گفتوگوی خواندنی تسنیم با خانواده شهید شهرکردی ناوچه کنارک / همسرم علاقه عجیبی به امام رضا(ع) داشت
گروه استانها ـ به سراغ خانواده شهید کوهیفایق رفتیم تا کمی با این شهید آشنا شویم. همسر شهید از ایشان میگوید: به همه ائمه(ع) علاقهمند بود اما علاقهاش به امام رضا(ع) چیز دیگری بود.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از شهرکرد، روزگاریست که حس میکنم مدیون شهدا هستیم و هر چه در مورد آنها بگوییم، بشنویم و بخوانیم کم است. شهدا در هر برهه زمان هرگاه که احساس کردند خطری هممیهنانشان را تهدید میکند و گرگی برای یک وجب از خاکشان چنگال تیز کرده است وارد میدان مبارزه شدند تا از خاک و ناموسشان دفاع کنند.
آنها رفتند، دفاع کردند و جان خود را برای آرامش و امنیت من و شمایی که نمیشناختند دادند تا امروز امنیت و آسایش داشته باشیم، البته این رفتنها و دفاعها هنوز ادامه دارد، دفاع از حرم آل الله، دفاع از چادر و حجاب، دفاع از مرزهای زمینی، هوایی و دریایی.
زمانی که از دفاع از مرزهای دریایی صحبت میکنیم ناخودآگاه دلها متوجه شهید دریادل استانمان یعنی شهید جعفر کوهی فایق و 18 دریا دلی میشود که در 22 اردیبهشتماه سال جاری زمانی که در ناوچه کنارک در حال خدمت و پاسداری از مرزهای آبی کشور بودند دچار حادثهای شدند.
شهید جعفر کوهیفایق، شهیدی که جوانیاش را در هیئت عاشقان ولایت شهرکرد گذراند. سادگی، خاکیبودن و اخلاص این شهید سبب شده بود تا نه تنها آشنایان و دوستان او را دوست داشته باشند بلکه مورد توجه اهل بیت نیز قرار گرفته باشد و تقارن چهلمین شب شهادت ایشان در 31 خرداد ماه با روزهای آغازین دهه کرامت و میلاد امام رضا (ع) بیحکمت نبوده و گویای این عشق دو طرفه است. همچنین دوستان شهید کوهیفایق، میگویند که این شهید علاقه زیادی به امامرضا(ع) داشت.
سراغ خانواده شهید کوهیفایق رفتیم تا گفتوگویی با ایشان داشته باشیم. خانم نرگس علیبابایی، همسر شهید کوهیفایق، از آشنا شدنش با همسرش اینگونه صحبت میکند: دو خانواده کاملاً غریبه بودیم، در ماه رمضان به خواستگاری آمدند و در عید فطر سال 94 عقد کردیم اما به علت علاقه زیاد جعفر به امام رضا (ع) و ساده زیست بودنش جشن عروسی به پا نشد و زندگی مشترکمان با یک سفر سه روزه مشهد که بیشترش را در حرم گذراندیم آغاز شد.
همسر شهید کوهیفایق: شب شهادتش به خوابم آمد و گفت : «بیتابی نکن من زندهام»
وی از شهید کوهیفایق حرف میزند: همسرم فرزند چهارم خانواده بود که در اول مهرماه سال 65 به دنیا آمد، او با مدرک مهندسی برق در سال 95 استخدام نیروی دریایی ارتش شد و دوره آموزشی را در مدت زمان کوتاهی در شمال سپری کرد و بعد از آن به دانشگاه افسری نوشهر منتقل شد. پس از گذراندن تحصیلات به کنارک منتقل شد، یک سال به عنوان مأمور خدمت ناو معرفی شد و قرار بود پایان خردادماه ماموریتش تمام شود و به رسته اصلی خود بازگردد.
خانم علیبابایی ادامه میدهد: در همه این نقل و انتقالات من و پسرم نیز کنارش بودیم، جعفر از خدمت بر روی ناو رضایت کامل داشت و همیشه میگفت: «همکارانم در اینجا خوب هستند و خدمت بر روی ناو را بیشتر دوست دارم» و علاقمند بود که در همین ناوچه بماند و در نهایت نیز در ناوچه کنارک به شهادت رسید.
همسر شهید با بغضی در گلو و صدای لرزان میگوید: اخلاق جعفر عالی بود و بسیار عالی با من برخورد میکرد، با کودکان بازی میکرد و با بزرگترها محترمانه رفتار میکرد، خانوادهدوست بود و به فرزندش علاقه و عشق شدیدی داشت.
خانم علیبابایی که دیگر بغضش ترکیده بود و اشک امانش را نمیداد، میگوید: هیچگاه تصورش را نمیکردم جعفر شهید شود، هنوز باور نکردم که جعفر رفته است، حضور معنویاش را در طول شبانه روز حس میکنم و شبها در خواب با او صحبت و رفیق نیمه راه بودنش را گلایه میکنم. هرچند جعفر تنهایم نگذاشته است و شب شهادتش به خوابم آمد و گفت : «بیتابی نکن من زندهام».
وی ادامه داد: دلتنگی من تنها زمانی آرام میگیرد که سر خاکش حاضر شوم و برایش قرآن بخوانم، پسرم مدام بهانه پدرش را میگیرد و پدر و مادرم او را با گردش آرام میکنند. از آنجایی که جعفر زیاد به ماموریت میرفت، متین همچنان تصور میکند پدرش مأموریت است و روزی باز میگردد، اما گویا روزهای گذشته فرزندان فامیل چیزهایی به او گفتهاند که شب گذشته میگفت:«مامان ، بابایی رفته تو آسمونا...اون دیگه برنمیگرده».
همسر شهید بیان کرد: صبح روز شنبه همسرم به محل ناو رفت و قرار بود یکشنبه بازگردد، همان شب در تماس تلفنی باهم صحبت کردیم و بعد از آن، گوشی همراهش دیگر آنتن نداد، البته گفته بود موبایل روی ناوچه درست آنتن نمیدهد و نگران نباشم.اما حوالی ساعت یک و نیم شب دو نفر از همسران همکاران و یک نفر از همکارانش به درب منزلمان در کنارک آمدند، بعد از سلام و احوال پرسی از من پرسیدند از شوهرت خبر داری؟ با تعجب گفتم چند ساعت پیش تلفنی صحبت کردیم، اتفاقی افتاده؟. اما انگار این ملاقات بوی خوبی نمیداد، یکی از آنها گفت نه نگران نباش همسرت به بیمارستان منتقل شده، گفتم بیمارستان چرا؟ گفت: موشکی به ناوچه اصابت کرد و کمی زخمی شده، ته دلم خالی شد و با التماس گفتم:«تورا خدا من رو ببرید پیشش». بعد چند لحظهای سکوت کردند و غافل از اینکه بنده ترک هستم، به زبان ترکی به یکدیگر میگفتند:«بهتره بگیم شهید شده..» که با شنیدن این جمله انگار کسی با آهن از پشت به کمرم ضربه محکمی زد و کمرم شکست.
شهید کوهیفایق به همه ائمه(ع) علاقهمند بود اما علاقهاش به امام رضا(ع) چیز دیگری بود
خانم علیبابایی میگوید: در سال 95 اولین سفر دو نفرهمان با مشهد مقدس رقم خورد و طی این سه سال زندگی مشترک به علت مشکلات زیاد کاری نتوانسته بود مرخصی بگیرد و به حرم امام رضا(ع) سر بزند. روزهای آخر بسیار دلتنگی میکرد و مدام در مکالماتش میگفت:«به محض گرفتن مرخصی و استراحت یک روزه در شهرکرد به پابوس امام رضا(ع) میرویم» اما من به او میگفتم که الآن شرایط کشور با شیوع ویروس کرونا مناسب سفر به مشهد نیست و حرمها تعطیل هستند. ولی جعفر همیشه میگفت: «نه حرم همیشه بسته نمیماند و من مطمئن هستم زمانی که به شهرکرد برگردیم حرمها باز میشوند» و فردای روزی که پیکرش به شهرکرد رسید، حرمها باز شدند و به محض شنیدن خبر شهادتش گفتم خوش به حالش رفت حرم امام رضا(ع).
وی افزود: جعفر به همه ائمه(ع) علاقهمند بود اما علاقهاش به امام رضا(ع) چیز دیگری بود. دو سال پیش در همین روزها بود که خادمهای حرم امام رضا(ع) به استان آمدند و جعفر با افتخار برای تهیه نمک تبرکی پیش خدام رفت و با آنها عکس یادگاری گرفت.
همسر شهید بیان میکند: شب قبل از شهادتش در مکالمه تلفنی یادآوری کرد که:«متین را به تو سپردهام مراقبش باش» و من با همه سختیها فرزندم را با جان و دل بزرگ میکنم من به جعفر قول دادهام.
علیبابایی ادامه داد: روز آخر که میخواست به محل کار برود رفتارش طبیعی نبود، به من کمک کرد و کل خانه را تمیز کردیم و میگفت من نیستم ممکن است کسی به خانه بیاید، منزل باید تمیز باشد، بعد به خرید رفت و بیشتر از آنکه مایحتاج ما بود خرید کرد. به او گفتم:«چقدر زیاد خریدی ما که قرار است چند روز دیگر به شهرکرد برویم این همه خوراکی خراب میشود»، ولی میگفت:«نه، من نیستم، نیاز میشود، اینجا غریب و تنهایی خرید برایت سخت میشود»، انگار میدانست قرار است دیگر باز نگردد. تازگیها فهمیدهایم که به چند کودک بیسرپرست کمکهایی میکرده، البته زیاد به نیازمندان کمک میکرد حتی مازاد غذا را همیشه برای نیازمندان میبرد و هر بار که در مسجد اعلام میکردند فلان فرد نیازمندی وجود دارد اولین کسی که برای کمک پیشقدم میشد، جعفر بود.
شهید کوهیفایق میگفت: راه حضرت زهرا(س) را پیش ببر و مراقب حجابت باش
وی اظهار کرد: از غیبتکردن رنج زیادی میبرد و هر بار که در مورد کسی صحبت میشد سریع میگفت:«بحث را عوض کنید، در مورد خودتان صحبت کنید، موضوع دیگر برای صحبت ندارید؟» و اجازه نمیداد حتی یک جمله در مورد کسی که در جمع نبود صحبت کنیم.
علیبابایی افزود: از زمانی که به کنارک رفتیم زندگی را در خانه بدون وسایل رفاهی ادامه دادیم و حدود سه ماه بود که منزل سازمانی به ما داده بودند و کمکم وسایل را به آنجا منتقل کردیم و جعفر خوشحال بود که سختیها به پایان رسیده است اما این خوشحالیاش طولانی نشد.حاضر بودم آن زندگی سخت با همه سختیهایش ادامه داشته باشد، اما زندگی بدون جعفر برایم رقم نمیخورد.
وی ادامه داد: همیشه بنده را به ایمان و تقوا سفارش میکرد و میگفت: راه حضرت زهرا(س) را پیش ببر و مراقب حجابت باش. نمازش همیشه اول وقت و در مسجد اقامه میشد و این اواخر بیشتر به دنبال حافظ قرآن شدن و دنبال کلاسهایی بود تا قواعد قرآن را یاد بگیرد و علاقه داشت حافظ کل قرآن شود.
همسر شهید خاطرنشان کرد: کاش زودتر با جعفر آشنا شده بودم. خوشحالم که به آرزویش رسید، شهادت لیاقتش بود و حیف بود که چنین فردی به مرگ عادی از دنیا برود.
مادر همسرشهید ادامه میدهد: جعفر اهل شکایت نبود و همیشه میگفت: «بهترین زندگی را داریم» و خود را به خاطر مشکلات دنیوی ناراحت نمیکرد. ادب، متانت، خانوادهدوستی، احترام به بزرگترها و علاقه شدید دامادم به امامزادهها زبانزد فامیل شده بود.
پدر همسر شهید در ادامه کمی از خاطرات داماد شهیدش گفت: هر گاه به محلی برای تفریح میرفتیم، مکانهای امامزادهدار و مکانهای مذهبی را در اولویت قرار میداد و به محض ورود برای عرض ادب خدمت امام زاده میرسید. جعفر اهل غیبت نبود و تا زمان شهادتش چشمش به نامحرم نیفتاده بود.
گزارش از زینب رحیمی
انتهای پیام/ش