چرا حضرت عباس (ع) بابالحوائج نامیده شد؟/ نگاهی قرآنی به رفتار حضرت ابوالفضل در قبال امام حسین(ع)
من از درک ابعاد وجودی حضرت اباالفضل(ع) عاجزم؛ اما نکتهای که برایم جلب توجه کرده و بسیار پر رنگ است، رفتار تعبُدی ایشان نسبت به امام حسین(ع) است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم ـ امیرمحسن شیخان: تاریخ بشریت افرادی را به خود دیده است که نه تنها در زمان خود بلکه در تمام زمانها و مکانها انقلابی را در رفتارها و اندیشههای مردم به سوی ارزشهای انسانی و معارف وحیانی ایجاد کردهاند؛ از این جهت توانستند الگوی خوبی برای تمام آزادگان و حقطلبان عالم باشند. این افراد با دارا بودن ویژگیهای برتر انسانی، توانستند در تمام ابعاد وجودی به گونهای رشد یابند که برترین انسانها در حسرت آن به سر میبرند. حضرت اباالفضل(ع) نمونهای از این افراد برجسته دوران است که تحت تعالیم مکتب اسلام توانست قلّههای معرفت و اخلاق را فتحکند و به اوج عالم معنویت دست یابد.
اینک به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت با سعادت حضرت اباالفضل(ع) گفتگویی را با «عبدالحمید قدیریان» هنرمند و محقق مذهبی کشورمان که پیش از این در مجموعۀ «آسمان حسین علیهالسلام» تصاویری زیبا دربارۀ حضرت عباس(ع) کشیده بود، ترتیب دادیم. او از جمله هنرمندانی است که در عرصۀ مطالعات قرآنی و حدیثی فعالیتهای ویژهای داشته و برای کارهای هنری خود از مدتها قبل به مطالعه و تحقیق در قرآن و حدیث میپردازد تا بهتر بتواند مفاهیم موردنظر خود را به تصویر بکشد.
* در سال روز تولّد حضرت اباالفضل العباس(ع) قرار داریم، نگاه شما به عنوان یک هنرمند که سالها در موضوعات مرتبط با اهلبیت علیهمالسلام قلم زدید و تصویرگری کردید، نسبت به شخصیت ایشان چگونه است؟
حضرت اباالفضل العباس(ع) شخصیتی است که از یک طرف در دل همه شیعیان و حتی بسیاری از غیر شیعیان جایگاه خاص و رفیعی دارد و عموم آنان در گرفتاریها و یا در سیر و سلوکهای شخصی، به ایشان متوسل شده و بهرهها میگیرند و از طرف دیگر، آن حضرت در نزد خداوند و خوبان آسمان نیز جایگاه رفیعی دارند.
خداوند روح آن بزرگوار را به قدری رفعت و وسعت بخشیده که گویا شامل کل ارواح انسانهای مادون اهلبیت(ع) است و چنان نورانیتی عطا کرده که روح تمام متوسلین به ایشان، متأثر از نورانیت آن است. بر طبق اعتقادات دینی ما که برگرفته از قرآن است و به ما میآموزد که شهداء را زنده بدانیم و حتی تأکید میکند که به ایشان مرده نگوییم، حضرت اباالفضل العباسع با شهادتش و استقرار در آسمان، علاوه بر احترام بسیاری که نزد خوبان دارد، به إذن امام(ع) اختیارات زیادی برای انجام کار به ایشان داده شده است. به طوری که به راحتی میتوانند در امورات مختلف دخل و تصرف داشته باشند و مشکلات مردم و نیازمندان را به إذنالله مرتفع کند و دلیل صحت این کلام، بسیاری از متوسلین به ایشان هستند که حاجت روا شدهاند. به گونهای که همه، این بزرگوار را به عنوان بابالحوائج میشناسند و رو به سوی او میآورند.
چرا جایگاه حضرت عباس(ع) نزد خدا اینقدر رفیع است؟
همیشه این سوال برایم پررنگ بود که چرا جایگاه حضرت عباس(ع) نزد خداوند و به تبع آن، نزد خوبان عالم و مردم اینقدر رفیع و خاص است؟ مخصوصاً وقتی به رفتار ایشان در تاسوعا و عاشورا مینگریستم، حساسیت و کنجکاویم بیشتر میشد. بر طبق اخبار و نقلها در آن دو روز سرنوشتساز، ایشان در ظاهر هیچگونه رفتار خاصی که باعث شود تفاوت ایشان با دیگران اینقدر زیاد شود، از خود نشان نداد. هر چند که مداحان و بعضی از سخنرانان سعی کردهاند این اختلاف جایگاه را با پررنگ کردنِ نسب ایشان که برادر امام حسین(ع) است و وصف ظاهری زیبا و قدی بلند و بازوانی سِتبر و شجاعت بیمانند ایشان، برای آن بزرگوار توجیه کنند، اما واقعیت آن است که در فرهنگ رفتاری خداوند، نه برادر امام بودن و نه زیبایی و نه شجاعت باعث نمیشود تا اشخاص امتیازی خاص بگیرند و نسبت به دیگران متفاوت شوند.
در زمان ساخت فیلم امام حسین(ع) (فیلم ثارالله) فرصتی شد تا با تعدادی از محققان همنشین و با حقایق و نگرش قرآنی در ماجرای امام حسین(ع) آشنا شوم و این توفیق، چارچوب ذهنی مرا اصلاح کرد. خدا در آن همنشینیها متوجهم کرد که در قرآن تعبُد و عبد بودن جایگاه رفیع و مهمی دارد. ما بارها در قرآن میخوانیم که خداوند دعوت به ایمان و عمل صالح میکند، ایمان یک امر قلبی است که ضامن تحقق و بقای عمل صالح است و با نبودنش، مقبولیت عمل صالح باقی نمیماند، همانگونه که بقا و سرسبزی یک درخت بستگی به جریان آبی دارد که از پای آن درخت عبور میکند. خداوند در آیاتی از قرآن، ایمان و عمل صالح را در قیامت به صورت بهشتهایی میخواند که نهرها از زیر آن جاری است. به عنوان مثال در قرآن کریم میخوانیم: «إِنَّ اللّهَ یُدْخِلُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ إِنَّ اللّهَ یَفْعَلُ ما یُریدُ.»
ببینید! هر چه انسان عمل صالحش بیشتر باشد، در ارتفاع بالاتری در برزخ قرار داده میشود. خدا میفرماید: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ؛ اگر حرف شما پاک و طیب باشد، تا صحبت کنید بالا میرود.» مستجاب الدعوه کسی است که کلامش، کلام طیب است، چون خداوند آمادۀ استجابت است. عمل صالح نیز انسان را رفعت میدهد و بالا میبرد. رفعت بالا بردنی است که شخص را حاکم میکند. اگر قرار باشد خداوند متعال انسان را به ارتفاع بالاتری ببرد، باید عمل صالح افراد، صالحتر شود. وقتی در قرآن کمی دقیق میشویم، به واژههایی مانند: عبد شکور، عبد مُنیب، عبد صالح و... بر میخوریم. در این واژهها قبل از هر رفتاری، عبد بودن مطرح است. به عبارت دیگر اگر قرار باشد عمل صالح، صالحتر شود، مؤمن قبل از ایمانش باید عبد باشد. باید عبد بود تا بتوان عمل صالحی را که خداوند میپسندد انجام داد. به عبارت دیگر، آن ویژگی که در انسان میتواند در این موضوع اثرگذار باشد، «عبد بودن» است.
در ماجرای حضرت عیسی(ع) میخوانیم که ایشان بعد از تولد، خود را عبدالله میخواند و بعد نبّی بودن خود را اعلام میدارد، گویی اگر شخص عبد نباشد، نمیتواند عمل صحیح و منطبق با ارادۀ الهی را انجام دهد. عبد یعنی کسی که بیشترین سعی را برای هماهنگ شدن با معبود دارد. حال از این باب به رفتار حضرت اباالفضل العباس(ع) بنگریم، ایشان در روزهای اوج حادثه کربلا، در کنار امام حسین حضور دارد و در آن لحظات سخت و دردناک جنگ، تنها گوش به فرمان ولیّ دارد و از خود هیچ ارادهای را نشان نمیدهد. با توجه به جایگاه والای ولایت در معارف الهی و حساسیتی که خداوند در باب جاری کردن مفهوم ولایت در بین مؤمنین دارد؛ میتوان تا حدودی فهم کردکه چرا جایگاه حضرت عباس در نزد خداوند اینقدر رفیع است.
* امروز در جامعه وقتی میخواهند از شخصیت بزرگی مثل حضرت اباالفضل(ع) یاد کنند، به جنبههایی مثل قد و قامت و زیبایی چهرۀ حضرت و شجاعت و دلاوریهای ایشان میپردازند و این موضوع غالباً در تصاویری که دربارۀ ایشان کشیده میشود، نمود پیدا میکند. اما همانطور که شما نیز اشاراتی داشتید، به نظر میرسد ایشان دارای ابعاد و جنبههای بالاتری هستند که بهتر است به آنها توجه بیشتری شود؛ ابعادی که موجب شد ایشان به جایگاهی برسد که تمام شهداء از اول تا آخر به جایگاه ایشان غبطه بخورند و این نباید صرفاً در شجاعت و جنگآوری حضرت خلاصه شود.
بله، متأسفانه ما در امور دینی هم بسیار قانع هستیم و با کمترین بهره از دین، راضی و سرخوش میشویم و هم بسیار اسرافکار هستیم که از منبع عظیمی چون قرآن استفاده نمیکنیم و خود را محروم کردهایم و تنها به احساسات دینی بسنده میکنیم. نگرانم که در زمان حساب و کتاب، پاسخی برای این رفتار و اینگونه بهرهگیری از دین و معارف الهی ندارم و برای این خودمحرومی، مجبور به توجیه شوم و تقصیر را به گردن بزرگان و علمای دین بیندازم که مطمئناً اینگونه پاسخها، جایگاهی نزد پروردگار نخواهد داشت.
حضرت اباالفضل العباس(ع) به قدری ابعاد وسیع و گسترده دارد که در چارچوب فهم من نمیگنجد و من از درک ابعاد وجودی ایشان عاجزم؛ اما در حال حاضر نکتهای که برایم جلب توجه کرده و بسیار پر رنگ است، رفتار تعبُدی ایشان نسبت به امام حسین ع است. موضوع بر سر این نیست که ایشان به ولایت امام حسین باور داشتند، چراکه شاید همه اصحاب به این امر باور قلبی داشتند، بلکه موضوع بر سر تعبُد در قبال ولایت است. یعنی ملزم کردن خود برای منطبق شدن با اراده و برنامههای ولیّ عالم. سال 61 هجری وقتی امام حسین(ع) قصد ترک مکه را داشت، بسیاری از دوستان دانشمند و علمای زمان، خدمت امام آمدند و بیان کردند که چرا میخواهید بروید؛ چرا مسائل شرعی یعنی حفظ جان را در نظر نمیگیرد. این افراد بر اساس قوانین و احکام الهی با امام سخن میگفتند و حرف اشتباهی هم نمیزدند، اما توجه نداشتند که امام زمانشان، خلیفۀ خداوند است.
واقعیت این است که در زمان حال نیز بسیاری از مردم، سیاستمداران و روحانیون والامقام هستند که نسبت به ولایت، تعبُد ندارند. ایمان به ولایت دارند اما نسبت به آن تعبُد ندارند. یعنی تلاشی برای هماهنگ شدن با برنامههای امام زمان(عج) ندارند. شاید اگر ما نیز در سال 61 هجری بودیم، همچون خیلی از دوستان و دانشمندان آن زمان، امام خود را نصیحت میکردیم. امامی که هدفی برای عالم قائل است و بر اساس آن، برنامهریزی کرده و راهسازی میکند. حال آنکه اگر من ولایت امام زمانِ خود را قبول داشتم، باید در مرحله اول سعی در فهم برنامه او میکردم و بعد همه کلیات و جزئیات تصمیمات زندگی خود را در راستای برنامههای امام زمان خود انجام میدادم و در مسیر و مقصدی که ایشان در نظر دارند، حرکت میکردم.
اکنون رفتار خود و بزرگانمان را با رفتاری که حضرت اباالفضل در روزهای تاسوعا و عاشورا به نمایش گذاشت، مقایسه کنیم. ایشان در حالی که ناظر جنگی سخت و نابرابر بود و میدید که چگونه اصحاب و یاران و فرزندان اهلبیت در هجوم وحشیانه دشمن خونخوار به زمین میافتند و تکهتکه میشوند، هیچ سخن به زبان نمیآورد و در سکوتی سخت، در انتظار فرمان امام خود بود. ایشان با بغضی در گلو ایستاد و هیچ نگفت. همه ما خوانده و یا شنیدهایم که وقتی حُر از لشگر دشمن جدا میشود و به خیمهگاه میآید، در مقابل امام میایستد و پشیمانی خود را ابراز میکند و بعد إذن جنگ میخواهد و به میدان میرود. به عبارت دیگر حُر از خواست خود سخن گفت و عمل کرد اما حضرت عباس با رفتاری رفیعتر، تابعانه در سکوتی سخت، تنها از جانب امام(ع) مأمور به آوردن آب میشوند. زیبایی رفتار آنجاست که او معرفت به امامش دارد و امام را نه تنها فرد حاکم بر صحنۀ پیش رو و بلکه حاکم بر تمام عوالم هستی میداند و در این صورت است که همچون یک عبد، تنها به معبودش نگاه میکند و از خود نظری ندارد، هیچ نظری ندارد.
* شما چندی پیش در مجموعه آثار «آسمان حسین(ع)» به ترسیم تصاویری دربارۀ امام حسین پرداختید که در میان آنها، تصاویری مربوط به حضرت اباالفضل(ع) هم وجود داشت که مورد استقبال بسیاری واقع شد. لطفاً از آن تصاویر و مفهومی که قصد انتقال آن را داشتید، بفرمایید.
در تابلو «محضریت» تلاش داشتم تا حضرت اباالفضل(ع) را در اوج به نمایش درآورم. ایشان فراتر از یک نگاه فامیلی، به عنوان یک مؤمن، به خاطر رفتار زیبا و معرفتی که داشت، به بالاترین درجات نائل شد و تصور درک محضریت مادر مهربان عالم برای او امری برازنده است. اینکه نقاش نوع نگاه و قالبهای رایج را میشکند و شجاعانه در چهارچوب معارف الهی و از منظر معرفتی به این صحنه نگاه میکند، خود جای تأمل دارد. فضای دراماتیک این صحنه و مکالمهای که بین دو شخصیت حاضر در تابلو با واژگان سکوت در حال رخ داد است، به گونهای است که انگار زمان در این صحنه به پهنای تاریخ وسعت یافته و در فضایی سرشار از سکون، شور و شعور را متبلور میکند و مخاطب را با عنصر عظیم نور رب آشنا میکند.
تابلوی «محضریت»
معتقدم که هنر والای دینی باید توسط هنرمندی پیشرو و شجاع تولید شود. هنرمندی که با نگاه نوستالوژیک به دین و محو شدن در تکرار رفتار و فرمهای هنری قدما، عملاً بیحرکت و در خود مانده است، نمیتواند تولید اثر هنر والای دینی و انقلابی داشته باشد؛ بلکه هنرمند دینی باید به داشتههای خود بسنده نکند و هر روز خود را هم در بُعد تکنیکی و هم در بُعد معرفتی ارتقاء دهد و خودش منتقد خود باشد، چراکه غایت هنر دینی بسیار گسترده و دست نیافتنی است و در جا ایستادن و خود را نظاره کردن و راضی بودن، امری غیر عقلانی است، مگر اینکه برای اصلاح مسیر و شناسایی اشتباهاتِ انجام گرفته باشد.
متأسفانه متولیان امور هیچ علاقهای به خروج از نگاه تزئینی و نوستالوژیک به هنر دینی ندارند و اصولاً به نظر میآید که این رفتار رایج در تولیدات هنر دینی مبتنی بر نگاه صنایع دستی را بیشتر میپسندند. البته آنها غافل از آنند که مسیر پیش رو و درگیر شدن با صحنهها و حوادث، که یکی پس از دیگری به إذن الهی بر ما جاری میشود، لزوم پرداختن به نگاه هنر دینی و انقلابی را صد چندان میکند و شاید آن زمان کار بسیار سخت شود.
انتهای پیام/