بارقه امید در روزهای کم‌فروغ داستان ایرانی

بارقه امید در روزهای کم‌فروغ داستان ایرانی

کردفیروزجایی در کارهای گذشته‌اش هم نشان داده که داستان را فقط برای داستان‌گویی نمی‌نویسند. او داستان می‌نویسد تا هم مخاطبش را سرگرم کند و هم دستش را بگیرد و او را با موضوعات جدی‌تری آشنا و همراه کند. «دارم می‌رسم جان جان» هم از این قاعده مستثنی نیست.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، «دارم می‌رسم جان جان» عنوان تازه‌ترین اثر مهدی کرد فیروزجایی است که به کوشش انتشارات شهرستان ادب برای گروه سنی نوجوان منتشر شده است. 

کردفیروزجایی که پیش از این با آثاری چون «ملداش»، «افعی‌کشی» و «به هم رسیدن در میانسی» در جمع کتابخوانان معرفی شده، این‌بار نیز تلاش کرده تا با در نظر گرفتن المان‌های بومی، داستانی متفاوت برای مخاطب نوجوان خود روایت کند. «دارم می‌رسم جان جان» داستان پسربچه‌ای با نام «مهدی» را روایت می‌کند که در جریان عروسی خواهرش، مسئولیت تعویض لباس عروس را برعهده دارد؛ تعویضی که «جان جان» قول داده اگر میسر شود، «مهدی» را با پول قلکش صاحب دوچرخه کند. مهدی نیز با این سودا به همراه دوستش راهی می‌شود، اما اتفاقات جالبی برایش رقم می‌خورد. 

داستان «دارم می‌رسم جان‌جان» در دهه 70 می‌چرخد و آن را می‌توان در دسته کتاب‌های ژانر اجتماعی قرار داد. اگر کسی آثار فیروزجایی، چه کارهایی را که برای نوجوانان نوشته و چه اثری که برای گروه بزرگسال خلق کرده است، خوانده باشد می‌داند که استفاده از طبیعت و پایبندی به خرده‌فرهنگ‌ها از جمله ویژگی‌های کارهای اوست. نویسنده در داستان اخیر خود نیز به این قاعده پایبند بوده و داستان را در شمال کشور روایت می‌کند، جایی که خود او در آنجا بزرگ شده و با فرهنگ و اصطلاحاتش آشناست. 

کردفیروزجایی در کارهای گذشته‌اش هم نشان داده که داستان را فقط برای داستان‌گویی نمی‌نویسند. او داستان می‌نویسد تا هم مخاطبش را سرگرم کند و هم دستش را بگیرد و او را با موضوعات جدی‌تری آشنا و همراه کند. شاید این ویژگی فیروزجایی از آنجا نشأت گرفته باشد که او دروس حوزوی خوانده و خودش را نسبت به اعتقادات و باورهای مردم و مخاطبش مسئول می‌داند. از این منظر او همانند کتاب «ملداش»، در «دارم می‌رسم جان جان» نیز در قامت یک نویسنده دغدغه‌مند ظاهر می‌شود و در خلال روایت داستان پرجاذبه‌اش، نگاهی انداخته به باورهای نادرست که در جان و ذهن مردم سال‌ها است رسوب کرده و جان گرفته‌اند. 

در کنار شخصیت‌پردازی خوب و استفاده از توصیف، ایجاد حس تعلیق در بخش‌های مختلف این داستان که از زاویه دید «مهدی» روایت می‌شود، داستان را خواندنی‌تر کرده است. ماجرای دو پسر که برای عروسی «جان جان» با دوچرخه‌ای عازم بابل می‌شوند، با حوادث غیر مترقبه‌ای گره می‌خورد که گاه ریتم داستان را تندتر از قبل می‌کنند:

مرد صاحبخانه گفت: مرد حسابی من اصلاً پسر ندارم.

همین زمان بود که شروین دستش را از پشت به زیر پیراهنش برد و چیزی فلزی را بیرون آورد. خوب که نگاه کردم دیدم چاقوی ضامن‌دار است. ضامن چاقو را زد و گذاشت زیر گلوی مرد صاحبخانه و گفت: ببین، کمتر از دو دقیقه اون پسرت که اومد توی این خونه رو باید تحویلم بدی، وگرنه همین‌جا گوش تا گوش سرت را می‌برم. 

مرد صاحبخانه به تته‌پته افتاد و سر سمت بالکن برگرداند و بلند گفت: فریده، فریده، کجایی؟ کلید زیرزمین را بیاور درو باز کنم این پسره بره گورش و گم کنه. 

این را که شنیدم همه چیز را تمام شده تلقی کردم...

بازار کتاب کودک و نوجوان از نظر بسیاری از کارشناسان، دیگر درخشش سال‌های دهه 60 و 70 را ندارد. در شرایطی که بازار ترجمه‌ها، اقبال ناشران را به سمت انتشار این دسته از آثار میل می‌دهد، رمان و داستان ایرانی کم‌رمق‌تر و کم‌فروغ‌تر از گذشته به کار خود ادامه می‌دهد و مخاطب باید دلگرم به سوسوی ستارگانی باشد که گاه در پهنه آسمان این حوزه می‌درخشند. از این منظر، انتشار داستان «دارم می‌رسم جان جان» فرصت مغتنمی است برای مخاطب نوجوان تا بتواند از فضای تکراری داستان‌های موجود فرار و در زیر سایه «آقا دار» نفسی تازه کند.

انتشارات شهرستان ادب کتاب حاضر را هزار نسخه و به قیمت 18 هزار تومان منتشر کرده است. 

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
triboon
گوشتیران