نیم نگاهی به «وست ورلد»| شرح کاملی از اومانیسم در دوران بیخدایی/ قدرت انتخاب در برابر قدرت ایمان
سریال WESTWORLD با اتمام فصل سه معادلات ذهنی بینندگان خود را درهم ریخت اما جواب نهایی خود را برای فصلهای بعدی باقی نگاه داشته است.
خبرگزاری تسنیم-حمید صنیعیمنش
سریال WESTWORLD یک درام عجیب و در هم تنیده فلسفی دارد که با جلو رفتن سریال لایه های زیرین آن نمایانتر میشود. این سریال به نوعی تمام جهانهای موازی عالم را در کنار هم در قالب تمثیلی خاصی گرد آورده است و به آن نمایی با تم و زاویه دید اومانیستی بخشیده است.
پوستر سریال WESTWORLD
ظلم و پسرفت اخلاقی و فجایعی که انسان به بار آورده است او را در معرض انقراض و نابودی قرار داده و رسماً او را بیخدا کرده است. اتفاقات دهشتناک قرن بیستم باعث شده است تا او احساس کند که در این دنیای زور و ستم خدایی نیست. یا بهتر است بگوییم سخن نیچه را محققاً دیده است که میگفت خدا مرده است.
هسته اصلی و بهانه شکلگیری وست ورلد از همین جا ناشی شده است. در روزگاری که خدایی نیست برای نظم و کنترل بشریت باید هزینه کرد. هزینه تغییر و تحول در ذائقه، غریضه، خشم و شهوت. اگر بخواهیم بدون نگرانی از لو رفتن داستان این سریال و برای تبیین بهتر حقیقت این مجموعه تلویزیونی بگوییم، باید گفت که داستان این سریال درباره جهان آینده است که سیستم بزرگی توسط هوش مصنوعی فوق پیشرفتهای در حال کار است که برای زندگی تمام شهروندان جهان برنامهریزی دارد.
فورد یکی از طراحان وست ورلد
در جهان فرضی وست ورلد که به سالهای میانی قرن 21 برمیگردد خشونت و جنایتها به طور شفافی کم شده است اما علت آن نظم و برخورداری از اخلاق نیست بلکه انسانهایی که دچار مشکلات جنونی، روانی و اخلاقی بودهاند در مرکزی با فاصله بسیار زیاد در دل کویر و زیرزمین منجمد شدهاند. آنان در این سریال «بیگانه» خوانده میشوند.
این ایده به طور شفافی ما را یاد کتاب مهم «تاریخ جنون» میشل فوکو میاندازد که در آن درباره دوران قرون وسطی سخن میگوید که بیماران روانی را بیرون از شهر رها میکردند تا روزگاری که با تأسیس تیمارستانها آنان را بار دیگر به شهر برگرداندند و تحت نظر علم تلاش کردند تا آنان را مداوا کنند. در واقع وست ورلد از این دست مسائل علمی و نظریات علوم انسانی در دراماتیزه کردن ایدهها خود بهرههای خوبی برده است.
اصل و اساس سطور فوق که نشان از کنترل و مدیریت اخلاق با تکنولوژی و فناوری دارد نیز ناظر بر نظریات کنترل جوامع در قرن بیستم است که عموماً توسط مکتب فرانکفورت و چپگراها در نقد لیبرالیسم و جهان سرمایهداری مانند آدرونو و مارکوزه بیان شده است.
وست ورلد نیز میخواهد با نقد این شیوه در سالهای آینده بگوید که کنترل جامعه و اداره خشم و شهوت به این صورت شکست خواهد خرد. پارکهای سریال که شامل «وست ورلد» «سامورایی» «جنگ جهانی» و... است مکانهایی است برای تخلیه خشم و شهوت که در آن ثروتمندان و متمولین جامعه هرکاری که بخواهند میکنند.
در حقیقت خشم و شهوت از شهر بیرون رفته است و به جایی مخصوص این أمر متمرکز شده است. انسانهای وحشی و خشنی که آشوبگرایانه مشغول فسادند. ساخت جامعهای آرمانگرایانه با اختصاص مراکزی برای خشم و شهوت بیرون از شهر اشتباه است بلکه باید آنان باید درون جامعه باشند اما تحت کنترل نیروی انتخاب انسان.
نمایی از وست ورلد
پس دیوانگان و مفسدان هر دو به عنوان بخش خطرناک جامعه بیرون از شهر برده شدهاند تا انسان با این شیوه انفعالی به جای ساخت و ایجاد آرمانشهر آن را فراهم کنند. وست ورلد این روال را توسط دلورس نقد و منهدم میکند. او راه دیگری برای انسان و داشتن زندگی برتر بیان میکند. او در حقیقت خودخواهی و عجب بشر را در سده اخیر اساساً نقد میکند اما در بن بست نهیلیسم نمیماند.
وست ورلد با نمایش اپیزودهای آخر که در آن دلورس کاراکتر اصلی ربات و به نوعی قهرمان خاکستری داستان نظم موجود را بر هم میزند، شیوه مذکور و روال موجود را درهم میشکند تا انسانها با انتخاب خودشان زندگی کنند. چیزی که در سالهای آتی به قدرت هوش مصنوعی عملاً از انسان گرفته شده است و باید او بار دیگر با به کارگیری آن راه و روش خود را برای زیستن انتخاب کند. بنابراین وست ورلد از این نظر اثری اساساً اومانیستی است و باید آن را جزو انسانگرایانهترین آثار هالیوود سالهای اخیر دانست. زیرا بحث اصالت انتخاب و ارده جزو فصول مهم نظریهپردازان مغرب زمین مانند شوپنهاور و دکارت در فلسفه و در بحث و تبیین دقیقتر اومانیسم است.
دلورس
اما این تمام حرف سریال نیست؛ دلورس با برپایی آشوب و لجام گسیختگی وحشتناکی که راه انداخته است و بسیار فضا را به روزهای پایان دنیا یا همان آپوکالیپس نزدیک کرده است آنقدر هم ظالم و بیرحم نیست. او بر خلاف آنچه که به نظر میرسد ضد انسان و بشریت باشد در نهایت قرار است تا با کمک یک انسان به بشریتی که در باطن نابود و منقرض شده است کمک کند. اینگونه او مخاطب را امیدوار میکند. او در طراحی خود قهرمانی را پیدا میکند که ناجی انسانها در روزهای واپسین باشد. مردی که مانند عموم دیگر قهرمانهای هالیوود از دل جامعه و در حالی که گوشه عزلت گزیده است یکباره با کمک هوش مصنوعی، کامپیوتر و سیستم انتخاب میشود.
این کلیشه قبلاً نیز در فیلمهایی مانند ترمیناتور و ماتریکس نیز وجود داشت. انسانهای منتخبی که قرار است تا نسل بشر را که گرفتار ابررایانه یا A.I (هوش مصنوعی) است و دچار آشوب، هرج و مرج و یا خفقان است را نجات بدهد. بنابراین بار دیگر از کلیشه تکراری هجوم هوش مصنوعی به عنوان رقیب انسان و نابودی یا استیلای انسان بر آن بهره گرفته است.
نمایی از ماتریکس
ناجیان سریالها و فیلمهای هالیوود همواره انسانند و هیچگاه منجیان الهی برای نجات بشر وارد صحنه نمیشوند. انسانها همواره ناجیان انسانند اما تا چه زمانی این کلیشه میتواند تکرار شود؟ سالهای میانی و پایانی قرن بیستم نیز این باور تشدید شد که در سالهای پایانی دنیا مثلا در ابتدای هزاره 2000 انسان بشریت را نجات خواهد داد.
او با انتخابها و قوت در تصمیم و خرد جمعی به رهبری یک سرباز آمریکایی یا متفکر و دانشمند پیروز خواهدشد. امروز در همان سالهای پیشبینی هستیم آیا چنین أمری محقق شده است؟ وست ورلد با تکرار این رویه به پیشبینی سالهای میانی قرن بیست و یک پرداخته است؛ روزگاری که علم شکت خورده است و انسان با اتکا یا بازگشت به خویشتن خود را نجات خواهد داد. اما این فرضیه غلط امروز نتیجه اشتباه خود را نشان داده است که این انسان و نیروی انتخاب نیست که ناجی بشر است بلکه منجی الهی و نیروی ایمان است که ناجی بشریت خواهد بود.
قهرمان جدید وست ورلد با کمک دلورس همه چیز را از بین میبرد و بار دیگر باید از اساس درست کند. تم آشوب و هرج و مرج که در جوکر نیز مشاهده شد و در نهایت به نفع سرمایهداری به صورت تلویحی مصادره شد، در وست ورلد تا اینجای کار به نفع سرمایهداری نیست مگر آنکه در فصول بعدی اتفاق دیگری رخ دهد. البته قهرمان تازه وارد سریال با بازی آرون پال که در برکینگ بد بازی خوبی از خود ارائه کرده بود سرباز مبارز و اخلاقمدار ایالت متحده آمریکا است که به این شکل تا حدودی زهر ضدلیبرالیسمی را از آن میکاهد.
در هر حال این سریال مدل نهایی و کامل خود را در این فصل ارائه نداده است و باید دید که چه برگ برندهای را در فصول بعدی خود ارائه خواهد کرد.
انتهای پیام/