پیشنهاد مطالعه|ماجرای عشق یک تکفیری در "عاشق داعشی من"


پیشنهاد مطالعه|ماجرای عشق یک تکفیری در "عاشق داعشی من"

«عاشق داعشی من» تلاش می‌کند جنایت‌های آشکار داعش را در سایه داستانی عاشقانه روایت کند و از این رهگذر برخی مسائل جامعه را از نگاه زنی مطلقه به چالش بکشد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، کتاب "عاشق داعشی من" اثری از "هاجر عبدالصمد" و به ترجمه "مهدیه داودی" که توسط انتشارات کتابستان منتشر شده است.

رمان حاضر روایتگر ماجرای زنی به نام لیلی است که به عقیده مترجم جنگ را از دریچه روابط انسانی مرور می‌کند؛ لیلی که در زندگی شخصی و حرفه‌ای خود با مشکلات و شکست‌های پی در پی مواجه شده است ناگهان با پیشنهاد سمیره برای پیوستن به گروهک داعش رو به رو می‌شود و با چیزهایی که از "مها" می‌شنود متقاعد می‌شود تا به این گروه بپیوندد. در ابتدا همه چیز جالب و محترمانه به نظر می‌آید، ظاهراً آنها اهمیت و احترام بالایی برای لیلی و دیگر دخترها قائل‌اند، اما چیزهایی در پس پرده است که به تدریج خود را نشان می‌دهند، چیزهایی که نه تنها لیلی بلکه حتی خانواده او را تهدید می‌کنند و حتی ممکن است به قیمت جان آنها تمام شود.

«عاشق داعشی من» تلاش می‌کند جنایت‌های آشکار داعش را در سایه داستانی عاشقانه روایت کند و از این رهگذر برخی مسائل جامعه را از نگاه زنی مطلقه به چالش بکشد.

نویسنده سعی کرده تا جنایت‌های داعش را با سبک و سیاق هنری و در قالب رمان روایت کند، و ماجرای دخترانی را بنویسد که با سرخوردگی از ظلم و بیداد جامعه خود، در دام اندیشه‌های مسموم داعش گرفتار شده‌اند و زمانی به حقیقت ماجرا پی می‌برند که دیگر دیر شده است و خود را در بند کسانی می‌بینند که هیچ بویی از انسانیت نبرده‌اند و هر یک دچار سرنوشتی خواندنی و عبرت آموز می‌شوند.

 

گزیده‌ای از کتاب:

ابوسیاف وقتی داشت اینها را می‌گفت، حس شکارچیان پیروزی را داشت که صیدشان را به دام انداخته‌اند.

-عمر گفت: هنوز فرق اون رو با بقیه دخترها نمی‌فهمم!

ابوسیاف متعجب به عمر نگاه کرد و گفت:

-تا حالا ندیده بودم روی دختری این قدر حساس باشی! چرا روی اون کلید کردی؟!

عمر که سعی می‌کرد تابلو بازی‌اش را جبران کند گفت:

-حساس نیستم فقط کنجکاوم! اون هم مثل بقیه دخترها، ام سلمان سفارشش را کرده؟!

ابوسیاف از مخفی کاری همیشگی استفاده نکرد و گفت:

-سفارش‌ ام‌سلمان ربطی به دختره نداره، به باباش مربوطه!

عمر قدری نگران شد و پرسید:

-مگه باباش کیه؟!

ابوسیاف جواب داد:

-یه تاجر سرشناس تو مصر، تاجر ماشین. شرکتش میلیون دلار می‌ارزه! نفوذ زیادی توی دم و دستگاه‌های اون جا داره، برای همین دخترش برای ما ارزش زیادی داره! اون گروگان خوبیه!

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
triboon
گوشتیران