دو اتفاق جالب در دو برنامه رمضانی/ آزادی زندانی و درخواست مادر شهید از رهبر انقلاب + فیلم
برنامه "مثل ماه" شب گذشته شاهد آزادی پدر زندانی بود که لحظات احساسی را برای مخاطبان ایجاد کرد و در برنامه "دعوت" هم مادر سه شهید از رهبری درخواست جالبی کرد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، در برنامههای ماه رمضانی امسال شاهد اتفاقات مختلفی بودیم که بیشتر آنها در جهت گرهگشایی از کار مردم بود. یکی از این برنامهها که پویش "دوباره زندگی" آزادی زندانیان و کمک به خانوادههای زندانیان راه انداخته، "مثل ماه" شبکه سه سه سیما است که رسالت بوذری آن را اجرا میکند.
شب گذشته در این برنامه شاهد آزادی بازگشت یک پدر از زندان به آغوش خانوادهاش بودیم و لحظات احساسی که روی آنتن اتفاق افتاد که بازتابهای فراوانی داشت که در ویدئوی زیر میبینید.
خانم گودرزی همسر این زندانی درباره شرایط زندگیاش گفت: پنج سالگی تب شدید میکنم، از آنجا که واکسن فلج اطفال را نزده بودم کل بدنم فلج میشود. اما بعد از مدتی که زیرنظر پزشکان بودم فقط پای چپم 10 سانت کوتاه میشود و لنگ میزند و موقع راه رفتن مشکل دارم.
وی افزود: کودکی شلوغی داشتم و بچه فعالی بودم. با اینکه پای سمت چپم مشکل داشت همیشه زنگ ورزش در مدرسه دوست داشتم والیبال بازی کنم و معلمها به خاطر اینکه من ناراحت نشوم، با من بازی میکردند.
گودرزی درباره ازدواجش توضیح داد: من در یک مطب کار تزریقات انجام میدادم. همسرم آن روزها که سرباز بود به مطب من برای یکسری آزمایشات آمده بود. در رفت و آمدهایی که برای آزمایش داشت به هم علاقهمند شدیم من تا آن روز به خاطر مشکل پایم به ازدواج فکر نمیکردم.
وی افزود: زمانی که همسرم با خانوادهاش مطرح کرد با ازدواج ما مخالفت کردند و بیش از چهار سال طول کشید تا ازدواج کنیم. روز خواستگاری مادر همسرم نیامد و فقط خاله همسرم با شوهرش آمدند. تا 6 ماه با من قهر بودند تا زمانی که حسین پسرم به دنیا آمد و دیگر رابطه برقرار شد. اما به خاطر گرفتن وام ازدواج و قرض گرفتن دچار مشکلاتی شدیم. از طرفی کرایه خانه هم باید میدادیم.
گودرزی عنوان کرد: این موضوع ادامه داشت تا اینکه سال 1390 که قرار بود فرزند دومم نیایش را به دنیا بیاورم، حدود 100 میلیون هزینه کردم چراکه به ما گفتند بچه دچار مشکل است و ما هم پیگیر موضوع بودیم. من دسته چک داشتم و برای هزینه چک میدادم. همسرم پشت چکها را تأیید میکرد و زمانی که نتوانستیم پول را تأمین کنیم حکم جلب برای هر دوی ما گرفتند.
وی افزود: سعی کردیم با همه سختیها کنار هم باشیم، اما این اتفاق همه زندگی ما را تغییر داد. پول پیش خانه، حتی بیشتر لوازم خانه هم به خاطر بدهی همسرم از دست دادم و طلبکاران وسیلهها را از خانه ما بردند. از همه مردم میخواهم آنهایی که توان دارند به ما کمک کنند و تا خانواده ما دوباره کنار هم جمع شود.
در قسمت پایانی برنامه پدر خانواده به کمک عوامل برنامه و پویش دوباره زندگی از زندان آزاد شد و در برنامه حضور پیدا کرد.
در دعوت چه گذشت:
مادر شهیدی که رهبر انقلاب را به صرف لوبیا پلو دعوت کرد
برنامه «دعوت» شب گذشته میزبان مادر شهیدان خالقیپور بود. در بخشی از برنامه، این مادر شهید درباره خاطره حضور رهبر انقلاب در منزلشان گفت: سال 1377 رهبر انقلاب به منزل ما آمد. زمانی که میرفتند من به ایشان گفتم شام خدمت باشیم. به من گفتند شام چه دارید؟ گفتم لوبیا پلو. گفتند دوستان زیاد هستند مزاحمتان نمیشویم. قرار شد یک بار دیگر در منزل ما حضور پیدا کنند. ما همچنان منتظر ایشان هستیم.
فروغ منهی مادر شهیدان خالقیپور بود؛ سه فرزند او داود، رسول و علیرضا هر سه به مقام رفیع شهادت رسیدهاند. به علاوه کتاب «درگاه این خانه بوسیدنی است» خاطرات ناگفته فروغ منهی؛ مادر شهیدان خالقیپور نوشته زینب عرفانیان است. او در ابتدا راجع به ازدواج خود گفت و بیان کرد: اهل زنجانم؛ دو ماه قبل از اینکه من به دنیا بیایم پدرم بر اثر یک سانحه در 29 سالگی از دنیا رفته بود سیزده ساله بودم که ازدواج کردم.
تا روز عقد همسرم را ندیده بودم. بعد از عروسی به تهران آمدیم وقتی به خانه رسیدیم خالهام با من صحبت کرد که از این به بعد باید در این خانه بمانی من گریه کردم و گفتم اگر من تنها بمانم مادرم مرا دعوا میکند. خدا را شاکرم مرد بسیار دانا، عاقل و خوبی به من داده بود آن زمان متوجه نبودم من هنوز هم متوجه نمیشوم عاشقی یعنی چه!
16 سال در یک خانه با مادر شوهرم زندگی کردم. یک ماه از زندگی مشترک ما نگذشته بود که به همسرم گفتم محمود آقا من روی خواستههایم پا میگذارم خیلی از تو توقع ندارم اما تو هم پول حلال به خانه بیاور.
مادر شهیدان خالقیپور بیان کرد: پدر بچهها از سال 60 تا 67 مداوم در جبهه حضور داشت. داود در عملیات خیبر سال 1362 به شهادت رسید قبل از رفتن به من گفت: شیرزن هستی خیالم راحت است؛ دست مرا گرفت به من گفت: ممکن است جنازه من و پدرم را با هم پیش رویات بگذارند در آن زمان حواست باشد مواظب رفتارت باش.
او ادامه داد: روز سال تحویل بود که در خانه را زدند رسول را باز کرد و به من گفت دوست داود با شما کار دارد؛ دوست بسیجی داود پلاک داود را به من داد از او پرسیدم چرا پلاک زنجیر ندارد گفت بعد از شهادت هشت روز شیمیایی زده بودند بدن داود متورم شده بود به اجبار بلاک را جدا کردم. رسول و علیرضا نیز به طور همزمان در سال 1367 در منطقه شلمچه، عملیات پاسگاه زید در آغوش یکدیگر به فیض شهادت نائل آمدند.
ماجرای حضور رهبری در منزل شهیدان خالقیپور چه بود؟
در بخشی دیگر منهی بیانکرد: حضرت آقا سال 1377 به منزل ما تشریف آوردند به آقا گفتم شام تشریف داشته باشید پرسیدند شام چه دارید گفتم لوبیاپلو ایشان گفتند همراهان زیادند به همه نمیرسد اما الان با آقا میگویم از سال 1377 تا الان منتظر قدوم شما هستم نگذارید مردم مرا سرزنش کنند!
دعای خیر مادر شهیدان خالقیپور و آرزوی شهادت در لحظات پایانی برنامه "دعوت" فضایی متفاوت را خلق کرد.
انتهای پیام/