ماجرای شهیدی که ناز و نعمت کویت را رها کرد تا "مدافع حرم" شود!
معصومه عبداللهزاده نویسنده کتابهای «تپههای العیس» و «تعبیر یک رؤیا» معتقد است که برای جلب سلیقه مخاطب عمومی باید رماننویسی از زندگی شهدا مورد توجه نویسندگان قرار گیرد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، معصومه عبداللهزاده آرپناهی، متولد 1355 اهواز بهتعبیر خودش زن خانه است، از خانواده شهید برآمده و همین 40 روز پیش هم برادرزاده جوانش، حسن عبداللهزاده در دفاع از حرم به شهادت رسید. وی فارغالتحصیل مهندسی کشاورزی است و کار برای شهدا را با ساخت پویانمایی آغاز کرده است؛ آن هم با محوریت زندگی شهید حسین علمالهدی، بعدها در طرح «گنجینه شاهد» که بانی آن حاج قاسم سلیمانی بود از پدر و مادر شهدا مصاحبه گرفته است، کمی که گذشت قلمش را وقف نوشتن از شهدای مدافع حرم کرد و در سال 1397 پیشنهاد انتشارات خط مقدم را برای نگارش زندگینامه شهید مدافع حرم، میلاد بدری و بعد از آن جابر زهیری حسینپور پذیرفت.
کتاب «تپههای العیس»، خاطرات روحانی شهید مدافع حرم، میلاد بدری است که انتشارات خط مقدم آن را چاپ کرده است و کتاب «تعبیر یک رؤیا» نیز خاطرات همسر روحانی شهید جابر حسینپور است، شهیدی که در خانوادهای ایرانی در کویت به دنیا آمد، اما برای تحصیل علوم دینی به ایران مهاجرت کرد و در دفاع از حرم به شهادت رسید.
معصومه عبداللهزاده نویسنده کتاب «تعبیر یک رؤیا» درباره اثر خود زمانی که به چاپ رسید، چنین نوشته بود:
«کار نوشتن را 24 دی 1397 شروع کردم، عجیب اینکه این تاریخ برایم خیلی آشنا بود! هر چند صفحه که مینوشتم، دوباره به یاد بیست و چهارم دی میافتادم؛ اما نمیدانستم این تاریخ چرا برایم آشناست. چند صفحهای که نوشتم، متوجه شدم بیست و چهار دی، تاریخ شهادت شیخ جابر است. کار تا اسفند طول کشید. عید در راه بود و باید خانهتکانی میکردم. همسایههایم خانهتکانی را تمام کرده و آماده پذیرایی از نوروز 1398 و مهمانهایشان بودند؛ ولی من هنوز دست به سیاه و سفید نزده بودم!
عید از راه رسید. مهمانها میآمدند و میرفتند. یکی از مهمانهای شهرستانیام اصرار میکرد برویم زیارت اهلقبور، میگفت میخواهد برود سر مزار شهدا. برای ما عادی بود که کسی به اهواز بیاید و بخواهد به زیارت شهدا برود. خوزستان و اهواز را همه به جنگ و شهادت و شهدا میشناسند. آماده شدیم و خانوادگی رفتیم بهشتآباد. تا رسیدیم قطعه شهدای مدافع حرم، مهمانمان رفت سر مزار شهید جابر حسینپور، کنارش رفتم و گفتم: "میشناسیش؟"
گفت: "رفیق بودیم؛ ناز و نعمت در کویت را رها کرد، آمد ایران، برای درس طلبگی. مدتی رفت عراق، و بعد هم آمد سوریه. اینطوری با هم آشنا شدیم."
گفتم: "راست میگی؟ یعنی میتونی دربارهاش صحبت کنی؟ از اخلاقش، از رفتارش، از کارش تو سوریه بگی؟"، روبهروی او نشستم، و او برایم از شهید حرف زد. حالا این کتاب، تصویر زندگی مردی است که به همه تعلقات پشتپا زد تا به هدف بزرگتری برسد.»
بهبهانه کتابهای «تپه العیس» و «تعبیر یک رؤیا» با این نویسنده گفتوگویی داشتیم که در ادامه میخوانید:
تسنیم: چه شد که به نوشتن اینگونه آثار روی آوردید؟
در ابتدا برای شهدا انیمیشن میساختیم، سپس سراغ مصاحبه از خانوادههای شهدا رفتیم، البته آن زمان درباره شهدای جنگ مصاحبه میگرفتیم اما، کمکم مصاحبه از خانواده شهدای مدافع حرم هم داشتیم. 5 عنوان کتاب نوشتم که سهتای آن درباره مدافعان حرم بود، یکی از آنها درباره یکی از خانمهای شهدای «حله» است که در فرآیند انتشار قرار دارد.
روایت خانم نویسنده از گرههایی که بهدست شهدا باز شد
ـ چه سختیها و چالشهایی در نگارش این کتابها داشتهاید؟
شاید بزرگترین مشکلی که در فرایند نگارش کتابها داشتیم، پیشنهاد زمان محدود بود، وگرنه خانواده شهدا خوب بودند، معمولاً همکاری میکردند ولی در زمان کوتاهی که به ما میدادند هم باید مصاحبه میشد، هم بعضی از مصاحبهها که عربی بود باید ترجمه میشد و این کار را سخت میکرد.
البته این را بگویم که کار برای شهدا خیلی هم شیرین است. من از زمانی که وارد آن شدم فهمیدم چقدر این کار، کار شیرینی است و هنوز هم دارم آن را ادامه میدهم. وقتی برای شهدا کار میکنم در لحظه لحظه زندگیام شهید را حس میکنم؛ باور کنید. حتی کنار سفره و وقت غذا خوردن زندگی شهید در ذهنم مرور میشود. حس میکنم شهید الآن با من است. آنقدر این شهید با من در زندگی همراه بود که من حس میکردم حتی بعضی اوقات مشکلاتی که در زندگی روزمره من پیش میآید، خود شهید آنها را حل یا تسهیل میکند. مشکلاتی پیش میآید که معمولاً زمان بیشتری میبرد که حل شود ولی حس میکردم واقعاً مدد همین شهداست که کارم به خوبی پیش میرود. من یک خانم خانهدارم، چهار تا بچه و شوهر دارم، گرفتاریهایی مثل باقی مردم دارم که به مدد شهدا برطرف میشوند.
شهدا را همانطور که هستند نشان بدهیم
- به نظر شما چرا باید زندگینامه شهدای مدافع حرم یا زندگی همسرانشان منتشر شود؟
اگر به جامعه خودمان نگاه کنیم عملاً مخاطبان این کتابها و مفاهیمشان جوانهای ما هستند. ما برای جوانهایمان باید الگوسازی کنیم. اگر ما برایشان الگو نسازیم دیگران برای آنها الگو میسازند. مدافعهای حرم بهترین الگو برای جوانان ما هستند چون همدورهاند و با مشکلات مشابه دستوپنجه نرم کردند. ولی از بین همه این مشکلات سربلند بیرون آمدهاند. این موضوع نشان میدهد که همه جوانهای ما میتوانند راه آنها را ادامه بدهند و اینطور نیست که جوانی فکر کند که اگر دو بار اشتباهی کرده یا گناهی مرتکب شده است، دیگر نمیتواند راه آنها را ادامه دهد.
چرا روایت شهید از زبان همسر او مهم است؟!
- نقش همسران شهدای مدافع حرم را در ادبیت مقاومت چگونه ارزیابی میکنید؟
مادرها و همسران شهدا نقش بزرگی دارند. آنها هستند که شهید را به ما نشان میدهند. شهید را داخل خانه و در زندگی خصوصیاش به ما نشان میدهند. اینکه زندگی و سبک زندگی او چگونه بوده، به چه چیزهایی اعتقاد داشته و نسبت به چه چیزهایی سختگیری میکرده است توسط آنان به ما و مخاطبین نشان داده میشود. مثلاً همین شهید مدافع حرمی که دربارهاش نوشتم برایم تعجببرانگیز بود درحالیکه همیشه به شهادت فکر میکرده بسیار شوخ و حتی خیلی خوشخوراک بوده است. یعنی اصلاً اینطوری نبود که آدم گوشهگیری باشد، با هیچکس نرود و نیاید. خیلی مهماننواز، پر رفتوآمد، شوخ و ... بوده است. این موضوع را چه کسی به ما نشان میدهد؟ یک مادر و همسر شهید برای ما تعریف میکند. ما فقط کارهای حاشیهای را انجام میدهیم.
- به نظر شما اگر بخواهیم این شاخه از ادبیات را رشد بدهیم باید چه بکنیم؟
معتقدم اتفاقاتی که در حوزه ادبیات مقاومت رخ میدهد خوب است و باید خیلی بیشتر شود. برای مثال اغلب کتابها به صورت خاطره هست. یک بار هم مقام معظم رهبری به یکی دو نفر هم گفته بودند که این زندگیها را به صورت رمان بنویسید. اگر به صورت رمان باشد حتماً مخاطب بیشتری خواهد داشت. البته باید نقدهایی که بزرگان داستاننویسی به این حوزه میگیرند دیده و حل شود. میبینم که بزرگان داستاننویسی میگویند شما چیزهایی مینویسید که نه رمان و داستان است و نه خاطره. معتقدند که برای خودتان چیز جدیدی ابداع کردهاید. به نظرم میتوانیم آن اشکالات را برطرف کنیم.
البته من خودم به این حرفها اعتقادی ندارم. خاطره خواندن از شهید را خیلی دوست دارم. خاطرههای کوتاه کوتاه. کتابهای خاطرهای که از شهید نقل میشود را بسیار دوست دارم. زودتر هم آنها را تمام میکنم تا یک رمان. اما ما باید فکر کسانی باشیم که میخواهند داستان بخوانند. به نظرم باید این حوزه را توسعه بدهیم تا هر سلیقهای را دربربگیرد. حالا جدای از اینکه این کتابها میتواند بعدها برای فیلمسازها هم جذاب باشد.
- به نظر شما کتابهای زندگینامه، خاطره و رمان از مدافعان حرم چه نیازی از مخاطب را رفع میکند؟
بیشتر برای جوانان قهرمانپروری میکند. جوانها دنبال قهرماناند تا او را الگوی خودشان بکنند. معتقدم اغلب شهدایی که داریم و من با آنهایی که برخورد دارم واقعاً میتوانند برای جوانهای ما الگو باشند. میتوانند قهرمان زندگی جوانهای ما باشند. مثلاً شهید ابراهیم هادی را که نگاه کنید، واقعاً الگوست. هم ورزشکار بوده، هم روحیه جوانمردی داشته است. چیزی که جوانهای ما الآن دنبال آن هستند و این نیاز کمی هم نیست که باید در جوانهای ما برطرف شود. اگر این نیاز برطرف شود مطمئناً جوانان ما راههای درستتری را برای زندگیشان انتخاب میکنند.
یک درخواست از خانواده شهدا
ما که درباره شهدا کتاب مینویسیم، دوست داریم زندگی شهدا آن طور که هست در کتابمان بیاید، اما گاهی بعضی از خانوادههای شهدا میگویند قسمتهایی را حذف کنید. مثلاً شهید شیطنتی کرده است و دوست ندارند که چنین خاطرهای منتشر شود اما باید درنظر داشت که شهید هم یک انسان بوده است. اگر آن قسمتها را از زندگی شهید پاک کنیم این شهید به صورت قدیس و آدم معصوم در میآید که برای جوانان ما دستنیافتنی میشود. من که این حرف را میزنم، خودم خانوادهی شهید هستم. برادرم شهید شده است و به تازگی برادرزادهام در دفاع از حرم به شهادت رسیده است. یعنی خودم هم در این حیطهام. بعضی اوقات که ما کتاب تحویل خانواده میدهیم خیلی اذیت میشویم. مثلاً کتاب 300 صفحهای تحویل میدهیم آن را 100 تا 150 صفحه میکنند. بگذارید جوانهای ما متوجه شوند که این شهیدی که رفته این اشکالات را داشته است، اما با این حال به درجه رفیع شهادت رسیده است. جوانهای ما هم میتوانند اگر اشتباهی کرده و یا گناهی مرتکب شدهاند، مثل شهید زندگی کنند و نتیجه عمر و مرگشان به شهادت ختم شود.
انتهای پیام/