چه کسی سرپل ذهاب را از خطر سقوط نجات داد؟
بیست و چهار ساعتی میشد که میجنگیدند. تانکها در حال پیشروی بودند و مهمات اندک. چند مرد تنها در یک شرایط وحشتناک؛ سینه را سپر گلولهها کردند و ایستادند تا مبادا سر پل ذهاب سقوط کند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از همدان، دفتر اردیبهشت را ورق میزنیم؛ پر است از نام آسمانیها؛ شقایقهایی که با کربلا پیوند خوردند و جاودانه شدند.
در دامنه الوند زاده شدند و در پرتو انقلاب کشیدند؛ نهال نازل وجودشان از چشمه جوشان مکتب امام(ره) سیراب شد و به گل نشستند؛ گلهایی به پاکی باران و سرخی خون.
آسایش را در دفاع از وطن میجستند و آرامش را در رسیدن به معبود؛ عاشق زندگی بودند، اما برای شهادت از یکدیگر پیشی میگرفتند. شلمچه، دهلاویه، فاو، سوسنگرد، مجنون ... فرقی نمیکرد که آرمانشان یکی بود: اطاعت از امام(ره)..
دفتر اردیبهشت را ورق میزنیم ... پر است از زیبایی عاشقانهها؛ عاشقانههایی که آدمهایی از اهالی همین شهر سر دادند و اسطوره شدند.
سروقامتانی چون «مهدی» که خانهاش، سنگر بود و میخواست به عالیترین درجه یک انسان دست یابد.
جوان بود، اما مؤسس یک لشکر شد
متولد یکم تیر 1337 بود و پدرش شیخ «علیاصغر» از روحانیون مبارزان همدان. او که روزهای نوجوانیاش با مبارزات انقلابی همراه شده بود با توزیع اعلامیههای امام خمینی(ره) و تشکیل جلسات مذهبی پنهانی به مبارزه با طاغوت برخاست. پس از انقلاب هم کلاسهای احکام و اعتقادی، گروههای کمک به محرومان و سالخوردگان و فعالیتهای جهادی را پایهریزی کرد.
با آغاز جنگ و تشکیل بسیج و سپاه به این نهاد پیوست و با برخورداری از استعداد و توانایی بالا، یکی از مؤسسان و افراد تأثیرگذار و لشکر 32 انصار الحسین (ع)استان همدان و همراه سرلشکر شهید حاج حسین همدانی شد.
سرکوبی ضد انقلاب، نخستین میدان مبارزاتی بود و همراه و همدوش با تقی بهمنی، حبیبالله مظاهری و دیگر دلاورمردان، کردستان را از حضور نیروهای آشوبگر پاک کرد.
او در سالهای نخست جنگ و اوج تحریم و محاصره، حماسه مردانگی سرود و همراه با جوانان لشکر 32 انصارالحسین(ع) برای دفاع از میهن ایستادگی کرد.
مهدی از فرماندهان شجاع محورهای عملیاتی بهویژه منطقه حساس سر پل ذهاب بود و برای حفظ آن بارها مجروع شد و تا سرحد مرگ پیش رفت.
اردیبهشت 1360 نقطه اوج حضور جهادی او بود و سر پل ذهاب، میعادگاه ملکوتی او. مهدی فریدی، معاون عملیات سپاه استان همدان با شمار اندک همرزمان در برابر دشمن ایستادگی کرد تا درنهایت تنگنا و کمی مهمات از پیشروی تانکها جلوگیری کند.
بیست و چهار ساعتی میشد که میجنگیدند. ساعتها مقابله کرد و مردانه ایستاد، اما تیزی تیر، سرخی قلبش را نشانه گرفت و روزگار فرصت نداد تا غروب آفتاب روز هشتم را به تماشا بنشیند.
پیکر مطهرش دو روز در منطقه باقی ماند تا محور عملیاتی آزاد شود و سپس به همدان منتقل شد؛ فرمانده 23 سالهای که داستان شجاعتش در جاده ارومیه-مهاباد زبانزد همگان است.
کمین آخر، روایت ایستادگی در اوج تنگنا و تحریم
»کمین آخر» داستان غربت تلخ شهید مهدی فریدی و گروه اندکی از رزمندگان در تپه مجاهد را از زبان همرزمش، مهدی روحانی بهخوبی روایت میکند:
« با اینکه مطمئن بودم شهید شده و جوابم را نخواهد داد، اما نمیدانم چرا بیاختیار صدایش کردم. نزدیکتر رفتم. دست زدم به صورتش. سرد سرد بود. یک دفعه تمام خاطراتی را که در ذهن داشتیم، در ذهنم زنده شد. لبهایم را روی صورت سرد رنگ پریدهاش گذاشتم. بوسیدمش. سرمای عجیبی توی تنم پیچید. احساس خیلی بدی داشتم. هیچ کاری از دستم بر نمیآمد. فریدی رفته بود و من با تعدای کمی از بچهها باید جلوی دشمن را میگرفتیم. زمان داشت از دست می رفت...».
قاسم وردیانی در مقدمه این اثر ارزشمند خود آورده است: « آن چه در این کتاب خواهد آمد؛ روایت حماسه بزرگی است که در جاده قصرشیرین- سر پل ذهاب و بعد از عملیات بازی دراز به وقوع پیوسته. این کتاب روایت چند مرد تنهاست که در شرایطی وحشتناک تا آخرین نفس جنگیدند؛ سینه را در مقابل گلولههای دشمن و تن را در برابر تانکها سپر کردند تا سر پل ذهاب را از خطر سقوط حتمی نجات دهند».
در وصیتنامه گرانقدر شهید مهدی فریدی، معاون عملیات سپاه پاسداران استان همدان که کمتر از او یاد شده و گمنام مانده، آمده است: « خانهام سنگر است و ماهیت دشمنم نشانگر حقانیت راه و به حاکمیت رسیدن کلمه الله و به بند کشیده شدگان زمین عامل حرکتم.
این حرکت خدایی انسان، آنجا کامل خواهد شد که با حلیّت انسانها تزیین یابد. پس ای خدا ما را تا کسب این درجه عالی در فراز و نشیبها راهنما باش» .
دفتر اردیبهشت را ورق میزنیم، پر است از نام جاودانهها ...
گزارش: سمیه مظاهری
نتهای پیام/744/ش