شب شعر «حبیب حرم»|صحنهای که شهید همدانی را منقلب کرد/ تعبیر زیبای سردار در آخرین اربعین عمرش
فرزند شهید همدانی خاطره آخرین سفر اربعین پدرش را در شب شعر «حبیب حرم» بیان کرد؛ جایی که تعبیر زیبای سردار در وصف فرمانده اصلی میدان مقاومت ماندگار شد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شب شعر «حبیب حرم» ویژه «شهید حاج حسین همدانی» با حضور جمعی از شاعران و خانواده شهیدان همدانی، همت و دستواره، چیتسازیان در نخلستان سازمان هنری رسانهای اوج برگزار شد.
در ابتدای این مراسم، الهام نجمی به شعرخوانی پرداخت.
نگاهت قبلهگاه عشق را هر جا نشان میداد/ مسیر نور را در بین ظلمتها نشان میداد
برای این قبیله مردهایی مثل تو کم نیست/ خروشت بین طوفانها شجاعت را نشان میداد
همیشه کربلا، هر لحظه عاشورا، سپاهت هست/ همین ایمانتان را عشق بر دنیا نشان میداد
شهیدان زیادی در طواف این حرم هستند/ که قربانگاه را چشمانشان تنها نشان میداد
قدمهایت بهسوی ساحلی از نور میرفتند/ حیات جودان را راه تو آنجا نشان میداد
دومین شاعری که برای شعرخوانی بهروی صحنه آمد، میلاد عرفانپور بود. او شعر خود را به شهید همدانی تقدیم کرد.
ما بیتو حیـــات را اسـارت خواندیم
جان را به زیارت شـهادت خواندیم
از راه رسید با عبایی بر دوش
با مـــرگ نمازی بهجماعت خواندیم
دل نذر غمت بود ادایش کردم
قربان تو بود جان فدایش کردم
سَر، سِر تو میگفت دعایش کردم
تقدیم به خاک کربلایش کردم
**
ای مانده به توصیف تو الفاظ و معانی
ای رزم نمایان و عبادات نهانی
ای پیری تو آینه شور جوانی
در روی تو از نور حبیب است نشانی
سردار وفادار، حسین همدانی
ای واقعه کرب و بلا چشم به راهت
ای لرزه فکنده به عدو نام سپاهت
فرقی نکند شام و شلمچه بهنگاهت
بیمرز چو رودی همه در جریانی
سردار وفادار، حسین همدانی...
در ادامه این مراسم، رضا یزدانی از شاعران جوان اهل قم بهروی صحنه آمد تا شعرخوانی کند. او در این جلسه یکی از اشعار خود را که پیش از این در محضر رهبر معظم انقلاب نیز خوانده بود تقدیم به شهدا کرد.
از تقاطع شهید احمد رسولیان که بگذری
میرسی درست روبهروی یادمان کربلای پنج
انتهای بولوار حاج حیدر تراب
کوچهی شهید فاطمینسب
خانهی من است
حیرتآور است؛ نیست؟
اینکه این همه شهید
بر سر تمام کوچههای شهر ایستادهاند
تا نشانی مسیر خانههای ما شوند
اینکه این همه شهید رفتهاند
تا بهانهی ترانههای ما شوند
حیرتآور است؛ نیست؟
**
با نگاه قدسی خود نورها را دیده بود
از فراسوها فراتر، نورها را دیده بود
پای درس عارفان با شیخ اشراق انس داشت
پای دار عاشقان منصورها را دیده بود
عشوهریزیهای دنیا هیچ سرگرمش نکرد
او که با خود یک نظر منظورها را دیده بود...
احمد بابایی شاعر دیگری بود که برای خواندن شعر خود دعوت شد. او غزل خود را چنین خواند:
شب باران عزا و تکلیف است
عاشقی دیدنی است در ایران
از کرامات قبله هفتم، آب هم روشنی است
حرمتش واجب است در دو جهان
هر که در فکر احترام علی است
از یمن تا به شام معلوم است
هرچه دعواست پای نام علی است
پای نام علی است دعواها
دامن زخم را ز کف ندهیم
اختیار مناره را هرگز
به اذانهای بیطرف ندهیم
در اذانهای بیطرف، ارثیست
که به اَشراف بیشرف برسد
کوری چشمِ تنگ این اَشراف،
روزی خلق از نجف برسد
هرچه هستیم، خاک پای فلک
یا اگر بر سر مَلَک، تاجیم
پدری کن برای ما امروز
به دعای تو سخت محتاجیم
دست ما کوتَه است و ناله بلند
تو دعا کن زمانه برگردد
پدر! از حق بخواه، از زندان
یوسف ما به خانه برگردد
در بخش بعدی این مراسم، وهب همدانی فرزند شهید سردار حسین همدانی صحبت کرد. او با نقل خاطرهای از پدر شهید خود گفت: یکی از فاجعهبارترین کارهایی که رژیم بعث انجام داد، کشتاری بود که در حلبچه مرتکب شدند و در آنجا بسیاری از زنان و کودکان بیگناه بر اثر بمباران شیمیایی صدام جانشان را از دست دادند. شهید همدانی جزء اولین نفراتی بود که وارد حلبچه شد، در آنجا جملهای را بیان میکند که در کتاب خاطرات ایشان نوشته شده است. ایشان میگوید "وقتی وارد شهر شدم از هرچی نظامی، نظامیگری و جنگ بیزار شدم. این قدر ناراحت بودم که دلم میخواست حادثهای رخ بدهد و همه بشریت در زمین فرو بروند."
وی اضافه کرد: دقت کنید که این نگاه یک مجاهد فی سبیلالله است؛ کسی که در شرایط جنگی است و شاید انتظار نداشته باشیم که نگاه عاطفی در او وجود داشته باشد اما اینچنین نگاه عاطفی دارد و این جمله را بیان میکند. تمام شهدای ما اینچنین بودند و این خاصیت جهاد فی سبیلالله است که باعث میشود در عین حال که اقتدار را از فرد نظامی میبینیم، رأفت، عاطفه، عقلانیت و عطوفت را نیز داراست.
فرزند شهید همدانی خاطرهای از آخرین سفر اربعین پدرش بیان کرد و گفت: پدرم همواره تأکید داشت که در راهپیمایی اربعین حضور پیدا کنیم. در آنجا و در مصاحبهای تعبیر بسیار قشنگی را بهکار میبرند: در عصر عاشورا مرحله اول عملیات بهفرماندهی امام حسین علیه السلام به پایان رسید و از عصر عاشورا مرحله دوم با فرماندهی حضرت زینب سلام الله علیها آغاز میشود. پدرم همیشه میگفت که "فرماندهی جبهه مقاومت هنوز هم با خانم حضرت زینب است". اگر امروز شهید همدانیها، شهید سلیمانیها و... وظیفه خود را که عملیاتها بود انجام دادند، امروز کار تمام نشده است و باید ادامه داد. یکی از این کارها رسالت بزرگ شاعران است. بهنظرم فرقی بین آن مجاهد فی سبیلالله که در میدان نبرد میجنگد با کسی که علم را برمیدارد و این راه را ادامه میدهد، وجود ندارد.
پس از شعرخوانی رضا ابوذری و سیده فرشته حسینی، نوبت به محمدمهدی سیار رسید تا شعر خود را بخواند. او غزل خود را چنین خواند:
ای تیغ سرسنگین مشو با ما سبکسرها
دست از دل ما برمدارید آی! خنجرها
رودیم و اشهد گفتن ما بر لب دریاست
ننگ است ما را مرگ در مرداب بسترها
پیشانی ما خط به خط، خطّ مقدم بود
ما را سری دادند سرگردان سنگرها
آهسته در گوشم کسی گفت اسم شب صبح است
ناگاه روشن شد دو عالم از منورها
روشن برآمد دستمان تا در گریبان رفت
از سینه سوزان برآوردیم اخگرها
مشت اسیران زمین را باز خواهد کرد
سنگی که میافتد بهدنبال کبوترها
خواب غریبی دیدهام، خواب ستاره، ماه
خوابی برایم دیدهاید آیا برادرها؟
در بخش دیگر این برنامه گلعلی بابایی صحبت کرد. او در ابتدا چند بیتی از اشعار ابوالفضل سپهر را خواند و گفت: ابوالفضل سپهر علاقه بسیار زیادی به شهید همدانی داشت، حتی خاطرم است روزی که شهید همدانی فرمانده لشکر 27 محمد رسولالله شد، از من درخواست کرد تا آن شهید والامقام را ببیند. جلسهای را هماهنگ کردم تا دیداری بینشان شکل بگیرد. در آن جلسه به شهید همدانی گفت "یک درخواست از شما دارم؛ میخواهم الفبای تخریب را به من باید بدهید". شهید همدانی هم به یکی از فرماندهان دستور داد تخریب را به او یاد بدهند، نتیجه این شد که ابوالفضل سپهر تبدیل به تخریبچی ماهری شد.
وی بیان داشت: شهید همدانی به شعر و ادب علاقه زیادی داشت. خاطرم هست با جمعی از نیروها در اردوگاهی نظامی بودیم. شهید همدانی از من درخواست کرد که ابوالفضل سپهر را بیاوریم تا برای بچهها شعرخوانی کند. او هم آمد و با شعرخوانیاش اشک بچهها را درآورد. شهید همدانی در کمال قدرت نظامی و فرماندهی مقتدر، علاقه زیادی به کارهای هنری داشت، همین موضوع باعث شد که کتاب «پیغام ماهیها» که به نام و یاد ایشان نوشته شده است، برگرفته از شعر سهراب سپهری باشد.
شاعر پایانی که برای شعرخوانی دعوت شد، علیمحمد مؤدب بود. او شعر خود را چنین خواند:
در افق بانگ اذان پیچیده است رودها راهی دریای تواند
قامت سبز تو در آینههاست سروها محو تماشای تواند
صبح در مسجد خرمشهریم، چه نمازی شهدا میخوانند
قصد ما مسجد الاقصی است، شبی که همه پنجرهها میدانند
ابرها پرچم فتحند انگار، از دماوند به هر سو جاری
جز به معراج نمیاندیشد، همه شب قافله بیداری
غرق در خون و عرق، قامت ما علم فتح نبردی ابدی
عشق با خون شهیدان شسته عالم از هرچه پلیدی و بدی
سر ما شور حسینی دارد، نینوا مستی ما را دیده
هر کجا جنجره سرخی است با دم روح خدا باریده...
در پایان این مراسم از فرزند شهید همدانی تقدیر بهعمل آمد و تصویری از شهید همدانی به او اهدا شد.
انتهای پیام/+