روایت خواندنی هنرمند دزفولی از ترسیم تصاویر چهار نسل شهدا +تصاویر
سید حبیب آذرنگ یکی از پیشکسوتان و نخبگان عرصه هنر نقاشی است که در کارنامه چهار دهه هنری خویش افتخار ترسیم تصاویر شهدای چهار نسل، انقلاب، دفاع مقدس جبهه مقاومت و مدافعان حرم را دارد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از دزفول، تماشای تصاویر شهدای شاخص و گمنام دیروز انقلاب و دفاع مقدس و امروز مدافع حرم حس و حال غریبی را در وجودم به قلیان کشید رشادت و جانفشانی انسانهایی از دل مردم با نیازه و مسائلی مشابه آنها اما با افکاری ورای دنیا مادی ما به راستی نشانههایی روشن در دنیایی امروز محسوب میشوند نشانههایی که برای هم نوعانشان پیام آور آرامش و امنیتی ماندگار شدند.
در گوشه گوشه خانه رقص قلم بر صفحه بیرنگ و روح بوم در دستان هنرمند استادی توانمند در مقابل چشمان حیرت زدهام به خوبی خودنمایی میکرد استادی که چهار دهه از عمر خویش را صرف ترسیم تصاویر شهدایی بر روی بوم و دیوارهای شهرهای میهن کرده است.
سیدحبیب آذرنگ استاد و هنرمند انقلابی دزفولی که هنر حرفهای خود را با ترسیم چهره امام خمینی(ره) و شهید بهشتی به نمایش میگذارد و در کارنامه هنری خویش افتخار ترسیم تصاویر شهدای انقلاب، جبهه مقاومت لبنان، دفاع مقدس و نیز مدافعان حرم را از آن خود کرده است.
به همین بهانه و در آستانه فرار رسیدن روز چهار خرداد روز مقاومت و پایداری مردم شهرستان دزفول با این پیشکسوت و نخبه هنری و انقلابی شهرستان دزفول به گفت وگو پرداختیم.
آقای آذرنگ سخن خویش را اینگونه آغاز میکند و میگوید: از کودکی عاشق کار هنری بودم از سال 56 در اوج بگیر و ببندهای ساواک، تصویر حضرت امام را از روی یکی از عکس های پرسنلی ایشان، در ابعاد یک و نیم در دو متر و ظرف سه ساعت کشیدم و تعدادی از جوانان انقلابی شهر تصویر را عین قالیچه لوله کردند و از پیش چشم ساواک بردند و فردا، همان تصویر پیشاپیش تظاهرکنندگان روی یک بوم بزرگ شد.
آقای آذرنگ با بیان اینکه اولین طراح و مجری ساخت کلیشهی تصاویر شهدای دزفول، با همکاری برادرانم «احمد، عزیز» بودیم،گفت: تصاویرهایی کلیشههای حضرت امام را قبل از پیروزی انقلاب اسلامی که بر در و دیوارهای دزفول بود شاید کمتر کسی از این ماجرا خبر داشت که کار ما است؛ کم کم منزل ما که در محل شاه رکن الدین بود تبدیل شد به یک پایگاه محل رفت و آمد رزمندگان جنگ و جوانانی که می آمدند و میگفتند «من اعزم جبهه هستم تصویر مرا فراموش نکنید» .
کار به جایی میرسد که قلم موی استاد حبیب تصویر شهدای شوشتر و بهبهان و ... را نیز نقش میزند امروز عکس پرسنلی شهید را تحویل میگیرد و فردایش تصویر نقاشی شده بر بوم را تحویل میدهد و اگر کسی این سطرها و حقایق را اغراق میپندارد، یحتمل با عشق بیگانه است و عاشقی را نمیشناسد، آقای آذرنگ ادامه میدهد و میگوید: پس از پیروزی انقلاب اسلامی، خودم را وقف اسلام و انقلاب کردم و در شهرهای زیادی فعالیت داشتهام به لطف و برکت و نگاه شهدا، خداوند در قلمم برکتی تزریق کرده بود که گاه ظرف یک روز تصویر 19 شهید را ترسیم میکردم.
استاد حبیب گاه شب را تا صبح کنار بوم و قلم مو و رنگهایش بیدار است و چشم در چشم شهدایی دارد که چهره هایشان را بر بوم نقش میزند و به خاطر ندارد که آن روزها ریالی پول گرفته باشد فقط و فقط خدا را میبیند، او در این باره، میگوید: خودم را وقف کار شهدا کرده بودم و به فکر پست و مقام مالی دنیا نبودم و خدا را شاکرم هنوز هم در این باره هیچ تغییری نکردهام.
ترسیم تصویر شهید بهشتی
آقای آذرنگ درباره ماندگارترین تصاویری که ترسیم کرده است، میگوید: پس از شهادت شهید بهشتی، تصویر ایشان را در ابعاد 3متر در 4 متر روی دیوار سیمانی بسیج کشیدم که تا آن روز چنین کاری نه در دزفول که در شهرهای دیگر هم سابقه نداشته است. این تصویر همه را حیرت زده کرده بود که به گونهای از بسیاری از شهرها خصوصاً قرارگاه خاتم الانبیاء شیراز به دنبال من آمده بودند.
وقتی از او درباره اینکه آیا خسته نشدهاید و اینکه هدف شما از این اقدامات چیست میپرسم او میگوید: وقتی کار خودشان است خستگی دیگر معنا ندارد.نقش این اقدام در زندگی من ناخودآگاه بوده و تنها عنایت و نگاه خود شهدا را در پی داشته است، در واقع هدف من را شهدا برایم مشخص کردهاند و هدفم فقط برای انقلاب بود. این رو در زندگی خود بیشتر بر بعد معنوی کار هنری متکی بودم تا بعد مادی آن، و کار شهدا خیر و برکتی در زندگی برایم فراهم کرده که تا اینجا و به لطف خدا و عنایت شهدا محتاج کسی نیستم.
وقتی از آقای آذرنگ از تنها خواسته و آرزوش سئوال میکنم، این چند بیت شعری که خودش گفته است را میخواند و میگوید: «سفری در راه است میروم آن سوی شهر با قلم موهایم، با قلم موهایم زیر دیوار بلند، با قلم موهایم میزنم در رنگ، میکشم نقش و نگاری بر دیوار، این چه نقشی ست شهیدی زیبا...؛» دوست داشتم من هم جزء شهدا باشم، در جبهه که چند ترکش سمت من آمد ولی توفیق شهادت را نداشتم؛ در مقابل چشمانم جوانانی بودند که به درجه رفیع شهادت نائل میآمدند ولی انگار تقدیرما را به گونهای دیگر رقم زده بودند.
آقای آذرنگ درباره ماجرا اعزامش به لبنان و ترسیم تمثال شهدای جبهه مقاومت را برایمان تشریح میکند و میگوید: در سال 64 به لبنان اعزام شدم که بیست و پنج سال بیشتر نداشتم. یک روز «شهید رحیم بختیاری» در خانهی من را زند و گفت: «باید بروی لبنان!» مشغلههای کاریام را بهانه کردم، اما بیفایده بود و رحیم میگفت: «باید بروی!»
آقای آذرنگ با مرور خاطرات در لبنان، گفت: در بعلبک، در پادگانی بودیم که هر روز صبح شش تا دوازده جنگنده F16 اسرائیلی از بالای سرمان پرواز میکردند، مدتی گذشت به «العین» رفتیم و مستقر شدیم. « فاصلۀ «العین» تا «بعلبک» حدود 30کیلومتری میشد. هواپیماهای اسرائیلی هر جا میرفتیم مثل سایه دنبال ما بودند، مدتی بعد نیز به «صیدا» در جنوب لبنان و «صور» رفتیم، سه روزی هم در سفارت ایران در «بیروت» بودیم.
این هنرمند انقلابی ادامه داد: یادم میآید که در شهر «نبطیه» در مرز فلسطین، و در مسجد قبرستان نمایشگاهی زدیم، گروهی که با یکدیگر کارهای هنری انجام میدادیم، ده نفر بودند که از جاهای مختلفی از جمله تبریز، مشهد، تهران، دزفول و.. آمده بودند. از فرزندان دزفول شخصی به نام کریم ذرتی هم بود که در تأسیسات موتوری فعالیت میکرد.
آقای آذرنگ گفت: آنجا دوستانی بودند که از جمله فعالیت آنها درست کردن دکور فیلمبرداری بود که فیلمبردار گروهمان عباس ابوطالب امام بود. خدا رحمتش کند! اهل تهران بود و از «رسانه سروش» به ما ملحق شد.کار گروهما برپایی نمایشگاه با موضوع «مقاومت» بود. آن سالها تنها گروهی بودیم که چنین کارهایی ارائه میکردیم. تا آن روز، ندیدم کسی انجام داده باشد.
ماجرای فروشنده مسیحی یک فروشگاه در بیروت
آقای آذرنگ با بیان اینکه در بیروت برای ضبط فیلم رفته بودیم، گفت: برای خرید به یک فروشگاه بزرگ رفته که فروشنده آن فردی مسیحی بود، هنگامی که متوجه شد ایرانی هستیم گفت پول از شما نمیگیرم حتی خواست دستهایمان را هم ببوسد. او گفت:« ما خیلی برای شما ایرانیان احترام قائلایم شما ایرانیها اسرائیل را نابود و قدس را آزاد خواهید کرد».
آقای آذرنگ با مرور خاطرات خود در لبنان ادامه داد، گفت: به دلیل شرایط آب و هوایی و باران نقاشی روی دیوار چندان انجام نمیدادیم، یک بار که در «صور» بر روی دیوار نقاشی کردم، باران شدیدی آمد و نقاشی را پاک کرد.بیشتر کارهایم روی بوم بود و نقاشیها را در نمایشگاه ارائه میدادیم. آنجا نیز نقاشی شخصیتها را زیاد انجام دادم و آثارم آنجا مانده است.
استقبال پرشور مردم از نمایشگاه
وی با اشاره به استقبال مردم از نمایشگاه هنرمندان ایرانی در لبنان بیان کرد: مسلمانان، مسیحیان، یهودیان و سنیها بیشتر استقبال میکردند. نمایشگاه ما نمونه شده بود کارهایی که انجام میدادیم مردم را تحت تاثیر قرار میداد و برای آنها روحیه بخش بود. یکبار به خانه شهید راغب حرب که قبل از شهید سیدعباس موسوی و سیدحسن نصرالله رهبر حزب الله بودند رفته بودیم.
آذرنگ ادامه داد: دختر شهید راغب حرب بخاطر نقاشی که از ایشان کشیده بودم خیلی خوشحال شد.در نمایشگاه صور، سه عکس بزرگ از امام موسی صدر کشیده بودم. خواهر امام موسی صدر آمد و گفت: «کارهای بزرگی انجام دادید». روز آخر از طرف یکی از دانشگاههای معروف سوریه آمدند و گفتند« این نقاش باید به دانشگاه بیایید تا هم کارهایش را ببینیم و دانشجویان از نزدیک با او گفت وگو کنند».
وی افزود: هنگام برگشت،که وارد فرودگاه شدیم، مسئول بنیاد شهید وسایلم را گروگان گرفته بود و تحویل نمیداد، او گفت: «آذرنگ نباید برود. باید بماند و اینجا کار کند». در فرودگاه آمدند دنبالم و گفتند احتیاجت داریم.
این هنرمند ایرانی در زمینه نقاشی خاطرنشان کرد: یکی از آثار خاص من تصویر شهیدی مصری بود که عملیات شهادتطلبانه انجام داده بود. آن را روی چارچوبی به ابعاد 70_120 سانتیمتر کشیدم و مردم آن نقاشی را جلوی تظاهراتشان حمل میکردند. یکی از کارهایی که به نظرم جالب بود، کاری بود که غیر از کار نمایشگاه بود. آنجا آرم حزب الله را برروی کلیشهها درست میکردیم و روی لباسها میزدیم که سبب خوشحالی مردم میشد.
خوشحالی مردم بیروت از پیروزی ایران در عملیات والفجر8
آقای آذرنگ ادامه داد: ماندن ما در آنجا مصادف با «هفتۀ وحدت» شده بود. به همین مناسبت طرحی که در آنجا کار کردم حس کردم که در ایران هستم، نه در لبنان، مردم استقبال میکردند و جشن باشکوه میگرفتند و خودمان بیشتر خوشحال میشدیم. یک شب حدود ساعت دوازده شب در خیابانهای بیروت، به دعوت لبنانیها سمبوسه و فلافل خوردیم.
این هنرمند انقلابی در ادامه گفت: آن ایام هم زمان با عملیات والفجر هشت بود.با یک نفر که سر تا پا خاکی بود صحبت میکردم و درحال تعریف کردن بود که دو نفر اسرائیلی را اعدام کرده است که به یک باره دیدیم فشفشه و خمپاره است که روی هوا میرفت و بلافاصله از بلندگوها صدای آهنگران در شهر پیچید. پرسیدم چه خبر شده است؟ گفتند «در عملیات والفجر8، فاو را گرفتند!» مردم بیروت مثل مردم ایران به شوق آمده بودند.
وقتی از او به عنوان آخرین سوال در مورد حس و حالی که هنگام ترسیم تصاویر شهدا ایجاد میشود میپرسم او میگوید: بیان حس درونی که از این اتفاق در وجودم شکل میگیرد در توانم نیست... فقط اینکه هنگام ترسیم تصاویر شهدا زمان از دستم خارج میشود و با درک حسی عالی درونم ایجاد میشود کار به اتمام میرسد؛ هنگامی که پدر و مادران شهدا با تمثال فرزندان شهیدشان روبرو میشدند این حس و حال را هیچگاه فراموش نمیکنم استقامت و صبری که داشتند واقعا مثالزدنی بود.
به گزارش تسنیم، مردم دزفول در هشت سال دفاع مقدس و با منطق اسلامی و انقلابی خود از ارزشهای اعتقادی ما دفاع و نامی ماندگار از خود در این عرصه به یادگار گذاشتند و این مردم ولایت مدار در دوران دفاع مقدس و دیگر عرصههای انقلابی بیش از 2600 شهید والا مقام و نه شهید سرافراز مدافع حرم تقدیم انقلاب اسلامی ایران کردهاند.
در دوران جنگ تحمیلی این شهر ولایت مدار بیش از هفت هزار کشته، زخمی و مفقودالاثر تقدیم انقلاب کرده است که از این تعداد، دو هزار و 600 نفر کشتههای جنگ کفار علیه ارزشهای اعتقادی و اسلامی بودهاند. از این جمعیت، 2600 نفر عضو جامعه شاهد، 500 عضو ایثار گر و 4200 جانباز والا مقام شهرستان مقاوم دزفول هستند که هنوز و پس از سالها، هنوز نام دزفول در دفاع مقدس به درخشانی میدرخشد و این خطه نام مقاومت را با یاد خود به خوبی به ثبت رسانده است.
گفت و گو از فاطمه دقاق نژاد
انتهای پیام337/ ع