روایت خواندنی از "نهضتهای شیعی در قرن دوم"
شرح حال فرزندان علیبن ابیطالب، در سدهی دوم هجری، مالامال از مبارزات و قیامهای خونین و مؤثر است؛ قیامهایی که یک سده بعدتر موجب شد حکومتهای شیعه از اقیانوس اطلس تا آسیای مرکزی را زیر لگام داشته باشند.
خبرگزاری تسنیم؛ پرونده «جهادسازندگی» ــ بخش 37
یادواره
خط سیر پرونده را گم نکنیم؛ برقرار کردن نسبت درست میان "جهاد سازندگی" و "دولت اسلامی"، و بررسی این نظریه که «جهاد سازندگی الگویی خوشنقش، و البته محدود از "دولت اسلامی" در مسیر مطلوب "تمدن ایران اسلامی" است» نیازمند این بود که ابتدا روشن شود "از کدام تمدن حرف میزنیم."
پس از نگاه کلی و محیطی، و روشن شدن تفوّق گستردهی سیاسی شیعیان بر جهان اسلام خصوصاً در قرن چهارم هجری، و با تأکید بر نقش تعیینکنندهی ائمهعلیهمالسلامدر این تشکیلاتسازی گسترده، نوبت به آن میرسد که کنار جریان ناب ائمه، جریانهای مؤید و بهخصوص مؤثرترین و شاخصترین مبارزات مسلحانه و سخت امامیه در این ادوار و اثرات آنان بر توسعهی خردورزی و حکمت شیعی در اقصینقاط جهان را بررسی نماییم.
در این بخش، بسیار بهاختصار و موجز، به معرفی چند قیام شاخص، و جریان مهم شیعی در قرن دوم میپردازیم که گرچه تقریباً همگی نهایتاً سرکوب شد، اما پیگیری جریان افراد مؤثر در این قیامها نشان میدهد حکومتهای مقتدر و فراگیر شیعی در سدههای بعدی از میان خاکستر آنان سر برآورده است. در ادامه با پیگیری سرگذشت تنی چند از اعلام و اعیان شیعه، به این موضوع میپردازیم.
بخشهای پیشین این پرونده را ببینید
حسن مثنی
اولین فرد، یکی از بازماندگان عاشورا، بهنام حسنبن حسنبن علیبن ابیطالبعلیهمالسلام ملقب به "حسن مثنی" است. این فرزند شریف و عالیقدر امام مجتبی، همسر فاطمه، فرزند اباعبدالله الحسینعلیهماالسلام بود. وی در واقعهی کربلا در سپاه عمّ بزرگوارش حضور داشت که نهایتاً مجروح شد و بهاسارت درآمد. یکی از بستگان مادریاش او را شفاعت کرد و سپس مداوایش کرد و رهایی بخشید. عبدالله محض و حسینبن علی ــ شهید فخ ــ از نسل اویند. حسن مثنی، فردی فاضل و دانشمند و متولی موقوفات امیرالمؤمنین بود و از محترمین سادات روزگارش بهشمار میرفت. برخی از حوادث روز عاشورا بهنقل از وی آمده است. این شخصیت بلندقدر بهدستور عبدالملک مروان در سال 97 قمری، در سن 60سالگی به شهادت رسید. فرزندان ذکور او از فاطمه (دختر امام حسین) عبداللّه محض، ابراهیم و حسن مثلث، هستند که هر سه در زندان منصور دوانیقی به شهادت رسیدند.
زیدبن علی
زید فرزند گرامی امام سجاد و پیشوای مشهور زیدیه است. وی از اعاظم فقها و فضلای اهلبیت پیغمبرصلّیاللّهعلیهوآله بهشمار میرود. شیخ مفید در "ارشاد" (ص251) معتقد است که "پس از محمد باقر از جمیع برادرانش افضل و برتر است." این دانشمند ارجمند بر قرآن تسلطی عجیب داشت و خطیبی نامور بهشمار میآمد. زید یکی از تأثیرگذارترین شخصیتهای تاریخ بر رشد تشکیلاتی مکتب ائمه بوده و هست. شیخ طوسی در "رجال" (ص 89) به جلالت و عظمت و تقوا و زهد زیدبن علی گواهی میدهد. وی محدث و مدرس قرآن و بیتردید از اعیان و مفاخر شیعه است. از معاریف شاگردان او میتوان به یحییبن زید (فرزندش)، محمّدبن مسلم، ابیحمزه ثمالی، ابنشهاب زهری و ابوحنیفه اشاره کرد.
زیدبن علی، پیوسته با حکام جائر زمان در مبارزه بود تا آنکه نهایتاً در سال 122 هجری ــ در زمان امام صادق ــ در شرایطی که بهنظر میرسید پایههای حکومت امویان سست شده باشد، قیامش علیه این سلسلهی ملعونه را علنی نمود. وی گرچه ابتدا با اقبال اهل کوفه مواجه شد، اما پس از اندکی کوفیان از او روی برتافتند و یاریاش نکردند. وی پس از جنگ نمایانی در نزدیکی کوفه به شهادت رسید.
پس از شهادت، امویان پیکر مطهرش را، که توسط یارانش مخفی شده بود یافتند، و از مدفنش بیرون کشیده و به دار آویختند؛ بدن او بهطرز رقتباری چند سال بر فراز دار ماند. سرش برای هشامبن عبدالملک، خلیفه اموی فرستاده شد، که پس از رفت و برگشتی چند، اکنون در مصر مدفون است و زیارتگاه ارادتمندان وی محسوب میشود. امویان به این نیز بسنده نکردند و پس از چند سال بدن مطهرش را از دار پایین آورده به آتش کشیدند و نهایتاً خاکسترش را به فرات ریختند.
بسیاری از حرکتهای شیعی قرنهای بعد، از جمله در طبرستان، خراسان، یمن، مصر، مدینه و کوفه و مکه و مغرب، بهشدت وامدار و متأثر از حرکت مظلومانهی این بزرگمرد هستند، برای نمونه یحییبن زید، فرزند او، همان است که در 125 قمری در خراسان بزرگ دست به قیام زد و به شهادت رسید. آوردهاند که بدن مطهر او نیز سالها بر دار ماند. احساسات متراکم مردم این دیار دربارهی یحیی چنان بود که اندکی بعد ابومسلم بر موج این احساسات سوار شد و فرزندان امیه را در این منطقه ریشهکن نمود.
در منقبت و منزلت و مکانت شأن زیدبن علی همین بس که ائمهی هدی همواره از او با تکریم و تعظیم یاد کردهاند.
آغاز بنیعباس
سال 132 قمری، عباسیان با علمداری "سفاح"، زمام امور را بهدست گرفتند. حکمرانی مقتدرانهی این سلسله 5 قرن ادامه یافت تا اینکه در 656 قمری، توسط مغولان منقرض شدند. گرچه سفاح، سرسلسلهی این حکومت است، اما بیشک تثبیت پایههای حکمرانی این خاندان را باید به منصور دوانیقی نسبت داد. وی از 136 تا 158 حاکم بود و تمام مدعیان خلافتش را با شدت تمام سرکوب کرد. حاکمان عباسی در این دوران، تا زمان غیبت صغری از این قرارند:
حاکم عباسی | دوران امامت |
---|---|
سفاح (136-132) | امام صادق(ع) (148-114) |
منصور (158-136) | امام صادق (تا 148) / امام کاظم(ع) (183-148) |
مهدی (169-158) | امام کاظم |
هادی (170-169) | " |
هارون (193-170) | امام کاظم (تا 183) / امام رضا(ع) (203-183) |
امین (198-193) | امام رضا (203-183) |
مأمون (218-198) | امام رضا ( تا 203)/ امام جواد(ع) (220-203) |
معتصم (227-218) | امام جواد (تا 220)/ امام هادی(ع) (254-220) |
هارون واثق (232-227) | امام هادی |
متوکل (247-232) | " |
منتصر (248-247) | " |
مستعین (252-248) | " |
معتز (255-252) | امام هادی (تا 254)/ امام عسکری(ع) (260-254) |
مهتدی (265-255) | امام عسکری |
معتمد (278-256) | امام عسکری (260-254)/ حضرت حجت(عج) |
عباسیان که در ابتدا با برافراشتن پرچم "حکومت اهلبیت" کارشان را پیش برده بودند، وقتی به مسند خلافت دست یافتند از هیچ سبعیتی علیه ایشان فروگذار نکردند. تارنمای نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت بهنقل از منتهی الآمال (ج1، از ص250 تا 278) و وقایع الایام (ص167) مرحوم شیخ عباس قمی، دربارهی ابتلائات فرزندان حسن مثنی در این دوران سخت مینویسد:
منصور دوانیقی، دومین خلیفهی عباسی به[دلیل] خطر قیامهای محمد و ابراهیم، فرزندان عبداللهبن حسن مثنّی در مدینه و بصره و مخالفتهای عدهای دیگر از بنیالحسن(ع) با دستگاه جور بنیعباس، نسبت به نوادگان امام حسن مجتبی(ع) که از علویان مبارز و ذینفوذان عصر خود بودند، سختگیریهای زیادی اعمال میکرد و زندگی را بر آنان بسیار دشوار مینمود. وی، علاوه بر سرکوب قیامهای بنیالحسن(ع) و کشتن تعدادی از آنان، از جمله محمد (نفس زکیه) و ابراهیم (قتیل باخمری)، بسیاری از آنان را دستگیر و در سیاهچالهای مخوف زندانی کرد.
و ادامه میدهد:
منصور، در سال 140 قمری وارد مدینه شد و افراد سرشناس بنیالحسن(ع)، مانند عبداللهبن حسن مثنّی، ابراهیمبن حسن مثنّی، ابوبکربن حسن مثنّی، حسنبن جعفربن حسن مثنّی، عبداللهبن داوودبن حسن مثنّی، علیبن داوودبن حسن مثنّی، عباسبن داوودبن حسن مثنّی، محمدبن ابراهیمبن حسن مثنّی، اسحاقبن ابراهیمبن حسن مثنّی، عباسبن حسن مثلّث، علی عابدبن حسن مثلث و علیبن محمد نفس زکیه را دستگیر کرد و بهمدت سه سال در مدینه زندانی کرد. در سال 144 قمری نیز محمد دیباج (برادر مادری عبداللهبن حسن مثنّی) را بر آنان افزود؛ و مأموران حکومتی بر بدنش چندان تازیانه زدند که لباسش با پوست بدنش به هم آمیخت. در همین سال، تمامی آنان را در بندهای آهنین کرده و با وضعیت رقتباری بهسوی عراق حرکت دادند و در زندان هاشمیه (در حوالی کوفه) در سردابی نمور و تاریک زندانی نمودند و بر آنان بسیار سخت گرفتند.
این فداکاران یکی پس از دیگری در آن زندان مخوف و هولناک مظلومانه به شهادت میرسیدند و بدون اینکه امکان تغسیل و تکفین آنان وجود داشته باشد، بر روی هم انباشته شده و مرگ سایرین را تسریع مینمودند.
نخستین کسی که از آن جمع به دیار باقی شتافت، علیبن حسن مثلثبن حسن مثنّیبن امام حسن مجتبی(ع) بود. وی از عابدان و زاهدان عصر خود و به «علیّ الخیر» و «علیّ العابد» معروف بود و در عبادت و بندگی، بهویژه در نماز و تهجّد، حالت خشوع و حضور قلب کامل داشت. وی، در حالی جان داد که سرش در سجدهی عبادت بود. علیبن حسن مثلث، بههنگام شهادت، چهل و پنج سال داشت و دارای پنچ پسر و چهار دختر بود. یکی از فرزندانش حسینبن علی، معروف به "شهید فخ" است که سالهای بعد، بر ضد بنیعباس قیام کرد و در سرزمین فخ، همانند اباعبدالله الحسین(ع) مظلومانه به شهادت رسید و اهلبیتش به اسارت دشمن درآمدند. (http://hajj.ir/fa/49354)
در ادامه به معرفی مختصر برخی از بزرگان مبارز شیعه، که در زمان عباسیان تأثیر بیشتری بر شبکهسازی سیاسی اهلبیت گذاشتند، میپردازیم.
حسن مثلث
وی فرزند حسن مثنی و از بزرگان امامیه است که از سمت پدر به امام مجتبی و از سوی مادر به سیدالشهدا نسب میبرد. وی پس از مبارزات گسترده با منصور دوانیقی در سن 75سالگی، در 145 قمری در زندان منصور به شهادت رسید. چنان که آمد، علی، فرزند او، اولین شهدای این خانواده در زندان منصور بود؛ فرزند علی، یعنی حسین، قیام دیگری را رقم زد که موجب زایش چند حکومت شیعی شد.
عبدالله محض
عبدالله فرزند حسن مثنّیٰ، مشهور به "عبدالله محض"، نیز همچون برادرش حسن مثلث، بهدستور منصور دوانیقی، سه سال در زندان بود و در همان زندان به شهادت رسید. چند تن از فرزندان عبدالله محض، در قیامهای شاخص بعدی علیه حکام جائر وقت جزو اعلام و سرشناسان بودهاند. محمد (نفس زکیه)، ابراهیم (قتیل باخمرا)، ادریس (بنیانگذار ادریسیان بر کرانههای اقیانوس اطلس)، سلیمان (که در واقعهی فخ به شهادت رسید)، و یحیی از فرزندان شاخص او هستند، که در تطور تشکیلاتی شیعیان نقش مؤثری ایفا کردند.
محمد نفس زکیه، و ابراهیم قتیل باخمرا، فرزندان عبدالله محض
بهانهی عمدهی سختگیری بر فرزندان امام مجتبی در این دوران، قیامهای دو برادر از فرزندان عبدالله محض بهنامهای محمد نفسزکیه و ابراهیم بوده است؛ این دو در حوالی سال 145، بهصورت جداگانه بر منصور دوانیقی شوریدند. علیرغم توفیقات اولیه، قیام هر دو شکست خورد و نهایتاً توسط عمال منصور به شهادت رسیدند.
شهید فخ
پس از مرگ منصور در 158 قمری، مهدی عباسی (بین 158 و 169 قمری) و پس از او هادی (در سالهای 169 و 170) زمام امور را بهدست گرفتند. هادی، در قامت حاکمی سفاک، فشار بر اهلبیت را بهغایت تشدید کرد؛ چنان که یعقوبی نوشته است:
او در تعقیب طالبیان [فرزندان طالب] اصرار ورزید و آنان را سخت ترسانید و مقرریها و بخششهایی را که پدرش مهدی عباسی به آنان داده بود، همه را قطع کرد و به اطراف و اکناف نوشت که آنان را تعقیب کرده، نزد وی بفرستند. (تاریخ یعقوبی، ج2، ص404)
قیام فخ در زمان هادی، و در چنین شرایطی رخ داد. حسین، پیشوای قیام فخ، از یک سو فرزند علیبن حسن مثلث است، و از سوی دیگر مادرش زینب، فرزند عبدالله محض است. وی در سال 169 هجری و در زمان امامت موسیبن جعفرعلیهماالسلام قیام کرد و در ابتدا به پیروزیهایی دست یافت؛ اما نهایتاً قیام این شهید عزیز هم بهسختی شکست خورد و ابدان مطهر او و یارانش سه روز بر زمین ماند. بنا بر روایتی، هیچ روزی بر امامیه، پس از عاشورا، سختتر و مصیبتبارتر از واقعهی فخ نبوده است.
در این جنگ، تنی چند از داییهای بزرگوار حسین ــ یعنی پسران عبدالله محض ــ نیز حضور داشتند. از این میان، سلیمان به شهادت رسید، اما ادریس و یحیی از معرکه جان سالم بهدر بردند و هر یک در منطقهی دیگری، پایهگذار جنبشی دیگر شدند، که در ادامه خواهد آمد.
ادریس فرزند عبدالله محض
وی در واقعهی فخ حضور داشت و جان سالم بهدر برد؛ اما از پای ننشست و به مصر، و از آنجا به مغرب رفت و در 172 قمری دولت شیعی خوشنام، وسیع، و پایدارِ ادریسیان را برای دو سدهی بعد در پهنهی سرزمینیِ چند کشور فعلی مغرب، صحرای غربی، بخشی از موریتانی، و بخشی از الجزایر بنیان گذاشت، که تا سال 363 یا بهروایتی 375 قمری پایدار ماند. عامل اضمحلال این سلسله را ــ بهخلاف دولتهای دیگر ــ نه فساد داخلی، که فشار امویان از سوی اندلس و فاطمیان از جناح مصر، دانستهاند. بنیحمود، نیز که یک دورهی حدود نیمقرنی را بهمرکزیت "مالاگا" در اندلس حکومت کردند، از نوادگان همین ادریس هستند. ابنخلدون (متوفی به 808 قمری)، 5 سده پس از حکومت آنان، در مقدمه "العبر" (ص26) آورده است که مردم هنوز از ادریسیان بهنیکی یاد میکنند. طرفه اینکه ادریس تنها سه سال مجال حکمرانی یافت، و این همه، متعاقب مجال سهسالهی وی در پایهگذاری حکومت است. این فرزند شریفالنسب علیبن ابیطالب در 175 قمری با دسیسهی هارونالرشید مسموم شد و شربت شهادت نوشید.
یحیی فرزند عبدالله محض
فرزند دیگر عبدالله محض، یحیی است. وی نیز در قیام فخ حضور داشت و پس از شکست از معرکه گریخت و به منطقهی الموت فعلی نزد حاکم محلی از سلسلهی "جُستانی" رفت؛ (جستانیان طی قرون دوم و سوم هجری، بر مناطقی از الموت و طالقان و محدودهی شاهرود تا سفیدرود حکم میراندند)، یحیی از همان منطقه قیام کرد. هارون، ابتدا وی را امان داد، اما چندی بعد زندانیاش کرد و در سال 175 در همان زندان هارون به شهادت رسید. یحییبن عبدالله، یکی از پایهگذاران اصلی جنبش شیعی در دیلمان و طبرستان بود که 7 دهه بعد (250 قمری) به تأسیس حکومت مؤثر «علویان طبرستان» منتهی شد.
پایانه
مبارزات این سلسلهی جلیله از فرزندان حسنینعلیهماالسلام به این موارد محدود نیست، و در اینجا پایان نیافت. غرض از ذکر این نمونهها این بود که بدانیم پایهگذاری حکومتهای فراگیر علوی که در سال 172 قمری در سواحل اقیانوس اطلس، و پس از آن بهخصوص در 250 قمری از کانون دیلمان و طبرستان آغاز گردید، مرهون مجاهدتهای دامنهدار و مبارزات بیوقفهی آلابیطالب، و یارگیریها و فرهنگسازیهای گستردهی آنان در سدههای اول و دوم هجری بوده است.
ذکر این نکته نیز لازم است که گرچه جریانهای فوقآمده، در شرایط سیاسی و اجتماعی روزگار خود مؤثر بودهاند، اما چنان که پیشتر هم آمد، هیچیک فونداسیون مستحکم فکری خط ائمه را نداشتند، و به همین سبب نسبت به خط سیر ائمه، بسیار کمفروغ مینمایند. اما این تنها در شرایطی است که قمر منیر این سلسلةالذهب را با خورشید عالمتاب ائمه مقایسه کنیم؛ والّا باید به روح پرفتوح آنان سلام و صلوات فرستاد، و نباید و نمیتوان نقش پررنگ آنان در یاری صراط حق را نادیده انگاشت.
در بخش بعد خواهیم دید که برآمدن علویان طبرستان، خود سرآغاز سلسله حکومتهای فراگیر شیعی در قرون 4 و 5 هجری شد؛ و اعیان شیعه در سایهی این حکومتها مجال یافتند که معارف اهلبیت را چنان اشاعه دهند که به انفجار دانش و حکمت، و در پیآمد آن به انفجار تمدنی سدههای 4 تا 9 قمری بینجامد، و بر بال زبان پارسی به اقصینقاط شرق و غرب گسترش یابد؛ آنچنان که از تمدن غرب جز سنگوارهای نحیف نمانده بود.
++ از صفحه «جهادسازندگی» در تسنیم {اینـــــــجا} بازدید کنید
انتهای پیام/+