حنیف: «با اعمال شاقه» اشکی بر جامعه در حال زوال است
محمد حنیف میگوید: رمان تازهاش «با اعمال شاقه» مرزهای منیت را پشت سر گذاشته و به مرحله انعکاس دردهای جامعه رسیده است. این اثر اگرچه با بغضی خصوصی آغاز شد، اما با اشکی بر جامعه در حال اضمحلال خاتمه یافت.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، انتشارات کتاب نیستان رمان تازهای از محمد حنیف را با عنوان «با اعمال شاقه» منتشر کرده است.
رمان «با اعمال شاقّه» داستان فردی است که در خلال مرور خاطرات خود بخشهایی از زندگی، افراد و موقعیتهای متعدد و متناوب و در عین حال پیجیده و عجیب در زندگی خود را پیش روی مخاطبش قرار میدهد و او را به درون هزارتوی داستانی خود میبرد.
خبرگزاری تسنیم به مناسبت انتشار این کتاب گفت وگویی با حنیف داشته است، متن این گفتوگوبه شرح ذیل است:
* تسنیم:آقای حنیف شما در رمان تازه خود کدام تصویر را ارائه میکنید؟
رمان با اعمال شاقه یک پاد آرمان شهر را به تصویر میکشد که شایسته زندگی بشر امروز نیست، هسته اصلی داستان ماجرای یک خانواده است که اختلافات فرهنگی به ویژه در درجه اول بین زن و مرد این خانواده را به تصویر میکشد، من در این رمان کوشیدهام که که یک جهان بزرگتری را فراتر از مرزهای جغرافیای خاص در کل دنیای امروزی به تصویر بکشم، در این کار به دردهای مختلف بشر امروزی در لایه های مختلف فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی آن در تمام جوامع با تمام رنگها اشاره کردهام.
در این رمان تلاش کردم که نشان دهم هیچ دردی از بشر نیست که درد بشر دیگر و انسان دیگر در کره دیگر خاکی را تحت تاثیر نگذارد، نه تنها حس آن، بلکه آلام و دردها نیز مستقیم و غیرمستقیم به زندگی دیگری در آن سوی دنیا منتقل میشود.
* تسنیم: سوژه خلق چنین رمانی چگونه ایجاد شد، به عبارت دیگر آیا حادثهای در اطرافتان شما را به نوشتن این رمان سوق داد؟
نوشتن رمان «با اعمال شاقه» در آخرین روزهای سال 1396 آغاز شد؛ بدون اراده و برنامه، بدون طرح اولیه. بغضی بود که باید میترکید. واکنشی بود به یک دعوای تکراری، بگومگویی که مزه زندگی نامیده میشود؛ زهرآبهای که باید جرعهجرعه به کام ریخته میشد. تسویهحسابی با خودم. با کسی که نه تنها تقصیر دعواهایی چنین کوچک که تقصیر تمامی جنگهای بزرگ تاریخ بشریت را نیز بر گردن دارد. همان زمان مدارک شناساییام را هم گم کرده بودم و برای گرفتن المثنی باید درخواستی در سامانه دادگستری ثبت میکردم.
عریضهنویس جوان دادگستری خوش داشت به هر کسی که میبیند، بگوید«سال آرزوهایتان باشد» هر بار که این جمله را برای تازهواردی تکرار میکرد، مثل این بود که با آن جملهاش احساس ناکامی مرا با ضرب سیلی به صورتم میکوفت. بهجای اینکه از دستش فرار کنم، دستش را گرفتم و به جهان داستانم آوردمش. آرزوی در آستانه سال نو او را هم کردم نام داستان. ـ که البته بعدها آقای علی حسنآبادی، ویراستار اثر پیشنهاد داد که نام رمان بشود با اعمال شاقه، چه او بر این باور بود که این داستان، برای هر دردمندی آشناست و هر کسی میتواند رد پای رنجهایش را در آن ببیند.
بغض اولیه این کتاب را چهار ماه در گلو داشتم. چهار ماه بیوقفه مینوشتم. تا زمانی که پیشمطالعات داوری جایزه جلال را آغاز کردم و سپس داوری یازدهمین دوره بخش رمان را. این مسئولیت را ابتدا به سختی پذیرفتم و آن را پاسخی دانستم ارادتمندانه به مجموعه شعر «به جای گالیله مینویسم» بهروز جلالی معاون فرهنگی بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان، و اعضای هیأت علمی این جایزه که دل به درماندهای در خود فرورفته و آشفته بسته بودن؛. اما در پایان، باز هم خود را وامدار ایشان یافتم، چه قدم زدن در چنین وادی خطیر پراضطرابی، از سر اتفاق و مطالعه آثار داستانی برجسته سال گذشته، به من ایدههای تازهای برای ساختار رمان ناتمامم داد، رمانی که آن را گذاشته بودم تا زمان بگذرد تا با فاصله گرفتن از آن، با قضاوتی بهتر آن را بازنویسی کنم. اینگونه کار بسیار شخصی و اعترافات خامدستانه از اتفاقات ناگوار و تلخ کار و زندگیام، به دنیایی بزرگتر راه پیدا کرد. قصهای خصوصی، کینهتوزانه با کانون روایت اول شخص، از جغرافیای زندگی زن و مرد قصه و اداره آموزش و پرورش شهری کوچک فراتر رفت و در کانون روایتی چندلایه لغزید و رنجهای راوی، در خلال زندگی پرمشقت و سرشار از نامرادیهایش، با رنجهای بشر امروز پیوند خورد. دعوایی خانوادگی، جایش را به دعواهای صاحبان قدرت داد و تحمل و مدارا بر مسند یک زندگی عاشقانه در نهایت ناکام نشست.
* تسنیم: با توجه به اینکه زمان و مکان در رمان شما زمان و مکان نامشخصی است، انسانیت انسان دستمایه قرار گرفته است، انسان امروز که میتوان گفت متفاوتترین انسان هر دوره تاریخی دیگری است، انسانی که گرفتار مسائل انسانی، اجتماعی و اخلاقی بسیار است، شما این انسان را چگونه دیدهاید؟
من در این رمان تلاش کردم که مرزهای منیت را پشت سر گذاشته و به مرحله انعکاس دردهای جامعه برسم. این اثر اگرچه با بغضی خصوصی آغاز شد، اما با اشکی بر جامعه در حال اضمحلال خاتمه یافت؛ زیرا من ناچار از زندگی در اجتماع بودم و باید ضروریات تأثیر و تأثرات زندگی اجتماعی را میپذیرفتم.
نویسنده در این کتاب کوشیده است که نشان دهد، انسانیت، نژاد، رنگ، دین، مذهب و آئین را نمیشناسد. چرا که اخلاق دینی هم که به من آموختهاند و همواره پایبند آن بودهام نیز هرگز به رنج بشریت راضی نیست، از نظر من تجاوز و کشتار میلیونی ژاپنیها در حمله به مردم چین و آزمایشات بیولوژیکی پزشکان ژاپنی روی اسیران جنگی آمریکایی در به وجود آمدن فاجعه هیروشیما و ناکازاکی موثر بوده است، درد و رنج زن و مرد چچنی همان اندازه ناراحتکننده است که در و رنج زن و مرد یمنی، ظلم حتی به یک انسان، ظلم به تمامی انسانیت است.
انتهای پیام/