نگاهی به "چشم و گوش بسته"| فرار به ابتذال و هجو از بیمایگی
تمسخر ناشنوایان و نابینایان جامعه در یک فیلم سینمایی جای سوال دارد. آیا عوامل فیلم حاضرند این فیلم را برای نابینایان و ناشنوایان اکران ویژه کنند؟
خبرگزاری تسنیم-حمید صنیعیمنش: کمدی در تاریخ هنر جایگاه بسیار بالایی برای نقد جامعه و زندگی دارد. با طنز میتوان اشکالات و مسائل جامعه را نقد کرد و افکار فرسوده و خسته را بیدار کرد. کمدی در مقایسه با تراژدی از جایگاه پایینتری برخوردار نیست و نباید پنداشت که کمدی سبکی مبتذل و سطح پایین در هنر است. افلاطون معتقد است:« هنرمند واقعیِ تراژدی، در کمدی نیز هنرمند است».
نکته دیگر این که قهرمان کمدی در عین حال که با سماجت در پی دست یافتن به اهداف و خواستههای خویش است، هیچ گاه حاضر نیست به خاطر این اهداف، زندگی خود را تباه کند. این شیوه برخورد کمدی، در واقع نوعی تجلیل از اصل زندگی و ارزش نهادن به آن محسوب میشود. او حتی اگر از آسمان سنگ ببارد آنقدر عاشق زیستن است که با دست و پا چلفتی بازی هم که شده خود را زنده نگه میدارد و بر شخصیت منفی زندگی و شرور فیلم غلبه میکند. برای همین است که مخاطب کمدی را دوست دارد و حاضر است آن را بارها ببیند زیرا امید به زندگی و زیستن را در او زنده نگه میدارد.
خلق موقعیتهای طنز و درگیری قهرمان با مشکلات و رهایی او نباید دستاویزی برای خندادن شود بلکه شیوهای طنازانه و بامزه برای نشان دادن اصرار او برای پیروزی و چیرگی بر گرفتاریهای زندگی است.
هنرمندی که در تاریخ سینما کمدی را اعتلا و اتفاقاً سینما را با کمدی آوازه بلندی بخشید به طوری که جهان سینما را با وی به خاطر سپرد «چارلی چاپلین» است. او همواره به عنوان قهرمان فیلمهای خود فردی از طبقه پایین جامعه است که برای زندگی ارزش قائل است و آن را ستایش میکند. عاشق میشود و میخواهد مانند یک انسان شریف ازدواج کند. بچهها را دوست دارد و آینده آنان را سرشار از شور و زندگی میداند. در فیلم پسربچه مانند یک پدر به پسربچه عشق میورزد و او را بزرگ میکند. در «عصر جدید» زندگی صنعتی که در آن انسان درلابلای چرخدندههای صنعت گرفتار است را به چالش و در «دیکتاتور بزرگ» هیتلر را از صدر به ذیل میکشاند. اما حتی یکبار ابتذال و شوخی جنسی را در آثارش نمیبینیم. چاپلین به عنوان اسطوره بزرگ کمدی اینگونه روش خنداندن و طنازی را به سینماگران کمدی آموزش میدهد.
سینمای کمدی ما در تاریخ سینمایی کشور، دارای نقاط برجسته و درخشانی در این گونه سینمایی است. فیلمهای فراوانی در سینمای کمدی ما با نقد اجتماعی و سیاسی میخنداند و زندگی را ستایش میکند. اما شیوه کمدی سازی شریف سینماگران قدیمی ما رفته رفته به دلیل وضعیت آشفته مدیریت سینمایی و جابجا شدن ضدارزشها بهجای ارزشها و طعم شیرین پول تبدیل به سینمای ابتذال شد که بدون اینکه بخواهد حتی یک کلمه حرفی را به مخاطب بگوید و یا با نقد مسائل مهم را به ما یادآور شود فقط میخواهد بخنداند ولو به هر بهانهای حتی شوخیهای جنسی!
سوئیفت طنزنویس، شاعر و نویسنده ایرلندی میگوید «شوخی، شریفترین و سودمندترین هدیه به نوع بشر است و بذلهگویی نیز قابل قبولترین هدیه است. هنگامی که این دو به ساختار هر اثری وارد شوند، آن اثر را برای جهان قابل ارائه میکنند» اما ما با شوخی، شوخی بدی کردهایم و آن را به ابتذال کشاندهایم. سینمای جدید کمدی ما به طور رسمی معنای کمدی و طنز را فراموش کرده است و برای آنکه از این بیقاعدگی و بیسوادی فرار کند به شوخی های مبتذل پناه آورده است.
«چشم و گوش بسته» فیلمی دیگر از همین فضای موجود است. بخندان حتی با ایجاد صحنهای آنقدر مبتذل که تماشای آن با خانواده حکم سرخ شدن چهره و نشست عرق سرد روی پیشانی را دارد. در صحنه دید زدن بهروز از بالای درخت و تعریف کردن آن برای سعید، حس ناجوانمردی فیلمساز برای فروش بهتر فیلم را با تمام وجود حس میکنیم. آیا این احساس شریف قهرمان فیلم بهعنوان هنرمند برای زیستن است؟ بازی دوپهلوگویی و ایهام برای آنکه یک مطلبی را به صورتی بگوییم که هم معنای جنسی داشته باشد و هم معنای دیگری نشان از ضعف ما در قصه نویسی و دیالوگ دارد.
«چشم و گوش بسته» در لحظات دیگری که میخواهد بدون شوخیهای جنسی بخنداند، با تکیه بر مشکلات یک ناشنوا و نابینا و شوخی با آنان مشکلات و معایب آنان را بازیچه قرار میدهد و باز مخاطبی که ذائقه او با این مقولات عادت کرده است در سینما از خنده ریسه میرود. بخش کوچک ولی عزیزی از جامعه ما را ناشنوایان و نابینایان تشکیل میدهند و ما بهجای آنکه در یک طنز به مشکلات آنان و نقد کمکاری مسئولان جامعه برای مناسب سازی فضای شهری و یا رعایت حقوق شهروندی آنان فیلم بسازیم، ندیدن درخت و دیوار و زمین خوردن نابینا را نشان میدهیم تا مخاطب به این ضعف و نقص بخندد.
آیا واقعاً عوامل فیلم حاضر هستند این فیلم رابرای ناشنوایان و نابینایان اکران ویژه کننر
در فیلمی دیگر از چاپلین دختر نابینای داستان که وی عاشق او است در کمال احترام حضور دارد. البته اشتباهات چاچلین مایه خنده میشود نه نقص دختر. یا زمانی که مادر بزرگ در فیلم «یه حبه قند» کمشنوایی و فراموشی دارد مسخره نمیشود ولی تلاش نوهها برای فهماندن حرفشان به او بامزه است. بله در ابتدای أمر سهل و آسان آن است که برای آنکه بخندانیم سوژه دم دستیتر را به چالش بکشیم و با مسخره کردن آن بخندانیم اما این کار برای دلقکبازیهای سیرک است نه سینما به عنوان پدیده فرهنگی.
بنابراین کمدی به عنوان یک أمر و پدیده فرهنگی و هنری مهم در تاریخ سینما و هنر جوامع که درباره آن افلاطونها و ارسطوها صحبت کردهاند امروز به پدیدهای برای سرگرمی و ابتذال و البته پول تبدیل شده است و باید بهحال چنین سینمایی که در آن فرهنگ به مسلخ پول رفته است گریست.
باید کمدیسازان قدیمی و کاربلد و البته شریفی که قدر کمدی را میدانستند و برای خندادن مردم دست به هر بیآبرویی نمیزدند به سینما برگردند تا بلکه ذائقه بدی که برای مردم ایجاد کردهایم بار دیگر به حالت سابق برگردد. و البته در این میان سازمان سینمایی باید پاسخگو باشد که برای احیای سینمای کمدی چه برنامهای دارد؟ یا با وضعیت سینمای کمدی ما موافق است؟
انتهای پیام/