روایت رشادت‌ شهید مدافع حرمی که از بهترین لحظات زندگی خود گذشت/ سجاد، در روز تاسوعا از دست اربابش سیراب شد


روایت رشادت‌ شهید مدافع حرمی که از بهترین لحظات زندگی خود گذشت/ سجاد، در روز تاسوعا از دست اربابش سیراب شد

گروه استان‌ها- سجاد طاهر نیا، شهید مدافع حرمی است که برای حل مشکلات دیگران، حتی از بهترین لحظه‌های زندگی خود می‌گذشت تا اینکه در روز تاسوعای حسینی، تشنه‌لب، شهادتین می‌گوید و با دستان اربابش سیراب می‌شود.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، «حسین، امیرعلی، سبحان، هادی، راستی محمدامینم علامت زدما؟ "همه این اسامی در نوع خودشان خیلی خوب و بی‌نظیر هستند» زن کتاب را روی میز عسلی کنار مبل سه نفره سر می‌دهد،  ای‌بابا من که نمی گم در مورد خوبی این اسم‌ها نظر بدی، بگو کدام بهتره؟ یکی رو انتخاب کن دیگه! سجاد لبخندی به پهنای صورت می‌زند و با شیطنت پاسخ می‌دهد "حالا اسم مهم نیست، مهم اینه که کپی من می شه حالا ببین!"

زن که سعی می‌کند قیافه جدی به خود بگیرد و نخندد کتاب را سمت دیگر میز جابه‌جا می‌کند و دست‌به‌سینه، حالت ناراحت به خود می‌گیرد! در آن لحظه برق لبخند، تمام‌صورت سجاد را پرکرده بود با مهربانی می‌گوید: "حالا می‌بینیم به کی شبیه می شه؟ ... بعد از گذشت مدتی کوتاه... زن آهسته کنار تابوت زانو می‌زند نوزاد چندروزه‌اش را روی سینه پدر می‌گذارد و آهسته زمزمه می‌کند:" شبیه بابا...تو بردی... راستی نگفتی اسمش رو چی بزارم ...؟

درست شش ساعت بعد از اعزام، به مناطق عملیاتی سوریه، به این دنیا می‌آید تا چاره‌ای باشد برای رفع اندکی از دل‌تنگی‌های مادر؛ قرار بر این شد اگر در محرم متولد شود کنار نام محمد، حسین هم جای بگیرد؛ 20 روز از تولد محمدحسین نگذشته بود که خبر می‌آورند از شهادت و رشادت‌های پدر در روز تاسوعا، آن‌هم با لب‌هایی تشنه؛ تنها دیدارش با پدر در مراسم تشییع او رقم می‌خورد و تصویر نوزادی بر روی سینه پدر می‌شود، تنها حس مشترک و یادگاری به‌جامانده از پدر.

مدرسه شهید مؤمنی رشت و خاطرات آن، یادآور دوران خودسازی و کسب تجربیات و تحصیل سجاد بود، دریکی از آن روزهای پاییزی و دوران پرغوغا و هیجان نوجوانی، حرکت شیطنت‌آمیز یکی از بچه‌های کلاس، ناراحتی و رنجش معلم را با خود به همراه داشت؛ پچ‌پچ‌های یواشکی، خنده‌های ریز گاه‌وبیگاه، چهره درهم و برافروخته و چشمان از خشم به خون نشسته معلم، فضای متشنج کلاس درس را به سکوتی عمیق فروبرده بود.

معلم اصرار داشت به شناخت آن دانش‌آموز پرحاشیه که پس از کلی کنکاش و بازخواست درنهایت، به خیال خودش، متوجه می‌شود که این ماجرا از کجا آب می‌خورده؛ سجاد خطای همکلاسی‌اش را گردن می‌گیرد و در همان لحظه، با واکنش ناگهانی و برخورد تند معلم، از کلاس درس اخراج می‌شود؛ وقتی دوستانش علت گردن گرفتن این ماجرا را جویا می‌شوند در جواب به آن‌ها می‌گوید: "چون دوستم پدر نداشت و نمی‌خواستم ناراحت شود."

اولین کارت دعوت عروسی به امام زمان (عج)

روحیه خاص و طبع لطیف و پرمهر وجودش، ریشه در سرسبزی و طراوت محل تولدش داشت؛ پاسداری از کشور تمام‌روزهای جوانی پدر را پرکرده بود، حرفه پرمشقتی که دوست داشت پا جا پای پدر بگذارد و برای جلب رضایت پدر به مادرش متوسل می‌شود، مادر که اشتیاق سجاد را می‌بیند مجاب می‌شود تا پا بر دل خود گذاشته و پیش‌قدم شود برای پوشاندن لباس سبز پاسداری بر تن دردانه‌اش، آن‌هم در سن 18 سالگی.

احترام سجاد به بزرگ‌ترها به‌ویژه والدینش، زبانزد خاص و عام شده بود هرزمانی که به مادر و پدرش سر می‌زد دست آن‌ها را با احترام می‌بوسید هرچند آن‌ها از این کار ابا داشتند و مدام به او می‌گفتند: "ما را خجالت نده و این کار را نکن" در پاسخ به آن‌ها می‌گفت: "این کار چیزی نیست در مقابل زحماتی که شما برای من کشیدید" چه‌بسا رعایت همین نکات ریز و مهم، مسیر زندگی سجاد را جور دیگری رقم می‌زند.

آیه 37 سوره نور با مضمون " پاک‌مردانی که کسب و تجارت و دادوستد، آن‌ها را از یاد خدا غافل نمی‌کند" پاسخ استخاره خانم علی پرست به درخواست ازدواج شهید طاهری نیا، می‌شود مبنای آغاز زندگی مشترکی ساده، بدون هیچ‌گونه زرق‌وبرق دنیایی؛ زندگی که اولین کارت دعوت آن برای امام زمان (عج) نوشته می‌شود آن‌هم با مراسمی مختصر، در مسجد مقدس جمکران.

ارادتی خاص و قلبی برای بی‌بی سه‌ساله قائل بود تا جایی که نام دخترمان شد "فاطمه رقیه"؛ اگر در مأموریت نبود همه کارهایش را برای شرکت در مراسم هیئت تعطیل می‌کرد تا حسابی دلی از عزا درآورد؛ شب شهادت حضرت رقیه (س) با تماس یکی از دوستانش، مجبور به ترک مراسم شد و برای حل مشکلات دیگران از بهترین لحظه‌های زندگی‌اش هم می‌گذشت؛

"می‌روم تا انتقام سیلی مادر بگیرم"

می‌دانستم دلش را در هیئت جاگذاشته، آن شب‌ کارش تا پایان مراسم طول می‌کشد، فردای آن شب در کمال ناباوری، مداح روضه خود را با حضرت رقیه(س) شروع کرد روضه‌ای که در ظاهر ازدست‌رفته بود انگار این روضه رزقش بود؛ هنگام بازگشت به ایشان گفتم: "چقدر بی‌بی به شما توجه دارد، دیشب رفتی به خاطر رسیدگی به کار یک بنده خدا، امشب برات ویژه روضه خواندن."

این بار با شنیدن صدای کودکان بی‌پناه شیعه، تصمیم بر نبرد با تکفیری‌ها می‌گیرد و پاسخ استخاره به قرآن او، حجت را برایش تمام می‌کند نتیجه‌ای که به آیه 123 سوره توبه با این مضمون ختم می‌شود که " ای کسانی که ایمان آورده‌اید، بروید و باقدرت تمام با دشمنان بجنگید و نترسید، انشا الله جزء پرهیزکاران هستید." رفت و باقدرت تمام با دشمنان جنگید.

"درد شیعه غم زهراست، غم یاس خم زهراست* به خدا سوز دل من، همه از ماتم زهراست" اشعاری است که بر جلیقه ضدگلوله‌اش نوشته‌شده بود دوستانش بارها این مطلب را از زبان سجاد شنیده بودند که با حفظ این ابیات و همراه داشتن آن‌ها، روحیه و حس و حال مضاعفی در وجودش طلوع می‌کند؛ روز عملیات هم بنا بر عادت همیشگی با نوشتن این اشعار بر روی لباس خود، قطعاً هدفی جز گرفتن روحیه نداشت؛ در روز درگیری هم در اتیکت همراه او جمله "می‌روم تا انتقام سیلی مادر بگیرم" نوشته‌شده بود.

به گوشم رسیده بود سجادم با لب‌تشنه در تاسوعای حسینی شهید شده، گویی به هنگام مجروحیت درخواست آب می‌کند اما به علت خونریزی و شدت جراحت، هم‌رزمانش مانع آب دادن به او می‌شوند؛ با خود می‌گفتم کاش به پسرم آب می‌دادند؛ تا اینکه خواب دیدم در مکان بزرگی، کوهی مقابلم و سجاد بالای آن قرارگرفته همین‌که به سمتش پا تند کردم برای سیراب کردنش، دیدم خانمی عصابه‌دست، سر سجاد را در آغوش گرفته و به او آب می‌دهد خواستم برای قدردانی جلو بروم که با اشاره دست مانع شد با این خواب خیالم راحت شد از سیرابی سجادم.

وعده‌ای که از شهید زنده محقق شد

«درست نمی‌دانم چند روز از شهادت گذشته بود فقط میدانم بهت‌زده بودیم و داغمان هنوز تازه؛ هرروز راه مزار را می‌رفتیم و این قاعده تا چهل روز ادامه داشت کنار مزار نشسته بودیم که اذان مغرب را سر دادند فرشینه‌ای پهن کردیم و در نزدیک‌ترین کنج نزدیک به شهید به نماز ایستادیم مشغول گفتن اقامه بودیم که زن جاافتاده‌ای باخانمی محجبه از هر دری حرف می‌زند شهدا، همسرانشان، زندگی‌شان،... چادرش را ورکشید و صدایش را بر سرش انداخت و گفت:

"معلوم نیست چقدر گرفتند" نمازم را در رکعت دوم شکستم به زن شهید پشت می‌کنم کاش می‌شد تا آخر دنیا به او پشت کنم چراکه روی دیدنش را نداشتم بغض‌ها گلویم را با ریسمان الهی اشتباه گرفته بودند این‌قدر محکم چنگ می‌زدند، باید با زن چادری چه می‌کردم دروغ چرا دوست داشتم دهانش را ببندم تا دیگر نگوید و بار دیگر می‌پرسد "حالا چقدر بهشون میدن" دوست داشتم به همسر شهید بگویم ساکت نباشد و حقش را از این جماعت بگیرد از جماعتی که...شهیدتون چقدر گرفته.

تقریباً دو ماه بعد از شهادت آقا سجاد عازم مشهدالرضا(ع) بودیم که برای خداحافظی به‌اتفاق خانواده به گلزار شهدا رفتیم، برای قرائت فاتحه بر سر مزار شهید سیرت نیا حاضر شدیم که با دیدن مزار مزین شده با گل‌های نرگس، داغ دلم تازه شد مهریه من 14 سکه به همراه 314 گل نرگس بود که همه را بخشیدم اما به خاطر علاقه‌ای که به گل نرگس داشتم دلم می‌خواست برایم بخرد و اغلب با شروع فصلش میهمان گلدان خانه می‌شد.

در همان لحظه با حسرت گفتم: "گل نرگس نخریده رفتی" گذشت تا روز بعد؛ سبک‌بال و آرام از زیارت حرم باصفای رضوی بازمی‌گشتیم که در ورودی باب الرضا آقایی را دیدیم گل نرگس در دست، به سمت ما آمد دوشاخه گل به فاطمه رقیه و پدر آقا سجاد داد و شاخه‌ای هم به من، هر سه‌شاخه به من رسید وقتی به حکمت اینکه آن مرد چه کسی بود و چرا در آن‌وقت شب آنجا ایستاده بود تنها این مطلب در ذهنم مرور می‌شود که شهدا زنده‌اند و دستشان کاملاً باز است.

فرازی از وصیت‌نامه شهید

فرزندانم، فاطمه رقیه و محمدحسین با عرض سلام به شما دوامانت خداوند که خدا می‌داند شمارا چه اندازه دوست دارم و عاشقتان هستم از شما خواهش می‌کنم که به مادرتان کمک کنید درستان را بخوانید و در تمام مراحل زندگی فقط از خدا و ائمه(ع) کمک بخواهید، شما دو نفر عزیزتر از جانم هستید شمارا قسم می‌دهم باعث روسفیدی مادرتان باشید خانم فاطمه عزیز حجابت را همیشه رعایت کن و مثل مادرت چادر را که دست شما امانت است پاسداری کن.

محمدحسین عزیز شمارا ندیدم اما می‌دانم که شما هم مثل خواهرت هدیه حضرت رقیه «سلام‌الله علیها» به من هستید بااینکه خیلی دوست داشتم ببینمت اما نشد، چون من صدای کمک خواستن بچه‌های شیعیان را می‌شنیدم و نمی‌توانستم به صدای کمک آن‌ها جواب ندهم، در همه مراحل زندگی برای شما دو نفر آرزوی موفقیت می‌کنم از پدرتان راضی باشید و به پدر و مادربزرگتان احترام بگذارید، دوست دارم خانم فاطمه حافظ و محمدحسین قاری قرآن شوند. «دوستدار شما، پدری که همیشه به یادتان هست.

گزارش از الهام پناهی فر

انتهای پیام/453/ ع

پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
گوشتیران
triboon