یادداشت| چرا «شعر انقلاب» زبان به ستایش امام باز کرد؟
رضا اسماعیلی در یادداشتی مینویسد: شاعران انقلاب هماره در طول سالهای مبارزه، امام(ره) را در قامت مردی استوار و راست قامت دیده بودند که از میان پابرهنگان و مغضوبان تاریخ برخاسته بود و خود را خادم ملت مینامید.
خبرگزاری تسنیم، رضا اسماعیلی:
صد آفرین به روح خمینی و نهضتـش
کاین گونه خلق را به جهادی گران کشیـد
خشـم مقدس همـه آزادگـان شــرق
از جان پر خروش وی اینسان زبان کشید
ای بتشکن که شور تو این خلق خفته را
بیرون ز خواب خویش چو سیل دمان کشید
کو تا تـو را زمانه شنـاسد که کـار تو
یکباره ره به جرگه پیغمـبران کشید
رزم تو زنده کرد بسـی نقشهای پاک
کز مصلحان، زمانه به هر شارسان کشیـد
دیـن خـدا به ورطـه ذلت فتـاد و باز
از یمن همت تو از این ورطه جان کشید
(علامه محمدرضا حکیمی)
شعر انقلاب به اقتضای تعریف و ماهیتی که دارد، شعری آرمانگرا، معترض و مطالبهگر است. به این معنا که شاعران انقلاب پیش و بیش از آن که به افراد و شخصیتها متعهد باشند، به آرمانهای انقلاب متعهدند. به همین اعتبار، رسالت شاعر انقلاب نه مداحی، بلکه دیدهبانی، مطالبهگری و پاسداری از هستی و چیستی انقلاب اسلامی است. صیانت و پاسداری از حقیقت مانا و نامیرایی که به جان و جهان انقلاب معنا بخشیده است. این حقیقت روشن چیزی جز آزادگی آمیخته با یکتاپرستی، حق خواهی، عدالتطلبی و ظلمستیزی نیست. حال پرسش این است که شاعران انقلاب چه چیزی در سیمای امام خمینی(ره) دیدند که زبان به ستایش او گشودند؟ و آیا ستایش امام در تقابل با مولفه آرمان خواهی و مطالبهگری شعر انقلاب است؟
در پاسخ به این سوال باید گفت که ستایش شخصیتی همچون امام(ره) که انسانی معنوی و الهی است، نه تنها با تعریف شعر انقلاب تقابلی ندارد، بلکه دقیقاً در راستای ایفای رسالتی است که شعر انقلاب برای خود قائل شده است؛ چرا که امام(ره) در چشم و دل مردم ایران پیش از آن که یک رهبر سیاسی باشد، یکی از بندگان خوب خدا است که برای احیای کرامتهای انسانی و حفظ بزرگواری آنان قیام کرده است. امام(ره) در چشم و دل مردم، پیش از آن که یک سیاستمدار قدرتطلبِ تشنه حکومت باشد، انسانی است شیفته خدمت و خادم ملت. اسوهای حسنه که باید او را تکثیر کرد و در زندگی الگو قرار داد.
درک این حقیقت روشن برای نسل اول شاعران انقلاب که حضور معنوی امام(ره) را با تمام وجود چشیده و در سایهسار مهربانی دستهایش بالیده بودند، کار چندان دشواری نبود. نسل شاعران انقلاب به بزرگی امام(ره) واقف بودند، ولی این را هم دریافته بودند که آن مرد الهی با آنان قرابت و نسبتی بسیار نزدیک دارد. مردم به امام(ره) به چشم انسانی نگاه میکردند که در روشنی روح آنان خانه دارد.
نامت نیایش بود
نگاهت نوازش
رودی که از نگاه تو میجوشید
ما را به شستشوی جهان میخواند
(جواد محقق)
شاعران انقلاب هماره در طول سالهای مبارزه، امام(ره) را در قامت مردی استوار و راست قامت دیده بودند که از میان پابرهنگان و مغضوبان تاریخ برخاسته بود و خود را خادم ملت مینامید. انسانی که با چراغ و آینه آمده بود تا شب را به زانو در آورد و در جان هستی روشنی بپاشد. حقیقت نیز چیزی جز این نبود. مردم در نگاه پر فروغ امام(ره) بتشکن، سیمای از بند رسته خود را میدیدند. امام(ره) تصویر روشن آنان در آیینه روزگار بود. انسان بیداری که هزارهها در جان آنان زندگی میکرد و از وجودش غافل بودند! از همین رو ستایش او را، نه ستایش یک سیاستمدار قدرتطلب، که ستایش خوبیها و زیباییها میدانستند. ستایش امام(ره) در قاموس شاعران انقلاب، خط کشیدن بر چهره زشتی و پلشتی و ستودن راستی و درستی بود. ستایش آزادی، حقیقتخواهی، عدالتگستری، ظلمستیزی، مردمداری و در یک کلام ستایش انسان.
ای روح ضد خواب
ای روح دادگستر الله
تو پیشتاز همه گردانی
تو گرد رسولانی
در عصر وسوسه آز
عصر توافق آه کشان
عصر تبانی طراران
رشوهگران و شبطلبان
در شب ترین شب تاریخ
تو مشرق تمام جهانی
و پردهای میان تو و آفتاب نیست
(طاهره صفارزاده)
شاعران انقلاب، امام را عصاره فضایل ملت میدانستند و آن هنگام که زبان به ستایش او باز میکردند، در حقیقت ملت و مردمی را میستودند که امام(ره) به پشتوانه حمایت آنان فرمود: «شاه باید برود». امام(ره) زبان گویای مردم رنج کشیدهای بود که قرنهای بسیار زیر آوار تحقیر و اسارت قد خم کرده بودند و در انتظار مردی «ابراهیم تبار» بودند که بتهای زور و زر و تزویر را بشکند، بند و زنجیر بردگی را از دست و پایشان باز کند و لبانشان را به تکبیر آزادی دعوت کند:
تو خون شهیدی تو اشک یتیمی
تو خشم خدایی، شرر در گرفته
تو فریاد انصاف صد قرن رنجی
به داد دل خلق محضر گرفته
...
تو اشک فقیری، تو آه اسیری
به دامان آخرزمان در گرفته
همه داد مستضعفان زمانه
ز عفریت زور و بُتِ زر گرفته
(مهرداد اوستا)
آری، امام روح الله سفیر آزادی و شادی ملت ایران بود. مردی که با نام خدا برای شکستن زنجیر غلامان قیام کرده بود. مردی که بر زخم شب زدگان مرهم نور پاشیده بود و به آنان رمز شکستن و رستن از قفس را آموخته بود. و این چنین بود که شعر انقلاب زبان به ستایش امام باز کرد. یادش گرامی و راهش مستدام باد.
تو آمدی
سادهتر از بهار
مثل تلاوت آیههای قیامت
با بعثتی عظیم در پی
و ما از خویش پرسیدیم
زیستن یعنی چه؟
و یاد گرفتیم بگوییم:
«توکلت علی الله»
(سلمان هراتی)
انتهای پیام/