توصیف آزمونهای آخرالزمان در نگاه امام کاظم(ع)/ کدام آیه دعوت به توسل اهلبیت میکند؟
عضو جامعه مبلغین تهران معتقد است مهمترین فرقههایی که در عصر امام کاظم علیهالسلام شکل گرفتند، بیشتر متمرکز بر مسئله مهدویت و قائمیت بود.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، عصر امام کاظم(ع) از جمله دورههایی است که جامعه اسلامی با تلاطمهای متعدد فکری و عقیدتی روبروست. در توصیف این دوران همین بس که حضرت فاطمه زهرا(س) در حدیثی مشهور به لوح جابر، این دوره با عصری معرفی کردند که مردم دچار فتنهای کور میشوند؛ فتنهای که امامی مدبّر شرایط آن را به بهترین نحو مدیریت میکنند تا رشته امامت قطع نشود. در این باره میخوانیم: «بعد از او (امام صادق)، موسى را برگزیدم و بعد از او فتنهاى تاریک برپا مىشود با اینکه ریسمان امامت پاره نمىشود و حجّت من مخفى نمىماند و اولیاء من به شقاوت نمىافتند. بدانید، هر کسى یکى از آنها را انکار کند، نعمت مرا انکار کرده است و هر کس آیهاى از کتاب مرا تغییر دهد بر من دروغ بسته است. واى بر افتراء زنندگان و منکران، در موقع پایان یافتن مدّت بنده، حبیب و برگزیدهام موسى، کسى که هشتمین را تکذیب کند همه اولیایم را تکذیب کرده است».
این مسئله ما را بر آن داشت تا با حجتالاسلام سید محمدعلی برقعی رضوی، عضو جامعه مبلغین تهران و عضو دفتر آیتالله سیستانی گفتوگویی ترتیب دهیم تا با ویژگیهای عصر امام کاظم(ع) و اقدامات حضرت در این عصر بیشتر آشنا شویم.
برقعی معتقد است مهمترین فرقههایی که در عصر امام کاظم علیهالسلام شکل گرفتند، بیشتر متمرکز بر مسئله مهدویت و قائمیت بود. اسماعیلیه و واقفیه از جمله این دستهها بر شمرده میشوند.
مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
آیهای که نشان از توسل به اهلبیت دارد
* احساس میکنم معمولاً وقتی از تاریخ زندگانی امام کاظم علیهالسلام یا دیگر اهلبیت (ع) سخن میگوییم، گویی از کسانی یاد میکنیم که 1400 سال قبل زندگی کردهاند و حالا در بین ما نیستند. این نوع نگاه چقدر با آموزههای شیعی فاصله دراد؟
هر یک از اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام خلفای الهی و وسیله خلایق برای رسیدن به قرب او هستند. خداوند فرمود «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، تقوای الهی پیش گیرید و به او وسیله بجویید»؛ چرا که قاعده هستی را خداوند به گونهای قرار داده تا محبتهای الهی از مجرای خلفای او بر بشر جاری شود و در مقابل، بشر نیز برای دستیابی به موهبتها و نعمات و دوری از آفتها و بلایا از طریق خوبان درگاه خداوند یعنی اهل بیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) اقدام کند. این قاعده در تمام عرصههای زندگی جریان دارد. وسیله جستن به سوی خداوند چیزی است که ما به عنوان توسل یاد میکنیم که از یک ریشهاند. بنابراین ریشه قرآنی توسل، همین آیه از قرآن است. جابر بن عبدالله انصاری از رسولالله (ص) نقل میکند که حضرت فرمود: نَحْنُ الْوَسِیلَةُ إِلَى اللَّهِ وَ الْوُصْلَةُ إِلَى رِضْوَانِ اللَّهِ؛ ما وسیله به سوی خداوند و مایه رسیدن به رضوان الهی هستیم.» با این حساب، کسانی که صرفاً خدا خدا میکنند، اما با پیامبر و اهلبیت علیهمالسلام کاری ندارند، به مقصودشان نمیرسند.
یادآوری این نکته هم ضروری است که وقتی از اهلبیت علیهمالسلام سخن میگوییم، از کسانی یاد نمیکنیم که صرفاً در یک بازه زمانی زیستند و بعد به شهادت رسیدند و تمام شدند بلکه از کسانی سخن میگوییم که همواره از ازل بودهاند و تا ابد خواهند بود؛ ایشان زندگانی هستند که در زمان و مکان نمیگنجند و در تمام دورانها اثرگذارند. منتها این انوار مقدس الهی در یک بازه زمانی بنا بر حکمت خداوند پا به عرصه دنیا گذاشتند و بعد به جایگاه اصلی خودشان یعنی در آسمانها و عوالم بازگشتند، اما همچنان اثرگذار هستند؛ لذا وقتی ما توسل به درگاه اهلبیت علیهمالسلام میکنیم، پاسخ آن را در اکثر موارد میگیریم؛
در واقع کسی که مثلاً برای امام حسین علیهالسلام سفره نذری میاندازد و یا از بابالحوائج امام کاظم علیهالسلام مدد میطلبد، از نهان اعتقاد به حیّ بودن و اثرگذار بودن این انوار مقدس دارد. فطرت ما شهادت میدهد که ایشان حضورشان پررنگ است و از رگ گردن به ما نزدیکترند.
با این نوع نگاه، وقتی از تاریخ زندگانی اهل عترت صحبت میکنیم، از این باب است که حکمت خداوند درباره حضور ایشان را مطالعه کنیم؛ یعنی اهل بیت (ع در زمان حیاتشان در دنیا چه نقشی در راستای تحقق برنامه الهی و رشد بشریت به سوی ارزشها و اهداف الهی داشتند.
* عصر امام کاظم (ع) با جریانات فکری متعددی مواجه هستیم؛ در بین همه اینها به اعتقاد شما کدام جریانات شاخصتر هستند و امام چه برخوردی با آنها داشت؟
در یک تقسیمبندی، زندگانی امام موسی بن جعفر علیهالسلام را میتوان به دو دوران تقسیم کرد:
قبل از امامت یعنی از سال 128 تا 148 ه.ق و دوران پس از امامت یعنی از 148 تا 183 ه.ق یعنی زمان شهادتشان. پادشاهان معاصر ایشان، منصور دوانیقی، مهدی، هادی وهارون عباسی بودند. مدت 10 سال با منصور، 10 سال مهدی عباسی، یک سال هادی و 15 سال با هارون مواجه بودند. در این مدت رویدادهای متعددی شکل گرفت.
در بین رویدادهای مختلفی که در عصر امام کاظم (علیهالسلام) رخ داد، سه نمونه از همگان برجستهتر است:
اولین مورد، تشکیل سازمان وکالت و تثبیت مرجعیت دینی فقها بود.
سازمان وکالت مجموعهای از شیعیان با رهبری امام معصوم علیهالسلام بود تا در پرتو آن بتوانند ضمن تثبیت آموزههای دین، ارتباط بین شیعیان با امام را حفظ کنند؛ چرا که عصر ائمه به ویژه امام کاظم علیهالسلام عصر محدودیت فعالیتهای شیعی بود و شیعیان در خفقان شدیدی قرار داشتند. هر حرکتی که سبب میشد حکومت وقت به ارتباط بین مردم و امام کاظم (علیهالسلام) پی ببرد، عواقب بدی برای آن حضرت و شیعیان در پی داشت.
جمعآوری وجوهات شرعی از دیگر وظایف مهم وکلا بود. بنابراین وظایف این سازمان به امور مالی منحصر نبود و وظایف سیاسی، دینی و ارشادی را نیز شامل میشد.
راهکار امام کاظم در تقویت رابطه مردم با امام
* عدهای معتقدند این سازمان در زمان امام صادق علیهالسلام شکل گرفت.
درباره زمان شکلگیری این سازمان دو نظر وجود دارد: عدهای معتقدند این تشکیلات از نیمه دوم عصر امامت، یعنى از زمان امام صادق علیهالسلام شکل گرفت و عدهای آن را در عصر امامت امام کاظم میدانند که تا پایان عصر غیبت تداوم داشت. در هر صورت در زمان امام موسی بن جعفر شاهدیم وکلاى آن حضرت در نقاطی مثل کوفه، بغداد، مدینه، مصر و برخی نقاط دیگر به فعالیت مشغول بودند. امام نیز مداوم این ساز و کار را تقویت میکردند.
وظایف دیگری که برای این سازمان برشمردند عبارتند از: نقش علمی و دینی، نقش ارشادی در معرفی امام معصوم (ع) پس از شهادت امام پیشین، تحویل نامههای حاوی سؤالات شرعی و درخواستهای شیعیان از امامان (ع) به محضر ایشان و نیز دریافت و تحویل پاسخ آنها به شیعیان، رفع اختلافات و منازعات شیعیان و غیره.
اسماعیلیه مدعی قائمیت فرزند ارشد امام صادق شدند
دومین رویداد مربوط به جریان اسماعیلیه یا 6 امامیه بود. این جریان معتقد به امامت اسماعیل فرزند امام صادق علیهالسلام داشتند؛ چرا که قائل بودند فرزند بزرگتر صاحب امامت میشود. این در حالی بود که اسماعیل در حیات پدرش امام صادق از دنیا رفت.
امام که نسبت به فتنه پس از خود درباره واقفیه علم داشت، پس از فوت اسماعیل رفتار جالبی را پیش گرفت.
زرارة بن اعین گفت: حضرت صادق داود بن کثیر رقى و حمران بن اعین و ابا بصیر را خواست. مفضل بن عمر نیز آمد و گروهى را آورد تا سى نفر رسیدند. گفت داود صورت اسماعیل را بگشا. رو پوش از روى او برداشت فرمود خوب نگاه کن مرده است یا زنده. عرض کرد آقا مرده است. به یک یک آنها نشان داد تا همه دیدند فرمود خدایا تو شاهد باش. دستور داد او را غسل دهند و کفن کنند. بعد مجدد فرمود مفضل صورتش را باز کن ببین زنده است یا مرده؟ همه نگاه کنید. گفت آقا مرده است. فرمود درست نگاه کردید و دقت کردید؟ گفتند بله؛ از این کار امام در شگفت بودند.گفت خدایا تو شاهد باش.
خلاصه اینکه امام بار دیگر این رفتار را هنگام دفن اسماعیل انجام داد و پس از دفن نیز رو به مردم کرد و فرمود: این مرده غسل داده و کفن کرده که در لحد گذاشته شده کیست؟ گفتند اسماعیل پسر شما است. فرمود خدایا شاهد باش. در این موقع دست موسى را گرفته فرمود: این رهبر واقعى است و حقیقت با اوست و بقیه ائمه و پیشوایان از نسل او خواهند بود تا خداوند زمین و ساکنان آن را در اختیار دوازدهمین پیشوا گذارد.
آگاهیبخشی امام صادق از فتنه اسماعیلیه
امام صادق علیهالسلام با ناراحتی فرمود: خدایا شاهد باش به زودى گروهى هواپرست تصمیم میگیرند نور خدا را خاموش کنند؛ (اشاره به موسى بن جعفر کرد) اما خداوند نور خود را تمام خواهد کرد گرچه کافران نخواهند. اشاره حضرت به آیه8 سوره صف بود: «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ».
دومین موردی که سبب ابطال عقیده اسماعیلیه و عدم توجیه رفتار آنها بود، احادیث متعدد نبوی به ویژه لوح جابر است که اسامی یک یک ائمه علیهمالسلام در آنها مشخص بود.
در هر صورت آنها فتنه کردند و با وجود آنکه متوجه مرگ اسماعیل شدند، گفتند او همان قائم است و به زودی باز میگردد.
عدهای از شیعیان هم که پذیرفتند، مدعی شدن در حکم خدا بداء و تغییر صورت گرفته و امامت به امام کاظم رسیده است. هرچند در ظاهر پذیرفتن امامت امام کاظم برایشان غنیمت بود، اما مبانی فکری آنها غلط است؛ بداء یعنی حکم قبلی خدا نسخ شود و حکمی دیگر جایگزین شود. همان طور که گفتیم، از ابتدا حکم خدا بر امامت امام کاظم علیهالسلام بود و پیامبر صلی الله علیه و آله و سایر عترت علیهمالسلام بارها به آن اشاره کرده بودند.
ارشد بودن فرزند در انتقال نسل امامت هم باطل است؛ چه اینکه در سلسلسه پیامبران، نبوت از نسل هارون تداوم یافت در حالی که موسی علیهالسلام بزرگتر بود همچنان که از لحاظ جایگاه نیز بسیار فراتر از برادرش هارون بود.
واقفیه معتقد بر قائمیت امام هفتم شدند
سومین رویداد، مربوط به واقفیه یا هفتمامامیها بود. آنها بر خلاف اسماعیلیه بر امامت امام کاظم متوقف شدند.
آنان میگفتند موسی بن جعفر آخرین امام است و کسی را به امامت تعیین نکرده است و یا حداقل ما از آن آگاه نیستیم. سران واقفیه از وکلایی بودند که راه انحراف پیش گرفتند و اموالی که از امام کاظم نزدشان مانده بود، به امام رضا واگذار نکردند. اینها اگر متوسل به دروغ نمیشدند، باید فرزند ایشان را به امامت قبول میکردند و وجوه را تسلیم ایشان میکردند. لذا منکر فوت امام کاظم شدند و معتقد به قائمیت ایشان شدند.
هرچند برخی از آنها به دلیل شبهات فکری و عقیدتی به واقفیه گرایش یافتند که در جای خود محل بررسی است؛ آنها با استناد به روایاتی که قائم را امام کاظم علیهالسلام معرفی کرده بود، بر مهدویت ایشان تصریح کردند.
بر این اساس واقفیه میگفتند امام کاظم رجعتی خواهد داشت و در آن علیه ظلم و ستم قیام خواهد کرد. هرچند عدهای از اینها از کارشان پشیمان شدن و بازگشنتند. در مقابل آنها، شیعیانی بودند که به امامت امام رضا گرایش یافتند که قطعیه شهرت یافتند.
دستاویز دیگر آنها در عصر امام رضا علیهالسلام دیر فرزنددار شدن آن حضرت بود. این امر بهانهای در دست واقفیان شده بود، همانها که در امامت امام رضا شک داشتند، به ایشان اعتراض میکردند که چگونه دعوی امامت میکند در حالی که جانشینی ندارد. امام علیهالسلام آنها را دعوت به صبر میکرد و میفرمود خداوند پسری به من میبخشد که میان حق و باطل جدایی اندازد. با وجود آنکه شاهد ولادت امام جواد (علیهالسلام) بودند، باز هم به عقاید خود ماندند؛ لذا امام رضا (علیهالسلام) در توصیف آنها فرمود: واقفیه خران از شیعیان هستند؛ الْوَاقِفَةُ هُمْ حَمِیرُ الشِّیعَةِ». سپس استناد به آیه فرمود: «إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا؛ نان جز مانند حیوانات نیستند، بلکه گمراهترند.»
همه اینها از جهالت یک عده شیعیانی ناشی میشد که معرفت کافی به امام نداشتند و این زنگ خطری نیز برای ما محسوب میشود. کسانی لغزیزند که سبقهای در مسائل دینی داشتند و همنشین اهلبیت (علیهمالسلام) بودند.
زمانی که امام کاظم خود را فدای شیعیان کرد
عجیب است که امام کاظم علیهالسلام در روایت قابل تأملی فرمود: خدای عز و جل بر شیعه غضب کرد، پس مرا مخیر ساخت که یا من و یا آنها فدا شویم، بخدا من با دادن جان خودم ایشان را حفظ کردم؛ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ غَضِبَ عَلَى اَلشِّیعَةِ فَخَیَّرَنِی نَفْسِی أَوْ هُمْ فَوَقَیْتُهُمْ وَ اَللَّهِ بِنَفْسِی». یعنی شیعه به دلیل رفتارهای منفی که پیش گرفته بود، در معرض غضب الهی قرار داشت، اما امام کاظم با گرو گذاشتن جان خویش و وساطتی که به خرج داد، از خدا برای شیعیان مهلت گرفت. هرچند اهلبیت جز خواست و رضایت خدا نمیخواهند.
* با توجه به آنچه مطرح کردید، ما در این زمان چه درسهایی میتوانیم از سیره امام کاظم علیهالسلام بگیریم/
باید بدانیم خداوند ما را مدام مورد آزمون قرار میدهد؛ در این بین آن کسی که پایبند به معارف عترت باشد، از آزمونهای الهی سرافراز بیرون میآید. امام کاظم در روایتی ضمن توصیف قائم و ویژگی عصر آخرالزمان به همین نکته اشاره کرده و فرمود:او (قائم) پنجمین از پسران من است. برایش غیبتی طولانی است به دلیل ترس از جانش. در آن ایام، اقوامی مرتد میشوند و گروهی دیگر ثابتقدم میمانند.
خوشا به حال شیعه ما، کسانی که به ریسمان ما در غیبت قائم ما چنگ انداختند و در راه ولایت ما ثابت قدم هستند و از دشمنان ما بیزاری میجویند. آنها از ما و ما از آنها هستیم. قطعاً به امام بودن ما راضی هستند و ما نیز به شیعه بودن آنها راضی هستیم؛ پس خوشا به حال آنها. سپس [باز هم] خوشا به حال آنها؛ به خدا سوگند آنها در درجههای ما روز قیامت همراه ما هستند؛ طُوبَى لِشِیعَتِنَا الْمُتَمَسِّکِینَ بِحَبْلِنَا فِی غَیْبَةِ قَائِمِنَا الثَّابِتِینَ عَلَى مُوَالاتِنَا وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِنَا أُولَئِکَ مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ قَدْ رَضُوا بِنَا أَئِمَّةً وَ رَضِینَا بِهِمْ شِیعَةً فَطُوبَى لَهُمْ ثُمَّ طُوبَى لَهُمْ وَ هُمْ وَ اللَّهِ مَعَنَا فِی دَرَجَاتِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ.»
ثبات قدم در مسیر اهلبیت(ع) و برائت عملی و قلبی از دشمنانشان راهکاری است که امام علیهالسلام به شیعیان ارائه میدهند.
انتهایپیام/