گزارش| چهکسانی به اصلاحات شلیک کردند؟
صادق زیباکلام میگوید که اصلاحات مرده است فقط ختمش را بهخاطر کرونا نگرفتهاند. حالا اگر این فرضیه را بپذیریم و یا دستکم به این واقعیت که اصلاحات دچار انسداد جدی شده باور داشته باشیم، سؤال اصلی این است: چهکسانی به اصلاحات شلیک کردند؟
حوزه احزاب خبرگزاری تسنیم ــ "اصلاحات مرد؛ کرونا بود ختم نگرفتیم"! این جمله را بهتازگی صادق زیباکلام فعال سیاسی اصلاحطلب اظهار داشته و در مصاحبهای گفته است "در قرون وسطی وقتی شاه میمیرد یک اصطلاحی بود که میگفتند «پادشاه مرد، زنده باد پادشاه» این را من درباره اصلاحات به شما بگویم. میخواهم بگویم «اصلاحات مُرد و زنده باد اصلاحات» اصلاحات به آن معنایی که زیباکلام، تاجزاده، عارف و سیدمحمد خاتمی و این و آن داشتند مرد و دیگر نیست و محال ممکن است کسی بهاعتبار آنها بیاید و یک دانه رأی بدهد!"
ماجرای مرگ اصلاحات موضوعی بود که یکبار هم سال 82 از زبان سعید حجاریان مطرح شد. وی شعار «اصلاحات مرد، زنده باد اصلاحات» را سر داد که از شعار تروتسکی در انقلاب شوروی (انقلاب مرد، زنده باد انقلاب) وام گرفته و معتقد بود: باید بازسازی در اصلاحات را انجام دهیم. اصلاحات در اصلاحات بکنیم!
موضوع بازنگری در اصلاحطلبی و اینکه اساساً اصلاحطلبی چیست و و اصلاحطلب کیست، بعد از شکست در انتخابات دوم اسفندماه میان چهرههای شاخص این جریان این روزها بالا گرفته است و حتی صحبت از عبور از خاتمی و کنار گذاشتن وی میشود. شرایط این روزهای اصلاحطلبان همانند فردای سوم تیر 84 است که اختلافات درونی این جناح بالا گرفت.
خبرگزاری تسنیم در شماره 168 ویترین، اشاره داشت که کلید رهایی اصلاحطلبان از برزخی که در آن گرفتار شدند تعریف اصلاحطلبی است و اینکه منظور از اصلاح چیست. اگر در گذشته این عدمتعریف اصلاحات امکان نوعی فرصتطلبی به آنها میداد تا هیچ مرزبندیای نداشته باشند و بهراحتی هرکس را وارد دایره خود کنند، امروز این بیمرزی و فقدان چارچوب بلای جان اصلاحطلبان شده است و موجب میشود پایگاه اجتماعی خود را از دست بدهند.
علاوه بر اینکه این عدمتعریف اصلاحطلبی موجب شد اصلاحطلبان امروز در بنبست گرفتار باشند، در مقاطع مختلف شخصیتهای اصلاحطلب با رفتارهای رادیکال خود عملاً اصلاحطلب را به انتحار و سپس ارتجاع کشاندند.
با روی کارآمدن دولت سید محمد خاتمی که عملاً جریان دوم خرداد یا همان اصلاحطلب در کشور زاده شد، بخشی از این جریان که انزوای سیاسیشان در اوایل دهه هفتاد و دولت هاشمی رفسنجانی موجب شده بود در افکارشان تجدیدنظر کنند و همچنین طیفی از جوانان که فارغالتحصیلان دانشگاه و از اعضای دفتر تحکیم وحدت بودند، بهدلیل روحیه رادیکال اقدام به رفتارهای خشونتباری کردند که در آینده اصلاحات بیتأثیر نبود و تاکنون نیز تأثیر خود را بهجای گذاشته است.
ناآرامیهای کوی دانشگاه در تیرماه سال 78 بهبهانه توقیف روزنامه سلام، اگرچه در ظاهر یک تجمع دانشجویی بهنظر میآمد اما در پشتپرده برخی شخصیتهای کلیدی دولت اصلاحات مانند مصطفی تاجزاده معاون سیاسی امنیتی وزیر کشور و موسوی لاری وزیر کشور، در تحریک احساسات دانشجویان نقش مؤثری ایفا کردند. این حادثه با تظاهرات مردم در خیابانها در روز 23 تیرماه 78 پایان گرفت اما به تعمیق رابطه بخشی از اصلاحطلبان با اپوزیسیون منجر شد و این احساس پدید آمد که بخشی از نیروهای اصلاحطلب میتوانند در قامت ابزاری برای ضدانقلاب نقشآفرینی کنند و از ظرفیت آنها در ایجاد اغتشاش و آشوب بهره بگیرند.
تندرویهای اصلاحطلبان علاوه بر کف خیابان و دانشگاهها، به نشریات آن زمان هم راه پیدا کرد و روزنامههای زنجیرهای مانند جامعه، توس، عصر آزادگان، یاس نو، صبح امروز، خرداد، فتح و... در ملتهب کردن فضای کشور نقش اساسی داشتند.
ماشاءالله شمسالواعظین، عبدالله نوری، حمیدرضا جلاییپور، اکبر گنجی و سعید حجاریان رادیکالیسم مطبوعاتی دوم خرداد را هدایت میکردند که از نشر مطالب الحادی و مخالف موازین اسلامی تا افترا به مقامات، نهادها، ارگانها و هریک از افراد کشور و توهین به اشخاص حقیقی و حقوقی در آن میشد پیدا کرد. آش این تندروی بهقدری شور بود که ابراهیم نبوی طنزپرداز روزنامههای اصلاحطلب که اکنون در خارج از کشور زندگی میکند، بهتازگی گفته است" تندرویهایی که بچهها در ماجرای قتلهای زنجیرهای کردند و شرکت در کنفرانس برلین که نمیدانم با چه حسابی این کار را کردند، ضربه بزرگی به روزنامهنگاری دوره اصلاحات وارد کرد."
این خط تندروی از کف خیابان و مطبوعات، به صحن مجلس شورای اسلامی کشیده شد. با شروعبهکار مجلس ششم و راهیابی اکثر اصلاحطلبان به پارلمان، چهرههای قدیمی جریان چپ مانند بهزاد نبوی، محسن آرمین و میردامادی کنار شخصیتهای جوانتر همچون فاطمه حقیقتجو و همچنین موسویخوئینی و محمدرضا خاتمی قرار گرفتند و این مجلس همواره شاهد نطقهای جنجالی و تنشزا بود.
اوج این رادیکالیسم رفتاری را در ماجرای تحصن و استعفای نمایندگان ردصلاحیتشده شاهد بودیم تا با این حرکت مانع از برگزاری انتخابات مجلس هفتم شوند و حتی پروژه استعفای دستهجمعی استانداران نیز از سوی تاجزاده پیشنهاد شده بود که بهدلیل عدم همراهی مردم و حتی دانشجویان با اصلاحطلبان و چراغِ سبز خاتمی به اصلاحطلبانِ تأییدصلاحیتشده، پروژه تندروها با شکست روبهرو شد.
نتیجه تندرویهای اصلاحطلبان موجب شد بهرغم ارائه لیست از سوی آنها برای مجلس هفتم، اقبالی از سوی مردم به آنها نشان داده نشود و قوه مقننه را به رقیب واگذار کنند. بهزاد نبوی که لیدر بخشی از اصلاحطلبان در مجلس ششم بود، سال 96 طی گفتگویی، در مذمت تحصن و استعفای دستهجمعی در مجلس ششم میگوید: «من خودم جزء کسانی بودم که در آن حرکت (تحصن و استعفا در مجلس ششم) حضور داشتم. بهجرئت میگویم آن حرکت هیچ نتیجه عینی و ملموسی نداشت؛ حتی همفکران ما که برای مجلس هفتم کاندیدا شده و رد صلاحیت هم نشدند، در انتخاباتی که اداره آن بر عهده دولت اصلاحات بود، رأی نیاوردند.»
با پیروزی اصولگرایان در انتخابات ریاستجمهوری سال 84 و علیرغم اینکه انتظار میرفت اصلاحطلبان به نقد رفتارهای افراطگرایانه خود بپردازند و بهاصطلاح "طرحی نو دراندازند" ولی بهجای این کار در انتخابات ریاستجمهوری سال 88 سراغ "میرحسین موسوی" رفتند که بهلحاظ سیاسی قریب 20 سال بروز و ظهور چندانی نداشت اما خاستگاهش جریان چپ دهه شصت بود.
طیف تندرو و رادیکال اصلاحطلب با احاطه کردن میرحسین موسوی و مهدی کروبی که تا پیش از سال 88 جزو چهرههای معقول و معتدل این جریان بهشمار میرفتند، به لیدر ادعای تقلب در انتخابات تبدیل شدند. اصلاحطلبان با زمینهچینی ادعای تقلب هم 8 ماه کشور را وارد بحران کردند و هم میرحسین موسوی را که چهره موجهی در نظام بود به ورطه سقوط کشاندند. این سقوط موسوی و کروبی چنان شیب شدیدی داشت که گوی سبقت را از سایر اصلاحطلبان ربودند و رسماً خود را از دایره انقلاب خارج کردند تا جایی که میرحسین موسوی بعد از حوادث آبانماه سال گذشته نظام اسلامی را با رژیم پهلوی مقایسه و اغتشاشات مردم را به کشتار 17 شهریور در میدان ژاله مقایسه کرد و این امر موجب شد بسیاری از اصلاحطلبان که زمانی از او دفاع جانانه میکردند در برابر این اظهارات او سکوت کرده حتی رسانههایشان نیز آن را مسکوت گذاشتند.
سیدمحمد خاتمی هم در این برهه مهمترین اشتباه سیاسی خود را مرتکب شد؛ او علیرغم اینکه در جلسات خصوصی تأکید میکرد تقلبی در انتخابات صورت نگرفته، نتوانست فاصلهگذاری درستی با اقدام براندازانه سال 88 ایجاد کند و به همین دلیل هم خود را به روزگار امروزی انداخت و هم اصلاحطلبان را به ورطه انتحار کشاند، بهنحوی که امروز برخی شخصیتهای جناح اصلاحطلب از کرباسچی گرفته تا صادق زیباکلام بر سر نقد خاتمی مسابقه میدهند.
فاصله سال 88 تا 92 بهدلیل رفتارهای اشتباه و افراطی، اصلاحطلبان در انزوای سیاسی فرورفته و سال 92 مجدداً در پی حمایت از روحانی وارد قدرت شدند. اگرچه در این مقطع جریان اصلاحات برای ترمیم رابطه خود با نظام تلاش داشت از رادیکالها ابراز برائت کند، اما همچنان رگههایی از رفتارها و اظهارات تندروانه میان وابستگان به این جناح دیده میشود. سال 94 این جریان توانست سهم قابلتوجهی از کرسیهای مجلس دهم را بهدست بیاورد اما شخصیتهایی همچون علی مطهری و محمود صادقی در فراکسیون امید مجلس، با اظهارات و اقدامات رادیکال خود خاطره مجلس ششم را زنده کردند. و در این سالها تاجزاده همچنان یکی از اصلیترین شخصیتهای رادیکال جناح اصلاحطلب بهشمار رفته است، فردی که عملاً هیچ حد و مرزی برای اصلاحطلبی باقی نگذاشته و بسیاری از براندازان را در کورس رقابت جا گذاشته است.
اکنون که جریان اصلاحات بهدلیل از دست دادن فرصت حضور در مجلس یازدهم و همچنین عملکرد ضعیف دولت روحانی، از سوی مردم و هوادارانش زیر تیغ انتقاد است، فرصت مناسبی است تا رابطه خود را با ساخت سیاسی کشور بهعنوان یک جریان سیاسی باسابقه که وجودش در ایجاد تعادل بین جناحهای سیاسی لازم است، بهبود ببخشد. لزوم این ترمیم ارتباط، اصلاح مؤثر اشتباه برخی چهرههای کلیدی این جریان مانند سید محمد خاتمی، بازتعریف واقعی و مشخص اصلاحطلبی و همچنین مرزبندی میان این جریان و رادیکالهایی است که هیچ تفاوتی با اپوزیسیون ندارند.
انتهای پیام/+