ماجرای کودکانی که روحیه‌بخش بیماران کرونایی شدند/ می‌خواستیم "نشاط" را با روش دیگری به جامعه منتقل کنیم+ فیلم

ماجرای کودکانی که روحیه‌بخش بیماران کرونایی شدند/ می‌خواستیم "نشاط" را با روش دیگری به جامعه منتقل کنیم+ فیلم

اگر امکان عیادت از بیماران و قدردانی از کادر درمانی و جهادگران مبارزه با کرونا را نداریم، ولی می‌توانیم با صداهایمان جهاد کنیم؛ "پژواک همدلی" حرکتی خودجوش برای رساندن آرامش، امید، عشق و محبت به هم­وطنان است.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، گروهی از اصفهانی‌های خوش‌ذوق و خلاق، پویشی مجازی راه انداختند تا با تبعات روانی و سختی‌های ناشی از شیوع کرونا مبارزه کنند، مبارزه‌ای که بیش از همه بر تقویت روحیه کادر درمان تمرکز داشت و با تولید محتواهای متنوع به این مهم دست پیدا کرد. روایتی از دستاوردهای این پویش را در گفت‌وگویی با نفیسه‌سادات امامی، مسئول پویش مجازی «پژواک همدلی» می‌خوانید.

به‌لطف یک روشن‌دل

اواسط اسفند بود که کار جهادی را شروع کردیم. برای بالا بردن آگاهی عمومی نسبت به بیماری کرونا تعدادی پوستر طراحی کردیم، بیشتر در قالب طنز به موضوعات پرداختیم؛ مثلاً در خانه بمانیم، اگر مسافرت برویم چه می‌شود؟ دید و بازدیدها را چه‌کار کنیم؟ و...، خودم هم تعدادی داستان مصور طراحی کردم، با مداد کشیدم، خیلی جالب نشد. دنبال گرافیک کامپیوتری بودیم. می‌­خواستیم برای ایام نوروز تصاویر را در سطح گسترده پخش کنیم، اما فاصله‌‌گذاری اجتماعی مطرح شد و همه جا تعطیل. دست‌مان به جایی بند نبود، صدای‌مان به جایی نرسید، اما از پا ننشستیم، هم‌­پای دیگران ماسک و مواد ضدعفونی تولید و بسته‌بندی می­‌کردیم.

یک روز با یکی از دوستان روشن‌دل تماس گرفتم. در سفر اربعین هم‌قدم و هم‌‌کلام بودیم، حالش را پرسیدم، می‌گفت "مثل همه در خانه‌ایم."، ولی معلوم بود برایش خیلی سخت است. گفتم "می‌توانی با فراغ‌بال در منزل کتاب بخوانی."، می‌گفت "تنوع کتاب صوتی یا بریل شده کم است. کتابخانه مخصوص روشن‌دلان هم تعطیل است". ناگهان نوری در دلم روشن شد، گفتم "من برای عید نوروز، کتاب «اسم تو مصطفاست» را گرفتم، صدایش را ضبط می‌کنم برایت می‌­فرستم."، خیلی استقبال کرد، چون صوت کتاب را قبلاً نشنیده بود، تازه کتاب شهدا هم بود که خیلی خوشش می‌آمد.

ایده را به دوستانم گفتم، همگی خانمیم، شاید به همین دلیل کارهای فرهنگی را راحت‌تر انجام می‌دهیم. بعضی از کتاب‌های صوتی در بازار بود، اما تصمیم گرفتیم با صدای خودمان به دوستان‌مان حس خوبی را منتقل کنیم. در پرانتز بگویم؛ بچه‌های نابینا کتاب را تهیه می‌کنند و به افراد بینا می‌دهند تا برایشان بخوانند، یعنی یک بار هزینه خود کتاب را می‌دهند و یک بار هزینه گوینده را. می‌توانستیم برای این کار از افراد نابینا پول بگیریم، ولی کاملاً دلی کار را انجام دادیم.

این حرکت را برای خانواده و فامیل هم اجرا کردیم، کتاب یا شعری‌ را می‌­خواندیم و صوتش را می‌­فرستادیم. با آنها همدل شدیم. صدایمان را با گوشی ضبط می‌کردیم. هرچه بود در گروه‌های مجازی به‌خصوص دانشجویی منتشر کردیم. وقتی برای بچه‌ها می‌فرستادیم، خیلی استقبال می‌کردند. چند نفر دیگر هم به ما پیوستند و کار را گسترده کردیم.

اولین فراخوان پویش

بعد تصمیم گرفتیم کارمان اسم و رسم مشخصی داشته باشد. ایام عید بود که بارش فکری شد، رسیدیم به "پژواک همدلی". یک هفته بعد از اینکه کار جان گرفت، کانالی در یکی از پیام‌رسان‌ها درست کردیم، خیلی استقبال کردند. همه می‌گفتند "وای، چه کار جالبی! خدا خیرتان بدهد. چقدر خوب بود، چقدر خوشمان آمد"، و از این دست تشکرها. رشته مدیریت آموزشی که خوانده بودم خیلی به‌دردم خورد. مزایا و معایب کار را مرتب بررسی می‌کردم. تلاش کردیم که اثربخشی صوت‌ها بالاتر برود.

اولین پادکست پویش؛ فراخوان دعوت به همکاریِ عموم مردم برای تولید آثار صوتی

بچه­‌ها داستان «اینک شوکران» را ضبط کردند، از عرفان نظرآهاری خواندند. خانم دکتری که استاد هم بود، صوت غزلیات سعدی را خیلی دلنشین ضبط کرد و فرستاد. 2-3 تا کتاب نوجوان داشتیم. برای کودک 2-3 تا خانواده با بچه‌هایشان کتاب می‌خواندند. صدای بچه‌ها هم داخلش بود. فقط توصیه کردیم که با تصویر صحبت نکنند تا کودک بتواند ارتباط برقرار کند.

تشکر از سفیدپوشان سلامت

کار که قوت گرفت، نشستیم با دوستان درباره ثمرات این حرکت مجازی صحبت ‌کردیم، حین صحبت‌ها به اوضاع سخت بیماران و کادر درمان رسیدیم، این­‌که کسی نمی‌تواند بیاید عیادت یک بیمار کرونایی! دیدیم با این کار می‌شود نوعی عیادت مجازی بیماران راه انداخت. کادر درمان هم که پیش خانواده‌هایشان نیستند، شاید این صدا نوعی دلگرمی مجازی برایشان شود. آن موقع خیلی تردید داشتیم که؛ آیا واقعاً جواب می‌دهد؟ خوش‌شان می‌آید؟ دقیق نمی‌دانستیم حالت روحی جهادگران سلامت در چه وضعی است که متناسب با آن جلو برویم.

ماجرای رادیو کرونا

آن اوایل با اتفاقاتی که در فضای مجازی افتاد، خیلی از افراد نشاط را فقط در این می‌‌دیدند که برقصند و فعالیت‌های این‌چنینی انجام بدهند. تصمیم گرفتیم نشاط را با روش دیگری منتقل کنیم. اولین گام می‌توانست همین صوت و صدا باشد، بعدتر دوستان ایده‌های دیگری هم دادند، به‌خصوص دوستان جبهه فرهنگی انقلاب اصفهان خیلی استقبال کردند، با من تماس داشتند که مثلاً این کار را می‌شود انجام داد که بعضی از اینها ایده‌های نابی بود.

اولویت بچه‌­های پویش این بود که ببینیم چه‌کارهایی وجود دارد و از آن­‌ها استفاده کنیم. اول پیگیری کردیم ببینیم؛ نمونه مشابه چنین ایده‌ای انجام می‌شود؟ می‌خواستیم اگر انجام می‌شود ورود پیدا نکنیم و فقط ایده‌ها را در اختیارشان قرار بدهیم و بازوی کمکی آن‌ها شویم، اما مشابه پیدا نکردیم. حتی ما دنبال رادیو کرونا بودیم، اما به هیچ پویش مجازی خاصی برخورد نکردیم.

از صفر تولید تا صد توزیعْ مردمی بود

تصمیم گرفتیم صوت­‌های ارسالی مردم را تبدیل به پادکست کنیم و برای کادر درمان بفرستیم. با حجم زیادی از صوت‌های خام مواجه شدیم، علاوه بر اینکه مثلاً از کرمان و تهران صوت فرستاده بودند، حتی با لهجه شمالی هم صوت داشتیم، ولی خودمان کسی را نداشتیم که این کار را انجام بدهد. خود مردم برای ادمین‌های ما پیام داده بودند که "می‌توانیم پادکست یا کلیپ درست کنیم، فقط بگویید چه‌کاری انجام بدهیم."، این همکاری خیلی بیشتر از تصور ما بود.

در فضای مجازی تبلیغ گسترده از دست یک نفر برنمی‌آمد. خودم سواد مجازی لازم را نداشتم. تجربه تولید پادکست هم نداشتم. گروه پژواک همدلی با اصرار دوستانی شکل گرفته بود که خودشان خودجوش در هر گروه و کانالی که بودند، پیام معرفی را می‌فرستادند. با همین تلاش‌ها گروه تولید محتوای ما از 6 نفر به 100 نفر رسید. فقط 10 نفر پادکست می‌‌ساختند، حتی یک خانواده تهرانی استودیوی خانگی داشتند، یک نفرشان گوینده و خبرنگار شبکه‌های داخلی هم بود، خانوادگی یک پادکست برای پویش ‌­ساختند.

پادکست خانوادگی «پیام امید»

همه بچه‌‌ها رایگان کار می‌کردند. دوستانی که همکاری داشتند، واقعاً خلاق بودند. وقتی صوت‌های خام برای پادکست‌ساز ارسال می‌شد، هدف را توضیح می‌دادیم؛ این‌که باید صدای بچه در آن باشد، مرد باشد، زن باشد یا اینکه چه فضایی داشته باشد تا بتوان از آن یک داستان درآورد.

کاربران، صوت‌‌های زیادی با یک صدا فرستاده بودند، قابل تقدیر بود، ولی بنا بر این شد که فقط از یکی از آنها استفاده شود. تکرار صدای اشخاص را نداشتیم. چون نخواستیم سوءظن پیش بیاید که این کار مردمی نیست و سفارشی است یا مال شخص خاصی است، حتی خود ما هم فقط یک بار حرف زدیم. در چند پادکست چند نفر به من پیام دادند که "صدای خودتان است."، ولی با رعایت این نکته به‌راحتی اثبات کردیم که این طور نیست.

طرفداران صدای کودکان بیشتر بود

صوت‌های اولی که تولید و توزیع شد، خیلی جذاب بود. چون هنوز فرم کار دست مردم نیامده بود، اما کم‌کم کارها تقلیدی شد و به‌تبع آن تکراری به‌نظر می‌رسید. همه همان حرف‌هایی را می‌زدند که دفعه قبلی مخاطب شنیده بود. وقتی صوت‌­ها را برای بیمارستان‌ها ‌فرستادیم، فهمیدیم صدای کودکانه را خیلی بیشتر می‌پسندند، بچه‌هایی که کلمه‌هایی را غلط می‌گفتند و بعد صحبت‌شان را درست ادامه می‌دادند، خیلی طرفدار داشت. برای ما جالب بود که خانواده‌ای وجود دارد که کودکش را به این سمت هدایت می­‌کند که "بیا با کمک هم از مدافعان سلامت قدردانی کنیم."، هم این کودک حس خاصی پیدا می‌کند و هم کسی که صوت‌ها را می‌شنود.

کودکانی که تزئین بیمارستان‌ها را پیشنهاد کردند!

صدای مردم عادی هم که با بغض صحبت می‌کردند، کم نبود، تک‌تک آن‌ها را می‌شد به‌عنوان پادکست منتشر کرد، بیشتر وقت‌ها با چند صوت دیگر کنار هم قرار می‌گرفت. بیشتر کسانی که برای ما صوت می‌فرستادند، پزشک و پرستار بودند. بعضی از افراد برای ما متن می‌فرستادند، بعضی هم می‌گفتند "دوست داریم صحبت کنیم، ولی نمی‌دانیم چه بگوییم". متن‌ها را گلچین می‌کردیم و به آن‌ها می‌دادیم تا بخوانند. ما با ایجاد این حلقه‌های ارتباط نوعی همدلی مردمی را تجربه کردیم که از محصول نهایی هم مهم‌تر بود. دانش‌آموزان و کودکان خیلی همکاری می‌کردند، برای همین کم‌کم کار تربیت‌محور شد، مثلاً در صفحه پویش اعلام کردیم "اگر تزئین بیمارستان‌ها دست شما بچه‌ها بود، یا شما بچه‌ها مدیر بیمارستان‌ها بودید، چه‌کار می‌کردید؟"، دختری 11ساله از مازندران انیمیشنی با این حال‌وهوا درست کرد، این شد که از ابعاد هنری هم بهره گرفتیم.

همیشه قبل از هر کاری یک بار جست‌وجو می‌­شد، اگر پادکست موضوعی وجود داشت، همان را منتشر می‌کردیم. اگر نداشت صوت را می­‌گرفتیم و خودمان پادکست را تهیه و منتشر می‌کردیم. اوایل شیوع کرونا، یک سری موضوعات خاص کل جامعه را درگیر کرده بود، ما هم دست گذاشتیم روی شبهات کرونایی! مثلاً مباحث توسل و توکل خیلی بحث‌برانگیز شده بود، پادکست‌های سه‌دقیقه‌ای بستیم، چند فایل طنز هم تهیه کردیم، چند تا کلیپ تصویری هم داشتیم.گروه‌های جهادی , ویروس کرونا , جهادگر , رزمایش مجازی همدلی

فایل­های صوتی را برای کسانی که می­‌شناختیم می‌­فرستادیم. دوستان نابینا با گروه نابینایان مرتبط بودند، بقیه هم به‌نوعی با مراکز درمانی در ارتباط بودند. همیشه اول از دوست‌مان می‌پرسیدیم "فلان کتاب هست، دوست داری؟"، خیلی خودمانی و دوستانه کار را پیش بردیم، مثلاً کتابی را برای یکی از رابط‌هایمان می‌فرستادیم ولی برای دیگری نمی‌فرستادیم، می‌دانستیم سلیقه‌اش چیست.

رابط اول‌مان برای کادر درمان، مسئول بخش آقایان نسیم‌مهر بود، با بیمارستان خورشید تخصصی کار می‌کرد و با هشت بیمارستان دیگر هم مرتبط بود. در بیمارستان کارهای مشاوره و احکام انجام می‌داد. قبل از اینکه کار را جدی شروع کنیم با او مشورت کردیم، توضیح داد در چه حوزه­‌ای نیاز به کمک روحی دارند، چون در بخش معاونت فرهنگی بیمارستان بود، توانست برای انتشار پادکست‌ها کمک کند.

فامیل یکی از بچه‌های پژواک، با بیمارستان کامکار قم ارتباط داشت. او هم یکی از رابط‌ها شد. خوشحال بودیم که صدای همدلی به گوش پرستاران قم هم می­‌رسد. هیئت‌های مختلفی از صوت‌‌ها استفاده کردند. کانال‌ها و گروه‌های مختلف در نشر کمک کردند. وقتی که این صوت‌ها در سراسر کشور پخش شد، فضای همدلی مردمی در آن حس می‌شد؛ این‌که ما همه با همیم و همه به همدیگر نیاز داریم.

دودلی در رسانه ملی

در تلویزیون برنامه فرهنگی شاد و جذابی برای کرونا ساخته نشد. در فضای مجازی هم نشاطی که مثبت باشد، اتفاق نیفتاد. متأسفانه در شرایط بحرانی، کارهای فرهنگی و رسانه‌ای از اولویت خارج می‌شود. نمی‌دانم در مبحث کرونا اصلاً معاونت فرهنگی برای تولید و عرضه محتوا وجود داشت؟! به‌نظرم تمام تمرکز مسئولین روی تولید اقلام مورد نیاز بود. صداوسیما هم نگاه خبری داشت.

برای پخش در صداوسیما خیلی تلاش کردیم. برای صداوسیمای اصفهان ارسال کردیم، کارمان اول صوتی بود، گفتند "این برای کجاست؟ باید اصالت داشته باشد."، دست‌آخر گفتند "کار تصویری می‌خواهیم". برای صداوسیمای تهران هم فرستادیم. یکی از معاونت‌ها به ما پیام داد "تصویر مردم برای ما اولویت دارد، نه صدای مردم"! بعد که کلیپ تهیه کردیم و فرستادیم، بهانه آوردند که "نمی‌خواهیم کار آماده‌شده برای ما بفرستید."

با این حال در نقاهتگاه باغ ابریشم اصفهان، مدتی آقای کاظمی رادیو کرونا اجرا می‌کرد، باخبر شدیم که جهادی کار می‌کند، درگیری‌­های گرفتن مجوز و مدیریت پخش به‌عهده‌­اش بود. خواستیم در تهیه محتوای فرهنگی کمکی کرده باشیم. هر بار تعدادی صوت برایش می‌فرستادیم، می‌گفتیم "هر کدام را بهتر دیدید، پخش کنید". این شد که بعضی از صوت­‌های ما در نقاهتگاه‌ کرونایی‌ها پخش شد.

به‌وقت کتاب، به‌وقت بیداری

برای اینکه کتاب‌های صوتی را برای دوستان روشن‌­دل بیشتری ارسال کنیم، می‌خواستیم به کتابخانه نابینایان در کل کشور اهدا کنیم، به‌نظرمان رسید که از انتشارات اجازه بگیریم، چون ممکن است بعد مشکل پیش بیاید، اما ای‌کاش این کار را نمی‌کردیم؛ به یکی از انتشارات زنگ زدیم، گفتند "حق ندارید صوت این کتاب را منتشر کنید."، گفتیم "برای مخاطب نابیناست، تعدادشان آن‌قدر زیاد نیست"، اما فایده نداشت، خیلی ناراحت شدیم، این شد که دست نگه‌داشتیم. در هیچ گروهی کتاب‌های صوتی را پخش نکردیم، فقط کتاب «وقت بیداری» را با اجازه ناشر پخش کردیم، قسمت­‌هایی را که درباره مدیریت دوران بیماری بود، پادکست صوتی کردیم. بنیاد مهدویت هم برای نیمه شعبان کار ما را دیده بودند، گفتند "بیایید با مدلی که دارید با محوریت امام زمان(عج) اثری برای کرونا بسازیم و مخاطبش هم مردم باشد."، پادکست‌ها را هم دادند تا برایشان تهیه کنیم، الحمدلله کار خوبی شد.

سرنوشت پژواک همدلی

کار پژواک حدوداً 40 روز طول کشید، در تمام مدت، دغدغه بچه‌­های پژواک این بود که ان‌شاءالله بحران کرونا تمام شود، حتی اگر زحماتمان نابود شود! با گذشت زمان آمار بیماری کرونا خیلی کمتر شد، نقاهتگاه‌ها تعطیل شد. با بچه‌­های گروه به این نتیجه رسیدیم که رسالت پژواک همدلی در زمان حاضر تمام شده است.

از طرفی حوزه‌های بزرگ‌تری برای کار پیدا کردیم، مثلاً فرض کنید خیلی از افراد زمان عقد و عروسی را به‌خاطر شیوع کرونا عقب انداختند و منتظرند، چه خواستگاری‌هایی که با مانع برخورد کرده است! حتی آسیب‌هایی که برای خانواده‌ها در بحران کرونا پیش آمد، کم نبود، برای چنین موضوعاتی هم ایده­‌هایی ارائه شده است که در حال بررسی آن هستیم، دنبال این هستیم که به الگوی مثبتی برسیم.

انتهای پیام/+

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
میهن
triboon
گوشتیران