عهدنامهای که برای برچیدن وصایت امیرالمؤمنین نوشته شد /سناریوی ترور پیامبر(ص) تا پایان عمرشان تداوم داشت
پس از ایراد خطبه پیامبر(ص) در عرفه، عزم منافقان برای برچیدن وصایت و خلافت امیرالمؤمنین راسختر شد. پنج نفر از ایشان در کعبه عهدنامهای تنظیم کردند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، یکی از رویدادهای مهم در تاریخ صدر اسلام، مسئلۀ جانشینیِ پیامبر(ص) است. طی این ماجرا، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در مسیر بازگشت از آخرین سفر حج خویش که به حجةالوداع شهرت یافت، در مکانی به نام غدیر خم، به کاروان حجاج دستور توقف دادند تا به دستور خداوند، مهمترین امر رسالتشان که همان تعیین خلیفه، امام و ولیّ پس از خویش است، به همگان ابلاغ کنند؛ این اقدام رسول الله(ص) طی خطبهای غرّا تعیین امیرالمؤمنین علیهالسلام به عنوان امام بر حق مسلمین صورت رسمی به خود گرفت. پس از پایان خطبه پیامبر(ص)، همگان امر شدند با امیرالمؤمنین دست بیعت دهند و بنا بر نقل تاریخ، همگان از عوام و خواص دست بیعت به آن حضرت دادند. متأسفانه با وجود این امر آشکار و بیعت واضح، عدهای از صحابه پس از رحلت رسول اکرم(ص) امر حکومت را از دست امیرالمؤمنین(ع) گرفتند و به این ترتیب زمینهساز بدعتی شدند که تا ابد آتش آن امت اسلام را در بر گرفت. تقسیم امت اسلام به دو مذهب شیعه و سنی و نیز ایجاد فرقههای درونمذهبی که تعداد آنها تقریباً به 70 فرقه میرسد، گوشهای از دستاورد این رویداد شوم بود.
بررسی زمینههای شکلگیری رویدادهای تلخ پس از رحلت نبی مکرم اسلام شاید امری است که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. در گپ و گفتی که پیش از این با مرحوم محمدابراهیم نوری همدانی، استاد دانشگاه و پژوهشگر مطالعات قرآنی و حدیثی شکل دادیم، به بررسی پیشینۀ ماجرای سقیفه پرداختیم.
وی معتقد است برای بررسی بهتر و جامعتر درباره رویدادهای تلخ پس از رحلت نبی مکرم اسلام ضروری است مقداری به عقب بازگردیم، چرا که ریشۀ این اختلافات به سدههای اولیه حرکت تمدنساز پیامبر اسلام(ص) باز میگردد؛ یعنی از همان زمانهای ابتداییِ صدر اسلام که نسبت به خلافت امیرالمؤمنین (ع) لب به سخن گشودند تا انتهای رسالت خویش و در ماجرای غدیر خم که از همگان نسبت به ولایت ایشان تعهد گرفتند.
مرحوم نوری با استناد به متون تاریخی بیان میکند که حتی برخی منافقان بارها نقشۀ قتل پیامبر(ص) را طرحریزی کردند تا جلوی روند امر رسالت گرفته شود، اما تمام این توطئهها به اذنالله ناکام ماند.
مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید
* یکی از رویدادهای تلخ و غمانگیز در تاریخ صدر اسلام، اتفاقاتِ پس از رحلت نبی مکرم اسلام(ص) است که طی آن، به توصیۀ پیامبر(ص) مبنی بر خلافت امیرالمؤمنین(ع) عمل نشد. چرا مردمی که خود شاهد ماجرای غدیر بودند، پشت امام را خالی کردند؟
اتفاق بسیار مهمّی که در صدر اسلام رُخ داد، تغییر مسیر جانشینی پیامبر(ص) از سمت و سوی واقعی خود بود. در محلّی به نام سقیفۀ بنیساعده، شخصی خود را در مقام خلیفۀ رسول خدا قرار دادند که نه دستوری از جانب خدا و رسول او داشت و نه مجوّزی از قرآن کریم که شعارشان «حَسبُنَا کِتَابُ الله» بود. او خود نیز بر این نکته اذعان داشت که بهتر از دیگران نیست. ابن ابیالحدید معتزلی در شرح نهجالبلاغۀ خود از قول ابوبکر دربارۀ حکومت خود مینویسد «إنَّ بَیعَتِی کَانَت فَلتَةً وَقَی اللهُ شَرّهَا؛ بیعت با من یک اقدام بیبرنامه و ناگهانی بود که البته خداوند ما را از شرّ آن حفظ کرد.» البته این ادعای جناب ابوبکر است، اما متأسفانه ضربههای آن را در دههها و سدههای بعد به وضوح مشاهده کردیم. ابن ابیالحدید در جای دیگر مینویسد معاویه در نامهای به محمّد بن ابیبکر چنین اظهار میدارد «ما و پدرت ابوبکر، فضل و برتری فرزند ابوطالب را میدانستیم و حقِّ او را بر خود لازم میشمردیم، چون خداوند روح پیامبرش را به سوی خود برد، پدر تو و فاروقش اوّلین کسانی بودند که حقِّ علی را غصب کردند و با وی مخالفت کردند.»
بسیاری از انصار از جمله بزرگان ایشان به دلیل ترسی که از تسلّط قریش داشتند و بدون توجّه به بیعتی که در غدیر خُم با امیرالمؤمنین (ع) بستند و یا از روی احتمالِ عدم موفقّیت او در امر خلافت، ابتدا در منزل سعد بن عباده تجمّع کردند و آنگاه به دلیل عدم گنجایش منزل او، به سقیفۀ بنیساعده رفتند تا سعد بن عباده، صحابی گرامی رسول خدا و رئیس قبیلۀ خزرج را به جانشینی رسول خدا(ص) منصوب کنند. سعد مدینه را شهر انصار خواند و آنان را به لحاظ موقعیّتشان نزد رسول خدا (ص) و دفاعشان از آن حضرت ستود و گفت: در میان ما عزّت و اسلام با مقاومت و جهاد ما گسترش یافت و مهاجران توسّط ما پناه و سامان یافتند. رسول خدا (ص) راضی از انصار دنیا را ترک گفت. پس چارۀ کار را باید شما بیندیشید، نه دیگران. شما انصار برای تصدّی خلافت سزاوارتر از دیگرانید.
زد و بندهای سیاسی در تعیین حاکمیت مسلمانان
در این هنگام عُمَر برای سخن گفتن از جای خود برخاست، امّا ابوبکر از سخن گفتن او جلوگیری کرد و خود از جا برخاست و حمد و سپاس خدا را بهجا آورد و سپس از سابقۀ مهاجران و اینکه آنان در میان همۀ عرب در تصدیق رسالت پیامبر (ص) پیشگام بودهاند، یاد کرد و گفت: مهاجران نخستین کسانی بودند که روی زمین به عبادت خدا پرداختند و به پیامبرش ایمان آوردند. آنان دوستان نزدیک و از بستگان پیامبرند و به همین دلیل در گرفتن زمام حکومت از دیگران سزاوارترند. ابوبکر برخاست و عُمَر و ابوعبیده را برای بیعت به جمع معرّفی کرد. آن دو بلافاصله یکصدا گفتند: به خدا قسم در جمعی که تو باشی، هرگز ما جرأت پیشی بر تو را نداریم، در حالی که تو مصاحب و یار غار رسول خدا (ص) هستی.
تمام این اتفاقات در شرایطی رخ میداد که امیرالمؤمنین (ع) نیز شاهد ماجرا بود. آنها بیتفاوت نسبت به توصیههای پیامبر(ص) جوّی را حاکم بر جلسه کردند که گویی پیامبری نبوده و خلیفهای از سوی او تعیین نشده است؛ همان چیزی که ما اکنون در ادبیات سیاسی با عنوان زد و بند یاد میکنیم. در نهایت با کیاست عمر، دست ابوبکر را وسط کشیدند و او را به عنوان حاکم اسلامی معرفی کردند. بدین ترتیب، آن گروه که ابوبکر را در سقیفه همراهی کردند و به خلافت برگزیدند، در مدینه به هر کس که میرسیدند، او را به طرف ابوبکر میکشاندند و بیعت میگرفتند.
* نکتۀ جالب توجه این است که پیامبر(ص) نه تنها در روز غدیر به معرفی وصیّ خویش پرداخت بلکه همواره در طول رسالتشان بر این امر تصریح داشت و همگان نسبت به این امر واقف بودند. در این باره توضیح میدهید.
درست است؛ منتها این نکته را هم باید مدنظر داشته باشیم که به دلیل همین امر، منافقان و دشمنان دست به توطئۀ میزدند تا خط رسالت منقطع شود. پیامبر(ص) به مناسبتهای مختلف و طبق فرمان خداوند متعال، امیرالمؤمنین(ع) را در این جایگاه معرّفی میفرمود، بهگونهای که هر چه به سالهای آخر عمر پیامبر(ص) نزدیک میشد، این معرفی شکل جدیتری به خود میگرفت، لذا گروه دوم از منافقان داخل مدینه در برابر آن واکنش نشان دادند و برای رسیدن به هدفشان که زاییدۀ آمال و آرزوهایشان بود، شروع به توطئه کردند. آنها در توطئههایشان تا طرح و اجرای ترور پیامبر(ص) پیش رفتند.
پیامبر(ص) در منزل خود امنیت نداشت
پیامبر(ص) به تصریح آیات قرآن حتی در منزل خود امنیت نداشتند. خداوند در آیۀ 3 سورۀ تحریم میفرماید: «وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِیثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَن بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنبَأَکَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ: (به خاطر بیاورید) هنگامى را که پیامبر یکى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت، ولى هنگامى که وى آن را افشا کرد و خداوند پیامبرش را از آن آگاه ساخت، قسمتى از آن را براى او بازگو کرد و از قسمت دیگر خوددارى کرد. هنگامى که پیامبر همسرش را از آن خبر داد، گفت: چه کسى تو را از این راز آگاه کرد؟ فرمود: خداوند عالِم و آگاه مرا باخبر ساخت» بر اساس این آیه، متوجه این موضوع میشویم که دو نفر از همسران پیامبر (ص) با دانستن سرّی از جانب ایشان، برای پدرانشان جاسوسی کردند و آن سرّ را به اطلاع پدرانشان رساندند و آن سرّ، به ثمر رسیدن برنامۀ ایشان برای به دست گرفتن خلافت بعد از رحلت پیامبر (ص) و موفقیت آن دو نفر بود و بالاخره اینکه علاّمه عسکری در ذیل این آیه این گونه بیان میکند: «نقشۀ آن دو برای بعد از حیات پیامبر (ص) است که خود زیربنای سقیفه شد.»
صحیفۀ ملعونه برای برچیدن خلافت امیرالمؤمنین
* ماجرای صحیفۀ ملعونه که مربوط به سناریویی برای رویگردانی از توصیه پیامبر(ص) نسبت به تعیین خلافت پس از خویش است، توضیح میدهید؟
پیامبر(ص) در میان انبوهی از مسلمانان مراسم حج را آغاز کرد و در عرفات و مِنی به اقوال دیگر در هنگام طواف سوار بر قصواء مقدّمهی ابلاغ ولایت را آغاز کرد و در عرفه خطبهی نسبتاً طولانی ایراد فرمود که در اواخر آن، حدیث معروف ثقلین است. پس از ایراد خطبه در عرفه، عزم ایشان برای برچیدن وصایت و خلافت امیرالمؤمنین(ع) راسختر شد. پنج نفر از ایشان در کعبه گرد هم آمدند و عهدنامهای تنظیم کردند و بر سر آن میثاق بستند و تا پای جان همقَسَم شدند. این عهدنامه همان صحیفهی ملعونه است و امیرالمؤمنین(ع) آن را به رُخ برخی از منافقین میکشید.
علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود مشهور به تفسیر قمی ذیل آیات 7 تا 10 سورۀ مجادله، از قول سلیمان بن خالد میگوید «از امام محمد باقر (ع) در مورد اینکه خدا میفرماید اگر سه نفر نجوی کنند، خداوند چهارمی آنهاست، آنها کیانند؟ فرمود: فلان و فلان و أبوفلان، آن هنگام که در داخل کعبه جمع شدند و بین خود صحیفهای نوشتند که اگر محمّد از دنیا رفت، نگذارند امر خلافت به اهل بیت بازگردد.»
این صحیفه به امین جمع ابوعبیده سپرده شد و او آن را در کعبه مدفون نمود و تا اوایل حکومت عُمَر در آنجا بود. احمد بن حنبل در مسند خود از امیرالمؤمنین(ع) نقل میکند «ما أحبّ إلیّ أن ألقی الله بصحیفةٍ هذا لمسجّی؛ دوست ندارم به اینکه ملاقات کنم خداوند را به این صحیفه که پوششی است.»
در کتاب النّشر و الطّی آمده است که میثاق اوّلیه آن موقع انجام شد که پیامبر در مسجد خیف مسلمین را به تمسّک به ثقلین (کتاب الله و عترته) وصیّت فرمود. چهار نفر از ایشان در کعبه وارد شدند و صحیفهای در آنجا نوشتند «إِنْ أَمَاتَ اللَّهُ مُحَمَّداً أَوْ قُتِلَ لَا یُرَدُّ هَذَا الْأَمْرُ فِی أَهْلِ بَیْتِهِ؛ اگر خدا جان محمّد را گرفت و یا کُشته شد، امر خلافت در خاندان او نباید قرار گیرد». بعد از واقعهی غدیر نیز طرح قتل پیامبر را در «هرشی» ریختند که ناموفّق ماند. پس این آیه نازل شد: «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْرًا فَإِنَّا مُبْرِمُونَ * أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لَا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُم بَلَى وَرُسُلُنَا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ: بلکه آنها تصمیم محکم بر توطئه گرفتند؛ ما نیز اراده محکمى (درباره آنها) داریم. * آیا آنان مىپندارند که ما اسرار نهانى و سخنان درگوشى آنان را نمىشنویم؟ بله، رسولان (و فرشتگان) ما نزد آنها هستند و مىنویسند» (زخرف/80 ـ 79).
اصحاب صحیفۀ ملعونه را تحت عنوان «اهلالعقده» و یا «اهلالعقد» از قول أبی بن کعب در کتابهای اهل سنّت مانند مُسترشد جریر طبری، جلد چهارم شرح نهجالبلاغه ابن أبی الحدید، جلد سوم طبقات کبری ابن سعد و دیگران آوردهاند.
* آیا پیامبر(ص) در قبال این توطئهها اقدامی صورت دادند؟
پیامبر(ص) برای مقابله با این بُحران و دفع خطر، دستور تشکیل سپاهی را به فرماندهی اُسامه برای جنگ در مقابل رومیان صادر فرمود. پیامبر(ص) تمامی منافقان و اعوان و انصار آنان را که رقم آنان را تا 4 هزار نفر اعلام کردهاند، داخل این سپاه کرد و فرمان حرکت دادند و چندین بار فرمودند: «لعن الله مَن تخلّف عَن جیشِ اُسامة؛ خداوند لعنت کند هر کس را که از حضور در سپاه اُسامه تخلّف ورزد.»
تشکیل این سپاه در هفتهی آخر عمر پیامبر(ص) با کار شکنیهای منافقان همراه بود. آنها در این مرحله به طور رسمی و علنی رو در روی پیامبر قرار گرفتند و بهانههای بسیاری برای همراه نشدن با این لشکر و نرفتن زیر پرچم اُسامة بن زید آوردند، اما پیامبر(ص) با قدرت تمام ایشان را وادار کردند با این لشکر از مدینه خارج شوند و هر که را از این امر تخلّف کرد، لعن فرمودند. این تدبیر پیامبر(ص) برای دفع شرّ و خنثی شدن میثاق ایشان برای غصب خلافت بود تا مدینه از وجودشان پاک شود و خلافت امیرالمؤمنین(ع) بعد از رحلت ایشان تثبیت شود.
پیامبر(ص) در آخرین نمازهای خویش در مسجد به ایراد سخنانی پرداختند. اگر کمی با دقّت به این خطبه توجّه شود، این درک حاصل میشود که پیامبر(ص) نوید دوران سیاهی را میدهد. پیامبر(ص) هشدار بزرگی را به مردم میدهد و با آن حال تب و مریضی بار دیگر حدیث ثقلین را تکرار میکند و به مردم میفرماید: مبادا مانند بنیاسرائیل که بر سَرِ جانشین موسی اختلاف کردند، اختلاف کنید! مبادا بر سَرِ حوض از شما بپرسم چرا بر سر دو ثقل که در بین شما خلیفه قرار دادم اختلاف کردید و بالاخره هشدار پیامبر(ص) بر ارتداد امت بود.
جریان ترور اُبی بن کعب
* پس عمق ماجرا به حدی بوده که آنها در چند مرحله قصد ترور پیامبر(ص) را داشتند؟!
ماجرا خیلی عمیقتر این اینهاست. آنها حتی افرادی که نسبت به این نقشه آگاهی داشتند هم ترور میکردند. فردی به نام «جُندب بن عبدالله بجلی» میگوید برای کسب علم به مدینه آمدم. پس داخل مسجد رسول خدا (ص) شدم. مردم را دیدم حلقه حلقه نشسته، با هم صحبت میکردند. به حلقهای وارد شدم که در آن مردی نشسته بود و چنان لباس پوشیده بود که انگار تازه از سفر آمده است. چیزی میگفت که من این طور شنیدم: «هلک اصحاب العقدة و رب الکعبة و لا آسی علیهم» و چند بار تکرار کرد. راوی ادامه میدهد: در کنارش نشستم و اصل ماجرا را پرسیدم، برخاست، دوباره پرسیدم. از دیگران پرسیدم او کیست؟ گفتند: او سیّدالمسلمین أبی بن کعب است. اُبی گفت: وای بر تو چرا نزد من آمدی؟ سپس گفت: خدایا، با تو عهد میبندم، اگر تا جمعه حیاتی باقی بود، آنچه را از رسول خدا(ص) شنیدم، بیان دارم و از سرزنشِ سرزنشکنندگان هم نمیترسم و پروایی ندارم که زنده بمانم و یا کُشته شوم. راوی میگوید از پیش او بازگشتم تا روز جمعه منتظر بمانم، اما فردای آن روز، یعنی پنجشنبه، برای کاری از خانه خارج شدم. دیدم مردم شلوغ کردهاند. پرسیدم چه شده است؟! گفتند: ابی بن کعب مُرد.
انتهایپیام/