دلنگرانی شهید ایرج تیموری از فضاسازی دشمن: به ناامیدیها نباید دامن زد
گروه استانها ـ ریاست را رها کرد و جهادگر شد؛ سنگرساز بیسنگری که در آتش عشق سوخت و نگران جنگ روانی عوامل دشمن برای ناامید کردن ملت بود.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از همدان، اهل روستای «سنگستان» بود و خورشید زندگیاش سال 1333 طلوع کرد. مبارزه با ستم از جوانی با فطرت پاکش درآمیخته بود تا جایی که وقتی دانشجوی دانشسرای تربیت معلم بود به جرم سوزاندن کتابهای مربوط به شاه دستگیر شد.
پس از آن به خدمت سربازی رفت و سپس معلم شد تا اینکه خورشید پرفروغ انقلاب اسلامی دمید. با اینکه در کسوت معلمی بود به سپاه پیوست و در برابر ضد انقلاب که کردستان را محاصره کرده بود؛ ایستاد.
با شروع جنگ تحمیلی به جبهه نبرد شتافت و شهادت برادرش «بهمن» در نخستین ماههای جنگ، عزم او را به مقابله با متجاوزان راسختر کرد. در عملیات «تنگه کورک» باوجود جراحت شدید از ناحیه گردن، چند نفر از رزمندگان مجروح را به پشت جبهه منتقل کرد.
سال 61 برادر دیگرش «کریم» در عملیات رمضان به جاودانگی پیوست و داغ او را مضاعف کرد. پیشنهاد ریاست اداره آموزش و پرورش قهاوند را به او دادند، اما عشق به جبهه در دلش زبانه میکشید و تا سال 65 در سنگر نبرد ماند.
«ایرج تیموری» زاده روستای سنگستان همدان، فرمانده یکی از گردانهای مهندسی-رزمی جهاد سازندگی در منطقه شلمچه بود که بر اثر اصابت ترکش به ناحیه گردن، همراه دیگر دوستانش در عملیات کربلای 5 شربت وصال نوشید.
گزارش| ماجرای عملیات سخت بچههای همدان به فرماندهی حاج قاسم سلیمانی در «کوشک»
رضا بهمنی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس و دوست و همرزم جهادگر شهید تیموری درباره او میگوید: «در خطوط عملیاتی لشکر امام حسین(ع) در کنار نخلستان بعد از نهر جاسم خاکریز میزدیم. آن شب حاج علی رکینی(کریمی پرویز) داشت خاکریز میزد که دشمن بلدوزرش را با P.M.P نشانه رفت.
من و محمدعلی دلگرم از بلدوزر بالا کشیده و پیکرش را پایین آوردیم. هرچه به یک راننده آمبولانس اصرار کردم تا پیکر شهید را از معرکه دور کند؛ قبول نکرد و گفت اول مجروحان. ایرج در قرارگاه لشکر بود. با موتورسیکلت به سراغش رفتم.آخر او و شهید رکینی، که یک جان بودند در دو جسم. وقتی خبر را شنید؛ اول کمی جا خورد و بعد گفت: «انا لله و انا الیه راجعون، میرویم تا پیکر را بیاوریم».
با آمبولانس عازم محور بودیم که خودرو روی یک خاکریز درون گل گیر کرد. ایرج برگشت و از بنده و چند نفر دیگر برای بیرون آوردن آمبولانس کمک خواست، اما ماشین از جایش تکان نخورد.
در همین حال، خمپارهای به خاکریز اصابت کرد و ایرج که فاصله کمی با خاکریز داشت؛ ترکش خورد. میان گرد و غبار فریاد «خدایا شکرت، سوختم» سر میداد. بعد از اینکه گرد و غبار و دود حاصل از انفجار خوابید؛ آمبولانس را آزاد کرده و حرکت کردیم، اما ایرج در بین راه پر کشید.
جهادگر شهید سردار ایرج تیموری با همه وجود به انقلاب و اسلام عشق میورزید. خانواده و دوستانش او را اسوه اخلاص و ایثار میدانند و خاطراتشان از این شهید بزرگوار در کتاب «با افلاکیان در جادههای عشق» به قلم محمدعلی متقیان گردآوری شده است. کتابی که به سفارش سازمان جهادکشاورزی در 134 صفحه به وسیله انتشارات برکت کوثر منتشر شده است.
در وصیتنامه سردار شهید ایرج تیموری آمده است: «قبل از هرچیز شما را به پیروی از احکام عالیه اسلام و خط رهبری امام عزیز سفارش نموده و تقاضا دارم اجازه ندهید؛ عوامل اجنبی در کشور آیه یأس بخوانند و مردم را از راهشان بازدارند».
انتهای پیام/744/ی