هنر و ادبیات انقلاب اسلامی ـ ۱۵ /جنبش به خودآیی
ورود شجاعت به ادبیات باعث میشود، خطوط نامرئی میان نویسندگان طبقه بورژوزیا و طبقه ستمدیده آشکار شود. نویسندگان طبقه بورژوازی، شروع میکنند به بورژوازینویسی برای حاکمیت و طبقه ستمدیده و مردم، نویسندگان خودشان را پیدا میکنند.
خبرگزاری تسنیم، سعید تشکری؛
هنر و ادبیات انقلاب اسلامی گفت پانزدهم
در یک جمعبندی فشرده گفتم که براساس رویدادهای تاریخی معاصر، رماننویسی مدرن در ایران را میتوان در پنج دوره بررسی کرد، که هر دوره انعکاسی از یک رویداد سیاسی مهم در همان دوره است. در دوران قاجار، از حدود سال 1253 که اولین رمان ایرانی با نام ستارگان فریبخورده توسط میرزا فتحعلی آخوندزاده نوشته شد، تا پایان دوره اول پهلوی در سال1320 و یأس به وجود آمده در پی جنگ جهانی اول، که در رمانهای غربی ترجمه شده مثل سه تفنگدار از الکساندردوما، و ظهور داستاننویسی به نام صادق هدایت منعکس میشود، و پس از آن تا کودتای 28مرداد در سال 1332 که به ناامیدی جامعه روشنفکر دامن می زند و راه خود را برای بروز احساسات و بیان ناامیدیها تا ظهور ترجمهای ادبیات روس ادامه پیدا میکند و این ترجمه و ارتباط با ادبیات روس باعث میشود، وارد مقولهای به نام «شخصیت پردازی» شویم و از تیپسازی عبور کنیم.
به همین واسطه، رفتار ضداستبدادی و ضدحکومت پهلوی اول برای اولین بار در داستانها بارز میشود که نمونه درخشان آن در رمان چشمهایش اثر بزرگ علوی است که در سال 1331 آن را مینویسد، که داستانی دور از توهم است و یکی از اولین رمانهای واقعگرا، امابه شدت رمانتیک است و به یک نوع بیدارگرایی روی میآورد.
بیشتر نویسندگان در این دوران، برخاسته از طبقه بورژوازی هستند. با ظهور جلال آل احمد از1332تا بلوغ عقیدتی و تاثیر گذاری درسال 1340 ما شاهد یک جریانسازی و موج جدید هستیم که نویسندگی را از انحصار طبقه بورژوازی خارج میکند. که این موج مدیون تواناییهای چندجانبه نویسندگانی مثل جلال آل احمد است، داستاننویس، مترجم و منتقد. با تجربیات بسیار گسترده و فعالیت در حزب توده و تجربه خلق ادبیات کارگری تا جدا شدن از حزب و رسیدن به فرهنگ ناب اسلامی.
نتیجه همین تجربه سترگ جلال است، نوشتن کتابی با عنوان «غرب زدگی» در سال 1340 است که یک سال بعد منتشر میشود، و در سال 1342 توقیف میشود، که به تعریف جامعه ایرانیِ غربزده میپردازد و میگوید، غرب زدگی آفتی است که از غرب میآید و ما و کشورهای جهان سومی از پیشرفت وامانده را مانند طاعون گرفتار و بیمار میکند.
آدم غربزده ریشه و بنیادی ندارد، نه شرقی مانده، نه غربی شده؛ هرهری مآب و چشم و گوش بسته از آداب و سنن و فرهنگ غرب تقلید میکند، این مقاله و این نقد، که حاصل تجربیات فشرده جلال است موجی را میان نویسندگان پدید می آورد و جریان ساز می شود، تا جایی که تفکر جلال، بستری فراهم میکند تا نویسندگان بزرگی فارغ از وابستگیهای طبقاتی، ظهور کنند و ما شاهد نگارش رمانها و داستانهایی همچون «تنگسیر» از صادق چوبک در سال 1342باشیم، که قهرمان این داستان، خلاف کاراکترهای دیگر چوبک، نمایانگر بهترین و درخشانترین ویژگیهای سلحشوری و جوانمردی است و از نادر آدمهای نوشتههای چوبک است که آگاهانه و به رغم ایمان دینی استوار خود، برای انتقام آماده میشود و آن را به آینده واگذار نمیکند.
هم زمان با نگارش این مقاله از سوی جلال آل احمد در سال 1340، نویسندگان دیگری دست به تولید آثاری میزنند که همین نقد را در قالب رمان پدید میآورند، در همین سال رمان فوق العاده علی محمد افغانی با نام شوهر آهو خانم منتشر میشود. رمانی هزار صفحهای که هر صفحه از آن زندگی واقعی مردم کوچه و بازار به معنای توده مردم به ویژه زنان است.
نجف دریابندری که علیمحمد افغانی را پیش و پس از زندان میشناخت، در مطبوعات وقت از این کتاب تعریف میکند و مینویسد، این داستان زندگی مردم عادی اجتماع ما، تراژدی عمیقی پدیدآورده و صحنه هایی را پرداخته که انسان را به یاد آثار انوره دو بالزاک و لئون تولستوی میاندازد.
رمانی که در آن جامعه شناسی زن ایرانی با یک رئالیسم بسیار فوق العاده همراه شده، که نام آن را ادبیات بیداری و به خودآیی میگذارند. این رمان در حقیقت شروع ادبیات و ادامه نهضتی است که جلال آل احمد آغاز کرده است، علی محمد افغانی در رمان آهو خانم خود جامعه نویسی را ادامه میدهد و این موج به رمان بسیار ستیزگرای تنگسیر از صادق چوبک میرسد که بعدها به فیلم هم در میآید. بعد از آن ظهور بهرام صادقی را در دو اثر داریم، رمان ملکوت که داستانی تواما تمثیلی و واقعگرا است و در سال 1341 نوشته میشود و مجموعه داستان دیگری به نام سنگر و قمقمههای خالی.
بعد این موج نو در رمان سووشون نوشته خانم سیمین دانشور به اوج میرسد و راهش را ادامه میدهد. این روندی است که رمان نویسی مدرن از 1332 تا 1345 طی کرده است، که در میانه این دوره تاریخی، ما یک اتفاق بسیار بزرگ داریم و آن آغاز نهضت امام خمینی است که در ارتباط با کاپیتولاسیون و ماجرا فیضیه و ترور شاه، آغاز میشود.
در این دوره جریانی به نام جریان موتلفه اسلامی شکل میگیرد، که این جریان در بخش فرهنگی ـ ادبی و سیاسی ـ نظامی ورود میکند و در فاز نظامی دست به ترور شاه می زنند. تروری ناموفق، توسط فداییان اسلام، که به دلیل نقش گسترده فداییان اسلام در میان مردم و جامعه ایرانی، علیرغم دستگیری محمد صدق امانی ، محاکمه و صدور حکم اعدام، نفوذ فداییان اسلام در میان مردم و جریان گسترده و خیزش مردمی به رهبری روحانیت ، مانع از اجرای حکم میشود و آرام آرام این موضوع در ادبیات ما تبدیل به یک شجاعت میشود، شجاعتی که بعد از یأس و ترس در 28 مرداد 1332رخ میدهد، و تبدیل به یک شجاعت ادبی میشود، نمونه ای از ورود این شجاعت به ادبیات، کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» است که جلال آل احمد در سال 1343 می نویسد، مقاله ای که بخشی از آن به بررسی عدم واکنش روشنفکران نسبت به کاپیتولاسیون و ماجرای مدرسه فیضیه می پردازد و به نقل سخنرانی از امام خمینی در سال 1343 می پردازد و پس از اشاره به این موضوع که هرگاه روشنفکر و روحانی همراه هم بودهاند به پیروزی دست یافتهاند، انگیزه اصلی نوشتن کتاب را ادای دین به خونی که در 15 خرداد 1342 از مردم تهران ریخته شد دانسته است.
ورود شجاعت به ادبیات باعث میشود، خطوط نامرئی میان نویسندگان طبقه بورژوزیا و طبقه ستمدیده آشکار شود. نویسندگان طبقه بورژوازی، شروع میکنند به بورژوازینویسی برای حاکمیت، و طبقه ستمدیده و مردم، نویسندگان خودشان را پیدا میکنند، نویسندگانی مثل غلامحسین ساعدی و بهرام صادقی و رضا براهنی و ... اما در میان این نویسندگان، نویسنده صاحب نام دیگری به نام محمود گلابدره ای، که شاگرد بلامنازع جلال آل احمد است، با «سگ کوره پزخانه» و «ابوذر نجار» ترکیبی از ادبیات دینی و ادبیات ظلم ستیز خلق میکند و برای اولین بار شاهد معاصرسازی شخصیتهای دینی مثل ابوذر هستیم و نامهای دینی وارد ادبیات میشوند، هم زمان با ظهور این نویسندگان که قهرمان آنها از طبقه ستمدیده است، حکومت در حوزه پاورقینویسی فعالیت درخشانی دارد و کم کم کار به جایی میرسد که از نویسندگان مبارز هم دعوت میشود تا برای مجلات روشنفکری مثل سخن، سپید سیاه، فردوسی، پاورقی بنویسند.
نهضت امام خمینی در اعتراض به کاپیتولاسیون که توسط هویدا در مجلس به تصویب میرسد، یک هیجان اجتماعی و ضد امپریالیستی را در جامعه شکل میدهد، که باعث میشود بسیاری از نویسندگان و فیلمسازها رفتاری ضدآمریکایی و ضد استعماری در پیش بگیرند.
یکی از مشکلات ادبیات چپ در آن سالها، نبودِ نقد نسبیت وابستگی به تفکر الحادی مکتب مارکسیسم و حکومت شوروی است، ادبیاتی که اگرچه از واقعگرایی سوسیالیستی بهرهگیری میکند، اما فاقد نقد و انتقاد نسبت به شوروی در قرارداد ترکمنچای است که طی آن روسها بخشی از ایران را تصرف میکنند. انگار که به یک فرمول گورکی نویسی دست پیدا میکنند و از فرمول آثار داستایوفسکی غافل میشوند، درحالی که داستایوفسکی و گورکی از دو فرهنگ و جان مایه متفاوت در ادبیات هستند، داستایوفسکی وابسته به ادبیات نیهیلیستی و گورکی وابسته به ادبیات اجتماعی است، که برآیند این دو، جامعه را به تعادل می رساند.
این گورکی نویسی و کنار گذاشتن داستایوفسکی از سوی ادبیات چپ، باعث میشود که دوزِ روانکاوی و درونگرایی رمانتیک در آثار چپ بسیار بالا برود. یکی از منتقدان به نام آقای کامشاد معتقد است زیادهروی نویسندگان در رمانتیکنویسی باعث میشود داستانها پیشرفت نکنند و خوانندگان از اوضاع احوال زمان و رنج و مصیبت مردم عادی غافل شوند و بیشتر به طبقهای از بورژواها پرداخته شود، این در حالی است که سوسیالیست ها و مارکسیستها در آن دوران، خواستار تبیین یک جنبش مردمی بودند، ولی با زیادهروی در رمانتیک نویسی بیشتر به ستیز با طبقه بورژوزیا پرداخته شد.
جلال آل احمد و بهرام صادقی دو الگوی معاصر برای این دو گروه نویسنده هستند، یعنی گروه نویسندگان مسلمان و گروه نویسندگان روشنفکرِ بی عمل.
جلال آل احمد پایانهای خوشی برای داستانهایش خلق میکرد و پیروزی حق بر باطل را متصور بود، اما در سال 1342 با خلاف تصوراتش و تبعید امام رو به رو شد که منجر به نوعی حس ناکامی و ناامیدی در او شد، که با نوشتن «سرگذشت کندوها» دست به نقد رمانتسیسم ادبی خود میزند که در آن، به عنوان یک منتقد اجتماعی ظاهر میشود نه یک نویسنده.
در همین زمان ما نویسندگانِ مترجمی با گرایشات کاملا چپ داریم، مثل به آذین و رضا مرزبان و شاهد ظهور یک نویسنده شاخص به نام نادر ابراهیمی هستیم که ادبیات رمانتیک خیالانگیز و افسانهای را در آثارش استفاده میکند، و در یک گرایش خیلی شدید آثاری چون «یکلیا و تنهایی او» نوشته تقی مدرسی و «ملکوت» نوشته بهرام صادقی، با الهام از عهد عتیق و داستانهای اسطورهای، جنگ خدا و شیطان را دستمایه قرار دادند؛ جنگی که خمیرمایه اصلی آن تاریخ است.
هوشنگ گلشیری و مکتب اصفهان ادامهدهنده همین راه است. که در آن تمثیلهای تاریخی را وارد ادبیات میکنند و ادبیات به یک نوع جن نامهنویسی تبدیل میشود، مثل داستان بسیار معروف گلشیری به نام «شازده احتجاب» که در سال 1348، به عنوان اولین رمان گلشیری منتشر شد و به نظر احمد کریمی حکاک، پژوهشگر ادبی به سرعت مورد استقبال جامعه روشنفکری ایران قرار گرفت و نام گلشیری را بهعنوان یک داستاننویس جوان و زبردست مطرح کرد.
گلشیری از یکسو به شدت تحت تاثیر فاکنر است و از سوی دیگر به دلیل شناختی که از مکتب اصفهان و جامعه قجری دارد، کاراکترها و فضاهایی را با استفاده کم نظیری از تکنیک جریان سیال ذهن، خلق میکند، و زوال شاهزادههای قجری و استبداد آنها را برای به مردم نشان میدهد، در واقع ما با یک داستان قجری رو به هستیم است و بیش از آنکه به نقد حکومت پهلوی بپرازد، با حکومت قجرها کار دارد، یعنی همان کاری را میکند که پهلوی میخواهد، اما نه به دستور حکومت پهلوی، که به خواسته شخصیِ خود، به دلیل استبداد و سانسور شدید در جامعه.
در همین دوران ما شاهد ظهور احمد محمود نویسنده جنوب هستیم که علیه سرمایهداری و به حمایت از رشد طبقه متوسط، شروع به داستاننویسی میکند.
در این سالها، شمار دانشآموزان، دانشجویان و کارمندان اداری افزایش یافت که خوانندگان جدی رمان و داستان و نمایشنامه بودند، و همه به نوعی منتقد فرهنگ غربی و منتقد غربگرایی میشوند و با کمی تاخیر به جریانی که امام خمینی در سال 1342 علیه کاپیتولاسیون و اصلاحات ارضی ایجاد کرده بود، می پیوندند، و غرب بزرگترین مسئله آنها میشود، تا جایی که ابراهیم گلستان در «مد و مه» مسئله اصلاحات ارضی را در داستانی بسیار زیبا به نقد میکشد تا جایی که نقش هویدا به عنوان کاراکتر ظهور میکند و این یک اتفاق عجیب است، که ابراهیم گلستان با نثر فاکنری و به مدد توان مترجمی بالای خود، این کار را انجام می دهد.
از سوی دیگر صادق چوبک شخصیت داستانهایش را از طبقات پایین جامعه انتخاب میکند و برای اولین بار در رمانها، از ظرفیت نهفته دیالوگ استفاده میکند و در سوی دیگر جلال آل احمد و نادر ابراهیمی، دست به نوشتن داستان کوتاه میزنند، فابل و داستان حیوانات مینویسند و نادرابراهیمی داستان کلاغها را مینویسد که شدیداً ضد استعماری است. داستانهای جدیدی توسط ناصر تقوایی وارد ادبیات ما میشود و داستان تبعیدشدگان به جنوب و آن فضای گرم و سخت جنوب را مینویسد. در این سالها داستانهای همینگوی در ایران ترجمه میشود و همینگوینویسی و فاکنرنویسی به عنوان یک موج نو جامعه ادبی ایران را میگیرد، که در دل آن روشنفکران، به یک پدیده جدید میرسند. "جیغ بنفش" یا "هنر برای هنر" که شاعران با پاتوقهایی که در باشگاه کافه نادری و کافه فیروز پیدا میکنند، در دو جبهه، ادبیات کافه ای را شروع میکنند و علیه هم مینویسند.
گسترش کتابهای جُنگهای ادبی، مثل کتاب هفته، در همین سالها نویدِ این است که باید در ایران سانسور شدیدی اعمال شود و به گزارشهای پرویز ثابتی رییس ساواک بخش هنر و ادبیات سانسور به شکل جدیتری وارد ادبیات میشود و دستگیری نویسندگان آغاز میشود.
نویسندگان با لایههای محکم و معنوی، زندان را تاب میآورند، اما بسیاری در زندان میبرند و جذب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان میشوند و در آنجا به تولید فیلمهایی با ظواهر روشنفکری، دست میزنند. در این دوره است که از سال 1348 با «سووشون»، و بعدها با «دایی جان ناپلئون» نوشته پزشکزاد، ما به یک موجی از رمانهای شرح احوالی میرسیم. بعد از آن که ناصر تقوایی «دایی جان ناپلئون» را میسازد، بهمن فرمان آرا داستانهایی از بهرام صادقی و هوشنگ گلشیری میسازد و داریوش مهرجویی قصه چهارم از مجموعه داستان عزادارن بَیَل به نام گاو را میسازد، جهان هنر و ادبیات ما به قدری محصور میشود که آن موج نو ادبیات، علیه فیلم فارسی دست به تولید میزند و توهم توطئه در جامعه گسترده میشود.
در یک نگاه کلی به جریان رماننویسی در دهه چهل، میتوان گفت، تحولات اجتماعی دهه چهل در ایران و بهطور خاص، ماجرای اصلاحات ارضی، باعث آغاز روستایینویسی در این دهه میشود که در آنها روستاییان به عنوان کاراکترهای اصلی مطرح میشوند، که ضد فئودالیته مبارزه میکنند.
غلامحسین ساعدی با رمان «توپ» و مجموعه داستان کوتاه «عزاداران بیل» به عنوان پیشرو ادبیات روستایی شناخته شد. آثار دیگری که پس از ساعدی در این موضوع نوشته شد، از جمله «شریفجان» تقی مدرسی و «بعد از تابستان» غزاله علیزاده از نوعی واقعگرایی گزارشی استفاده کردند که توسط جلال در نفرین زمین ارائه شده بود و با الگوبرداری از جلال مینویسند. که به عقیده میرعابدینی، مبدل به «بیانیهای افشاگرانه در درباره اصلاحات ارضی و امحای کشاورزی سنتی ایران» شدهاست.
اکنون زمانه محمود دولتآبادی آغاز میشود.
ادامه دارد...
انتهای پیام/