نگاهی به فیلم «آسمان نیمه شب» |برهوت تنهایی در روزهای واپسین زمین
آسمان نیمه شب فیلمی است که تنهایی و نیاز به همدردی را در دوران واپسین کره زمین نمایش میدهد تا هشداری باشد بر انزوای انسان معاصر.
خبرگزاری تسنیم-محمدباقر صنیعی منش: فیلم آسمان نیمه شب دیدنی و جالب است. دیدنی، برای اینکه صنعت سینما در تلاش است تا عظمت کهکشان را نشان دهد اگرچه که به علت تفکر و نگرش اومانیستی حتی حاضر نیست در حالی که در کهکشان شنا میکند از مبدأ آفرینش سؤال کند. و اما جالب است برای اینکه فیلمسازان غربی به سالهایی فکر میکنند که شاید در تنهایی و عزلت گوشهگیر باشند و دردنیایی بزرگی تک و تنها مانده باشند. چرا آنان به چنین روزهایی فکر میکنند و دیگر فرهنگهای جهان خیر؟
اشارههای سریالها و فیلمهای آخرالزمانی به تنهایی و بیکس بودن در سالهای واپسین پدیدهای است که فیلمسازان به آن بسیار فکر و تلاش کردهاند تا به نوعی زمینیان را نسبت به آلوده کردن زمین و یا گرم شدن آن هشدار دهند. البته هدف غایی و اصلی فیلمها به عنوان اثرات هنری این نیست و صرفاً جنبه کارکردی آن برای سیاستمداران این کره خاکی میتواند این باشد.
نگاهی به فیلمهای دیگر مانند "قفس پرنده" و یا "یک مکان آرام" و یا بازیهایی مانند "آخرین نفر از ما" که قرار است فیلمبرداری نسخه سریالی آن به زودی آغاز شود، همه یک فضای ترسناک و توخالی را روایت میکند که در آن بعد از یک حادثه طبیعی یا فراطبیعی زمین خالی از سکنه شده است و حالا شخص اول داستان در مسیری قرار میگیرد...
پوستر قفس پرنده
به نظر میرسد که از نظر فکری میتوان این فیلمها را مبتنی بر فرضیات "نوسترآداموس" خواند که برای پایان جهان نگرشی عجیب و غریب و آپوکالیپسی در نظر داشت که قرار است تا جهان در یک فاجعه بزرگ از بین برود. این نگرهها که در فیلمهای دیگری به شکلهای خاص دیگری مانند "ترمیناتور" و یا خود فیلم "2020" که زمان نابودی زمین را به تصویر کشیده است، از خلأ معلق بودن سرنوشت انسان در پایان جهان و نگرانی او از این بابت که چه پایانی در انتظارش است رنج میبرد.
نوستر آداموس
البته نظام فکری تمدن غرب در تصویرسازی و طرح نظامهای سیاسی و اجتماعی مطلوب خود به وسیله سینما بیکار نمینشیند و این تهدید را تبدیل به فرصتی برای خود میکند و به عنوان مثال در سریال شبه آخرالزمانی "سرگذشت ندیمه" تصویر آمریکایی بدون نظام سیاسی حاکم آن را به تصویر میکشد تا هشدار دهد که اگر ما نباشیم چه بلای بزرگی به نام نظام سیاسی کذا بر سر مردم کشور یانکیها میآید.
البته فیلم آسمان نیمه شب در این چارچوب لااقل به عقیده من قرار ندارد و خط فکری و ماجرای دیگری دارد اما غرض این بود که درست است که فیلمهای آخرالزمانی از تفکر نوسترآداموسی مایه میگیرند اما جهت به شدت سیاسی برخود میگیرد که نمونه اخیر آن یعنی "سرزمین سبز" اظهر من الشمس است که در خدمت منافع سیاسی کاخ سفید است.
اما آسمان نیمه شب حکایت دیگری دارد که قدری با جریان حاکم و رسمی سینمایهالیوود متفاوت است. دکتر "آگوستین لافتهاوس" که در مرکز رصد و تحقیقات بعد از سفر آخرین بازماندهها به تنهایی در حال زندگی است، تلاش دارد تا گروهی از فضانوردان زمین که برای سفر به یکی از اقمار مشتری رفتهاند را از بازگشت به زمین برحذر دارد. تیمی متشکل از دو زن و سه مرد. در این میان او که فردی تنها و منزوی است یکباره متوجه حضور دخترکی در مرکز میشود که سرآغاز ماجرایی برای او میشود که پایانی عجیب دارد.
نمایی از آسمان نیمه شب
آسمان نیمه شب داستان کوچک بودن جهانی به عظمت عالم اطراف ما است که در آن آدمها بعد از چند صباحی به هم میرسند حتی اگر میانشان فاصله زمین تا آسمان باشد. انسانهایی که "علم" میانشان فاصله انداخته است اما در نهایت به واسطه نیروی رازآلود هستی و حیات بار دیگر مقابل یکدیگر قرار میگیرند.
داستان آسمان نیمه شب نیز چنین است دکتر آگوستین در جوانی از زن و کودکش "آیریس" فاصله گرفته است و آنان نیز از او جدا میشوند. او حالا بعد از سالها زندگی در انزوا دخترکی را در مرکز خود پیدا میکند که در تمام مدت فیلم، ما را با او فریب میدهد... او وجود خارجی ندارد و کسی نیست جز آیریس که حالا یکباره برای او جان گرفته است. اما جالب اینکه دکتر سالی که در سفینه فضایی در حال سفر در فضا است و آگوستین آنها را از آمدن به زمین برحذر میدارد، کسی نیست جز آیریس.
نمایی از آسمان نیمه شب
زمانی که آگوستین خود را به مرکزی دیگر میرساند تا بتواند با ایثر ارتباط برقرار کند این حقیقت روشن میشود. اما آیریس این را نمیداند که در حال صحبت با پدرش است اما اشکهای آگوستین به او میگویند که با دخترش صحبت میکند. در سکانسهایی بعد آیریس دخترک ناپدید میشود و این بار آگوستین چشم به آسمان نیمه شب منتظر میماند تا آیریس از کهکشان به زمین بازگردد.
او حالا بر سر دوراهی مانده است که حقیقت را به سفینه بگوید و دخترش را به زمین بازگرداند اگرچه که زمین دیگر جای مناسبی برای زندگی نیست یا او را در اعماق کهکشان رها کند باز در انزوا زندگی کند؟ تصمیمی سخت که نمیدانیم او کدام را اتخاذ میکند. از سوی دیگر گذشتهای که به خاطر علم و تحقیق باعث فاصله میان او و آیریس شده است برای ما مایه افسوس میشود، گذشتهای که اکنون انسان حال حاضر است و میتواند تصمیم دیگری بگیرد.
تنهایی آگوستین اگر تا به امروز برای او قابل تحمل و طبیعی بود از این به بعد پاشنه آشیل او میشود. تنهایی و فردگرایی او دیگر باید به جلوت و با جمع بودن تبدیل شود. شاید بتوان پیام فیلم را بیشتر از آنکه هشداری درباره نابودی زمین دانست، هشداری درباره تنها شدن انسان معاصر تلقی کرد.
آسمان نیمه شب با سکانسهایی نفسگیر در کولاک و حملات شهاب سنگها به سفینه فضایی همراه است تا به جذابیتهای سینمایی اضافه کند تا رنجور بودن و ضعف او را در دنیای بیرحم طبیعت نشان دهد. البته بخشی از فیلم بسیار لنگ میزند و نمیتواند روشن کند که چه میخواهد بگوید. سکانسهایی از فیلم اضافی است و به زمان فیلم بیهوده اضافه میکند. اما قصد فیلمساز این بوده است که فضا و اتمسفر فیلم را طبیعی کند تا بتواند در این بستر قابل باور حوادث را مستقر کند و زنجیره حوادث جور باشند اگرچه که مخاطب سرعت بالای امروز را قانع نمیکند.
در نهایت آسمان نیمه شب فیلمی است که جایش میان بهترین فیلمهای اسکار خالی است. آسمان نیمه شب به ذائقه اسکار بسیار نزدیکتر است تا فیلمهای دیگر نامزد کنونی. شاید در زمانی دیگر بررسی کردیم که آیا ذائقه اسکار عوض شده است یا خیر؟
این فیلم را به آنان توصیه میکنم که دوست دارند بدانند مزه انزوا در میان طبیعت یخ زده زیر شفق آسمانِ نیمه شب چگونه است.
انتهای پیام/