خاطرهای از آن «مرد پرتقالی»
عباس خوش عمل کاشانی، از شاعران پیشکسوت، در یادداشتی به مناسبت سالروز درگذشت زندهیاد سلمان هراتی، به نقل خاطرهای از او پرداخت.
خبرگزاری تسنیم، عباس خوش عمل کاشانی:
نهم آبان ماه مصادف با سی و سومین سالروز درگذشت اندوهبار «سلمان هراتی» است. در این روز- در سال 1365 شمسی- او در جاده شمال در تصادف با کامیون جا در جا درگذشت.
صبح دهم آبان ماه خبرنگار عکاس مجله «جوانان امروز» عکس جنازهای را نشانم داد که همکارش از تنکابن فرستاده بود. جنازه چند متر جلوتر از کامیونی غول پیکر کف آسفالت افتاده بود. عکاس، خبر همراه با عکس را که خواند به عمق فاجعه پی بردم و دیدگانم به اشک نشست... عکس را از او گرفتم و اینبار با آه و افسوسی وصفناپذیر به آن نگاه کردم. هنوز هم که هنوز است از آن عکس سیاه وسفید، موهای گشن و شبقگون پیکر افتاده بر کف آسفالت را به یاد میآورم و تو گویی که این منظره تلخ تا ابد در خانه چشمان نشسته است... .
غم بزرگی بر دلم نشست وقتی دیدم امروز در سایتهای فضای مجازی و گروهها و کانالهای تلگرامی و ... به اندازه ی یک صدم یادکرد از «قیصر امین پور» از «سلمان هراتی» یاد نشده است... آن دو عزیز از دوستان من بودند و من و آن دو و تنی چند دیگر، از السابقون حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی محسوب میشویم.
در ماههای اولیهای که در حوزه گروه شعر شکل گرفته بود و یک پای ثابت جلسات هفتگی - آن هم به عنوان رئیس - استاد فقید «مهرداد اوستا» بود، در مقابل تالاری از تالارها زیر سایه سار درختی کهنه گلیم پهن میکردیم و صمیمانه دور هم به شعرخوانی مینشستیم... «سلمان» همیشه اواخر ماه دوم پاییز -همین آبان ماه جاری- از تنکابن به تهران و به حوزه میآمد و در کولهاش همیشه چند پرتقال نوبرانه بود که بین بچهها به تساوی تخس میکرد. بچهها او را «مرد پرتقالی» مینامیدند... و وقتی جاودانه شد در فراقش دو رباعی زیر را پرداختم که با ارائه آن دو رباعی به روح بلند روستایی «باباسلمان؛ مرد پرتقالی» درود میفرستیم:
«سلمان» که هماره عشق مدهوشش بود
فـــریـــاد عطش، نگاه خــامــوشش بود
هــــر وقت بــه جمــــع دوستان میآمد
یک کولـــه ی پرتقال بــــر دوشش بود
***
آن مرد جوان که عشـق سرمستش بود
هـــر دل کـه زلال بــود، پابستش بود
هنگـام سحـــــر در اوج رؤیــــا دیــدم
میآمـــد و پرتقال در دستــش بود
انتهای پیام/