یادداشت|به سوی خرمشهر
یک پژوهشگر تاریخ در یادداشتی به مناسبت فرارسیدن آزادسازی خرمشهر به به تشریح شرایط سیاسی، اقتصادی و نظامی کشور در برهه سقوط و پس از آن بازپس گیری خرمشهر پرداخته است.
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم، محمدعلی صمدی پژوهشگر مسائل تاریخی در یادداشتی به مناسبت فرارسیدن آزادسازی خرمشهر به تشریح شرایط سیاسی، اقتصادی و نظامی کشور در برهه سقوط و پس از آن بازپس گیری خرمشهر پرداخته است. متن این یادداشت را در ادامه می خوانید:
**اوضاع به هیچ وجه خوب نیست
9 ماه بعد از آغاز رسمی حمله عراق به ایران، بنی صدر از فرماندهی کل قوا و ریاست جمهوری عزل شد.
این بزرگ ترین چالش جمهوری اسلامی در عمر دو سال و چهارماهه اش بود.
بنی صدر16 ماه قبل، 10 میلیون و 700 هزار از مردم گرفته بود و حدود 480 روز فرماندهی کل قوا نیروهای مسلح را در دست داشت. عزل او از ریاست جمهوری، می توانست شکاف سیاسی عمیقی در میام توده های مردم ایجاد کند و برکناری اش از فرماندهی کل قوا، ضربه ای سخت به نیروهای مسلحی بود که هنوز از کوران حوادث انقلاب اسلامی و کودتای نوژه و تهاجم خارجی کمر راست نکرده بود. از سوی دیگر این بحران زمانی اتفاق می افتاد که بیش از 10 ماه بود که 5 استان کشور درگیر با متجاوزین خارجی و تجزیه طلبان داخلی بودند و حدود 20 هزار کیلومتر مربع از اراضی غربی ایران تحت اشغال نظامی قرار داشت.
پس از برکناری بنی صدر از فرماندهی کل قوا(20 خرداد 1360) و حتی پیش از برکناری او از ریاست جمهوری(30 خرداد 60)، نیروهای انقلابی در بدنه قوای مسلح کشور، به فکر تحولی نو در جبهه های نبرد با اشغالگران خارجی افتادند. حرکتی که نتیجه قطعی آن باید عقب راندن ارتش خارجی از خاک کشور می بود. ارتشی مجرب و کارآزموده که ماه ها فرصت پیدا کرده بود تا جای پای خود را در مناطق اشغالی محکم کند و خطوط دفاعی اش را تثبیت نماید.
در این میان، توانِ ایران، تناسبی با ملزوماتِ وصول به چنین هدفی، نداشت.
برای درک بهتر شرایط عمومی آن مقطع تاریخی، نگاه اجمالی به مشکلات سیاسی-اقتصادی و نظامی کشور راهگشا خواهد بود:
وضعیت اقتصادی:*
فروش نفت ایران در سال 1360، به 790 هزار بشکه در روز رسیده بود(سال 58 این میزان در حدود دو میلیون و هشتصدهزار بشکه در روزبود، یعنی طی کمتر از دو سال به یک سوم تقلیل پیدا کرده بود.)
درآمد کشور از صادرات در سال 59، حدود 4 میلیارد و ششصد میلیون تومان بود که در سال 60 به 2 میلیارد و هفتصد میلیون رسید.
همه این ها در شرایطی اتفاق می افتاد که 15 فروردین سال 1360، رسما اعلام شد در سال 59، کشور 3 و نیم میلیارد تومن کسری بودجه داشته است.
دانستن این نکته هم جالب توجه خواهد بود که در سال 60 دلار دولتی حدود 7 تومن و دلار آزاد حدود 20 تومن قیمت داشت( یعنی فاصله ای سه برابری)
وضعیت سیاسی:*
به فاصله حدود یک هفته بعد از عزل بنی صدر، علاوه بر ترور امام جمعه تهران که همزمان نماینده امام در شورای عالی دفاع به شمار می رفت، انفجاری مهیب منجر یه شهادت یکی از روسای قوای سه گانه شد که در عین حال رهبر بزرگ ترین حزب سیاسی کشور بود. حزبی که علاوه برانتساب به امام خمینی، اثرگذاری جدی در اداره کشور و هدایت افکار عمومی داشت. شهید بهشتی عملا شخصیت دوم کشور به شمار می رفت ومنافقین او را به عنوان جانشین احتمالی امام معرفی می کردند. به همراه او 4 وزیر و 12 معاون وزیر و 27 نماینده مجلس نیز به شهادت رسیدند.
63 روز بعد، انفجار دیگری در دفتر نخست وزیری باعث شهادت روسای قوه مجریه و رییس شهربانی کشور شد. 8 روز بعد دادستان کل انقلاب هم هدف ترور قرار گرفت و به شهادت رسید.
هزینه های جنگ مسلحانه با سازمانی که داعیه دفاع از حق رییس جمهور معزول را داشت، تنها به همین موارد محدود نمی شد. سازمان مجاهدین خلق، موسوم به منافقین، یک سال قبل در جریان انتخابات مجلس، حدود 500 هزار رای از صندوق های انتخاباتی جمع کرده بود و تخمین زده می شد که سی هزار عضو فعال در کشور دارد که عمدتا مسلح و گوش به فرمان محض مسئولان سازمان بودند. از زمان سقوط بنی صدر، جوخه های ترور سازمان مجاهدین، با ترورهای کور در اماکن عمومی، اقدام به ناامن سازی فضای کشور برای نیروهای فعال اجتماعی نمودند و در این مسیر جنایات عجیبی خلق کردند. ضمن این که خدمات اطلاعاتی قابل توجهی نیز به دشمن خارجی ارائه می کردند.
از طرفی عزل بنی صدر و برخورد نظام با جریانات سیاسی متحد با وی، به این تصور دامن می زد که جامعه به دو شقه سیاسی متخاصم تقسیم شده و انسجام ملی به کلی از دست رفته است.
همچنین، دانشگاه ها پس از اتفاقات موسوم به انقلاب فرهنگی، کماکان در تعطیلی به سر می ردند و بخش قابل توجهی از بدنه نخبگانی جوان در کشور، از این بابت مکدرو گله مند بود.
*وضعیت نظامی
ارتش به عنوان ماشین کلاسیک رسمی کشور، طی دو سال و چند ماه بعد از پیروزی انقلاب، به سبب حذف فرماندهان وفادار به سلطنت و افسران کودتاچی، فقدان پشتیبانی تسلیحاتی به دلیل تحریم ها، بر هم خوردن سازمان رزم یگان ها با تصمیمات بی جای دولت موقت و بحران محرومیت از اعتماد عمومی در سطح ملی به دلیل تبلیغات گسترده گروهک های ضد انقلاب، دچار ضعف جدی شده بود.
بدیهی بود که فقر بودجه عمومی کشور هم بر تنگنای ارتش می افزود. از سوی دیگر، بیش از یک سال ناکامی برای عقب راندن دشمن خارجی درجبهه های جنگ ،تحقیری جدی به شمار می آمد و انتساب به بنی صدر هم باعث خرج شدن اعتبار ارتش در مناقشات سیاسی ایجاد شده توسط او شده بود. اعمال محدودیت های ناشی از نگرانی بابت شکل گیری کودتا در میان ارتشیان وفادار به رژیم سابق هم مزید بر علت بود. همین مضیقه ها باعث شده بود ارتش طی دو سال، چهار بار فرمانده ستاد کل عوض کند.
سپاه هم به عنوان نهادِ شبهه نظامی نوپای برخاسته از انقلاب، نه نیروی انسانی قابل توجهی داشت، نه سازمان رزم منسجم و یک دستی، نه فرماندهی مجرب و تثبیت شده ای و از نظر تسلیحات و پشتیبانی مالی هم تامین نبود. سپاه نیز در عمر دوساله اش، چهار فرمانده را تجربه کرده بود و گرفتار اختلافات داخلی خاصی بود که فرماندهی متشتت و بی تدبیر بنی صدر بر نیروهای مسلح به آن دامن زده بود.
نیروهای مسلح جمهوری اسلامی، در چنین شرایطی، تصمیم گرفتند تهاجم علیه متجاوزان بعثی را آغاز نمایند و هدف اصلی، قطعا آزادی شهر خرمشهر بود. در میان تمام مناطق تصرف شده به دست دشمن، خرمشهر، حکمِ داغی بر دل نشسته را داشت که سوزش آن تا عمق جانِ ملت را می سوزاند. بندری که به عنوان اصلی ترین شهر اشغال شده توسط عراق، به نماد یک سرخوردگی ملی تبدیل شده بود و در افکار عمومی، دیگر شهر های اشغال شده نسبت به آن اهمیت کمتری داشتند. اما رسیدن به خرمشهر کار ساده ای نبود. مناطق اشغال شده نزدیک به بیست هزار کیلومتر مربع بودند که خرمشهر با وسعتی حدود 70-80 کیلومتر مربع، در پایین ترین نقطه آن ها قرار داشت. برای رسیدن به خرمشهر، باید دشت در دشت وسیع خوزستان، مقابل خطوط تحکیم شده دشمن صف آرایی می کردیم. 7500 کیلومتر مربع از این دشت، زیر پوتین ها و شنی تانک های چندین لشکر و تیپ جنگ آزموده دشمن قرار داشت. در حقیت، رسیدن به خرمشهر، مستلزم این بود که تکلیف تمام استان خوزستان روشن شود.
برای جنگ در خوزستان، یک خط تماس بلند و پیچ در پیچ، به طول 480 کیلومتر در برابر نیروهای مسلح ما قرار داشت. حتی اگر از توانِ کافی برای عملیات سراسری در تمام این طول برخوردار بودیم(که نبودیم)، در آن مقطع، اعتماد به نفس لازم برای چنین عملیات بزرگی در قوای مسلح ما وجود نداشت. ترس از تکرار شکست های قبلی، جدی و حتی مایوس کننده بود. یک روز بعد از عزل بنی صدر، عملیاتی در خوزستان انجام شد به نام «فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا»(عملیات دارخوین).
این عملیات که طراحی آن سه ماه قبل آغاز شده بود، با حضور مشترک یک گردان پیاده سپاه و یک گردان زرهی ارتش انجام شد. رزمندگان اسلام طی این هجوم برای اولین بار موفق شدند 4 کیلومتر مربع از بخش های اشغالی را آزاد کرده و 10 تانک و نفربر عراقی را به غنیمت بگیرند که طی 9 ماه قبل بی سابقه بود، اما با پاسخ سنگین دشمن، 110 تن از رزمندگان به شهادت رسیدند. این یعنی بیش از 25 شهید برای هر کیلومتر مربع، آن هم برای عملیاتی یک روزه که بهای سنگینی بود، اما طعم شیرین پیروزی را به مدافعان کشور چشاند و از طرف دیگرعراق هم فهمید خطوط دفاع اش در شرق رودخانه کارون آسیب پذیری بالایی دارد .
اشغالگران چند روز بعد اصلاح آرایش مختصری در خطوط مزبور انجام دادند، ولی به دلیل تماسی که از فرانسه با صدام گرفته شد، مبنی بر اینکه رژیم حاکم بر ایران دوامی نخواهد داشت، از رها کردن جبهه شرق کارون خودداری کردند که اشتباهی راهبردی بود و به بهایی گزاف برای اشغالگران تمام شد. این منطقه پاشنه آشیل خطوط دفاعی عراق محسوب می شد و ایرانیان آن را به خوبی شناسایی کرده و گرچه با استعدادی محدود اما با جمله ای برق آسا، اقدام به آزادسازی اش نمودند(عملیات شکست حصر آبادان). این پیروزی ایرانیان شاید برای بعثی ها خیلی بزرگ و نگران کننده به نظر نیامد اما روحیه ای عجیب به آنان بخشید و یاس شان از آزادسازی خرمشهر را به امید تبدیل کرد.
**اینک، بازگشت اعتماد به نفس
تابستان داغ 1360 برای ایران سخت و وطاقت فرسا بود. عزل رییس قوه مجریه و فرار او از کشور، جنگ مسلحانه شهری با سازمانی پرمدعا و شورشی که رویای سرنگونی جمهوری اسلامی را در سر می پروراند، شهادت رییس قوه قضائیه و به فاصله کوتاهی از آن، رییس جمهور، نخست وزیر و ده ها تن از مسئولان سیاسی و مذهبی و کشور، عرقِ مردم انقلابی را با خون سرخشان درآمیخت. در این میان نیروهای مسلح که از مشکلات ناشی از فرماندهی بنی صدر رها شده بودند، بار دیگر روی ماموریت اصلی خود یعنی رویارویی با اشغالگران خارجی متمرکز شدند. حالا ارتش و سپاه که ماه ها بود زیر سایه بی تدبیری های بنی صدر، معمولا در تقابل با هم قرار داشتند، به صورت مشترک، در برابر دشمنی صف آرایی کردند که ماه ها بود در خاک پاک میهن جا خوش کرده و خطوط خود را به دژهایی نفوذناپذیر مبدل ساخته بود.
ارتش و سپاه، برای پیروزی بزرگ و با نتایج تعیین کننده، به ناچار باید به دنبال عملیاتی با ضمانت موفقیت بالا بودند که با توجه به امکانات کشور، باید دو ویژگی می داشت:
الف) علیه ضعیف ترین و شکننده ترین بخش خطوط دفاعی عراق انجام می شد
ب) علیه بخشی از جبهه دشمن انجام می شد که دارای جناح بوده و امکان حمله احاطه ای را برای نیروهای خودی فراهم می آورد. در طول خطوط پدافندی عراق، تنها یک قسمت هر دو ویژگی را داشت: شرق رودخانه کارون. زائده ای که به منظور اشغال آبادان ایجاد شد اما به دلیل ناکامی در تصرف شهر، تنها منجر به محاصره آن گردید.
عملیات برای آزادسازی مناطق اشغالی در شرق رودخانه کارون، به نام ثامن الائمه با 29 گردان ارتش و سپاه طراحی و اجرا شد. طی دو روز شرق کارون از وجود نظامیان بعثی پاکسازی و 130 کیلومتر مربع از خوزستان آزاد شد، آن هم با تقدیم 437 شهید. از سوی دیگر انهدام نیرو در میان نظامیان عراقی اعاد وسیعی داشت و اجساد اشغالگران عراقی تا سواحل کویت هم رفت واعصاب حامیان عربی صدام را به بازی گرفت.
از تلخ ترین اتفاقات در آن ایام، خیانت دیگر منافقین بود که همزمان با عملیات در جنوب، در تهران دست به تظاهرات مسلحانه زدند. تخمین این سازمان شورشی این بود که با حضور نیروهای وفادار به نظام در جبهه ها، تهران برای آشوب و سقوط نظام آماده است. حالا مدافعان انقلاب باید همزمان در خیابان های پایتخت و در بیابان های جنوب کشور می جنگیدند.اما این حرکت ابلهانه در همان مراحل اولیه با حضور مستقیم مردم و نیروهای محدود کمیته و سپاه در شهر، سرکوب شدند. در این میان البته امکان تبانی میان عراق و مجاهدین به هیچ وجه منتفی نیست. بعید به نظر نمی رسد بعثیان که از زمان عملیات ثامن الائمه مطلع بوده، منافقین را برای چنین حماقتی ترغیب کرده باشند.
در هر حال، این پیروزی ها موجب تقویت روحیه نیروهای انقلابی شد و در جبهه غرب هم ، روز 11 مهر، شهر بوکان، آخرین پایگاه اصلی تجریه طلبان تحت حمایت عراق، بعد از 23 ماه از اشغال ضد انقلاب آزاد شد.
اوضاع با سرعت عجیبی در حال تغییر بود اما بغداد هنوز درک کاملی از عمق تحولات نداشت و شکست در شرق کارون را به حساب ضعیف بودن مواضعش گذاشت. از طرفی دو اتفاق هم به بعثی ها اطمینان خاطرداد که به این زودی ها خطری جدی از طرف ایران متوجه آن ها نخواهد بود. یکی فاجعه ای که فردای پایان عملیات ثامن الائمه، در کهریزک رخ داد و موجب شهادت اصلی ترین فرماندهان نیروهای مسلح شد و شیرینی پیروزی را به کام مردم تلخ نمود. شهیدان ولی الله فلاحی(رییس ستاد مشترک ارتش و کفیل فرماندهی نیروهای مسلح، موسی نامجو وزیر دفاع و فرمانده دانشکده افسری، جواد فکوری وزیر دفاع سابق و مشاور فرماندهی کل قوا و یوسف کلاهدوز جانشین فرماندهی سپاه و سید محمدعلی جهان آرا فرمانده سپاه خوزستان.
و اتفاق دوم مانور ستاره درخشان آمریکا در خاورمیانه، بود. مانوری که آمریکایی ها مدعی بودند بزرگ ترین تحرک نظامی آمریکا در منطقه است و به گفته وزیر خارجه شوروی، هدف از اجرای آن، تهدید ایران بود و نه رقیب اصلی آمریکا در جنگ سرد، یعنی شوروی.
ایران بی توجه به چنین تحلیل هایی، مسیر جدیدی را که در پیش گرفته بود ادامه می داد. شهادت فرماندهان در کهریزک، تغییرات اساسی در نیروهای مسلح را ناگزیر کرد. تیمسار ظهیر نژاد به فرماندهی ستاد مشترک منصوب شد و سرهنگ صیاد شیرازی جای او را در فرماندهی نیروی زمینی ارتش گرفت که انقلابی در تعامل ارتش و سپاه ایجاد کرد. مدت کوتاهی پیش از این، در سپاه نیز تغییراتی روی داده و محسن رضایی در13 شهریور، فرماندهی کل سپاه را به عهده گرفته بود که این اتفاق نیز انقلابی در فرماندهی پاسداران انقلاب به شمار می رفت و این نهاد را از حالتی سرگردان میان نظامی و شبهه نظامی خارج کرده و کاملا روی بعد نظامی و خصوصا روی منطقه خوزستان متمرکز کرد.
با این وضعیت جدید و روحیه احیا شده، نیروهای مسلح دوباره به سروقت دشمن در خوزستان رفتند. در این مقطع، مدافعانِ کشور و انقلاب، با اعتماد به نفسِ برخاسته از پیروزی ها، افق هایی بزرگ تر را در مواجهه با اژدهای هفت سری که در خوزستان لم داده بود، در نظر داشتند و بیم شان از قدرت دشمن، بسیار کمتر از چند هفته قبل شده بود. آب شدن غول ترس، دقیقا بزرگ ترین اتفاق در جبهه ها بود که دشمن به هیچ وجه متوجه آن نشد.
**شکافتن شکن دشمن
آذر ماه سال 1360، برای ملت ایران، روزهایی آمیخته با شیرینی و تلخی بود. از طرفی شرارت های منافقین هر چند روز داغی تازه بر دل مردم می زد، و از سوی دیگر، همزمان با پیروزی های رزمندگان در جبهه های جنوب و غرب، در اربعین شهادت نخست وزیر و رییس جمهور، به دنبال انتخاباتی پرشور، امام جمعه محبوب تهران، آیت الله خامنه ای به ریاست جمهوری رسید و دولتی مستقر و کامل تشکیل داد. روحیه برخاسته از این کامیابی ها و احساسات عمومی ناشی از خون های ریخته شده در شهرها و جبهه ها، توقعات جدی برای حرکتی بزرگ تر در جبهه های نظامی را در افکار عمومی ایجاد کرده بود. هنوز نگین درخشان خوزستان یعنی خرمشهر در چنگال اشغالگران قرار داشت. عملیات شکست حصر آبادان هرچند بسیار روحیه بخش بود اما تنها حدود 30 کیلومتر از خط تماس طولانی خوزستان با جبهه عراق را کم کرد. این خط تماس باید تجزیه و خرد می شد که هم پهلوهای جدید در جبهه دشمن ایجاد شود، هم وسعت منطقه درگیری برای عملیات های بعدی کوچکتر گردد. کیک بزرگی پیش روی رزمندگان قرار داشت که در یک حرکت قابل بلعیدن نبود. لذا باید به تکه های کوچکتر تقسیم می شد.
مجدداد بررسی ها برای پیدا کردن ضعیف ترین بخش از خط دفاعی عراق در خوزستان آغاز شد و این بار به نتیجه چشمگیری رسید. جایی در وسط این خط تماس(یعنی غرب سوسنگرد)، پشتِ اراضی تحت اشغال عراق، منطقه غیرقابل عبور «هورالعظیم» قرار داشت که بین شمال و جنوب سپاه سوم بعث فاصله می انداخت و صدامیان مجبور بودند برای ارتباط شمال و جنوب، هور را در داخل خاک عراق دور بزنند. آنان برای رفع این مشکل جاده ای مستقیم در خاک ایران زدند که از جلوی هور رد می شد و نیروهای شمال خوزستان را به قوای جنوب وصل می کرد. بر اساس طرح نیروهای مسلح ایران، باید خط عراق شکسته شده و18 تا 20 کیلومتر در عمق پیشروی می شد تا این جاده تصرف شود و در نتیجه سپاه عراق به دو بخش تجزیه شود. از نظر دشمن، ایران ابدا توان چنین کاری را نداشت.
63 روز بعد از عملیات ثامن الائمه، یعنی 8 آذر،عملیاتِ موسوم به طریق القدس برای آزاد کردن اراضی غرب سوسنگرد، آغاز شد. نیروهای ارتش و سپاه، در امتداد رودخانه کرخه و همزمان در شمال و جنوب آن، شروع به پیش روی کردند. بنا بود نیروها در شمال رودخانه اقدام به دور زدن دشمن کنند و نیروهای مستقر در جنوب رودخانه، با یک تکِ احاطه ای، دشمن را عقب رانده و دو جناح روی پلی به نام ابوچلال به هم دست بدهند. عملیات دو روز طول کشید. نیروهای محور شمالی کرخه، به واسطه جاده ای 15 -2- کیلومتری که جهاد سازندگی با روشی ابتکاری احداث کرده بود، با عبور از منطقه ای که تصورش هم نمی شد یعنی اراضی رملی شمال کرخه، مانعِ به اصطلاح نقوذناپذیر بعثی ها موسوم به «خاکریز عصایی» را دور زدند و از پشت سرقوای دشمن درآمدند. به این ترتیب قبل از این که خط اول عراق درگیر شود، نیروهای احتیاطش در پشت سر مورد حمله قرار گرفتند. این یعنی انهدام کامل جبهه عراق در شمال کرخه. با فروپاشی شمال کرخه، نیروها از پل رودخانه گذشتند و پشت سر نیروهای دشمن در جنوب رودخانه درآمدند و واحدهای نظامی عراق در گازانبر بین نیروهای محور جنوبی (که در برابر مقاومت شدید عراق زمین گیر شده بود) و نیروهای محور شمالی گرفتار و منهدم شدند. با دست دادن محور شمال کرخه به محور جنوب، عملیات به پیروزی کامل رسید. این گونه، عملیات طرق القدس با شهادت 809 رزمنده ایرانی، آزادی 650 کیلومتر مربع از خاک میهن را به دنبال داشت. در میان مناطق آزاد شده شهر بستان و تنگه چزابه اهمیت ویزه ای داشتند. تنگه چذابه ورودی مطمئن عراق به خوزستان بود و جایگاهی سوق الجیشی داشت.
حالا دیگر معلوم بود فلش هجوم ایرانی ها به کدام طرف خواهد چرخید. بیشتر از دو انتخاب در برابر فاتحانِ طریق القدس و ثامن الائمه قرار نداشت. یا حمله به قوای عراق در جناح شمالی خوزستان، یا کوبیدن به دژ مستحکم ارتش بعث در جناح جنوبی. عراق یقین داشت ایرانی ها که حالا کیک بزرگ را قاچ کرده اند، کوچک ترین و سهل ترین لقمه را برخواهند داشت یعنی جناح شمالی خوزستان درغرب رودخانه کرخه (یا به عبارت دیگرغرب شهر شوش). در مقابل عراق تنها یک گزینه داشت: باید دوباره جبهه شکافته شده را به هم ملحق می کرد. بنابراین برای پس گرفتن مناطق آزاد شده و خصوصا تنگه چزابه، روز 17 بهمن دست به یک حمله سنگین در این تنگه زد. هدف دیگر این تهاجم، برهم زدن انسجام و آرایش خودی ها برای عملیات بعدی بود تا عراق زمان بیشتری برای چاره جویی به دست بیاورد. جنگ در تنگه چزابه از خونین ترین نبردهای در طول 8 سال جنگ بود. این جنگ بر خلاف انتظار طرفین، بسیار طولانی شد. عراق برای اشغال مجدد منطقه ای با وسعت بسیار محدود، بیش از یک میلیون گلوله توپ و تانک و خمپاره و سایر آتشبارها را شلیک کرد و هزاران نیروی پیاده خود را به میدان گسیل نمود. ما نیز به ناچار حدود 30 گردان از نیروهای مهیا شده برای عملیات بعدی را به مقابل دشمن فرستادیم . در نهات روز 1 اسفند، جانشین فرماندهی نیروی زمینی سپاه، شخصا فرماندهی گردانی را بر عهده گرفت و طی عملیاتی به نام امیرالمومنین(ع) به رویارویی با مهاجمان شتافت. این عملیات عراق را برای همیشه از تنگه چزابه ناامید کرد و این نبرد، پس از 20 روز با 1000 شهید به پایان رسید. فراموش نمی شود که درست در گرماگرم جنگ هولناکِ چزابه، در تهران نیز عملیاتی دیگر علیه تروریست های متحد با صدام انجام شد. این بار وفاداران به نظام بودند که پیش دستی کرده و روز 19 بهمن به تشکیلات مرکزیت منافقین در محله زعفرانیه حمله کردند. در این عملیات، رهبران اصلی منافقین در داخل کشور کشته شدند و بخش بزرگی از توانمندی های تروریستی این تشکیلات از میان رفت.
این پیروزی ها قاطع و پی در پی، شمارش معکوس برای حملاتی بزرگ تر و در عین حال سخت تر و پیچیده تر آغاز کرد. همه انتظار رسیدن به دروازه های شهری را می کشیدند که یک سال قبل نامش را به خونین شهر تغییر داده بودند.
**حالا نوبت بزرگ ترین قطعه کیک است
یک سال پس از آغاز تجاوز ارتش صدام به ایران، پاییز سال 1360 ، دو «عملیات ثامن الائمه»(5مهر) و «طریق القدس»(8 آذر) به فاصله دو ماه از هم، شوکی سنگین به اشغالگران وارد ساخت. ایرانیان با تلفاتی کمتر از 1300 نفر، منطقه ای به وسعت 780 کیلومتر مربع را از دشمن پس گرفته بودند. این فتوحات بی سابقه، عراق را در وضعیت بسیار شکننده ای قرار داد. رژیم صدام که اوضاع حریفش را در تمام ابعاد با دقت رصد می کرد، خیلی زود متوجه شد تحرکات نظامی نیروهای مسلح ایران، بنای توقف ندارد و روز به روز در حال افزایش است. از سوی دیگر، اوضاع سیاسی-امنیتی پایتخت ایران هم به سرعت در حال تغییر بود. سرکوب شورش مسلحانه منافقین در تهران و انتخاب رییس جمهور و دولت جدید، ثبات و انسجام را به این کشور جنگزده بازمی گرداند. حالا دیگرهر گونه تعلل به زیان عراق بود. تشخیص فلش حمله بعدی ایران، برای نظامیان کارکشته بعثی، کار سختی نبود.اساسا امکان پنهان کاری زیادی در میدان جنگ وجود نداشت و گزینه های پیش روی ایران، با توجه به امکانات و استعداد مادی اش، زیاد نبود. دو ماه پس از پایان عملیات «طریق القدس»، ارتش متجاوز ، روز 17 بهمن بهمن ماه، حمله ای سنگین و بی سابقه را در منطقه چزابه آغاز کرد تا شاید بتواند بخشی از امتیازات از دست رفته خود را جبران کند. این یورش و دفاع رزمندگان ایرانی، حدود 20 روز طول کشید و از خونین ترین عملیات های تاریخ جنگ تحمیلی به شمار می رود.
در گرماگرم جنگ هولناک در چزابه، در تهران نیز عملیاتی دیگر علیه تروریست های متحد با صدام انجام شد. این بار، بر خلاف شورش های مسلحانه 30 خرداد و 5 مهر ماه، وفاداران به نظام بودند که پیش دستی کرده و روز 19 بهمن به تشکیلات مرکزیت منافقین در محله زعفرانیه حمله کردند. در این عملیات، کادر مرکزیت منافقین در داخل کشور و در راس آنان، موسی خیابانی، نفرِ اول فرماندهی منافقین در داخل از کشور کشته شدند و بخش بزرگی از توانمندی های تروریستی این تشکیلات از میان رفت.
به این ترتیب پیروزی های پی در پی نظامی و امنیتی، به شدت روحیه عمومی و غرور ملی را تقویت می کرد و همه چیز برای ضربه بعدی به دشمن آماده بود. حالا حمله بعدی قطعی بود و ساعت ها برای فرمان حمله شمرده می شد. تنها مسئله زمان مطرح بود.
عراق مبتنی برمنطق نظامی از یک سو و مشاهده جابجایی ها و تحرکات نیروهای ایران در غرب شهر شوش و رودخانه کرخه و همچنین اخبار واصله از عوامل نفوذی منافقین از سوی دیگر، زمان تقریبی عملیات بعدی ایرانیان را هم حدس می زد.
تنها چند روز مانده به ساعت «س»، روز 28 اسفند، ارتش بعثی یک حمله مختل کننده سنگین علیه خطوط ایران انجام داد که عملا دو محور از چهار محور مورد نظر نیروهای مسلح خودی(قرارگاه های فتح و فجر) ناچار به دفاع شدند و به اصطلاح سوختند. همچنین 200 تانک را طی یکی-دو روز در برابر مهم ترین محورهای خطوط ایران مستقر کرد. کاملا مشخص بود که زمان و مکان عملیات لو رفته و دشمن هوشیار است.
با این شرایط، برای انجام عملیات آتی، تردیدی جدی در فرماندهان نظامی ایجاد شد و ماجرای سفر محسن رضایی به تهران با هواپیمای جنگنده اف-5 در نخستین روز سال 61 و کسب تکلیف از فرماندهی کل قوا پیش آمد. او به دیدار امام رفت و تردید و ابهام فرماندهان را شرح داد و گفت فقط از این بابت اطمینان داریم که اگر سریع تر دست به حمله بزنیم، خسارات بیشتری به دشمن وارد خواهد شد و گذشت زمان به زیان ما است. وی از امام طلب استخاره کرد. پاسخ حضرت امام این بود که شما تصمیم قطعی بگیرید و تا کاملا در شک و دودلی نباشید نمی توان استخاره کرد ولی اگر بخواهید می توانید برای طلب خیر از خداوند، به قرآن هم رجوع کنید.
عصر همان روز، فرمانده سپاه از تهران به قرارگاه کربلا بازگشت. علی رغم شک و تردیدها، ساعاتی قبل از آغاز عملیات، محسن رضایی به قرآن رجوع کرد و با نمایان شدن آیات 18 تا 20 سوره مبارکه «فتح»، نام عملیات نیز مشخص شد.
سرانجام عملیات فتح المبین با یک روز تاخیر در بامداد 2 فروردین آغاز شد و این بار رزمندگان ایرانی با تاکتیک خیره کننده خود، متجاوزان را غافلگیر کردند. قوای تقویت شده سپاه چهارم عراق در غرب روخانه کرخه، تنها از طریق دو تنگه موسوم به «عین خوش» و «رقابیه» با عقبه خود ارتباط داشتند. رزمندگان ایرانی، با تهور و شجاعتی مثال زدنی از میان رخنه های کوچک م.جود در میان خطوط دشمن عبور کرده و با دور زدن آنان، خود را به تنگه های مزبور رسانده و آنها را تحت کنترل گرفتند. بعثیان زمانی به خود آمدند که در محاصره ای هولناک گرفتار شده بودند.
تلاش عراق برای شکستن محاصره به جایی نرسید و بعد از یک هفته نبرد سنگین، نیروهای جناح شمالی ارتش عراق در خوزستان دست های خود را بالا بردند و منطقه غرب رودخانه کارون به مساحت 2500 کیلومتر مربع با دادن 2661 شهید آزاد شد. ابعاد پیروزی خیره کننده بود. 17 هزار اسیر و 25 هزار کشته و زخمی، ارتش عراق را در گیجی مرگباری فرو برد.
حالا تنها یک هدف در برابر نیروهای ایران قرار داشت. کیک بزرگی که در سه عملیات قبل، قطعات کوچک آن توسط ایران برداشته شده بود، اینک به آخرین و بزرگ ترین قطعه اش رسیده بود. برای رسیدن به خرمشهر، عملیاتی بعدی باید در منطقه ای به مساحتش دو نیم برابر منطقه عملیاتی فتح المبین انجام می شد، یعنی 5400 کیلومتر و این شهر و حومه اش تنها حدود 80-90 کیلومتر مربع از آن بودند.
در نیمه فروردین 61، ایران و عراق مثل دو طرف یک دوئل، دست به ماشه بودند و نفس های هم را می شمردند. در این مرحله دست هر دو طرف برای هم رو بود و تنها زمان دست بردن به اسلحه بود که برنده نهایی را مشخص و سرنوشت جنگ را زیر و زبر می کرد.
ایران این بار، هم در انتخاب «زمان» درخشید و هم در «تاکتیک». عراق تخمین نمی زد سرعت عمل نیروهای ایرانی برای عملیات در چنین وسعتی، این قدر بالا باشد. شب 10 اردیبهشت، بزرگ ترین حمله ایران در طول جنگ به نام «الی بیت المقدس» آغاز شد. یعنی فقط 31-32 روز بعد از عملیات فتح المبین.
درعین حال ماشین جنگی حزب بعث تصور می کرد محور اصلی حمله ایران از شمال به جنوب منطقه باشد(از رودخانه کرخه کور به سمت خرمشهر)، اما رزمندگان ایرانی، محور شمال به جنوب را با هدف انهدام نیرو و درگیر سازی دشمن در نظر گرفتند و تلاش اصلی خود را روی محور شرقی به غربی(رودخانه کارون تا دژ مرزی) متمرکز کرده و از پهلو به خطوط عراق حمله بردند که دشمن احتمالش را بسیار ناچیز می دانست. علت این که نبرد «الی بیت المقدس» دربین بعثی ها به عنوان عملیات «دشت طاهری» شهرت پیدا کرد این بود که نخستین درگیری جدی عراق در این عملیات با نیروهای عمل کننده ایرانی از محور شرقی -غربی بود.
رزمندگان ایرانی با پنهانکاری و سرعتی باورنکردنی، از رودخانه کارون گذشته و خود را به جاده اهواز-خرمشهر رسانده و نیروهای دشمن را که مشغول نبرد با محورشمال به جنوب ایران بودند، غافلگیر کرده و از پهلو زیر ضربه گرفتند. این درخشان ترین تاکتیک قوای ایرانی بود که متجاوزان را به شدت در تنگنا قرار داد.
در اواسط عملیات، عراق به واسطه مطالعه مسیر حرکت قوای ایران و اطلاعات به دست آمده از برخی اسرای ایرانی متوجه شد که هدف نهایی عملیات فعلی، فراتر از خرمشهر و در واقع شرق شهر بصره است. همین تهدید برای بغداد به قدری مرگبار به شمار می رفت که فرمان عقب نشینی فوری به لشکرهای 5 و 6 که عمده ترین مدافعان منطقه غرب کارون بودند ابلاغ شود. یگان های مزبور خود را تا شرق بصره عقب کشیدند و عراق فرصتی برای پر کردن جای خالی آنان نداشت. به این ترتیب محور شمالی- جنوبی ایران به محور شرقی -غربی دست داد و 70 درصد مناطق غرب رودخانه کارون آزاد شد.
در نیمه دوم عملیات، تمام توان دشمن برای دفاع از شهر خرمشهر و تمام توان ما روی آزادی آن متمرکز بود. در 12 روزِ بعدی، خوزستان شاهد جنگی بی امان و سنگین بود. دو ماشین جنگی، تمام قد و مصمم، پنجه در پنجه هم انداختند. هر طرف آنچه در چنته داشت به میدان آورد. مقاومت عراق گرچه سخت و آهنین بود اما حریف عزم و اراده رزمندگان اسلام نشد و در نهایت با ورود نیروهای تیپ 8 نجف اشرف از دروازه غربی خرمشهر در ساعت 11 صبح روز سوم خرداد، تکلیف نبرد روشن شد.
این گونه، بعد از 24 روز جنگ بی سابقه و تکرار نشدنی، کار یگان های ارتش عراق در خوزستان یکسره شد. این بار هم برق پیروزی که با توجه به توان قوای مسلح ایران، هیچ کس آن را پیش بینی نمی کرد، چشم ها را خیره کرد. دنیا به تماشای فیلم های تسلیم شدن 20 هزار نظامی عراقی به بسیجیان ایرانی نشست. 16 هزار بعثی دیگر نیز کشته و زخمی شده بودند. در مقابل، ایران شش هزار و چند صد شهید و تنها 200 اسیر داده بود، یعنی برای هر کیلومتر مربع از منطقه آزاد شده، خون یک شهید بر زمین ریخته بود.
آزاد سازی خرمشهر، تمامی معادلات منطقه ای را بر هم زد و مسیری جدید در برابر ایران و همچنین رژیم متجاوزی قرار داد که چندین کشور مهم منطقه، آشکارا خود را شریک او می دانستند.
انتهای پیام/