گفتوگوی خواندنی تسنیم با خانواده شهید حافظ امنیت کشور/ روایتی از ولایتمداری شهید امیدی
گروه استانها- سراغ همسر و برادر شهید قربانعلی امیدی رفتیم تا با جزئیات و خلق وخوی این شهید بزرگوار آشنا شویم.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از شهرکرد، شهید قربانعلی امیدی در سیام شهریور ماه سال 60 به دنیا آمد. وی از دوران کودکی و جوانی به ائمه اطهار(ع) و جلسات مذهبی علاقه بسیار داشت. شهید امیدی عضو فعال هیئت یا زهرا(س) شهرکرد بود و از مهرماه سال 80 به استخدام نیروی انتظامی شهرکرد درآمد و پس از 18 سال خدمت و سربازی نظام مقدس جمهوری اسلامی نهایتاً در 26 تیرماه سال 98 در درگیری با اشرار در روستای مسکوتان استان سیستان و بلوچستان مورد هدف قاچاقچیان اسلحه قرار گرفت و به عنوان شهید حافظ امنیت کشور در گلزار شهدای شهرکرد به خاک سپرده شد.
سراغ خانواده این شهید بزرگوار رفتیم تا مخاطبان تسنیم بیشتر با خلقیات و جزئیات زندگی این شهید بزرگوار آشنا شوند.
در مرتبه اول پای صحبتهایی خانم دهقانی، همسر شهید قربانعلی امیدی، نشستیم. وی در گفتوگو با خبرنگار تسنیم در شهرکرد اظهار داشت: متولد سال 1362 هستم و در 22 مرداد سال 88 زندگی مشترک با قربانعلی را آغاز کردم. بهمن سال 91 خداوند دختری به ما هدیه داد که نامش را زهرا گذاشتیم.
وی از آشنایی با شهید اینگونه میگوید: همراه با خواهر شهید در معاونت درمان شهرکرد مشغول به کار بودم که از طریق خواهرشان به خانواده معرفی شده و بعد از ملاقات و گذراندن مراحل خواستگاری، آشناییمان به ازدواج ختم شد.
همسر شهید قربانعلی امیدی در رابطه با خلق و خوی همسرش بیان کرد: علیرغم اینکه قربانعلی یک فرد نظامی بود و به گفته دوستانش چهره خشن و نظامی داشت اما از او قلبی مهربان و تعصب خاصی در رفتارش سراغ دارم. همسرم به رفت و آمدهای خانوادگی اهمیت میداد و با هر کسی رفت و آمد نمیکرد، بیشتر سال از جمله ماههای رجب، شعبان و رمضان را روزه میگرفت و از آنجایی که به لقمه حلال بسیار اعتقاد داشت به پاکی غذایی که جهت افطار استفاده میکرد بسیار اهمیت میداد و سعی میکرد در منزل خود و با لقمه خود افطار کند.
وی با اشاره به اینکه شهید امیدی، همسر و پدر خوبی برای من و دخترش بود، افزود: با وجود همه مشکلات شغلیاش همراهی در رفتوآمد زهرا از مهد به خانه را نیز برعهده گرفته بود و همین خوب بودن باعث شد که بعد از شهادتش ضربه سختی بر ما وارد شود. برخورد شهید با پدر و مادر و فامیل من نیز عالی بود، در حدی که اکنون نیز با گذشت یک سال از شهادت ایشان مادرم همیشه در فراق دامادش اشک میریزد، همچنین رفتار مناسبی با پدربزرگ و مادربزرگ بنده داشت و مایحتاج زندگی آنها را نیز فراهم میکرد تا مبادا به سختی دچار شوند.
خانم دهقانی ادامه داد: قربانعلی تعصب خاصی به شغلش داشت و با وجود همه علاقهاش به خانواده در هر شرایطی هر بار که برای انجام کاری با او تماس گرفته میشد خود را به سرعت در زمان تعیینشده به محل مورد نظر میرساند.
همسر شهید با بیان اینکه ماموریت شهید، ماموریت دو ساله به زاهدان بود که روز شهادتش تنها 20 روز از زمان ماموریتش سپری شده بود، گفت: برای این ماموریت چندین شهر از جمله کیش به او پیشنهاد شده بود که میگفت: «کیش محل مناسبی نیست، از محیطش راضی نیستم زیرا که حجاب خانمها در این شهر مناسب نیست.» و با اصرار خود زاهدان را انتخاب کرد. قربانعلی ماموریت زیاد میرفت اما این ماموریت با بقیه ماموریتهایش متفاوت بود، روزهای آخر عکس جدیدی از خودش گرفته بود و قبل از حرکت گفت که اگر از زاهدان برنگشت این عکس را برای اعلامیه استفاده کنید، سفارشی در مورد دخترش داشت و گفت:«مراقب زهرا باش » ، همچنین از آخرین سفر پیاده روی کربلا لباس آخرتی برای خود آورده بود و توصیه میکرد که پیکرش را فقط در این کفن بپوشانند.
وی ادامه داد: گویا بدنش در تهران غسل و کفن شده بود اما زمانی که به شهرکرد رسیدند بدن خون پس داده بود و کفن نیاز به تعویض داشت، کفن را عوض کردند و همان کفنی که خودش خریده بود لباس آخرتش شد.
همسر شهید در رابطه با موافقتش با ماموریت شهید قربانعلی بیان کرد: بعد از گفتن این صحبتها به شدت گریه میکردم و به هر نحوی تلاش میکردم تا مانع رفتنش به زاهدان شود اما در جواب میگفت:«باید بروم، تصمیم خود را گرفتم». حتی به خاطر اینکه کسی از نزدیکان او را از این سفر منصرف نکند جز برادرهایش به کسی نگفت و از کسی خداحافظی نکرد و بعد از اعزام و مستقر شدنش در زاهدان تلفنی از آشنایان حلالیت طلبید و خداحافظی کرد.
خانم دهقانی با اشاره به اینکه روزی که به شهادت رسید ایام برگزاری جشن عروسی برادرم بود، تصریح کرد: همسرم روز چهارشنبه 26 تیر ماه سال گذشته ساعت 12:30 ظهر با من تماس گرفت و گفت:« نگران کارهای عروسی نباش، ساعت سه بعد از ظهر بلیط گرفتم که اگر مشکلی برام پیش نیاد میام و همه کارها را خودم انجام میدهم» و بعد متوجه شدم در آن زمان در مسیر ماموریت بود اما از ماموریت چیزی به من نگفت.
وی ادامه داد: ساعت 1:30 ظهر برای دستگیری قاچاقچی اسلحه به محل اعزام میشوند و هنگام درگیری با قاچاقچی که قاچاقچی از پشت در آنها را هدف رگبار قرار میدهد و هر دو شهید را به شهادت میرساند.
همسر شهید تصریح کرد: ساعت کاری که به پایان رسید دلشوره عجیبی در دلم ایجاد شد و هرچه با همسرم تماس میگرفتم پاسخگو نبود، ناچارا به قصد خرید عروسی به همراه دیگران به بازار رفتیم. بقیه مدام از بنده جویای حال قربانعلی میشدند و من که از همه جا بیخبر بودم میگفتم:«مرخصی گرفته و در مسیر بازگشت به شهرکرد است».
وی اظهار کرد: تا شب خبری از همسرم نشد خیلی نگران شدم و برای پرس و جو به منزل پدر شوهرم رفتم، که کوچه شلوغ به نظر میرسید کم کم، به بنده گفتند قربانعلی به ماموریت رفته در آن ماموریت مجروح شده و قرار است پای او قطع شود و اجازه بنده نیاز است و با گریه و اصرار گفتم:«رضایت میدهم فقط من را ببرید زاهدان» اما گفتند فعلا امکان سفر نیست، صبح فردا حاضر شدم و میخواستم به قصد سفر به زاهدان از منزل خارج شوم که برادر شوهرم گفت دیگر فایدهای ندارد، قربانعلی به شهادت رسید و تلخترین خبر زندگیام را در آن لحظه دریافت کردم و جشن ازدواج برادرم به مراسم عزای همسرم تبدیل شد.
همسر شهید اضافه کرد: تاکنون وصیت نامهای از همسرم نیافتم و البته دوستانش میگویند همیشه قبل از سفر به پیاده روی اربعین مطالبی یادداشت میکرد اما هنوز چیزی به دستم نرسیده است.در طول حیاتش همیشه بر لقمه حلال تأکید میکرد و غیرت و چشم پاک از ویژگیهای ممتاز همسرم بود.
خانم دهقانی گفت: دلتنگی ما به هیچ وجه آرام نمیشود، بعد از شهادت وی، دخترم با مشکلات روحی زیادی مواجه شد و به توصیه پزشکان هر روز خاطرات پدر را از طریق عکسها، فیلمها و یادگاریهای قربانعلی برای دخترم مرور میکنم، زهرا اکنون کلاس دوم است که ضربه سنگینی را از سال گذشته تاکنون متحمل شده است.
همسر شهید با اشاره به اینکه هیچ انتظاری از مسئولان و دیگر جامعه نداریم، افزود: ماههای اول که همسرم شهید شده بود از سمت نیروی انتظامی و بنیاد شهید از من و دخترم دلجویی میشد و مراقب بودند که دخترم کمتر آسیب ببیند اما کمی که گذشت، ما و غم قربانعلی فراموش شد و علیرغم مشکلات بسیار از جمله سرپرستی دخترم و پرداخت وامها، کسی از مسئولین همراهیمان نکرد و تنها سردار غلامزاده و مسئول امور ایثارگران نیروی انتظامی تاکنون کنارم بودند و سردار اکثر اوقات همچون پدری دلسوز از دخترم دلجویی میکند.
وی ادامه داد: زمانی که همسرم به شهادت رسید تاکنون صحبتهایی مثل: حسابت پر پول شد، آینده دختر تضمین شد، ترفیع شغلی میگیری و غیره، دل مرا بسیار آزرده در صورتی که تا کنون از هیچ یک از مزایا استفاده نکردم اما سوالی از مردم دارم: آیا حسابهای پر پول و ترفیع درجه شغلی برای من که انجام هم نشده، سایه سر و پدر برای دخترم میشود؟!
همسر شهید در پایان خاطرنشان کرد: همسرم غریبانه شهید شد و حتی اکنون نیز به علت وضعیت موجود و شیوع بیماری کرونا نمیتوانیم مراسم سالگرد برایش برگزار کنیم و تنها به رسم هر هفته بر سر مزارش جمع میشویم.
شهید امیدی علیرغم قاطعیت و جدیت در کار، در زندگی شخصی، شوخ طبع و صمیمی بود
سراغ بردار شهید امیدی رفتیم، محمدعلی امیدی در گفتوگو با خبرنگار تسنیم در شهرکرد، با بیان اینکه خانواده پدرم چهار دختر و چهار پسر دارد و قربانعلی فرزند سوم این خانواده بود، اظهار داشت: قربانعلی از همان ابتدایی که کم سن و سال بود در مساجد، هیئات و پایگاههای بسیج فعالیت میکرد، ایشان تعصب خاصی به اعتقادات مذهبی و ولایتپذیری داشت، امر به معروف و نهی از منکر، ولایتمداری و تعصب درست با درک و عقل و خلوص نیت در اعمالش ویژگیهای بود که مجوز شهادت را به قربانعلی داد.
وی ادامه داد: این یک سال برای ما و پدر و مادرم خیلی سخت گذشت، به هر حال برای هر پدر و مادری که فرزندی را بزرگ کردهاند و در زمان ثمر دادن فرزندشان از دستشان برود شرایط دشوار است مخصوصاً برای پدر و مادری که فرزندانشان اینگونه مظلومانه و غریب شهید میشود. نمیتوان گفت که مادر به شرایط این روزها عادت کرده است اما شهید زنده است و در هر جایی که نیاز باشد وارد میشود و حضور مییابد که همین حس و حضور معنوی سبب میشود غم تسکین یابد.
امیدی ادامه داد: هر بار که به گلستان شهدا میرویم و مادرم با قبر برادرم روبرو میشود انگار تازه خبر شهادت را دریافت کرده و داغش تازه میشود و مانند همان روزهای اول نوحه و زاری سر میدهد، با هر فیلم و سریالی که در رابطه با نیروی انتظامی باشد اشکش سرازیر میشود و در خلوت خود با پسرش گفتوگو و درد دل میکند و این حس و حال قابل درک نیست.
وی بیان کرد: گویا برای ماموریت آخر چند شهر درون استانی و استانهای دیگر به برادرم پیشنهاد میشود که به دلایل مختلف هیچ کدام را انتخاب نمیکند و بعد از اینکه متوجه شدیم قرار است به زاهدان اعزام شود با برادران دیگر سعی کردیم تا محیطی فراهم کنیم که قربانعلی به این ماموریت نرود اما بعد متوجه شدیم که به اصرار و میل خود زاهدان را به عنوان محل ماموریتش انتخاب کرده است. آن زمان تنها ما برادرها از محل اعزام او با خبر شدیم و به علت محدودیتهای شغلی و شرایط زاهدان، ترجیح دادیم چیزی راجع به محل خدمت به خواهران و مادر نگوییم تا اینکه دو هفته بعد از اعزام، مادرم قربانعلی را برای مراسم عقد خواهرم دعوت میکند و قربانعلی میگوید:«در زاهدان مشغول خدمتم اگر کاری برایم پیش نیاید در مراسم حاضر میشوم» و در آنجا بود که مادر از ماجرای زاهدان باخبر و دلش میلرزد.
برادر شهید با بیان اینکه حضور برادرم را طی این یک سال گذشته همیشه احساس میکنم، اظهار کرد: علیرغم قاطعیت و جدیت در کارش، در زندگی شخصی شوخ طبع بود و در نهایت گرمی و صمیمیتی که با فامیل داشت، در مسائل کاری تعارف و یا سفارشی را مورد توجه قرار نمیداد و پارتی و رانت در کار برایش معنا نداشت.
امیدی گفت: خانواده پدرم یک خانواده مذهبی و ولایتمدار است که اهل هیچ فرقه یا جناح خاصی نیست و رضایت ولایت فقیه در این خانواده اولویت دارد لذا در چنین خانوادهای، نه تنها یک فرزند فدای مملکت و ولایت میشود، بلکه اگر لازم شود دختران، پدر و مادر نیز با عقل و درایت در راه مملکت قدم بر میدارند، آرزوی همه اعضای خانواده به خصوص بنده شهادت است که درصورت لیاقت به آن میرسیم.
برادر شهید امیدی در پایان تصریح کرد: قربانعلی به برگزاری مراسم عزاداری اباعبدالله الحسین (ع) اهتمام خاصی داشت و دوستان و فامیل را به شرکت در دستههای عزاداری تشویق میکرد و مدام به افرادی که در کنار خیابان هیئتها را تماشا میکردند از جمله من و دیگران میگفت:«وارد هیئت شوید و تماشاچی نباشید.»
گزارش از زینب رحیمی
انتهای پیام/7540/ش