تاثیر حمله به عینالاسد بر محاسبات و موقعیت آمریکا در دنیا
با شهادت حاج قاسم سلیمانی، یک واکنش پیش بینی نشده اجتماعی در سراسر ایران، کل منطقه و جهان اسلام و حتی فراتر از آن در کشورهای اروپایی و حتی داخل آمریکا شکل گرفت که در تشییع تاریخی این شهید، همگان را غافلگیر کرد.
به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم ، 18 دیماه نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اقدام متقابل به عملیات ترور سردار شهید حاج قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه و ابومهدی المهندس معاون حشد الشعبی عراق طی عملیاتی با 13 فروند موشک بالستیک زمین به زمین قیام و فاتح313 پایگاه آمریکایی عین الاسد در خاک عراق را در هم کوبید.
این اقدام ایران که پس از تهدیدهای دونالد ترامپ علیه کشور صورت گرفت علاوه بر اثبات اراده ایران درتقابل با آمریکا، نوید بخش فصل نوینی در تحولات منطقه و جهان بود که در آن آمریکا آن هیمنه و سلطه پیشین را نخواهد داشت.
«هادی محمدی» کارشناس مسائل غرب آسیا در یادداشتی به تجزیه تحلیل این اتفاق که از آن به عنوان نقطه عطف تاریخی یاد میشود، پرداخت که متن کامل آن در زیر میآید:
در برنامه ریزیهای استراتژیک، هدفگذاریهای راهبردی، اقدامات متناسب خواهند داشت و اینگونه نیست که اجرای هر اقدامی در هر لحظه قابل دسترس، امری مجاز باشد. یعنی در منازعات سیاسی، امنیتی و نظامی، هر سطحی از راهبردها، قواعد خاص خود را دارد که بر شدت و نوع اهداف و اقدامات حاکم است و این قواعد، چارچوبهای رفتاری را سامان میدهند.
این چارچوبها و قواعد رفتاری، بجز قاعدهمند کردن رفتار خودی، به نوع و نحوه واکنش طرف مقابل نیز میپردازد و آن را در محاسبات خود لحاظ میکند.
با این مقدمه کوتاه اگر به شرایط راهبردی فیمابین ایران و آمریکا بنگریم، باید مقطع اقدام تروریستی در به شهادت رساندن سردار حاج قاسم سلیمانی را، جداکننده دو مرحله از سطح تنش و قواعد بازی بدانیم. دلیل اینست که اگرچه، تا قبل از شهادت سردار، برنامهریزی و جمعآوری اطلاعات برای هدف قراردادن آن، شاید بیش از یک سال و نیم قبل از آن انجام میگرفته ولی این اقدام با وجودی که امکانپذیر بوده ولی در دستور کار قرار نداشته است. متقابلاً این امکان و اثرات اطلاعاتی و عملیاتی برای ایران وجود داشته که بسیاری از اهداف و شخصیتها و مقامات سیاسی و نظامی آمریکایی را هدف قرار دهد ولی قواعد بازی و چارچوبهای راهبردی آن را در دستور کار قرار نمیداده است.
آمریکاییها و تیم راهبردی ترامپ در نگاه کلان به اوضاع منطقه غرب آسیا و اولویتهای اضطراری خود برای اهتمام متمرکز بر جنوب شرق آمریکا و روند فرسایش هرچه بیشتر متحدان و قابلیتهای سیطره خود برمنطقه دچار بنبست شده و زمان را به نفع خود نمیدانستند. بهویژه اینکه از ماهها قبل هم در داخل ایران و هم در عراق و لبنان (از ابتدای اکتبر) جنگ ترکیبی و هیبریدی را به موازات دیگر اهرمهای فشار به منظور تسریع در تسلیمپذیر کردن ایران و تغییر موازنه قدرت در منطقه شروع کرده بودند و با نگاه به مولفههای گوناگون اینگونه میپنداشتند که یک ضربه شوک به ایران، قادر خواهد بود که هم ایران را از درون دچار فروپاشی نموده و هم در عرصه منطقهای دچار شوک و ریزش راهبردی نماید. لذا، ترور شهید حاج قاسم سلیمانی از نگاه طراحان کاخ سفید مجاز شمرده شد.
این اقدام تروریستی، سرآغاز مرحله جدیدی از قواعد رفتاری و بازی از سوی آمریکا بود و با اینکه مسئله بکارگیری قدرت سخت و جنگ محدود و یا گسترده، بدلیل هزینههای غیرقابل تحمل و محاسبه نشده و فقدان تضمینی حداقلی برای به نتیجه رسیدن، کنار گذاشته شده بود، ضربه امنیتی-نظامی و تروریستی علیه حاج قاسم سلیمانی را کوتاه ترین راه برای اهداف چندگانه میدانستند.
از این سو نیز با شهادت حاج قاسم سلیمانی، یک واکنش پیش بینی نشده اجتماعی در سراسر ایران و کل منطقه و جهان اسلام و حتی فراتر از آن در کشورهای اروپایی و حتی داخل آمریکا شکل گرفت که در تشییع تاریخی این شهید، همگان را غافلگیر کرد و شاید ترامپ در همین لحظه از محاسبات غلط تیم خود پشیمان گردید.
ایران نیز بر اساس مطالبات گسترده و خشمگین مردمی، دفاع از امنیت و منافع ملی و ساماندهی بازدارندگی جدید و راهبردی باید به اقدام تروریستی آمریکا پاسخ میداد. چرا که در صورت عدم واکنش، مسیر تکرار هجوم دشمن و تسلیم و نابودی کشور و انقلاب امری قابل پیش بینی بود. لذا واکنش و ضربه ایران نیز باید در تراز اقدام دشمن و با قواعد جدید به اجرا در میآمد. بدین معنا، اگرچه تا این مقطع منازعه امنیتی و نظامی نیابتی بین دو طرف در جریان بود و گاه تا لبه درگیری راهبردی هم کشیده شده بود ولی این بار باید علنی به اقدام علنی آمریکا و ترامپ پاسخ داده میشد.
اقدام موشکی ایران علیه پایگاه بسیار مهم آمریکا در عین الاسد، با تمامی ویژگیهای تکنیکی، نظامی، نتایج بدست آمده، پیامهای گوناگونی منتقل کرد که مهمترین وجه آن فقط در تلفات و نابودی زیرساختها و ابزارهای جنگی آمریکا نبود، بلکه شکست تابو و هیمنه آمریکا پس از 70 سال در جهان بیسابقه بود و شدت و دقت و غافلگیری و تسلط بر حریف در عملیات به لحاظ الکترونیکی، برای آمریکا و با ضریب بسیار بالاتری، برای رژیم صهیونیستی، متحدان فاسد عرب و حتی متحدان اروپایی و شاید دیگر کشورها، هراسناک ارزیابی شد.
ایران از زبان رهبری معظم انقلاب، این ضربه را سیلی اول در راهبرد انتقام علیه آمریکا توصیف و اخراج آمریکا از منطقه را خونبهای ترور شهید حاج قاسم سلیمانی تعیین کرد و به موازات آن تمامی جریان مقاومت منطقهای که شهید سلیمانی را متعلق بخود میدانند، وارد فاز جدیدی از برنامه و اقدام در این راهبرد شدند. تحقق این راهبرد به منزله به زیرکشیدن آمریکا از قله نظام تک قطبی جهانی و تبدیل آن به قدرتی که هر بازیگر بزرگ یا مستقل، اشتهای تکرار تجربه ایران را در قبال آن خواهد داشت.
لذا آمریکا با آشفتگی به اتخاذ مواضعی در قبال ایران و با مطالبه خروج از عراق و سوریه و ... دست زد و خود را در این مرحله از تنش با ایران، در آستانه آسیبهای بسیار راهبردی مشاهده کرد که در محاسبات خود به آنها توجه نکرده بود. با اینکه آمریکا برای اولین بار در ادبیات رسمی و راهبردی خود، متحدان اروپایی و ناتو را به کمک فراخوانده ولی میداند که مرحله پس از شهادت حاج قاسم سلیمانی، با قبل از این شهادت بسیار متفاوت و پرهزینه خواهد بود.
ضربه عین الاسد به موازات قیام مردمی در سراسر ایران و آنچه در عراق با قوت در جریان است، کابوسی است که بجز ناتوانی برای پاسخ علنی و نظامی به ایران، ناچار است هر خسارتهای مادی و حیثیتی را بلعیده و همه چیز را خوب توصیف کند!!! این توصیف همان ایام الله است که مقام معظم رهبری در بیان عظمت تکیه بر اراده الهی و با دست جندالله سپاه پاسداران محقق گردید و همانند معجزه حضور سراسری مردم ایران در تشییع حاج قاسم سلیمانی بعنوان پدیدهای که بجز عامل الهی کسی را قادر به انجام آن نیست، باید تکریم کرد.
انتهای پیام/