بگوییم "آرزو می‌کردند " ، "اگر هم بودند" و "ای کاش بعد از ظهر عاشورا نبودند"! در غزلی با ردیف "حق دارد"  نیز، نهاد تمام جملات مفرد است؛ پس ضمیر متصل افعال نیز مفرد است. اما ناگهان در یک بیت در حالی که باید بگوید دو نفر حق دارند به فراخور ردیف می‌گوید:

یک نفر فاتح دعواست یقیناً اما

عشق جنگی ست که در آن دو نفر حق دارد

 او در غزلی تقدیم به امام رضا (ع) و با موضوع شهادت جوادالائمه با مطلع "با چه توجیهی مداد از هم نریخت؟/ هر قدر توضیح داد از هم نریخت" مصدری بی سابقه برای زبان فارسی به ارمغان آورده است: "از هم ریختن"!!! پیش از این مصادری مانند "به هم ریختن" یا "از هم گسیختن" شنیده بودیم اما در این شعر با مصدری جدید مواجه می‌شویم که از درک معنای برخی ابیات عاجز می‌مانیم:

کربلا تکرار شد این جا ولی

پیکر بغداد... داد از هم نریخت

شکر که پیراهنش بر پیکرش

هر قدر هم شد گشاد از هم نریخت

 در غزل رضوی دیگری با "ردیف بستگی دارد" ،  چند بیت شگفت آور سروده است:

میزان عشق و عقل و مهر و اشک معلوم است

شرط قبولی به معدل بستگی دارد

از آب سقاخانه بعد از حاجتت بردار

درمان به داروی مکمل بستگی دارد

پس درس خارج خوانده‌های این حرم گفتند

که درس خارج هم به داخل بستگی دارد

اولا تناسب میان مهر و اشک هیچ شباهتی به تناسب میان عقل و عشق ندارد؛ ثانیاً مضمون آوری داروی مکمل بیشتر مناسب شعر طنز است تا شعر آیینی! ثالثاً داخل و خارج کجا؟ درس خارج به داخل کجا بستگی دارد؟ گذشته از این ها واقعاً "بعد از حاجت" کجاست؟ بعد از حاجت چیست؟ اگر بعد از "عرض حاجت" یا "روا شدن حاجت" بود، معنای جمله روشن بود! اما حاجت به تنهایی قید زمان و مکانی ندارد؛ که حالا بخواهیم پس از آن از آب سقاخانه به عنوان داروی مکمل استفاده کنیم!

اوج نارسایی دستوری شعر زمستان در غزل مرثیه‌ای با موضوع حضرت علی اکبر (ع) است:

هر چه بالا ببرد هر چه سری را پسری

خم کند گاه به آنی کمری را پسری

دیده‌ای پشت در خانه به خود می‌بالی

روی تو باز کند چون که دری را پسری

دوست دارد به پسر اول سر عرضه کند

هر چه آموخته از هر هنری را پسری

لحظۀ جنگ پدر دست گرفته‌ست به چشم

چون‌که برداشته باشد سپری را پسری

از عمو یاد گرفته‌ست به ابرو و به تیر

شیوۀ کشتن عباس تری را پسری

دو قدم پیش پدر رفته و با میل خودش

دورانداخته بر نیزه سری را پسری

کربلا صحنۀ جنگی‌ست که یک بار نشد

از شهیدی برساند خبری را پسری

علیِ‌‌اکبرِ بعد از علی‌اصغر اینسان

سخت‌تر کرده نبودِ پسری را پسری

پسری را پدری برده به کرات ولی

نشده تا که بیارد پدری را پسری

دوتا "هرچه" در مصراع اول چه کارکردی دارند؟ آیا پس از" هرچه" استفاده از " ی " نکره صحیح است؟ واقعا شیوه کشتن عباس تر چه جور شیوه‌ای است؟ علی اکبر(ع) سر چه کسی را بر نیزه دور انداخته است؟ اصلاً چگونه می‌شود سری را بر نیزه دور انداخت؟و ...

 به راستی حتی اگر یک انگلیسی تبار نوآموز زبان فارسی هم نیت می‌کرد شعری با این مضامین و ردیف و قافیه بسراید بیشتر از رحیمی دستور زبان فارسی را رعایت می‌کرد!

*****

شعر آیینی ذیل مبانی اعتقادی و بنیان‌های فکری شیعه تعریف می‌شود. بر هر شاعر آیینی با هر زبان و سلیقه‌ای واجب عینی است که بر اساس اصول اعتقادی بیاندیشد و بسراید؛ نه این که از دریچه تصورات و اوهامات خویش به این موضوع خطیر بنگرد. سرودن شعر آیینی همانند راه رفتن روی لبه تیغ است و اگر شاعر آگاهی و تخصص لازم را نداشته باشد به خطا رفته و به جای آن که بهره معنوی ببرد دچار خسران می‌شود. که فرمود: "ان الانسان لفی خسر".  پس شاعر آیینی نیز اگر می‌خواهد رستگار شود باید از طریق مطالعه منابع اصیل و مجالست با علمای صالح ریشه‌های ایمانی خویش را محکم کند و آنگاه "تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر"

مهم‌ترین نارسایی شعر مهدی رحیمی نارسایی ادبی نیست بلکه اختلال اعتقادی است. او علیرغم ارادت و محبت وصف ناپذیر به اهل بیت، گهگاه ناخواسته و ناخودآگاه از چارچوب‌های عقیدتی شیعه خارج می شود. او در غزل مرثیه‌ای برای شهادت امام صادق (ع) به داستان احراق باب خانه امیرالمومنین اشاره کرده و این چنین آورده است:

آتش گرفت گرچه دری بین کوچه‌ای

اما شبیه قبل به سرعت به هم نخورد

من مطمئنم این در از آن در تقیه کرد

حتی اگر که خورد به شدت به هم نخورد

حتی اگر که خورد نشد محسنی شهید

این بار داستان امامت به هم نخورد

گذشته از این که چگونه درب خانه امام صادق (ع) از درب خانه حضرت زهرا (س) تقیه کرده‌است؟! و  آیا کلمه تقیه در این مضمون جایی دارد یا خیر؟! تصور شاعر نسبت به شهادت حضرت محسن جای تامل دارد. در هیچ کدام از منابع روایی شیعه روایتی مبنی بر این که اگر حضرت محسن به شهادت نمی رسید به امامت می‌رسید وجود ندارد! اصلاً مگر امامت در ماجرای آتش گرفتن درب و دیوار خانه مولا به هم خورده که این بار در داستان امام صادق به هم نخورده باشد؟ مگر مقام امامت به هم خوردنی است؟

در ماجرای سقیفه و اتفاقات پس از آن، خلافت از خاندان پیامبر غصب شد اما در ولایت و امامت ایشان خللی ایجاد نشده است. چنانچه پیامبر اسلام در زمان حیات مبارک‌شان، بارها در احادیث گوناگون به تعداد و نام امامان پس از خود اشاره فرمودند. به عنوان مثال از "ابوسعید خدری" روایت شده‌است که از پیامبر(ص) شنیدم که  فرمود: «اهل بیت من مایه امنیت برای اهل زمین هستند همان گونه که ستارگان مایه ی امنیت برای اهل آسمانند». از ایشان سوال شد آیا امامان پس از تو از میان اهل بیت تو هستند؟ ایشان فرمود آری! نه نفر از آنان از نسل حسین هستند و همگی امین و معصومند. علمای شیعه در این باب و باره هفتاد و یک روایت را از راویان شیعه و سنی نقل می‌کنند که همه بر معین بودن تعداد و اسامی ائمه اطهار در زمان زندگانی رسول اکرم دلالت دارند.

 

***

رحیمی در غزل مرثیه‌ای راجع به حضرت عباس (ع) بدون در نظر داشتن مقام و منزلت آن بزرگوار می‌گوید:

آن ابالفضلی که نفسش هم یقینا سرکش است

آن چنان نفس قوی را این چنین انداخته

شاعر به خیال خود می‌خواهد قمربنی هاشم را مدح کند، اما همانند کسی که از منزلت ممدوح بی خبر است به خود اجازه داده تا  صفت سرکش را برای نفس او به کار ببندد! نفس سرکش یا همان نفس اماره، نفس نافرمان و مغروری است که هیچ شاعر آیینی آگاهی به خود اجازه نمی‌دهد آن را به شخصیتی نسبت دهد که امام صادق( ع) در زیارتنامه‌اش خطاب به او می فرماید: "یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَافِداً إِلَیْکُمْ وَ قَلْبِی مُسَلِّمٌ لَکُمْ وَ تَابِعٌ وَ أَنَا لَکُمْ تَابِعٌ وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى یَحْکُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ / اى فرزند امیر مؤمنان در محضر شما میایم دلم تسلیم و پیرو شماست، و خود نیز پیرو شمایم، یارى‌ام براى شما مهیّاست، تا خدا حکم کند، و او بهترین حکم کنندگان است."

همچنین در چند بیت از غزلی دیگر راجع به آن جناب می گوید:

بر فراز چشم های خود دو چاقو داشته

مردم کج فهم می گویند ابرو داشته

صرفه جویی می کند تازه به هنگام نبرد

در سرش جای دو ابرو یک ترازو داشته

تیغ درمانی ست کار این طبیبی که فقط

خود برای زخم های خویش دارو داشته

چهره ای با دشمنان و چهره ای با دوستان

العجب ! یک رو ترین آدم دوتا رو داشته!

اگر از کلماتی مثل چاقو و تیغ درمانی و داشتن ابرو در سر، چشم پوشی کنیم، با صفت دورویی چه کنیم؟ واژه‌ها و عبارات و تکیه کلام‌ها در زبان فارسی هر کدام فارغ از معنای تحت اللفظی، بار معنایی ویژه‌ای دارند. چیدن هر گونه صغرایی ، استفاده از کبرای دورویی را برای حضرت عباس(ع) توجیه نمی‌کند. ترکیب "طلب کار"  نیز از همین دست ترکیبات است که حتی اگر به معنای صحیحی بیاید بار حسی منفی‌اش در خور مقام شامخ چهارده معصوم نیست. 

پسر شهید اگر شد پدر طلب کار است

ز روزگار علی یک پسر طلب کار است

پس از گذشتن نه سال در بدهکاری

سی و سه سال علی همسفر طلب کار است

*****

به جرات می توان گفت مهدی رحیمی (زمستان) در مسیر شاعری‌اش به جای پیشرفت و تعالی، راه افول را پی گرفته است. شاعر جوانی که ابتدای دهه هشتاد یکی از امیدهای شعر آیینی به حساب می آمد امروز در آستانه چهل سالگی در کنار اشعار درخشانش، آنقدر ابیات ضعیف و غیرقابل دفاع دارد که هوادارنش را به سکوت وا می‌دارد و دوستدارانی همچون نگارنده را دلسرد می‌کند. البته متاسفانه او به تازگی در صفحه شخصی فضای مجازی‌اش مطلبی را با گلایه از خویش و تاکید بر این مصراع  به اشتراک گذاشته است: "من را به اهل بیت نچسبانید" و اعلام نموده که تا اطلاع ثانوی شاعر آیینی نخواهد بود!

 امید آن می رود که به زودی این دوره و تب و تاب روحی‌اش را پشت سر گذاشته و با فرا رسیدن چهل سالگی، دست از تجربه ورزی‌های جوانی بشوید و در کمال پختگی، نقدهای خیرخواهانه را پذیرفته و هر تازه سروده‌ای را بدون ویرایش و پیرایش منتشر نکند. ای کاش باور کند که شعر آیینی مثل هر ژانر ادبی دیگر، اقتضائات خودش را داشته و هر واژه و تعبیر و تشبیهی اذل دخول به حریم خیال شاعر ولایی را ندارد. او که آرزو دارد به مقام دعبل برسد و از دستان مبارک حضرت رضا(ع) عبا بگیرد، باید مثل دعبل به بلاغت و فصاحت کلام بیاندیشد نه این که خیلی زود از خودش نا امید شود و بگوید:

حال که دعبلم نمی خوانی ، هر چه آمد خوش است می گویم

دیگر آقا برای ابیاتم قافیه دست و پا نخواهم کرد

مهدی زنگنه -شاعر و مداح اهل بیت

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران