خاطرات رزمنده ۱۲ ساله دفاع مقدس از دستکاری در شناسنامه تا خمپاره ای که ۲ دستش را برد
در شب اعزام خدا، خدا میکردم آقایی که بنده را برای حضور در دفاع مقدس ثبت نام کرده بود و اصرار داشت که حتماً باید با بزرگترم بیام، سرماخوردگی جزئی بگیرد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، روزهای 8 سال دفاع مقدس همواره با سختی یا سهولت همراه بوده است. با آنکه سالها از دفاع مقدس گذشته اما برخی از افراد همچنان در آن روزها زندگی میکنند و زخمهای آن دوران را همراه دارند و به دوش میکشند.
برخی با عکسهای فرزندان، همسر و یا پدر خود که بر دیوار نقش بسته، درد آن دوران را تداعی میکنند، برخی دیگر نیز با خسخسهای شبانه ناشی از بمبهای شیمیاییها.
اما حکایت این گفتوگو متفاوت است، حکایت نوجوانی 12 ساله است که با ترس و لرز دست به شناسنامه خود برد و با شهدا و رزمندگان همسفر شد.
نوروزعلی صمدی جانباز 70 درصد و رزمنده نوجوان دفاع مقدس در گفتوگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم با بیان اینکه در روستای برجسفلی از توابع شهرستان هشترود استان آذربایجان شرقی متولد شدم و در دوران کودکی به تهران هجرت کردیم، به تظاهراتهای ملت ایران در زمان طاغوت اشاره کرد و گفت: در آن دوران با وجود آنکه سنی نداشتم اما در تظاهرات شرکت میکردم و در زمان تسخیر پادگان جی و کلانتری منطقه 17 حضور داشتم.
* رژیم بعث در حمله به ایران، بازیچه آمریکا شد/ حمایت جهان از صدام
وی به پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی اشاره و رژیم بعث عراق را بازیچه آمریکا برای حمله به ایران عنوان کرد و اظهار داشت: با وجود آنکه رژیم بعث به ما حمله ور شد اما تمام کشورهای غربی و شرقی و حتی کشورهای حوزه خلیج فارس از این رژیم حمایت میکردند.
این جانباز دفاع مقدس با بیان اینکه آواکسهای آمریکایی، برنامهریزان رژیم صهیونیستی، دلارهای کشورهای عربی، تجهیزات نظامی غربی و همه و همه به کمک صدام آمده بودند، یادآور شد: تمام این کشورها در تلاش بودند که یک هفتهای ایران را به تصرف در بیاورند و انقلاب اسلامی را نابود کنند. در حالی که خداوند متعال در تمام این دورانها یار و یاور ملت مظلوم ایران بود و هست.
این رزمنده دفاع مقدس با بیان اینکه در روزهای جنگ حسرت کسانی که به جبهه میرفتند را میخوردم، تصریح کرد: در سال 1359 حدود 12 سال داشتم و بسیار علاقهمند برای حضور در میدان نبرد بودم. اما هربار برای اعزام اقدام میکردم، به دلیل سن و سال پایین از حضور من جلوگیری میکردند.
* ماجرای دستکاری شناسنامه
صمدی به داستان جعل شناسنامه خود برای عزیمت به جبهه اشاره کرد و گفت: برای خود وظیفه دفاع از کشور، انقلاب، اسلام و ناموس را واجب میدانستم برای همین از شناسنامهام کپی گرفتم و با تیغ تاریخ تولدم را پاک کردم و سنم را بیشتر کردم و مجدداً کپی گرفتم و به مسئولین اعزام تحویل دادم. آنها به من شک کرده بودن برای همین مدام سؤال میکردند و خواهان اصل شناسنامه بودند.
وی ادامه داد: «برای اینکه موضوع دستکاری شناسنامه لو نرود گفتم شناسنامهام توی جیبم بوده و مادرم شسته و از بین رفته. گفت باید بزرگترت بیاد تا اجازه ثبت نام بهت بدم. بهش گفتم شما ثبت نام کنید؛ بگذارید امتحان اولیه را بدهم، بزرگترم هم میاد و اجازه میده.»
این جانباز دفاع مقدس تصریح کرد: فردای آن روز قرار بود اسامی پذیرفتهشدگان را معرفی کنند برای همین از ترس شب تا صبح را بیدار بودم و از خدا خواستم که شرایطی را فراهم کند که از من اصل شناسنامه را نخواهند و در امتحان قبول شوم. به هرحال فردا صبح اسمم در لیست اعزام بود اما تاکید میکردند که باید یا شناسنامه بیاورم یا به همراه بزرگتر به محل اعزام بروم.
صمدی به روز اعزام اشاره کرد و یادآور شد: در شب اعزام، خداخدا میکردم که این بنده خدایی که بنده را ثبت نام کرده بود و اصرار داشت که حتماً باید با بزرگترم بیام، سرماخوردگی جزئی بگیرد تا در آن روز نیاید. در صبح روز اعزام در آخرین قسمت اتوبوس قرار گرفتم و خودم را میان صندلیها مخفی کردم. جالب اینجاست که این مسئول ثبت نام نیامده بود و من خیلی نسبت به این ماجرا خوشحال بودم و سریع سوار اتوبوس شدم. مدتی نگذشته بود که که این بنده خدا وارد اتوبوس شد و جویای من شد.
+ چرا با بزرگترت نیامدی؟
- رضایتنامه که دادم.
+ میدانم رضایتنامه دادی اما باید حضوری هم تائید کنند.
وی یادآور شد: در همین سؤالها و جوابها بودم که برادر بزرگترم حسین صمدی – که در سال 1365 به شهادت رسیدند- وارد اتوبوس شدند و به این بنده خدا –که با یکدیگر آشنایی قدیمی داشتند- حضور بنده را تائید کردند.
* از خشم شب، شبِ اول تا آمادگی همیشه در جبهه/ دلدادگی و عشق، روزهای سخت آموزش را آسان میکرد
این جانباز هشت سال دفاع مقدس با بیان اینکه دوران آموزش را در باختران شهر روانسر گذراندیم، به ذکر خاطرهای از خشم شب در پادگان پرداخت و خاطرنشان کرد: اینقدر نوجوان بودم که شب اول در پادگان با زیر شلواری استراحت میکردم که همان شب اول بچههای آموزش وارد استراحتگاه شدند و با گاز اشکآور از ما پذیرایی کردند و مدام تیر مشقی میزدند. همین امر باعث شد که ما حتی در شبها هم آماده باشیم.
صمدی به دورههای تخصصی و آموزش بسیار عالی، فرماندهان اشاره کرد و عشق و انگیزه بسیار بالا رزمندگان و عنایت خداوند متعال را دو علت مهم برای گذاراندن روزهای سخت و سرد آموزش دانست و گفت: بعد از روانسر شهری هست به نام جوانرود که سلاحها را آنجا تحویل رزمندگان میدادند و آنها را روانه مناطق جنگی میکردند.
وی با اشاره به تصرف برخی از مناطق غربی و جنوبی کشورمان توسط عراق، به عملیات والفجر مقدماتی اشاره کرد و یادآور شد: متاسفانه در این عملیات، دشمن از حمله ما خبر داشت برای همین از قبل خودش را آماده کرده بود و ضمن جلوگیری از پیشروی، بسیاری شهید در این عملیات از ما گرفت.
* شوخی رزمندگان هم برای خدا بود
این رزمنده دفاع مقدس به تشریح عملیات والفجر یک، در تپههای 112 پرداخت و گفت: در این عملیات حضور داشتم که تیر مستقیم به صورتم اصابت کرد و قسمتی از صورتم را سابیده بود و از گوش سمت راستم عبور کرد اما جراحت آن خیلی جدی نبود به همین دلیل برای جلوگیری از خونریزی، باندی بزرگ بود که در اختیار رزمندگان قرار داده بودند که البته بیشتر برای نواحی بزرگ مثل شکم و پا و... استفاده میشد – دور سرم بستم و مثل عمامهای روی سرم شده بود. بچههای گردان به شوخی روحانی خطابم میکردند و باهم شوخی میکردند که حاج آقا کجایید؟ و....
صمدی با تأکید بر اینکه در دوران دفاع مقدس همهچیز در جای خود قرار داشت، اظهار داشت: همانگونه که رزمندهها، شبها به شبزندهداری میپرداختند در روز هم برای بالا بردن روحیه بچهها دائماً شوخی میکردند.
وی با بیان اینکه رزمندگان در تلاش بودند برای شهادت از یکدیگر سبقت بگیرند، یادآور شد: رزمندهای که خانه را به نیت حضور در جبهه ترک میکرد، تنها به رضای خدا میاندیشید و برای یاری حضرت امام (ره) میکوشید. برای همین اگر میخندیدند یا نفس میکشیدند هم برای خدا بود.
* خبر شهادتم را داده بودند/ خمپارهای که با خود خبر جانبازی آورده بود
این رزمنده نوجوان دفاع مقدس به حضور خود در تهران پرداخت و گفت: وقتی توسط قطار و اتوبوس به تهران رسیدیم، غروب شده و هوا تاریک بود و به خانوادهام اعلام کرده بودند که من در عملیات به شهادت رسیدهام. برای همین تمام اقوام- برخی از شهرستان آمده بودند- و دوستان در منزل ما جمع شده بودند که جنازه من را تشییع کنند. در همین اتفاقات بود که با سر باند پیچی شده وارد منزل شدم. مادرم وقتی منو دید از ترس و خوشحالی روی زمین نشست.
این جانباز دفاع مقدس به اعزام مجدد خود پس از مداوای مجروحیت در بیمارستان نجمیه تهران اشاره کرد و با بیان اینکه در گردان جندالله حضور داشتم، تصریح کرد:در سال 1362 در شهرستان سقز همزمان با عملیات والفجر 4 که در پنجوین عراق بود، منتظر بودیم که معبرها باز شود که یک خمپاره بر معبرها اصابت کرد و باعث شد که هر دو دستم از بازو قطع شود.
صمدی ادامه داد: وقتی که دستانم قطع شده بود، هیچ احساس درد و سوزشی نداشتم چراکه همان انفجار به قدری مهیب بود که تا دقایقی پس از آن هم انسان گیج است و متوجه چنین آسیبی نمیشود.
* دست یاری خدا بر سر رزمندگان حس میشد
وی با بیان اینکه خداوند را شاکرم که توفیق حضور در جبهه و جانبازی را به من هدیه داد، اظهار داشت: ای کاش بیشتر در کنار شهدا بودم تا بیشتر آنها را درک میکردم. چراکه هم صحبت شدن با ایشان مایه مسرت و عبرت بود. معمولاً آنها قبل از عملیات قبری برای خود میکندند و تا صبح راز و نیاز میکردند. آنها به معنای واقعی کلمه «بنده» حضرت حق بودند و ای کاش در آن دوران سنم بیشتر بود و بیشتر از آنها میآموختم.
این جانباز دفاع مقدس، آنرا یک دفاع الهی برشمرد و گفت: تمام جهان با تجهیزات عالی جمع شدند تا ریشه انقلاب اسلامی را بزنند و میبینید که نتوانستند حتی سانتیمتری از خاک کشورمان را تصاحب کنند. با وجود آنکه بعضاً هواپیماهای جاسوسی آمریکا عملیاتهای ما را به عراقیها لو میدادند اما روحیه بالای رزمندگان باعث میشد به راحتی از سد دشمن عبور کنند و به پیروزی برسند.
* درک الهی بودن دفاع مقدس، عزم رزمندگان را بیشتر میکرد/ دستورات امام(ره) الهی بود
صمدی این پیروزی را به امر خدا خواند و گفت: رزمندهها با درک دفاع مقدس و الهی بودن آن گوی سبقت را برای شهادت، افتادن بر روی مینها و سیمهای خاردار میربودند. این اعتقاد قلبی من است که حضرت امام (ره) قطعاً با کمک و هدایتهای الهی توانستند، جنگ را هدایت و راهنمایی کنند.
وی با بیان اینکه به نظر من قدرتی الهی به حضرت امام (ره) دستور داد که ایشان امر به شکستن حصر آبادان بدهند، خاطرنشان کرد: رزمندگان هم با شناخت دقیق به حضرت امام(ره) مو به مو فرامین ایشان را اطاعت میکردند و همین امر سبب شد که حصر آبادان شکسته شود.
این جانباز 8 سال دفاع مقدس ادامه داد: سخنان حضرت امام نورانیتی داشت که علاوه بر خط مقدم جبهه، افراد پشت جبهه هم آن را درک میکردند؛ چراکه ما دیدیم بسیاری از بانوان و کسبه و... با هرچه که در توان داشتند به یاری رزمندگان میشتافتند و نگذاشتند که کلام امام(ره) بر زمین بماند.
* آرزوی سر به پیکر نداشتن
صمدی به بخشی از وصیتنامه برادر شهید خود پرداخت و یادآور شد: به شهید حسین صمدی در تهران مسئولیتی پیشنهاد میشود اما ایشان نمیپذیرد و پس از اصرارها با یک شرط آن را قبول میکند که این امر سبب عدم حضور در جبهه برای وی نشود؛ ایشان در وصیتنامه خود، خدا را قسم میدهد به پنج تن آل عبا که برای آنکه جان من در قیامت در برابر سیدالشهدا(رع) شرمنده نباشد، دوست دارم، سر در بدن نداشته باشم. برای همین ایشان زمانی که برای شناسایی منطقه عملیاتی فاو حضور داشت؛ به شهادت رسید و سر خود را فدای اسلام و انقلاب کرد.
* غافلین و خائنین؛ دو طرف بدگویان دفاع مقدساند
این رزمنده دفاع مقدس در بخش دیگری از سخنان خود به دشمنی شبکههای بیگانه علیه ملت ایران اشاره کرد و گفت: شبکههای امثال BBC سالیان سال است که در حال دشمنی با ملت ایراناند و برخی از خائنین هم با آنها هم کاسه شدهاند.
این جانباز دفاع مقدس با بیان اینکه فرماندهانی که BBC و امثالهم اخیراً به آنها حمله کرده است فرزندان همین سرزمیناند و برای اسلام و انقلاب پای کار ایستادند، تصریح کرد: فرماندهان دفاع مقدس پا به پای رزمندگان در مناطق جنگی حضور داشتند و جانانه ایستادگی کردند، نه مثل خود فروختههایی که کشور را ترک میکنند.
* از کمک منافقین و پهلوی به صدام تا ادعای دوستی با ایران/ فرماندهانی ناشناس که ناشناس ماندند
صمدی فرماندهان را جلوتر از رزمندگان در خط مقدم عنوان کرد و گفت: برخی از فرماندهان دفاع مقدس بهصورت ناشناس میآمدند و جای برادر دیگری تا صبح نگهبانی میدادند و میگفتند تو خستهای برو استراحت کن ما جات میایستیم.» کدام یک از فرماندهان بعثی یا آمریکایی چنین روحیهای دارند؟
وی اتاق فرماندهی فرماندهان دفاع مقدس را خاکریز برشمرد و گفت که آنها همیشه دعا میکردند که مبادا از قافله شهدا عقب بمانند.
این رزمنده دفاع مقدس با اشاره به کمکهای منافقین و رژیم پهلوی به صدام افزود: برخی آنچنان داعیهدار ملت ایراناند که انگار ما فراموش کردهایم که در دوران دفاع مقدس، همین افراد علیه ملت ایران شدند و به همکاری با صدام برای بمباران و... پرداختند. چگونه میتوانند ادعا کنند که دوستدار ملت ایراناند؟
صمدی با بیان اینکه مردم همچنان که اطاعت از امام را واجب میدانستند در حال حاضر هم به فرامین مقام معظم رهبری سر تعظیم فرود میآورند؛ تصریح کرد: مردم کاخها و زندگی آنچنانی شاه را فراموش نکردهاند؛ و ساده زیستی حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری را هم میبینند.
وی در پایان خاطرنشان کرد: دشمن همواره ما را تسلیم و ذلیل میخواهد در حالی که ملت ایران اجازه نخواهند داد که آن دوران تکرار شود.
انتهای پیام/