آقای چاوشی لطفاً دیگر این کار را نکنید!


آقای چاوشی لطفاً دیگر این کار را نکنید!

محسن احمدوندی در یادداشتی درباره شعر قطعه "او" از محسن چاوشی، نوشته است: شعر این کار آنقدر پر ایراد است که نیازی به نقد ندارد، یعنی اصلاً شعر نیست که بشود با معیارهای شعر سراغش رفت و نقدش کرد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، انتشار قطعه "او" با صدا و شعری از محسن چاوشی انتقاداتی را در پی داشت. برخی از شاعران و کارشناسان ادبی به شعر این قطعه انتقاد کرده و آن را غیر قابل دفاع توصیف کردند. 

محسن احمدوندی، دانش‌آموخته دکتری زبان و ادبیات فارسی، در یادداشتی به شعر چاوشی در قطعه اخیرش پرداخته و آن را مایه "تاسف" و "تعجب" توصیف کرده است. این یادداشت که در کانال تلگرامی احمدوندی منتشر شده، به این قرار است:

آقای چاوشی لطفاً دیگر این کار را نکنید!

محسن چاوشی از خوانندگانی است که در سال‌های اخیر با ایجاد پیوند بین موسیقی پاپ و شعر کلاسیک توانسته است یک گامِ رو به جلو در عرصهٔ موسیقی بردارد. او از یک سو به مدد موسیقی شاد و سرزندهٔ آثارش توانسته به سلیقهٔ نسل جوان پاسخی درخور بدهد و از سویی دیگر با انتخاب اشعار فاخری از مولانا، طیف وسیعی از دوستداران موسیقی سنتی و ادبیات کهن فارسی را به شنیدن آثارش علاقه‌مند کند.

چه بسیار جوانان و نوجوانانی که در این سال‌ها نام مولانا را برای نخستین بار به واسطهٔ آهنگ‌های او شنیدند و برای نخستین بار متوجه شدند که سرزمین‌شان شاعری به نام مولانا هم داشته که شعرهایی شورانگیز و طرب‌افزا سروده است. تا اینجای کار همهٔ اهالی فرهنگ و هنر قدردان محسن چاوشی خواهند بود. اما این خوانندهٔ عزیز به تازگی آهنگی با نام «او» خوانده که مایهٔ تعجب و تأسف است.

چاوشی در این آهنگ دیگر به سراغ اشعار مولانا نرفته است و گویا وسوسه شده که این بار علاوه‎بر ملودی کار، شعر آن را هم خودش بسراید، برای همین هم یک وزن دوری را انتخاب کرده و هرچه کلمه و جملهٔ بی‌سروته و بلاتکلیف را که دم دستش آمده در آن ریخته و لابد فکر کرده شعری در حد و اندازهٔ اشعار مولانا سروده است.

شعرِ این کار آنقدر پُر ایراد است که نیازی به نقد ندارد، یعنی اصلاً شعر نیست که بشود با معیارهای شعر سراغش رفت و نقدش کرد و اگر من در اینجا از واژهٔ «شعر» استفاده می‌کنم از سرِ ناچاری است. این «مثلاً شعر» در خیلی جاها ایراد وزنی دارد، قافیه و ردیفش لَنگ می‌زند، بین مصراع‌هایش پیوندی نیست، جملاتش اغلب ناقص و نامفهومند، ایرادهای نحوی آن بی‌شمار است، برخی اجزای جمله غایبند، گاهی نهاد نیست، گاهی مفعول نیست، گاهی مسند نیست و گاهی هم فعل جمله غیبش زده است، برخی تعابیر آن سخیفند و برای بسیاری از ابیات آن به ضرب زور هم نمی‌توان معنایی تراشید.

چون این «مثلاً شعر» در ادامهٔ این یادداشت می‌آید، بیش از این به آن نمی‌پردازم، زیرا کسی که با الفبای شعر آشنایی داشته باشد ـ منظورم سواد خواندن یک شعر به زبان فارسی و فهمیدن معنای آن است، نه سواد آکادمیک ادبی ـ می‌داند که این‌ها که آقای چاوشی گفته، هرچه باشد شعر نیست. البته من هم می‌پذیرم که هنر عرصهٔ تجربه و نوآوری است اما خواننده‌ای در حد و اندازهٔ چاوشی باید بهتر از من بداند که هر معلّق‌زدنی در عرصهٔ هنر نوآوری محسوب نمی‌شود.

موسیقی و شعر اگرچه دو همسایهٔ دیوار به دیوارند، اما این امر نباید این توهم را ایجاد کند که اگر هنرمندی در یکی از این عرصه‌ها توانمند بود، می‌تواند در عرصهٔ دیگر هم موفق باشد. امیدوارم بعد از این چاوشی دیگر این کار را نکند، اما اگر باز هم خدایی‌ناکرده وسوسه شد که شعری از خودش بخواند، قبل از هر چیز آن را برای یکی دو نفر فارس‌زبان بخواند و اگر آن یکی دو نفر شعرش را فهمیدند و توانستند معنایی برایش سرِ هم کنند، کارش را ضبط و منتشر کند.

▪️شعر آقای چاوشی این است:

تاجگذاری کند آمده کاری کند
بت شکند شاه ما بنده‌نوازی کند

ما بنوازیم نیست نازْ بتِ بت‌شکن
بت بنوازد هر آن چنگ به‌ سازی کند

آمده با قصد خود هرچه بتِ قادر است
با تبرش یک نفس دست‌درازی کند

خوی علی خوی او، روی علی روی او دست به زانو زند فتح اراضی کن

تیغ کشاند به هر، کس که به ناحق گرفت عدل کشاند به هر، قصد به قاضی کند

سر بزند آن‌که را خون خلایق مکید
آب رخ مردمان ریخته بازی کند

باز بگیرد خود آن، آه دلِ مردمان
خود دلِ ایتام را آمده راضی کند

در نگشاید به آن ذات که پهلوی خلق
می‌شکند دم‌به‌دم، بعد نمازی کند

تیغ به فرقش زنید شیر به زهرش کنید شیر خدا باز خود بنده‌نوازی کند

لافتی ای پدر، لافتی جز شما
فُزْتُ بِرَبّکْ علی، فرق تو را می‌خرم

همچو برادرْ شهید، دست و سرم آنِ او
زهر بنوشم شها، بنده شهیدت شوم

بنده سرافکنده‌ام، درگذر از نطفه‌ات
قول دهم چون شما شیر خدایی روم

خوی علی خوی او، روی علی روی او دست به زانو زند فتح اراضی کن

شِبه‌ِ علی می‌رود اصل به ما می‌رسد
دست خدا بر سرم، او برسد در برم

شِبهِ ‌پیمبر کلان، جامهٔ تن همچو آن
جامه‌دران خواهمش، از سر او نگذرم

باید الله با، تیر علی ذوالفقار
سینهٔ گردن‌کشان اذن دهد می‌درم

خوی علی خوی او روی علی روی او دست به زانو زند فتح اراضی کن

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
triboon
گوشتیران