سیف الله داد گفت شعارهای نخنمای جمهوری اسلامی را نمایش نمیدهم!/ فیلم «تختی» قهرمان ملت را کشته است
قهرمان ورزشی در کشور ما به علت سیاستهای غلط و روشنفکرانه دوران اصلاحات دچار نابودی و ریزش مخاطب شدید سینما شد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، سالمرگ تختی به عنوان قهرمان ملی و ورزشی تاریخ معاصر کشور بهانهای شد تا به سراغ بررسی قهرمان خصوصاً قهرمان ورزشی و رزمی برویم. این مصاحبه در ایامی انجام شد که ایران اسلامی در سوگ از دست دادن قهرمانی دیگر، یعنی سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی عزادار است.
بنابراین پرداخت به این موضوع برای ما و تمام علاقهمندان فرهنگ وسینمای کشور بیش از پیش اهمیت پیدا کرده است. اینکه چرا در سینمای ملتی که تاریخش سرشار از قهرمان است، هیچ قهرمانی دیده نمیشود و رسماً قهرمان سینما مرده است.
در ادامه گفتوگوی ما را درباره قهرمان ورزشی در سینمای کشور با «محسن محسنی نسب» کارگردانی که شاید بتوان او را رسماً بنیانگذار فیلمهای ورزشی و قهرمان دانست میخوانید. کارگردان فیلمهای «یاسهای وحشی» «شیرهای جوان» «آخرین مرحله» «یورش» و «شاخ کرگردن» که به تازگی فیلمنامه فیلمی دیگر در زمینه ورزشی و قهرمانی را نوشته است. همینطور دیگر مهمان این برنامه آقای رضا حیدری است که در فیلم شاخ کرگدن نقش اکشن و رزمی این فیلم را بر عهده داشته است. وی ورزشکار بوکسور است.
نابودی قهرمان بهخاطر «اصلاحات»
آقای محسنی نسب، قهرمان در سینمای کشور ما به کل فراموش شده است. به طبع قهرمان ورزشی ما نیز در سینمای کشور دیده نمیشود در حالی که قهرمانان ورزشی فراوانی در سبقه ورزشی کشور داریم. قهرمانانی با اخلاق، جوانمرد و غیور که به آنان افتخار میکنیم. برای ما به عنوان کارگردان فیلمهای قهرمانی و ورزشی مانند «یاسهای وحشی» بگویید که اصلاً قهرمان از این جنس دارای چه مشخصههایی در سینمای کشور باید باشد و چرا فراموش شده است؟
در ابتدا باید بگویم که قهرمان با برنده فرق دارد و اگر کسی در مسابقهای برنده باشد در فرهنگ ما الزاماً آن را قهرمان نمیدانیم. همانطور که به مرحوم تختی اگر نگاه کنیم وی شاید مدالهای زیادی نداشته باشد اما او را قهرمان میدانیم.
برای اینکه بهتر بتوانم منظور خود را بیان کنم به اسوه قهرمانی در کشورمان یعنی حضرت عباس (ع) اشاره میکنم. ایشان در نبرد و حادثه عاشورا برنده نیستند و نتوانستند برای بچههای حرم آب بیاورند و بنابراین از نظر زمینی و مادی ما ایشان را برنده نمیدانیم اما ایشان را در عین حال قهرمان بزرگ تاریخ میدانیم. چرا؟ چون که آب ننوشید در حالی که به آب رسیده بود. فداکاری و ایثار او از ایشان قهرمان ساخت که اساساً در سینمای ما صفر است و امروز هیچ فیلمی با موضوع فداکاری، ایثار و شجاعت در سینمای ما دیده نمیشود مگر اندکی که آن هم هر از چندگاهی ساخته میشود.
حتی دیگر کاراکتر جوانمرد هم در سینمای کشور ما وجود ندارد. من در فیلم یاسهای وحشی مطابق فرهنگمان قهرمان سازی کردم. جعفر دهقان در آن فیلم زمانی که قرار میشود که روی تشک کشتی برود و با حریف اسرائیلی خود مبارزه کند میگوید که به خاطر آرمانهای مردمش حاضر نیست با او کشتی بگیرد. این میشود قهرمان ملی که باید درباره آن فیلم ساخت.
یا در فیلم «شیرهای جوان» قهرمان فیلم حاضر نیست برای رسیدن به پول هرکاری بکند و برای همین در جهت رسیدن به مقامی معنوی ازخودگذشتگی میکند. پس ویژگیهایی مانند جوانمردی، فداکاری، بزرگی، ایثار و... از مؤلفههای مهم قهرمان است.
اما درباره اینکه چرا قهرمانان ما در سینما فراموش شدند باید گفت که بعدها در انتهای دهه هفتاد ریزش مخاطب شروع شد و به همین نسبت هم قهرمان نیز در سینما برداشته شد. اصلاً فراموشی قهرمان در سینما از علل اصلی ریزش مخاطب در پایان این دهه است. این یک دگردیسی بود که در این دوران به بهانه «اصلاحات» انجام شد. اگر شما به تاریخ فرهنگی آن روزها نگاه کنید افرادی که گرایش اصلاحطلبانه داشتند با حرفهایی زرق و برقدار و شیک قهرمانبراندازی کردند و فرهنگ زیبای ایرانی را حذف کردند.
ما قهرمانان را از ابتدای تاریخمان در لالاییهای مادربزرگان داشتیم ولی امروز این فرهنگ حذف شده است. زیرا فضای مجازی و فرهنگ اینترنتی در این میان وارد شده است و همه چیز را تغییر داده است.اگر به برخی از شخصیتهای قهرمانی خود نگاه کنیم مانند آرش و سیاوش، آنها از زمان کودکی ما برای ما تعریف می شدند تا روزهای نوجوانی.
یعنی با عقبه و پیشینه فرهنگی و تاریخی ما گره خورده بودند.
بله در هیأتها وقتی شرکت میکردیم زیباترین لحظه برای ما زمانی بود که حضرت عباس به آب رسید و نخورد. شخصیتی کاملاً قهرمانی که به آن عشق میروزیم. زمانی که من وارد دنیای فیلمسازی شدم قهرمان در من نهادینه بود و برای همین است که نسل من هرچه فیلم میسازیم به دنبال این موضوع مهمیم.
اما چگونه حذف این فرهنگ ایجاد شد؟ دستهای پلید و خبیثی در کار بود که دنبال خذف این جریان بود.
سیف الله داد گفت که شعارهای نخنمای جمهوری اسلامی را نمایش نمیدهم
ما در دیگر مصاحبههای خود نیز به این موضوع پرداختیم که چرا در اواخر دهه 70 کمکم رنگ سینمای جدی و سیاسی و قهرمانی از بین میرود. چرا این اتفاق افتاده است؟
واقعیت این است که این موضوع به یک کالد شکافی بزرگ نیاز دارد. ایکاش مرحوم «سیف الله داد» زنده بود واین روزهای سیاه سینمای ایران را میدید. من با مرحوم سیف الله داد از همان ابتدایی که ایشان معاون وزیر شد بر سر فیلم «یاسهای وحشی» درگیر شدم. اول اینکه 26 فیلم را توقیف کرد و فیلمهایی که حامی فرهنگ و ارزش بودند را درجه جیم داد. فیلمهای این فضا را به شدت منزوی کردند و باعث شدند که دیگر به سراغ ساخت فیلم با این موضوع نروند.
تهیهکنندههای این فیلمها مورد حمایت دولتی قرار نمیگرفتند. یکی از فیلمهایی که توقیف شد در بدو ورود به سازمان، فیلم «یورش» بود، فیلمی قهرمانی که درباره شهید محمود کاوه است که در آن فرمانده عزیزی مانند سردار محمد ناظریان بازی کرد. فردی که حضرت آقا درگذشت ایشان را تسلیت گفت. این اتفاق باعث شد که من و 25 نفر دیگر در سازمان ارشاد تحصن کردیم اما به ما کاملاً بیمحلی کردند و ما تهدید کردیم که اگر ببینیمت امکان دارد که در راهرور کتکت بزنیم! یعنی به این درجه از اصطکاک رسیده بود که میان فیلمهای دفاع مقدسی و ارزشی و فیلمهایی که در مورد موضوعات دیگر بود تفاوت گذاشته میشد.
آن موقع وزیر آقای «مسجد جامعی» بود که به این موضوع بی محلی کرد. یعنی معلوم بود که حرکتی مشخص و سازماندهی شده برای نابودی سینمای ارزشی و دفاع مقدس انجام شده بود. من نمیدانم که مرحوم داد آگاهانه این بخش از سینمای ما را نابود کرد یا ناآگاهانه، اما مسیری درست کرد که در هر حال این حالت را ایجاد کرد. وقتی که ایشان معاون شد من فیلم «یاسهای وحشی» را ساخته بودم؛ این فیلم در جشنواره آن سال پذیرفته شد و چون موضوعش موضوعی بود که با خارج از کشور و فضای بین المللی ارتباط داشت قرار بود که برای مهمانان خارجی نیز نمایش داده شود.
اما ناگهان مرحوم داد آمد و فیلم را از بخش مسابقه خارج کرد. من رفتم با ایشان صحبت کردم که آقای داد دلیل کار شما چیست؟ دقیقاً این جمله را به من گفت : فکر کردی که شعارهای نخنماشده جمهوری اسلامی را در فیلمها بگذاری فیلم مورد توجه قرار میگیرد؟ من اینجا آه کشیدم و گفتم افسوس که شعارهای زیبای فرهنگ جمهوری اسلامی ایران توسط یک نماد دولتی نخ نما شده محسوب شده است.
من هم به ایشان گفتم که زمانی که این فیلم اکران خواهد شد خواهی دید که مردم چگونه شیشههای سینما را خواهند شکست. زمانی که فیلم اکران شد مردم و جوانان را در سینماها میدیدم که از آن چه استقبالی کردند و در سالن به فریاد و تشویق میپرداختند. برخی از قهرمانهای ورزشی به من گفتند که این فیلم را بارها تماشا کردند.
هنوز هم این فیلم توسط دفتر پخش در برخی از سینماهای پایین شهر اکران میشود. حتی برخی از شهرستانها هنوز درخواست اکران فیلم را میکنند.
حقیقت این ماجرا این است که برای نابود این سینما حرفهایی قشنگ و جهان پسندی زده شد. حرفهای اصلاحات که باید ما با جهان ارتباط داشته باشیم و از گفتن حرفهای ضداستکباری و انقلابی پرهیز کرد.
سینمای حقیقتنگر قهرمانمحور است
یک بحث فکری و فلسفی هم در اینجا وجود دارد؛ در سینمای واقعی حرفهای تلخ و تندی زده میشود اما در سینمای حقیقت خیر. ما در سینمای حقیقی رویا و آرزو داریم. در سینمای واقعی امکان دارد که یک جوان حتی حاضر به خودکشی شود اما در سینمایی که ایدههای عالی و متعالی داشته باشد نقطههای تلخ و سیاه را حداقل به تنهایی به تصویر نمیکشیم.
مثلاً در سریال روزی روزگاری آقای احمدجو نمکگیر شدن یک راهزن و قلدر را نشان میدهد چون میخواهد تصویر متعالی و حقیقی را نشان بدهد. اما اگر تنها بخواهد واقعیت را به تصویر بکشد لاتی که دزد و راه زن است و به زن و بچه مردم رحم نمیکند را در سینما خواهیم دید. در این سینما قهرمان نیست.
در حقیقت از بین رفتن قهرمان در تقابل میان حقیقت و واقعیت رخ داد یعنی واقعیت حرکت کرد و آمد جای حقیقت را گرفت. این کاری بود که کردند بعد هم آمدند و به تحقیر جوانمرد پرداختند یعنی کوتاه فکرهایی که به آنها روشنفکر می گفتند قهرمان چیست؟ فردین بازیها دیگر چیست؟ فردین از نظر بازیگری خیلی قوی نبود اینکه در میان مردم اینقدر محبوب بود به دلیل این است که شخصیتهای جوانمرد و بزرگی را بازی کرده بود.
یا مثلا بهروز وثوقی از نظر شخصیتی و زندگی که ملاک ما نیست. نمیگویم شخصیت بدی است ولی شخصیت برجستهای نیست. پس چرا شخصیت او در سینما و فرهنگ ما محبوب است؟ به خاطر شخصیتهایی است که او بازی کرده است. به خاطر شخصیتی است که بدون اینکه به دختری خیانت کند او را از شمال به تهران آورد. متأسفانه دیگر این کاراکترها در سینمای ما وجود ندارند.
سینمای دفاع مقدسی ما نیز به خاطر گران شدن در هزینهها و اینکه بترسد که سرمایهاش برگردد کم رنگ شده است. خدا رحمت کند شهید سلیمانی و مرحوم سردار ناظریان را که هر وقت ما برای فیلمهایمان کمک میخواستیم بدون درنگ لطف میکردند و در اختیار ما قرار میدادند. اما الان دیگر به این راحتیها که فکرش را بکنیم برای ساخت فیلمهای دفاع مقدسی کمک نمیشود.
بگذارید یک مثال جالب دیگر بزنم.
همه ما مرحوم عباس کیارستمی را با فیلم خانه دوست کجا است میشناسیم. فیلمی که با آن جهانی شد. چرا؟ حتی آن فیلم هم که از کارگردانی فکور و خاص است نیز قهرمان دارد، قهرمانی که ازخودگذشتگی و ایثار دارد. اما به صورت خیلی انتزاعی کار شده است و نماد فرهنگی جذابی دارد.
اما حتی مرحوم کیارستمی را هم تغییر دارند؛ دیگر چه زمانی کیارستمی چنین فیلمی را ساخت؟ فیلم «خانه دوست کجاست؟» نگرش حقیقی دارد؛ کجا یک بچه در روستا با این اوصافی که او ساخته است دیده میشود؟ اما این نگرش در حقیقت وجود کیارستمی وجود داشت و آن را ساخت.
فیلم تختی قهرمان را میکشد
آقای حیدری ضمن اینکه مختصری از فعالیتهای خود میگویید درباره کاراکتر ورزشکار و رزمیکار و ارتباطی که یک بازیگر در فیلم باید با آن پیدا کند بگویید. اینکه یک ورزشکار در چه صورتی میتواند در چنین نقشی موفق باشد؟
من در سال 86 وارد سینما شدم. آن زمان دستیار آقای محمد درمنش بودم. آنقدر مافیا در سینما زیاد بود که به راحتی نمیشد وارد حیطه کاری شد. برای همین تلاش کردم تا ورزشی را که از بچگی دنبال کردم ادامه بدهم. در دوران بچگی من ورزشهای رزمی ممنوع بود برای همین تلاش کردم تا آن را در پارک شهر دنبال کنم و در آنجا تمرین کنم. ورزشها امروز فقط در حد اینکه برای سلامتی مفید است دیده می شوند روزی هم تفننی بوده است. بنابراین نگاه جامع و برنامهریزی شدهای برای ورزش وجود ندارد.
بعد از مدتی به دلایلی مجبور شدم به چین سفر کنم. در آنجا نیز با برخی از دوستانم بکس چینی و بوکس کثیف کار میکردیم تا اینکه از ما به عنوان بادگیارد استفاده میکردند. بعدها که به ایران برگشتم با اقای محسنی نسب آشنا شدم. در سینمایی «رفقای خوب» قبل از شاخ کردگدن با ایشان وارد بازی شدم. ایشان با توجه به اینکه من فیزیکم برای رزمی مناسب بود پیشنهاد همکاری دادند.
اما درباره ورزش در سینما اگر بخواهیم صحبت کنیم، باید بگویم که برای مثل منی که در سینما بازی میکنم و رزشکارم، چون که چهره من در سینما آشنا نیست و کسی من را نمیشناسد، کارگردانها از من استفاده نمیکنند زیرا چهرهای را که مردم نمیشناند را برایش پول نمیدهند تا بیایند در سنما فیلمش را تماشا کنند.
فیلمی هم که بازی میکنم به خاطر مافیای اکران و پخش دیده نمیشود. این وضعیت اکران و نمایش باعث شده است تا مردم ما به تماشای فیلمهایی بروند که در آن فقط شوخیهای جنسی و مبتذل را تماشا کنند. مسبب این وضعیت هم مردم نیستند بر خلاف چیزی که برخی میگویند که این مردمند که باعث شدهاند تا سینما به چنین وضعیتی دچار شود، اما درحقیقت این خود تهیهکنندهها و کارگردانها و نویسندگانند که مسبب این وضعیت شدهاند.
همراه با خواهرم به سینما رفتم و در هنگام تماشای یکی از فیلمهای کمدی در حال اکران از سینما خارج شدم.
بنابراین سینمای ورزشی مهجور شده است و به آن بها نمیدهند چرا؟ چون وقتی این فیلمها وارد جرگه اکران میشوند که با سالنهای کم و شرایط بد اکران روبرو میشوند و آن را آنقدر مهجور میکنند که دیده نمیشود. چه کسی شاخ کرگدن را دید؟
فیلمهایی که با ما ورزشکاران ساخته میشود دو شاخصه دارد: اول اینکه زمانی که بیننده فیلم را تماشا کند هنگام سکانس ورزشی فقط فیلم تماشا نمیکند بلکه یک صحنه واقعی رزمی را تماشا میکند که حالت فوقالعادهای در سینما محسوب میشود و بیشتر در جان مخاطب مینشیند تا زمانی که آقای ایکس که تا به حال یکبار هم او را در مقام رزمیکار ندیدیم و حتی یک مشت هم نزده است. این اعتماد برای مخاطب ایجاد نمیشود و در جانش اثری نمیگذارد. تماشاگر نمیتواند بازیگری را که تا دیروز کمدی یا درام بازی کرده است را به جای رزمیکار ببیند.
دیگر اینکه کارگردان مدام به خاطر اینکه ورزشکار چهره نیست ترس این را دارد که فیلم دیده نشود. ورزشکار را در نقش هشت و نه قرار میدهند و بعد هم که فیلم اکران می شود میبیند که اصلا در فیلم نیست و برای همین دیگر از بازی دلزده میشود و شرکت نمیکند.
مثلاً در فیلم سونامی، برای بیننده غیرقابل قبول و ممکن است که آقای بهرام رادان را با بازیها و شخصیتی که دارد در این نقش ببیند. همین نکته بقیه فیلمهای رزمی را هم زیر سوال میبرد. اگر فردی مانند «ژان کلود وندم» در فیلمها بازی کرد و توانست نقش رزمیکار را ایفا کند برای این بود که اولاً بازیگر بود و بعد هم توانست در فیلمها نقش کنگفو کار را بازی کند و این نقش را تثبیت کند. چون شاخصه بدنی و کارنامه او بدرد این شخصیت میخورد؛ فیزیک آن را داشت.
ازآن بدتر واقعا فیلم تختی است که قهرمان من است و با این فیلم تمام زیرساختهای شخصیتی او را زیر سوال برده است. اینکه قهرمان من خودکشی کرده است. چه کار داریم به اینکه او خودکشی کرده است یا طبیعی مرده است؟ او برای مردم تا 40 سال قهرمان بوده است. چرا این قهرمان را میزنیم زمین؟ قهرمانپروری نمیکنیم که هیچ قهرمانانمان را هم میزنیم زمین. مردم به این فکر میکنند که قهرمانهای ما احتمالاً اینگونه بودند.
هیچ کدام از مولفههای فرهنگی و اجتماعی قهرمانی را ندارد. رسماً مک فیلم سیاه درباره تختی است.
در فیلمی مانند یاسهای وحشی زمانی که فیلم را تماشا میکنیم و از صندلی بلند می شویم احساس غروری داریم که قبل از آن نبود. یا در شاخ کرگدن من فرزند شهیدی هستم که به خاطر اینکه ناموس وطنم ربوده میشود دنبال آن میروم. خوب با دیدن این قهرمان بعد از فیلم چه احساس ویژهای به انسان دست میدهد.
ما چرا باید قهرمان آژانس شیشهای را به مطربتبدیل کنیم؟ من برای پرویز پرستویی احترام بسیار زیادی قائلم و دوست دارم در فیلمهای آژانس شیشهای او را ببینم.
انتهای پیام/