از امدادگری تا ازدواج با جانباز قطع نخاع؛ تلخ و شیرین زندگی «نعمت جان» از روزهای جنگ
کتاب «نعمت جان» که توسط انتشارات راه یار منتشر شده، داستان جنگی یک پرستار را روایت میکند. نویسنده این اثر میگوید جنگ تحمیلی برای کشور یک نعمتی بود که در آن به خودباوری رسیدیم.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، انتشار خاطرات زنان از جنگ تحمیلی در سالهای اخیر دریچه جدیدی به روی ادبیات دفاع مقدس باز کرده است؛ آثاری که برخلاف کارهای گذشته که درباره جنگ تحمیلی نوشته شدهاند، قهرمان و شخصیت اولشان را زنانی تشکیل میدهند که در 40 سال گذشته شاید اسمی از آنها برده و صدایی از آنها شنیده نشده بود. خاطرات زنان در این برهه تاریخی از چند وجه حائز اهمیت است. این حضور و دلگرمی این دسته از زنان بود که سبب شد تا رزمندگان با مقاومت و صلابت بیشتری در جبههها حضور داشته باشند. از این جهت میتوان گفت که آنها نیز همانند همسران و برادران خود، هویتی حماسی دارند؛ هرچند تفنگ به دست نگرفتند.
از سوی دیگر، خاطرات زنان در هشت سال دفاع مقدس، نمایی اجتماعی از وضعیت و اوضاع خانوادههای ایرانی در یکی از حساسترین مقاطع تاریخی کشور را نشان میدهد. نمایی که میتوان آن را از دل روایتهای مختلف جست و همانند پازلی کنار هم قرار داد.
کتاب «نعمت جان» که اخیراً توسط انتشارات راه یار روانه کتابفروشیها شده، تصویر زنی را به نمایش میگذارد که جوانیاش مصادف شد با پیروزی انقلاب و جنگ تحمیلی. صغری بستاک فعالیتهای اجتماعیاش را با کار کردن در نهادهای مختلف انقلابی از جمله بنیاد مستضعفین و بنیاد شهید آغاز کرد. او از امدادگران بیمارستانی در اندیمشک در زمان جنگ تحمیلی بود؛ امدادگری که در جنگ با فوت و فن این کار آشنا شد و مسیر زندگیاش تغییر کرد. «نعمت جان» فراز و فرودهای زندگی دختری در اندیمشک را به تصویر میکشد که با پایبندی به آرمانهایش، با جانبازی قطع نخاع ازدواج میکند. خبرگزاری تسنیم به مناسبت انتشار این اثر با سمانه نیکدل، نویسنده کتاب، درباره خاطرات این اثر و شخصیت قوی راوی به گفتوگو پرداخت که در ادامه میخوانید:
*تسنیم: آنطور که خانم بستاک، راوی کتاب «نعمت جان» در جلسه رونمایی از این کتاب اشاره کردند، گویا چندباری قصد داشتند که این خاطرات ثبت شود، اما این فرصت مهیا نشده بود. چطور شد که کار نگارش این اثر برعهده شما قرار گرفت و چطور با راوی آشنا شدید؟
یک توضیح مختصری ابتدا عرض کنم، خانم بستاک مشتاق بودند که خاطراتشان ثبت شود، چند مصاحبه مختصر نیز انجام داده بودند، اما کسی به فکر انجام مصاحبه عمیقتر و بررسی همه خاطرات نیفتاده بود. اولینبار زمانی که ما با ایشان دیدار داشتیم، این پیشنهاد مطرح شد.
در سال 93 و در جریان برگزاری کنگره سرداران و یک هزار شهید شهرستان اندیمشک، نام خانم بستاک را از زبان آمنه زاغری، از همکاران راوی در بیمارستان، شنیدیم. فضای کنگره به این صورت بود که رزمندگان و فعالان جبهه، به قسمت پشتیبانی کنگره میآمدند و گاه بخشهایی از خاطرات خود را روایت میکردند.
سمانه نیکدل، نویسنده کتاب «نعمت جان»
بعد از این ماجرا در بهمن ماه سال 94، با ایشان تماس گرفتم و متوجه شدم که برای برگزاری مراسم چهلمین روز درگذشت برادر همسرشان، قرار است به جنوب سفر کنند. در این سفر قرار شد که به اندیمشک هم بیایند. در اولین جلسهای که با ایشان گفتوگو کردیم، متوجه شدیم که راوی خاطرات بسیار نابی دارد. حجم خاطرات و جذابیت آنها به گونهای بود که با همکاران در دفتر تاریخ شفاهی مرکز فرهنگی شهید زیوداری، به این نتیجه رسیدیم که ثبت خاطرات ایشان را در اولویت قرار دهیم؛ این در حالی است که تا پیش از آن، سوژههای متعددی در اندیمشک شناسایی کرده بودیم که خاطرات آنها نیز ظرفیت بالایی برای پرداختن داشت.
*ثبت خاطرات ایشان چند جلسه طول کشید؟
تقریباً 30 جلسه مصاحبه، حدود 70 ساعت.
*تسنیم: معمولاً برای نگارش خاطرات راوی و کارهایی که انجام داده، جزو اولین معیارها برای انتخاب توسط نویسنده است؛ به این معنی که این خاطرات باید ظرفیت پردازش داشته باشند. برای شما به عنوان نویسنده کتاب «نعمت جان» خاطرات خانم بستاک از چه منظر جذاب بود؟
خانم بستاک در همه حوزههایی که حضور داشت، پرکاری و تلاش خستگیناپذیری داشت. خانمی بود که کارش را از بنیاد مستضعفین شروع کرده بود. بنیاد در آن زمان نوپا و توسط شهید زیوداری راهاندازی شده بود. خانم بستاک جزو اولین افرادی بود که جذب این بنیاد شد. در ادامه فعالیتش را در کمیته ادامه داد. در کنار همه اینها، فعالیتش در بیمارستان شهید کلانتری در دوران جنگ تحمیلی، کار در نهضت، فعالیت در بخش پشتیبانی جبههها و شستوشوی لباس برای رزمندگان و بعد از آن، ماجرای ازدواجش با یک جانباز قطع نخاع و ... همگی در کنار هم سبب شد تا ما به این فکر بیفتیم که ایشان خاطرات جذابی دارند و این خاطرات ظرفیت پرداخته شدن در قالب یک کتاب را دارد.
*تسنیم: همانطور که اشاره کردید، ایشان در موقعیتهای مختلف در حوزههای متنوعی فعالیت کردند؛ حوزههایی که هرکدام باید خاطرات جالبی از هشت سال دفاع مقدس داشته باشد. برای شما کدامیک از این خاطرات تکاندهنده و جذاب بود؟
خانم بستاک یک امدادگر تجربی بود و دوره خاصی را در حوزه امداد نگذرانده بود. به غیر از دورانی که برادرش در بیمارستانی در اصفهان بستری بود و او مجبور بود که کارهایی در این زمینه را یاد بگیرد، هیچ آموزش خاصی در این زمینه نداشت. یکی از جالبترین خاطرات این بود که در سال 65 بیمارستان در شرایط خاصی قرار میگیرد و حجم بیماران آنقدر زیاد بود که این خانم مجبور میشود در راهرو بیمارستان، ترکش یکی از رزمندگان را از بدن او خارج کند.
این یکی از خاطراتی است که نشان میدهد هشت سال دفاع مقدس یک نعمت بود. افراد در چنین شرایطی به این خودباوری رسیده بودند که میتوانستند کارهایی اینچنینی انجام دهند. علاوه براین شیوه ازدواج خانم بستاک نیز جالب بود. نوع نگاه او به ازدواج آن هم با یک جانباز قطع نخاع قابل تأمل است.
زمانی که آقای عابدی، همسر خانم بستاک، به خواستگاری او رفت؛ تقریباً همه خانواده به این ازدواج مخالف بودند. اما خانم بستاک به این پختگی از نظر عقلی و احساسی رسیده بود که بتواند انتخاب درستی داشته باشد و برای این انتخاب نیز خیلی جنگید. خانم بستاک نقل میکند زمانی که آقای عابدی برای اولینبار به منزل ایشان برای خواستگاری میرود، یک لحظه هم به چهره آقای عابدی نگاه نمیکند؛ چون میخواست ظاهر آقای عابدی در تصمیم او تأثیری نگذارد و کارش صرفاً برای رضای خدا باشد.
*تسنیم: در کتابهایی که طی سالهای گذشته درباره خاطرات زنان در جنگ تحمیلی نوشته شده است، ما با زنانی مواجه میشویم که به لحاظ شخصیتی، بسیار قوی هستند و مدیریت بحران خوبی دارند. به نظر شما روایت چنین خاطراتی چه پیامی میتواند برای نسل جدید داشته باشد؟
اینکه هیچ چیز نمیتواند جلودار پیشرفت یک زن، با همه زنانگیاش، باشد. من میتوانم برنامهریزی کنم، در مواجه با اتفاقات تلخ و شیرینی که سر راه من قرار میگیرد، مدیریت خوبی داشته باشم و رو به جلو حرکت کنم. چنانکه خانم بستاک نیز در این کتاب نشان میدهد که چنین شخصیتی دارد. زنی که از سال 67 که ازدواج کرده تا امروز، خستگیناپذیر دارد رو به جلو حرکت میکند و راضی هم هست.
*تسنیم: در بسیاری از کتابهای خاطراتی که طی سالهای اخیر منتشر شده، میبینیم که نویسنده گاه بیشتر از خود راوی حضور دارد و قلمفرسایی میکند. اما کتاب «نعمت جان» اینطور نیست. در بیشتر بخشها این راوی است که حضور دارد و مخاطب را با خود همراه میکند. چرا این سبک را انتخاب کردید؟ نگران عدم پذیرش از سمت مخاطب نبودید؟
وقتی روایت راوی به اندازه کافی جذابیت و جزئیات دارد و برای مخاطب تصویرسازی میکند، لزومی ندارد که من نویسنده وارد کار شوم و با اضافه کردن جزئیات بیشتر، سعی در جذب مخاطب داشته باشم. کتاب «نعمت جان» روایت خالصانه از فعالیتهای خانم بستاک است، لزومی نداشت که من نویسنده برای افزایش جذابیت و فروش بیشتر کتاب، قلمفرسایی کنم و خاطرات ایشان را از نظر سندیت کم کنم. یکی از نکاتی که در این مدت برای من مایه افتخار بود، این است که برخی از افرادی که در هشت سال جنگ تحمیلی در اندیمشک حضور داشتند، خاطرات این کتاب را تأیید کرده و میگویند که دقیقاً همین اتفاقات در این شهر در آن برهه زمانی رخ داده است. این برای من ارزش است تا اینکه بخواهم به کار شاخ و بال دهم و روایت را مصنوعی کنم.
*تسنیم: الآن شاید قابل پذیرش باشد، ممکن است برای دهههای بعد این سوال ایجاد شود که آیا واقعاً این اتفاقات رخ داده است یا خیر.
این باورناپذیری گاه برای برخی از مخاطبان الآن هم ایجاد میشود و این سؤال را مطرح میکنند که واقعاً این حوادث رخ داده است. حالا اگر من هم بخواهم به عنوان نویسنده دست ببرم و به خاطرات شاخ و برگ بدهم، از سندیت کار کاسته خواهد شد.
صغری بستاک، راوی کتاب «نعمت جان»
«نعمت جان» روایتی طبیعی از یک زندگی است. یک زندگی عادی که دارد پیش میرود، شخصیتها همه ملموساند و وقایع نیز همانطور است که رخ داده. هیچ چیز فرامتنی به این کتاب اضافه نشده است. خانم بستاک همان فردی است که در این کتاب به تصویر کشیده شده است، نه آن کسی که من خواستم به جامعه معرفی کنم.
*تسنیم: عنوان کتاب چطور انتخاب شد؟
انتخاب این اسم دو وجه داشت. نخست آنکه وقتی کتاب «نعمت جان» را مطالعه میکنیم، به این نتیجه میرسیم که این خانم به دلیل خدماتی که داشته، نعمتی بوده برای کشور و انقلاب. دلیل دیگر هم به یکی از خاطرات بازمیگردد که در کتاب شرح داده شده است و من به مخاطبان پیشنهاد میکنم که با مطالعه کتاب، خود به این نتیجه برسند که چرا این عنوان انتخاب شده است.
انتهای پیام/