رشادتهای مدافعان سلامت از دفاع مقدس تا دفاع از حرم
مسئول بهداری سپاه در دفاع مقدس گفت: رهبر معظم انقلاب در زمان ریاست جمهوریشان از نزدیک در منطقه با پزشکان و امدادگران گفتگو و از زحمات آنها تشکر میکردند؛ ایشان حتی در بیمارستانهای صحرایی حاضر میشدند و از زحمات کادر بیمارستانها تشکر میکردند.
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم، این روزها نام مدافعان سلامت در صدر اخبار و گفت و شنودها قرار دارد. از زمان بروز و ظهور ویروس منحوس کرونا، این سپیدپوشان روسفید بودند که در خط مقدم این کارزار حماسهآفرینی کردند. اما این حماسههای ماندگار یادآور رشادتهای کادر درمانی و نظام سلامت در دوران دفاع مقدس است؛ تجربههای دفاع دیروز نشان راهی است برای دفاع امروز.
به همین مناسبت در چهلمین سال بزرگداشت دفاع مقدس خاطرات و مخاطرات مدافعان سلامت در دفاع مقدس را در مصاحبهای با دکتر سید مسعود خاتمی به گفت و شنود نشستهایم. او که این روزها در کسوت نماینده مردم در مجلس یازدهم مشغول فعالیت است ، اولین فرمانده بهداری سپاه در جنگ تحمیلی بوده است.
در این گفتگو، دکتر خاتمی تحلیلها و یادماندههای بدیعی از فداکاریهای کادر درمان در دفاع مقدس را روایت میکند تا زمینه ایثارگریهای امروز مدافعان سلامت بیش از پیش شناخته شود.
مشروح گفتگوی تفصیلی پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی با دکتر سید معسود خاتمی در ادامه از نظر میگذرد.
بسماللهالرحمنالرحیم. ضمن تشکر از جنابعالی بابت اینکه وقتتان را در اختیار مرکز اسناد انقلاب اسلامی قرار دادید برای شروع بحث شما بفرمایید، اولین اعزامتان جبهه در قالب تیم پزشکی بود یا اینکه بعنوان رزمنده به منطقه اعزام شدید؟
دکتر خاتمی: بسماللهالرحمنالرحیم. ابتدا جا دارد به همکاران مرکز اسناد انقلاب اسلامی فقدان حجتالاسلام والمسلمین آقای روحالله حسینیان را تسلیت بگویم و خاطرهای را از ایشان نقل کنم. سالیان قبل که بنده عهدهدار ریاست سازمان هلال احمر بودم به دیدار مقام معظم رهبری رفتم در این دیدار آقای حسینیان هم حضور داشت. بر اساس آنچه که در دیدارهای مسئولین با حضرت آقا مرسوم هست ایشان بعد از نماز با حاضرین به صورت مجزا احوالپرسی و گفتگو میکنند. آن روز آقای حسینیان در رابطه با استعفایشان از نمایندگی مجلس با آقا صحبت کردند. حضرت آقا فرمودند: همان مطالبی را که در مصاحبهتان گفتید را میخواهید بیان کنید؟ مرحوم حسینیان گفتند بله. آقا فرمودند: میدانم! شما محکم به کارتان ادامه دهید. من همانجا که از نزدیک شاهد این گفتگو بودم به آقای حسینیان گفتم: آقا حکم فرمودند که شما استعفا ندهید و کارتان را ادامه دهید. ایشان هم حکم آقا را پذیرفتند.
در رابطه با سؤالتان باید عرض کنم من اولین بار قبل از شروع جنگ به کردستان رفتم. درست بعد از اینکه امام خمینی (ره) فرمان آزادی پاوه را صادر کردند. با تعدادی از بچههای شیراز اعلام کردیم که ما میخواهیم به کردستان برویم. مخالفتی هم با اعزام ما صورت نگرفت. به ستاد جنگ در کرمانشاه رفتیم. چند هفتهای در مأموریت و گشت و عملیات بودیم و یکی از این عملیاتها آزادسازی کرند از دست ضد انقلاب بود.
***حضور در بیمارستان کرمانشاه ***
شخصی از ستاد عملیات غرب به بازدید آمد و گفت: تعدادی از رزمندگان در بیمارستان باختران (کرمانشاه) به طرز مشکوکی به شهادت رسیدهاند. آن شخص ناراحت بود و میگفت احتمال عمدی بودن این کشتار است. من در آن زمان دانشجوی سال آخر پزشکی بودم. یک دفعه بچههای شیراز من را نشان دادند و گفتند: این دکتر است. آن بنده خدا وقتی فهمید من پزشک هستم خوشحال شد و من را شبانه در آن هوای سرد سوار ماشین کرد و به بهداری ستاد در کرمانشاه برد. در ستاد دو تا اتاق وجود داشت که متعلق به بهداری بود و مابقی هم متعلق به بخشهای دیگر بود. از اینجا به بعد ما وارد بهداری شدیم و فعالیتهای پزشکی را در منطقه دنبال کردیم. خدا رحمت کند مرحوم دکتر بیگدلی از تهران و شهید قاضی به همراه چند تن دیگر از پزشکان در بهداری حضور داشتند.
برنامه ما در آنجا بدین ترتیب بود که مریضها به بهداری میآمدند و ما آنها را مداوا میکردیم. تعدادی از بچهها هم به اطراف کرمانشاه میرفتند و تعدادی مریض را هم در آنجا معاینه میکردند. چند روزی گذشت خبر آوردند که در سردشت تعدادی مجروح هست به دلیل اینکه جادهها بسته است نمیتوانیم آنها را به اینجا بیاوریم. من بعنوان یک پزشک به همراه یک تیم با آمبولانس و مقداری دارو و تجهیزات پزشکی و شهید قاضی هم به همین ترتیب همراه با یک تیم به سردشت رفتیم. صبح روزی که خبر فوت آیتالله طالقانی را اعلام کردند ما به سمت سردشت حرکت کردیم. در سقز از طرف سپاه برای آقای طالقانی مجلس ختم گرفته بودند ما در این مراسم شرکت کردیم و بعد هم به مهاباد رفتیم. در آنجا هم سپاه برای مرحوم طالقانی مجلس ختم گرفته بود.
*** اسارت در زندان دولتو ***
نزدیکهای غروب بود که ما میخواستیم به سردشت برویم. خیلی اطلاع دقیقی نداشتند بعضیها میگفتند که جاده مهاباد به سردشت ناامن است و امکان دارد در کمین قرار بگیرید. یک عده هم آمدند گفتند ما الان از این مسیر آمدیم و کمینی در کار نبود. در پادگان ارتش مستقر شدیم. یکی از سرهنگها به ما گفت امکان دارد دچار مشکل بشوید. یک استوار ارتش هم در آنجا بود به ما گفت که سرهنگ میترسد به خاطر همین میگوید نروید، ما همین الان از آن مسیر آمدیم و امن بود. هر دو نفر درست میگفتند. نیروهای ضدانقلاب کمین دائمی نمیگذاشتند چند دقیقه کمین میگذاشتند مجددا بعد از چند ساعت دوباره کمین را برپا میکردند و یک عدهای را دستگیر میکردند. حوالی غروب بود که ما به همراه شهید قاضی و تعدادی از بچهها به سمت سردشت حرکت کردیم. در حین مسیر فردی با اسلحه به ما ایست داد و شروع به بازرسی ما کرد. ما ابتدا فکر کردیم این فرد از جوانمردان مهاباد هست. (جوانمردان گروهی بودند در مهاباد که با ما همکاری میکردند.) به فرد مسلح گفتیم که شما جوانمرد هستید؟ به ما گفت بله. حرکات او برای ما جای تعجب داشت اگر او با ما هست برای چی، انقدر ماشین و افراد را بازرسی میکند. به ما گفت: باید همراه من بیایید. ما گفتیم کجا؟ گفت: من از اعضای حزب دموکرات هستم باید همراه من بیایید. اینجا بود که ما فهمیدیم اسیر شدیم.
چندوقت اسیر بودید؟
دکتر خاتمی: حدود 5 تا 6 ماهی زندان بودیم. آنها به دلیل اینکه زندان مشخصی نداشتند، افراد را آزاد میکردند و مجددا یک عده دیگر را اسیر میگرفتند. کسانی را هم که مدارک مهمی همراه داشتند، اعدام مینمودند. در نزدیکی ده دولتو زندانی درست کرده بودند، ما را در آنجا زندانی کرده بودند. بعدها این زندان به «زندان دولتو» معروف شد. اسرایی که مسئولیت مهمی داشتند و یا اسنادی همراه داشتند را در جا اعدام میکردند. بعد از چند ماه در رضائیه نیروهای انقلاب تعدادی از افراد ضد انقلاب را اسیر کردند و در مهاباد با ما مبادله کردند.
*** کمبود امکانات اولیه پزشکی ***
ما در این مقطع برای مداوای مجروحان با کمبودهای زیادی مواجه بودیم. در اقدامات اولیه پزشکی با مشکل موجه بودیم. حتی در تزریق آمپول مشکل داشتیم. الکل برای ضد عفونی کردن نداشتیم با آب جوش و پنبه موضع را ضد عفونی میکردیم. حتی در تأمین سرنگ هم مشکل داشتیم.
باتوجه به اینکه شما در رشته پزشکی مشغول به تحصیل بودید و با جامعه پزشکی آشنا بودید هنگامی که رژیم بعث به ایران حمله کرد تصورتان از همراهی پزشکان در این نبرد چگونه بود؟
دکتر خاتمی: ابتدا من یک چیزی را برایتان بگویم. دانشجویان رشتههای فنی مهندسی در قبل از انقلاب اصولا نسبت به دانشجویان سایر رشتهها جو انقلابی بیشتری داشتند. در شیراز که ما تحصیل میکردیم فضا کمی متفاوتتر بود. دلیلش هم این بود که دانشکدههای دانشگاه شیراز با هم فاصله داشتند و دانشکده علوم پزشکی در مرکز شهر قرار داشت. لذا دانشجویان سایر رشتهها تظاهراتها و همایشهای خود را داخل دانشکده علوم پزشکی برگزار میکردند به تبع همین دانشجویان پزشکی دانشگاه شیراز با حرکات انقلابی بیگانه نبودند. اصولا جو دانشکدههای پزشکی آرامتر از دانشکدههای دیگر بود و بچههایی که رشته پزشکی میخواندند بیشتر بدنبال درس خواندن و فارغالتحصیل شدن و کسب درآمد از رشتهشان بودند.
*** اعلام آمادگی کادر پزشکی در اولین روز جنگ ***
تصور من با شناختی که از فضای رشته پزشکی داشتم این بود که خیلی پزشکان وارد فضای جنگ نشوند، وقتی که من از کردستان برگشتم در سپاه شیراز مشغول شدم. اولین روزی که جنگ شروع شد و اعلام کردند که دشمن مناطقی از کشور را بمباران کرده من در حیاط سپاه فارس ایستاده بودم. همه دچار سردرگمی بودند، یکمرتبه دیدیم که یک ماشین پیکان وارد محوطه سپاه شد. چند خانم روپوش پوشیده از ماشین پیاده شدند یکی از این خانمها اعلام کرده من دکتر فلانی هستم. بمباران شده مجروحان را کجا بردهاند ما آماده مداوای مصدومان هستیم. این اولین صحنهای بود که بنده دیدم پزشکان برای مداوای مصدومان اعلام آمادگی کردند.
وقتی که زمان جلوتر رفت، اقشار و اصناف مختلف در جبهه حاضر شدند ما دیدیم در کنار سایر اقشار، پزشکان هم در جبهه حاضر هستند. در بین این پزشکان جهادگر پزشک عمومی، پزشک متخصص، پرستار ، بهیار و راننده آمبولانس حاضر بودند. حضور پزشکان به حدی چشمگیر بود که فراتر از حد تصور ما بود. همه پزشکانی که به جبهه میآمدند حزباللهی نبودند اما وقتی همین افراد بالای سر یک مجروح قرار میگرفتند و ایثار و از خودگذشتگی او را میدیدند متأثر میشدند. همین پزشکان بعدها در محافل مختلف خاطرات خود را نقل میکردند. تعداد جانبازان و شهدای جامعه پزشکی بیانگر این است که این گروه دوشادوش سایر اقشار در جبههها حضور داشتند.
***ناگفتهای درباره نقش پزشکان در پشت جبهه***
در رابطه با مداوای مجروحان به نکتهای کمتر پرداخته شده است. وقتی که جنگ رخ داد به غیر از مواقعی که دشمن شهرهای ما را بمباران نمود چند شهر ما درگیر نبودند. اما درمان مجروحان ما فقط در چند شهر خاص صورت نمیگرفت بلکه کل کشور درگیر مداوای مجروحان بود. جنگ در منطقه جنوب و غرب رخ داده بود و لیکن در بیمارستان مشهد مصدومین مورد معالجه قرار میگرفتند. هنگامی که یک عملیات صورت میگرفت تمام شهرهای ایران درگیر عملیات میشد. وقتی رزمدگان مجروح میشدند به دلیل کمبود امکانات در منطقه، هماهنگ میکردند رزمندگان را به بیمارستانهای سایر شهرها میبردند. بنابراین تمام جامعه پزشکی در خدمت مجروحین بود.
***جنگِ بعد از جنگ پزشکان***
نکته دیگری که نباید از آن غافل شویم خدمات جامعه پزشکی بعد از جنگ است. جنگ به هر ترتیب به پایان رسید ولیکن تا همین امروز جامعه پزشکی ما در حال مداوا و معالجه مجروحان جنگی میباشد. درمان جانبازان امروز هم توسط کارد پزشکی صورت میگیرد. در بحث دفاع از حرم ما پزشکان داوطلب داشتیم که به منطقه اعزام میشدند. به عقیده بنده جامعه پزشکی از این امتحانها روسفید بیرون آمد و نمره قبولی گرفت. تعداد زیادی پزشک داریم که جانباز شیمیایی هستند و یا اینکه بالای 70 درصد جانبازی دارند.
*** تأثیر ازخودگذشتگی رزمندگان بر کادر درمان ***
به فضای متفاوت رشته پزشکی اشاره کردید، با این حال چه چیزی موجب جذب کادر درمانی به جبههها شد؟
دکتر خاتمی: دکتر خرسندی در جایی خاطرهای را نقل کرد که من در آن جلسه حضور داشتم. ایشان میگفت: در یک جایی که مجروحان وخیم قرار داشتند یک مجروح عراقی را آوردند. رزمنده ایرانی که جراحات زیادی داشت رو کرد به من وگفت این بالش را به این فرد بدهید من حالم خوب است. میتوانم بنشینم. خیلی از دکترها را ما داشتیم که با مشاهده چنین صحنههایی متحول شدند. بعضی از پزشکان میگفتند: ما رفتیم چند وقت بمانیم و برگردیم اما وقتی صحنههای ایثار رزمندگان را دیدیم در جبهه ماندگار شدیم. به عبارت دیگر جوّ معنوی جنگ روی پزشکان هم تأثیر گذاشت.
اعزام تیمهای پزشکی به چه صورت بود؟
دکتر خاتمی: تیمهای پزشکی از سه طریق به جبهه اعزام میشدند. یک گروه از طریق قانون طرحهای یک ماهه اعزام میشدند. گروه دوم داوطلبانی بودند که به صورت خودجوش در دانشکدهها تیمهای پزشکی تشکیل میدادند و اعلام آمادگی میکردند و به فراخور نیاز به مناطق عملیاتی اعزام میشدند. گروه سوم پزشکانی بودند که همراه با لشگرها اعزام میشدند. بعنوان مثال میگفتند سپاه شیراز فلان پزشک را همراه نیروهای خود به منطقه آورده است. مثلا مرحوم دکتر ابوترابی همیشه همراه لشگر اصفهان حضور داشت.
*** تفاوت بهداری رزم در دفاع مقدس با سایر جنگهای دنیا ***
این روند ادامه داشت تا اینکه بهداری رزم به موازات تشکیلات رزم تأسیس شد. بر خلاف چیزی که در دنیا رایج بود به اصطلاح کلاسیک میگفتند که مجروحان را در عقب و در محیطی آرام مداوا میکردند ما به خط مقدم اورژانس میفرستادیم. اگر دشمن میآمد راحت میتوانست آمبولانس را بگیرد. در نقاطی که ممکن بود دشمن آن را بمباران کند بیمارستان صحرایی احداث کردیم و بوسیله پزشکان کار مداوا در همان منطقه جنگی انجام میدادیم با این کار درصد زنده ماندن مجروح بیشتر میشد؛ غالبا هم مجروحینی را در بیمارستانهای صحرایی مداوا میکردیم که امکان برگرداندنشان به عقب میسر نبود. نکته جالب در رابطه با بیمارستانهای صحرایی این هست، انقدر تعداد پزشکان داوطلب زیاد بود که بیمارستان هیچگاه خالی از کادر درمان نمیشد. در تیمهای پزشکی مستقر در جبهه پزشک متخصص و فوق تخصص هم حضور داشت و بعدا که حملات شیمیایی صورت گرفت پزشکان داخلی و غیر مرتبط هم به جبهه آمدند تا مصدومان را مداوا کنند.
در سالهای ابتدایی جنگ که فرماندهی کل قوا در اختیار بنیصدر و لیبرالها قرار داشت فرماندهان نظامی ما از عدم تجهیز امکانات نظامی و کارشکنیهای دولت گلهمند بودند آیا از این قبیل مشکلات را در زمینه پزشکی و مداوای مجروحین هم داشتیم؟
دکتر خاتمی: به خاطر اینکه عملیات بزرگی در آن زمان نداشتیم در زمینه پزشکی از این دست مشکلات نداشتیم. بنیصدر معتقد بود که در جنگ باید از نیروهای آموزش دیده استفاده کرد. او با بچههای انقلابی و نیروهای جوان زاویه داشت. نیروهای بدنه ارتش دستورات بنیصدر را انجام نمیدادند. من در آن زمان فرمانده سپاه شیراز بودم. بچههای لشگر را برای آموزش تانک و زرهی به یکی از پادگانها بردیم. فرمانده پادگان که انسان خوبی هم بود به ما گفت: بنیصدر دستور داده به این جوانها آموزش نظامی ندهیم ولیکن نیروهای رده پایین ارتش به اصطلاح بدنه به صورت مخفیانه به بچههای ما آموزش نظامی میدادند. وقتی عملیاتهای اصلی ما مثل بیتالمقدس و فتحالمبین آغاز شد پزشکان ارتش و سپاه در کنار یکدیگر در جبهه حاضر شدند و بدنه به کار گرفته شد. وقتی سیستم اداره جنگ دست بچههای انقلابی افتاد و هماهنگی کامل بین نیروهای سپاه و ارتش شکل گرفت همزمان بهداری هم تأسیس شد. رفته رفته تشکیلات هم رشد پیدا کرد.
بهداری سپاه چگونه تأسیس شد؟
دکتر خاتمی: تمامی سازمانهای نظامی در دنیا قسمتی را به امور درمانی و پزشکی تخصیص دادهاند. وقتی که سپاه تأسیس شد این فکر در ذهن بچهها افتاد که سپاه لجستیک و مهندسی میخواهد و در کنار آن بهداری هم میخواهد. وقتی هم که جنگ شد بنابر تعاریف تشکیلات نظامی و جنگ در جهان بهداری سپاه در کنار سایر قسمتها تشکیل شد. در تأسیس بهداری سپاه از سایر ارتشهای جهان و ارتش دوره پهلوی الگوبرداری شد. علاوه بر این روحیه انقلابی هم در شیوه اداره بهداری بیتأثیر نبود.
همانطور که گفتم در سایر کشورها مجروحان را به عقب میبردند و مرسوم نبود که پزشک در منطقه مستقر شود. اما ما در جنگ برای از دست نرفتن زمان طلایی تشکیلات پزشکی را در مناطق عملیاتی مستقر کردیم. عمدتا مجروحهای بدحال را در بیمارستانهای صحرایی مداوا میکردند. این حرکت بهداری جنگ ما در دنیا بیسابقه بود. اورژانسی در خط مقدم احداث شده بود و یکی از پزشکان عمومی ما مسلح به کلانشینکوف در آنجا مستقر بود. قرار شد که عملیات انجام شود و پزشک عمومی ما آرایش نظامی داشت تا در موقع لزوم پشت سر رزمندگان ما بجنگد.
بهداری سپاه و جنگ ساختار مشخصی داشت که برای پزشکان و امدادگرها موقعیت خاصی در نظر گرفته شود؟
دکتر خاتمی: آنگونه که فکر کنید سازماندهی نشده بود. وقتی که بهداری جنگ فرم پیدا کرد. همراه با رزمندگان در خط مقدم امدادگران حضور داشتند. امدادگرها مجروحان را به اورژانس میرساندند. یک سنگری در خط مقدم به عنوان اورژانس در نظر گرفته شده بود که در آن تجهیزات ابتدایی پزشکی مستقر بود. ابتدا مجروحان را به آنجا انتقال میدادند، پس از اینکه مداوای ابتدایی روی مجروحان صورت میگرفت مجروحان را به بیمارستان صحرایی انتقال میدادند.
*** رادیولوژی در خط مقدم ***
در اورژانسها غالبا یک پزشک و یا پزشکیار حضور داشت. بیمارستانهای صحرایی هم که تعدادشان زیاد بود به تدریج مجهزتر شد به گونهای در این بیمارستانها رادیولوژی و بانک خون جهت عمل وجود داشت. اکثرا در بیمارستانهای صحرایی یک پزشک جراح عمومی حضور داشت و مجروحانی که خونریزی شدید داشتند را مهیا میکردند تا بشود آنها را به عقب انتقال داد. بیمارستانهای صحرایی در نزدیکی مناطق عملیاتی احداث میشد. یکی از این بیمارستانها در شهر فاو بنا شد و تا زمانی که فاو در اختیار ما بود وجود داشت. مجروحان با هواپیما، قطار و اتوبوس از بیمارستانهای صحرایی به عقبه انتقال میدادند.
وقتی که حملات شیمیایی توسط رژیم بعث عراق انجام شد، نظام سلامت ما با یک پدیده جدیدی مواجه شدند، چگونه و از چه راهی به مقابله با این حملات پرداختید؟
دکتر خاتمی: ما در ابتدا اطلاعی از سلاح شیمیایی نداشتیم ولیکن یک اطلاعات مبهمی را در این زمینه بدست آورده بودیم. وقتی سربازان عراقی عقبنشینی کرده بودند ما در کولههایشان ماسک پیدا کرده بودیم و برای ما جالب بود. دشمن به تدریج حملات شیمیایی جسته و گریخته محدودی را در مناطقی مثل حاج عمران انجام داد تا به نوعی برای حملات شیمیایی وسیع بعدیشان تمرین کرده باشند. وقتی ما از حملات شیمیایی آگاهی پیدا کردیم به عقیده من جامعه پزشکی غافلگیر شد. تعدادی از رزمندگان هم مصدوم و شهید شدند.
همزمان با حملات شیمیایی چند سؤال اساسی بر کادر پزشکی ایجاد شد. 1) این گاز چیست؟ 2) چه اقدامات اولیهای باید برای مقابله با این گاز انجام داد اقدامات ثانویه مقابله با این گاز چیست؟ 3) آیا این گاز پادزهر دارد؟ تعدادی از این مجروحین را بنیاد جهت مداوا به اروپا فرستاد و در کنار این جانبازان، عدهای هم به منظور کارهای تحقیقاتی در راستای مداوای جانبازان شیمیایی سفر کردند. یکی از دوستانی که به منظور تحقیقات به اروپا سفر کرده بود میگفت: پزشکان اینجا برای مداوای مجروحان با پزشکان سایر کشورها تماس میگرفتند. این نشان میدهد که پزشکان سایر کشورها هم با مداوای جانبازان شیمیایی آشنا نبودند و مقالات محکمی هم درباره درمان این پدیده نداشتیم.
***تلاش شبانهروزی مدافعان سلامت برای شناخت عوامل شیمیایی ***
مرحوم دکتر جلالی متخصص بیهوشی و سمشناسی بیمارستان لقمان به همراه دکتر سهرابپور متخصص ریه و تیمهای وزارت بهداشت و دانشگاهی به صورت فوقالعاده وقت گذاشتند تا اینکه در ابتدا توانستند در کوتاهترین زمان ممکن نوع گاز را شناسایی کنند. پزشکان ما به این نتیجه رسیدند که سه دسته گاز داریم: گاز خردل، گازهای خونی، گازهای عصبی. گازهای عصبی را به محض اینکه فرد استنشاق میکرد عضلاتش شل میشد و میافتاد. گازهای خونی هم بدین صورت بود. گازهای خردل رزمنده را دچار عوارض پوستی و بینایی مینمود به طوری که رزمنده قادر به ادامه کار نبود و باید او را به عقب انتقال میدادند.
تیمهای پزشکی به صورت فوری دستورالعملهای لازم برای مقابله با این گازها را پیدا کردند و به رزمندگان آموزش دادند. بلافاصله ماسک و کاور به رزمندگان دادند. به تدریج پادزهر گازهای اعصاب هم کشف شد. آتروپین پادزهر گازهای اعصاب را در اختیار رزمندگان قرار داده بودیم و به آنها آموزش دادیم هنگام حملات شمیایی به ران خود تزریق کنند و از اثرگذاری عامل اعصاب جلوگیری نمایند. پادزهر گازهای سیانید (خونی) هم کشف شد که در آمپولهای شیشهای در اختیار رزمندگان قرار گرفت و طریقه استفاده از آن را هم آموزش داده بودند. شیوه استفاده از این پادزهرها بدین صورت بود که هنگام حمله آمپولها را باید میشکستند و ماده درون آن را استنشاق میکردند. شیمیایی داستان عجیبی در کشور ما داشت. وقتی که وزارت سپاه تأسیس شده بود، آمپولهای پادزهر را ما دانهای یک دلار میخریدیم بعد از مدتی کوتاه توانستیم داخل کشور تولید کنیم و با آرم وزارت سپاه داخل کولهپشتی تمام رزمندگان قرار دادیم.
*** کشتار شیمیایی مردم حلبچه توسط صدام ***
اگر مردم در حلبچه به پادزهر گاز اعصاب مجهز بودند حجم تلفات این وسعت را نداشت. ما فقط رزمندگان را به پادزهر مجهز کرده بودیم و تصور حمله شیمیایی به این وسعت را نداشتیم. مردم حلبچه چند باری قبل از این حمله به ایران ابراز علاقه کرده بودند. صدام به همین منظور از مردم این شهر کینه داشت. وقتی رزمندگان ما به سمت حلبچه حرکت کردند مردم حلبچه به سمت شهرهای ایران حرکت کرده بودند صدام برای جلوگیری مهاجرت اهالی این شهر به ایران آنها را به صورت هلالی بمباران شیمیایی نمود. اهالی حلبچه تا به حال تجربه حمله شیمیایی نداشتند و تصور میکردند مثل بمبارانهای قبلی صدام باید به پناهگاه بروند. در صورتیکه هنگام حمله شیمیایی باید در هوای آزاد قرار گرفت، محیط سربسته موجب تشدید اثرگذاری گاز شیمیایی میشود.
من خودم چند ساعت بعد از حمله شیمیایی بعث عراق به حلبچه رفتم. مردم به صورت غافلگیر جان داده بودند. انتهای یک کوچهای نگاه کردیم که یک آقایی به صورت خیلی مرتب نشسته، وقتی نزدیک شدیم فهمیدیم که این فرد در اثر گاز شیمیایی شهید شده است. در یک نیسان راننده و حدود 10 نفری که عقب آن نشسته بودند به صورت دستهجمعی شهید شده بودند. کنار یک سفره مشخص بود که در حال غذا خوردن بودند تمام فامیل دور سفره فوت کرده بودند. احشام زیادی در مزارع کشته شده بودند. از این صحنههای دلخراش در حلبچه زیاد دیده میشد. صدام علاوه بر حلبچه به چند شهر دیگر از قبیل سردشت هم حمله شیمیایی نمود ولیکن وسعت فاجعه حلبچه را نداشت.
***تنها کشوری که پروتکل منع استفاده از سلاح شیمیایی را امضا نکرد ***
بعد از این حملات و اطلاعاتی که ما بدست آوردیم متوجه شدیم در جنگ جهانی اول هم حملات شیمیایی زیادی انجام شده بود. در جنگ جهانی دوم حجم حملات کمتر از جنگ جهانی اول بود. شدت حمله شیمیایی جنگ جهانی اول در اروپا به حدی بود که نه تنها جانواران مرده بودند بلکه تمام گیاهان هم از بین رفته بودند. آلمانها وقتی در جنگ جهانی مغلوب شدند انبارهای پر از سلاح شیمیایی خود را تحویل آمریکاییها و سایر قدرتها قرار دادند. در همین حین پروتکلی در راستای منع استفاده از سلاحهای شیمیایی امضاء شد. جالب است که در این پروتکل ساخت سلاح شیمیایی منع نشده بود و فقط استفاده از آن ممنوع بود. نکته جالبتر این است که آمریکا این توافقنامه را امضا نکرد.
آیا کشورهای تولیدکننده سلاحهای شیمیایی ، پادزهر این سلاحها را هم داشتند؟ اصلا ما را در زمینه درمان کمک میکردند؟
دکتر خاتمی: در رابطه با اینکه آنها پادزهر سلاحهای شیمیایی را دراختیار داشتند یا نه، اطلاعاتی نداریم. آنها نه تنها در روند درمان کمک نمیکردند بلکه عکس آن هم عمل میکردند.
*** جاسوسی نمایندگان سازمانهای بینالمللی ***
شخصی بنام پروفسور هنریکس از طرف سازمانهای بینالمللی به ایران سفر میکرد. بعد از مدتی بچهها به او مشکوک شدند و معتقد بودند که او در قالب فعالیت انساندوستانه جاسوسی میکند. پروفسور هنریکس به مناطقی که حمله شده بود میرفت و از نزدیک باقیمانده سلاحها را میدید. بچهها میگفتند: این فرد بر سر صحنه حاضر میشود و نواقص موشکهایی که عمل نکرده است را بررسی میکند و در حمله بعدی میبینیم که نواقص سلاحها برطرف شده است.
*** چرا صدام دستور حملات شیمیایی میداد؟ ***
هر وقت صدام شکستی میخورد و از آن عصبانی میشد دستور حمله شیمیایی را صادر میکرد و این خود برای ما یک نشانه بود که میفهمیدیم صدام عصبانی شده است. به عنوان مثال فتح فاو صدام را به شدت غافلگیر کرد. حجم حملات شیمیایی فاو آنقدر زیاد بود که یکی از پزشکان به من گفت من میتوانم میزان مترمکعب گازهای شیمیایی در فاو را برای شما بگویم. فتح فاو حسابی اعصاب صدام را خراب کرده بود. صدام ادعا کرده بود که اگر فاو را بگیرند من کلید بصره را میدهم. خوشبختانه در فاو مقابله خوبی با حملات شیمیایی صورت گرفت. ضدهواییهای ما خوب عمل کردند و از طرفی بچهها هم راههای مقابله با سلاحهای شیمیایی را بلد بودند و به موقع اقدام کردند.
شما گفتید که در ابتدا حملات شیمیایی برای کادر پزشکی ما ناشناخته بود، امروز با یک ویروس ناشناختهای بنام کرونا مبارزه میکنیم. چه تفاوتها و شباهتهایی میان مبارزه با حملات شیمیایی و ویروس کرونا وجود دارد؟
دکتر خاتمی: ویروس کرونا در قبل هم وجود داشت و ویروس جدیدی نبود اما رفتار این نوع جدید برای متخصصان ما ناشناخته بود. بعنوان مثال متخصصان در ابتدا تصور میکردند که این ویروس با گرم شدن هوا از بین میرود، اپیدمی میشود ولی پاندمیک و جهانی نمیشود. متأسفانه تمام این تصورات محقق نشد. کرونا دنیا را غافلگیر کرد. امروز متخصصان ما توانستهاند راههای پیشگیری را تشخیص دهند مثل ماسک زدن. از این وضعیت امروز یک نتیجه میتوان گرفت، آن هم این است که ابرقدرتها در هیچ نقطهای از جهان بدنبال حمله میکروبی نباشند. حمله میکروبی یقه خود آنها را خواهد گرفت. نظرات مختلفی در رابطه با شیوع ویروس کرونا هست. بعضی معتقدند این ویروس قرار بوده در سفر اربعین شیوع پیدا کند برخی دیگر معتقدند که چینیها این ویروس را تولید کرده بودند برای آمریکا و برخی دیگر میگویند آمریکاییها این ویروس را برای چینیها تهیه کرده بودند و چینیها با تغییراتی آن را در سراسر جهان شایع کردند. سلاح میکروبی مانند شیمیایی نیست که منطقه محدودی را آلوده کند، بلکه از طریق یک نفر ممکن است مناطق زیادی آلوده شوند.
صحنههایی که امروز از ایثار کادر درمان و نیروهای داوطلب در بیمارستانها میبینید شما را یاد روزهای دفاع مقدس نمیاندازد؟
دکتر خاتمی: جامعه پزشکی ما امروز هم مثل زمان جنگ روسفید شدند. بازهم کادر پزشکی در دل حادثه حضور پیدا کردند. پرستاران در این قضیه در خط مقدم این نبرد قرار داشتند. از تلویزیون تصاویر این ایثار را همه ملاحظه کردند. صحنهای که پزشک بیمارستان بقیهالله بعد از چندین روز دختر خود را دیده بود و به دختر خود میگفت: نازنینم این بیماران همه برای ما نازنین هستند. مقام معظم رهبری واژه شهید را برای قربانیان کادر درمان به کار بردند.
من از وضعیت کشورهای دیگر در این ایام اطلاعی ندارم اما یکی از بستگانم که در اسپانیا در اثر ابتلا به این بیماری فوت کرد، اطرافیانش میگفتند بدلیل اینکه سن او بالای 70 بوده بیمارستان پذیرشش نکرده است و در گوشه منزل فوت کرد، در حالیکه شما مشاهده میکنید در ایران افراد زیادی با سنین بالا بهبود یافتند و از بیمارستان مرخص شدند. وزارت بهداشت ما با تمام مشکلاتی که وجود دارد عملکرد بسیار خوبی در درمان این بیماری داشت. بعضیها درکی از بحران ندارند و فقط ایراد میگیرند. بیشترین فشار را وزارت بهداشت ما متحمل شد. درست مثل زمان جنگ که فرماندهان ما در خط مقدم حضور داشتند مسئولین ارشد وزارت بهداشت ما هم در دل خطر حاضر شدند و از داخل بیمارستانها اوضاع را پیگیری کردند. قائممقام وزیر ما مبتلا شد، رئیس اورژانس ما در آیسییو بستری شد و با خطر مرگ دست و پنجه نرم کرد. خوشبختانه مردم ما به نحو احسن از وزیر بهداشت و همکارانشان قدردانی کردند. مقام معظم رهبری چندین بار به اسم از وزیر بهداشت تشکر کردند.
من از نزدیک در بیمارستان شهرستان ایثار کادر درمان در مبارزه با کرونا را ملاحظه کردم و گاهی اوقات هم در اورژانس بیمارستانهای تهران حاضر میشوم، وقتی کادر درمان را با لباسهای مخصوص و سرعت حضورشان مراقبتهایشان از بیماران را میبینم یاد آن صحنههایی از جنگ میافتم که وقتی مجروحین به اورژانس میآوردند سریعا پزشکان و امدادگران خود را بالای سر بیمار میرساندند. ایثار امروز کادر درمان شباهت زیادی به فداکاری جامعه پزشکی در آن روز دارد.
***حضور آیتالله خامنهای در بیمارستانهای صحرایی ***
کمی از حمایتها و تقدیرهای امام راحل و مقام معظم رهبری از ایثار جامعه پزشکی در مقطع دفاع مقدس بگویید؟
دکتر خاتمی: امام خمینی بارها در سخنرانیهایشان ایثار جامعه پزشکی تقدیر بعمل آوردند و حتی برای این عزیزان دعا میکردند. این جمله دعای امام را بارها در کارت دعوت همایشها و مراسمات منتشر میکردیم. امام وقتی هم که به بیمارستان جماران که تحت نظر بهداری سپاه بود میآمدند، از تلاشها کادر بهداری سپاه تقدیر میکردند. مقام معظم رهبری هم که در آن زمان رئیسجمهور بودند از نزدیک در منطقه با پزشکان و امدادگران گفتگو میکردند و از زحمات آنها تشکر میکردند. ایشان حتی در بیمارستانهای صحرایی هم حاضر میشدند و بصورت پیوسته از زحمات کادر مستقر در بیمارستانها تشکر میکردند.
*** حضور پزشکان خارجی در جنگ ***
در زمان دفاع مقدس تعداد زیادی شهید خارجی داشتیم آیا در کادر پزشکی مستقر در جبهه هم پزشکی خارجی داشتیم؟
دکتر خاتمی: تعدادی پزشک خارجی کنار پزشکان ایرانی در منطقه حاضر بودند که الان اسامی آنها را به خاطر ندارم. اما یک نکتهای را باید متذکر شوم. من بعد از اتمام جنگ مدتی مسئول درمان جانبازان بودم و برای سرکشی و اطلاع از روند درمان جانبازان چندین مرتبه به آلمان و انگلیس سفر کردم. پزشکان ایرانی که اقامت این دو کشور را داشتند با تعصب خاصی کارهای درمان جانبازان را انجام میدادند. حتی بعضی از این پزشکان میگفتند که کارهای درمان این جانبازان در ایران قابل انجام است و میگفتند که ما افتخار میکنیم به تیم پزشکیمان درمان فلان جانباز را در ایران انجام دهد. بعضی از این دکترها در فلان بیمارستان آلمان و انگلیس مسئولیتهای مهمی هم داشتند با اینحال دائما پیگیر کار درمان جانبازان ایران بودند. سرآمد این پزشکان دکتر فیرزوی و پروفسور سمیعی بودند. اسامی سایر این عزیزان در بنیاد شهید موجود است.
***روایتی از شهادت اولین شهید جامعه پزشکی در دفاع مقدس***
اگر خاطره و نکته پایانی دارید بیان کنید؟
دکتر خاتمی: همانطور که میدانید جنگ سراسر سختی بود و ما سرمایههای انسانی بزرگی را از دست دادیم. در آخر صحبتهایم جا دارد یاد و خاطره شهدای جامعه پزشکی را زنده نگه داریم. اولین شهید جامعه پزشکی در جنگ هشت ساله شهید محمدعلی رهنمون بود. البته قبل از شهید رهنمون شهیدان قاضی و گرکانی در نبرد با ضد انقلاب کردستان از جامعه پزشکی به شهادت رسیدند. شهید رهنمون رئیس بیمارستان خاتمالانبیاء بود که در سه راهی جفیر به شهادت رسید. من لحظه شهادت ایشان حضور داشتم.
شب شهادت ایشان به همراه تعدادی از پزشکان از بیمارستانی که ایشان مسئول بودند بازدید کردیم. تا حوالی ساعت یک شب در بیمارستان مشغول صحبت بودیم و برای خوابیدن به سنگر ایشان رفتیم. در آن شب اتفاقات جالبی افتاد چند نفری که جای خواب نداشتند هم آمدند در سنگر رئیس بیمارستان خوابیدند. به دلیل کمی جا آن شب به سختی خوابیدیم.
هنگام نماز صبح بچهها بلند شدند، در همان سنگر کوچک نماز جماعت برپا کردند. وسط نماز جماعت بود که در نزدیکی سنگر یک انفجار رخ داد و نماز جماعت بهم خورد. از شدت موج انفجار عدهای از بچهها بیرون از سنگر پرت شدند. در همین حین که هر کدام از بچهها در جایی قرار داشتند شهید رهنمون آمد و گفت: همین نزدیکیها یک جایی را زدهاند. بچهها زود نمازتان را بخوانید تا برای امدادرسانی به آن منطقه برویم.
شهید رهنمون بعد از گفتن این جملات جهت اقامه نماز به سنگر برگشت، بچهها هم هر کدام به صورت فردی در گوشهای شروع به نماز خواندن کردند. در همین زمان انفجار دیگری صورت گرفت و سنگر شهید رهنمون تخریب شد. این شهید بزرگوار قامت رعنایی داشت و هنگام انفجار گویا برای اقامه نماز ایستاده بوده و درجا به شهادت رسید. اکثر بچههایی که در سنگر ایستاده بودند به شهادت رسیدند. شهید خداپرست هم در این سنگر به شهادت رسید. شهید محمدعلی رهنمون پزشک حاذق و با اخلاقی بود.
از شما ممنونم. شنیدن خاطرات شما برایمان لذت بخش بود.
دکتر خاتمی: من هم از شما ممنونم. موفق باشید.
انتهای پیام/